صفحه اصلی قلم رنجه کشک بادمجان …

کشک بادمجان …

نوشته پرنس‌جان
قلم رنجه

امروز ۵ اکتبر است. یک روز خوب، آفتابی و دلچسب بود؛ و خاص تا آخر شب. چون قرار است امشب کشک بادمجان خانه یکی از دوستان میهمان باشم. شاید هیجان این قضیه برای ام این است که این دوست، یک امریکایی است. اگرچه اصلیت اش اهل برلین است. یعنی متولد آنجاست. یک بار که خواست درباره غذاهای ایرانی با او صحبت کنم، از آن جا که سررشته ای ندارم، سایت mypersiankitchen.com را روی گوشی ام به او معرفی کردم و با پر رویی فقط گفتم در ضمن عاشق کشک بادمجان هستم. ماه ها گذشت.

در این چندماه که کانال های ارتباطی ام قطع شده بود ،او خیال کرده بود که در سفر تحقیقاتی اخیرم به عراق کشته شده ام، وقتی به هر زحمت و مشقت از خاورمیانه به امریکا رسیدم و دوستان امریکایی ام را در جریان رسیدن ام قرار دادم، یکی از اولین کسانی بود که Text داد و از خوشحالی گفت به خودم قول داده بودم اگر دوباره ببینمت برای ات Dip de Aubergine درست کنم ، یعنی همان کشک بادمجان خودمان. دست اش هم درد نکند، حالا که بالاخره زنده ام، و با خود عهد کردم دیگر به هیچ منطقه جنگی دوباره نروم.

آشنایی من با آمانتا ۸ ماه پیش اتفاق افتاد، وقتی که از یک تجمع کوچک که برای حمایت از رعایت حقوق ازدواج همجنسگرا ها در نزدیکی ساختمان فدرال لس آنجلس برگزار شده بود عکاسی می کردم لنز بلند دوربین ام محکم خورد به عینک آفتابی اش. عذرخواهی من شد سبب آشنایی ما. بعدها فهمیدم خودش نیز همجنسگراست. من با همجنسگراهای خانم رابطه های خیلی خوبی دارم ، و دوستان بسیار بامعرفت و با محبت در میان شان؛ با مردهای شان خیلی نه.

تازه یادم آمد، باید بنشینم قبل از میهمانی امشب یک شعر را هم تحلیل کنم و پرینت بگیرم برای فردا. در اصل تکلیف دانشگاه است. کلاس عنوان فارسی اش یک چیزهایی شبیه به خلاقیت نوشتاری است. همه دانشجویان در امریکا باید آن را بگذرانند. یک شعر بی معنی مزخرف انگلیسی را هم گذاشته اند جلوی ام درباره آدم و حوا و باید آن را تحلیل کنم. وسط های اش فهمیدم حوا گفته مار عاشق ام بود و آدم (همسرم) نفهمید. البته مار در قرآن نیست، در قرآن شیطان است، در انجیل اما Serpent. نام ماری که همسر آدم را به وسوسه و خوردن سیب تشویق کرد. یک جورهایی شعر وسط اش رابطه مثلثی شده است. من هم که استاد تحلیل رابطه های مثلثی و مربعی و گرد و ذوذنقه ای. ذوذنقه را همین طور می نویسند؟ نمی دانم. پای یک مار که وسط باشد، یک اقلیدس نیاز است!

در هر حال، اینجا که درباره انجیل نوشتن کار بدی نیست، هرکس می تواند داستان و شعر خودش را از آن بنویسد. این شعری هم که من باید تحلیل اش کنم ، از نگاه شاعرش، داستان حوا (eve) ای است که خیلی از آدم خوشش نمی آمده و بیشتر هیجان رابطه با مار را داشته، اما آدم که عشق یک طرفه به حوا داشته، به خاطر او حتی سیب گناه را گاز زد.

البته من این را در زندگی خیلی از خانم ها در واقعیت دیده ام، این که خیلی بیشتر مجذوب مردهای جنس خراب و موذی می شوند تا مجذوب مردهای جنس درست و ساده. مردهایی با رفتارهای موذی و صورت های شیطون، خیلی اوقات در جذب خانم ها موفق ترند. چرای اش؟ نمی دانم. از نیوتون بپرسید. تا بزودی…

Print

درج دیدگاه

نوشته های مشابه