صفحه اصلی قلم رنجه عشق در خوابم

عشق در خوابم

نوشته پرنس‌جان
قلم رنجه

امروز ۶ اکتبر است. ساعت ۵ صبح از خواب بیدار شدم. دوش گرفتم، و قبل از صبحانه سعی کردم با خاله در ایران تماس بگیرم تا حال مادربزرگ را جویا شوم. کاری که یک روز در میان انجام می دهم. رابطه من و او فرای رابطه همه نوه ها با اوست. از عید نوروز امسال در ایران به کما رفت، وقتی ۹۴ ساله بود. ابتدا به من نگفتند، اتفاقی فهمیدم.

و من، که نوه بزرگ و رفیق اش بودم را تنها گذاشت. بیش از ۴۰ سال است که در ایران زندگی می کند، کسی که فرانسه را با او کم کم یاد گرفتم. سال های سال، همیشه موقع خداحافظی دو چیز می گفت، یکی این که یک لیوان شیر هر روز یادت نرود. دوم این که ازدواج کن تا قبل از مرگ فرزندت را ببینم. این روزها درب بخچال ام پر از بطری های شیر است، حتی تاریخ گذشته، انگار حس می کنم مرا می بیند. گمراه می کنم خیال راحتی ام را.

صبحانه ام را خوردم و اخبار CNN را گوش دادم تا شاید خبرهای انتخابات امریکا و به هم پریدن های جدید آقای ترامپ و خانم کلینتون حواسم را پرت کند. بی فایده بود، تصمیم گرفتم به قطعه موسیقی سکوت سرد زمان گوش کنم. حال بدم را بدتر می کند، اما خوب، بازهم گوش کردم. مثل دندانی که درد می کند و فشارش هم می دهید تا بیشتر درد بیاید.

حال ساعت ها بعد تازه رسیده ام خانه، حسابی خسته، شامی می خورم و مطالعه می کنم. یکی از همکاران معمارم تکست زده می گوید هر وقت حال ات مثل امروز بد است در اتوبان رانندگی کن. اما خوب، رانندگی بیشتر باعث فکر کردن می شود تا فراموش کردن. برای شما این طور نیست؟ شاید. تا بزودی…

Print

درج دیدگاه

نوشته های مشابه