صفحه اصلی قلم رنجه با تن‌ها و تنها

با تن‌ها و تنها

نوشته پرنس‌جان
قلم رنجه

امروز ۷ اکتبر است. کمی از ۵ صبح گذشته بود که بلند شدم. با صدای سرفه های یک نفر پشت پنجره اتاق خواب. خیلی کنجکاو نبودم بفهمم که هست. کنجکاو شدم که چرا ساعت کنار تخت ام زنگ نزد. باطری اش تمام شده بود. یادم افتاد دیشب مقاله ای درباره انتخابات آمریکا می خواندم که برگه ها ولوو شد و خوابم برد. آباژور تا صبح روشن بود، مثل رویاهای ام.

هوای سانتامونیکا (Santa Monica) این روزها عالی است، جایی که زندگی می کنم. خنک تر، پر آفتاب و آبی آسمان اش مثل هیچ آبی دیگری در دنیا. من از آنجایی که یک رگ جنوبی از ایران دارم برای ام شوق دارد استفاده از عینک آفتابی. عمو می گفت تک تک ماها را اگر بگذارند زیر میکروسکپ، گلبول های مان هم با عینک ری بن در جریان اند. هروقت هوا آفتابی است، کشوی عینک آفتابی های ام را باز می کنم و با سلامی گرم به اجدادم یکی شان را بر می دارم. لبخند

امروز یک امتحان در دانشگاه برگزار می شد. در وسط های امتحان حواسم پرت شد. زمان می گذشت و من اما به این فکر می کردم که چقدر در جایی مثل امریکا آدم ها تهی تر می شوند، تهی تر از یافتن فرصتی برای درون نگری. اینجا هرچقدر آدم ها حواس شان به تن شان هست، به خودشان نیست. عجیب است نه؟ و دورت شلوغ می شود و اما انگار با هیچ کسی نیستی. با تن ها اما تنها. اولین نفر که برگه را داد تازه فهمیدم جلسه امتحان است. تنهایی خوبی اش این است که آدم را تنها نمی گذارد، حتی وسط یک جلسه.

در راه برگشت از دانشگاه دوستی خانوادگی تماس گرفت از تهران. حال مادربزرگ را پرسید. می داند عاشق اش هستم. گفتم با دستگاه زنده است. او می داند یک روز در میان فشار خون مادر بزرگ را می پرسم و در دفترچه ام می نویسم. دو اقیانوس این سوتر برای من او دیگر با ریاضی زنده است. گفت اگر بخواهد می تواند به جای من برود عیادت اش. گفتم می توانی دست گلی با این مشخصات ببری بگذاری آنجا؟ گفت می برم. خوشحالم کرد. من هم یک روز خوشحالش می کنم.

این روزها مردم ایالات متحده تا حدودی اخبار انتخابات را دنبال می کنند. آن هایی که پشت سپر و شیشه اتومبیل شان برچسب های اسم کاندیداها را چسبانده اند؛ یا که در باغچه های شان تابلو فرو کرده اند. اگر تو را ببینند از کاندیدای دیگر حمایت می کنی، یک جوری نگاه ات می کنند انگار حال ات خوب نیست.

شعارهای انتخاباتی در آمریکا بسیار مهم هستند. آنقدر که کاندیداها برای نوشتن شعار افراد متخصص و زبردست را بر می گزینند و اتاق فکر دارند. بگذارید شوخی کنم. در ایران شعارها انگار تقریبا یک تم (Theme) است. انتخابات امسال را می گذارند ” به سوی ایرانی آباد”، سال دیگر می گذارند “به سوی ایرانی سبز”، بعد می بینند ایران را خیلی استفاده کرده اند دو سال بعد می گذارند ” به سوی سبز آباد” نهایت اش هم این شعارها هیچ استفاده ای ندارند!

در فضای سیاسی ایالات متحده، هر کاندیدا با شعارش شناخته می شود. شعار روی ذهن و باور مردم اینجا تاثیر زیاد دارد. چشم انداز رسمی کاندیداست. شعار اوباما یکی از مشهورترین ها و انگیزاننده ترین ها بود “ما می توانیم” و توانستند. در انتخابات امسال، “Make America great Again!” را دانلد ترامپ انتخاب کرد. این در اصل شعار رونالد ریگان رئیس جمهور فقید امریکا بود وقتی انتخاب شد، کسی که باعث شد اعتبار و قدرت سیاسی و اقتصادی امریکا در زمان او افزایش محسوسی یابد.

با این که او یک دمکرات بود، اما ترامپ جمهوری خواه همان شعار را انتخاب کرد و کلمه Again را به آن افزود. با این پیام که آمده است “دوباره” همه چیز را درست کند. هیلاری کلینتون اما ظاهرا مدام شعار کمپین اش را عوض می کند. آخرین اش هست ” Stronger Together”، یعنی همه با هم با قدرت بیشتر. روی هواپیمای اش آن را نقاشی کرده اند. این شعار سریع عوض کردن هم استراتژی مدیر کمپین اوست.

عصر قول دادم خودم را یک قهوه و کیک میهمان کنم، که کردم. بعد نشستم و به کانال ام نگاه کردم، دیدم ۵۰۰ نفر کمی بیشتر عضو شدند. بعد به این سئوال همیشگی ام فکر کردم که نوشتن برای این همه انسان چقدر سخت است؟ این همه سلیقه متفاوت، باورهای ناشبیه، تجربه های پیشین خاص و حساسیت های مختلف. واقعا سخت است. اما خودم را کردم “پرنس جان” تا برای همیشه راحت بنویسم. بی سانسور. فارغ از هر قضاوتی که درباره ام می کنند. همین، وقت اش است این نوشته را بگذارم در کانال، عینک آفتابی ام را هم داخل کشو. تا بزودی…

Print

درج دیدگاه

نوشته های مشابه