ما ذوق داریم یک کسی باشد که بی تابانه دوست اش بداریم، چون باعث می شود که از خواب که بلند می شویم، با ناگهان به یادش افتادن، گذشته های بد را زودتر فراموش کنیم و به لحظه های خوب هنوز پیش نیامده گره از هیجان بزنیم. دوست داریم کسی باشد تا وقتی داریم صبحانه می خوریم، با فکر کردن به او کمتر دلمان بخواهد به رختخواب برگردیم، بیشتر دلمان بخواهد مسواک بزنیم و مقابل آینه به ابروها و موهای مان نگاه کنیم. به چین و چروک های مان چشمک بزنیم. کسی باشد تا با خیال راحتی از بودن او، سرکار کمتر خسته بشویم و بیشتر به حرف های مدیرمان گوش کنیم. به خاطرش مرخصی ساعتی های بیشتر بگیریم.
در چنین روزهایی برداشتن شارژر گوشی برای مان مهم می شود تا گوشی مان هیچ وقت خاموش نباشد. لباس های داخل کمدمان دوباره مهم می شوند و ذوق داریم و حتی در حمام خودمان را بیشتر تمیز کنیم و کف بزنیم. عاشق خیره شدن به هیچ جا می شویم و مرور با هم بودن های دیروز و پریروزمان. حتی عاشق لمس کردن تن خودمان به هوای این که این نوازش از اوست. بودن یک نفر در زندگی ما که پر هیجان دوست اش داریم، فانتزی های زندگی مان را براق و جذاب می کند. اصلا فانتزی می آفریند. آن آدم ، بودن اش فانتزی را می برد زیر پوست کلفتی که از جامعه از جنس سمباده اطراف ات پیدا کرده ای. وسط این همه آدم خور، کسی که تو را عمیقا بخواهد، ناز نفس است. می دانید، اگر چه یک تنهایی مزخرف همیشه بهتر از بودن با یک آدم مزخرف است، اما یک دوست داشتن، حتی اگر همه زندگی ات را پر نکند، آنقدر فانتزی دارد که مثل رشته های نور روی درخت کریسمس، به زندگی ات زیبایی ببخشد. و این یک نعمت است که کسی باشد در زندگی ات که روزی حداقل یک بار بخواهی به او بگویی: “دوستت دارم، عزیزم”