صفحه اصلی فرهنگفرهنگِ رابطه تیتراژ یک رابطه

تیتراژ یک رابطه

نوشته پرنس‌جان
فرهنگِ رابطه

می دانید؛ به نظرم برای تمام کردن یک رابطه عاطفی؛ هیچ چیز بهتر از کم کم، کم سو شدن در آن رابطه نیست. خداحافظی های ناگهانی در ایران معمولا درست کار نمی کند. خداحافظی های ناگهانی خیلی اوقات آدم را انقدر احساسی می کنند که یکی از دو سوی ماجرا دل اش می خواهد دوباره برگردد. این را تجربه من می گوید. رابطه عاطفی، هرچه باشد، مثل کافئین است. باید کم کم از آن دور شد تا دیگر به نبودن اش عادت کرد. آرام آرام کم شوید، آنقدر که که انگار دو دوست دور هستید، و همان نقطه بمانید. و کمی بعد خواهید فهمید دنیا بدون او هم ممکن است. شاید به آن زیبایی روزهای اول بودن با او نباشد، اما می تواند یک گونه دیگر زیبا باشد. به همین سادگی. به همین سختی.

رابطه – خیال می کنم در یک رابطه عاطفی برقرار کردن نکته ای هست که گاهی به آن بی توجه هستیم. یک تفاوتی هست که در ابتدا جذاب و دلچسب است و اما بعدها اصلا جذاب نیست که هیچ، خراش می اندازد به سطح آن ارتباط درست مثل سمباده. و آن تفاوت شکل “شخصیت زندگی” ما آدم هاست. احتمالا همه ما یک شخصیت با زندگی خطی متفاوت داریم. یعنی زندگی مان در طول ماه یا هفته یک روال مشخص است. اما تعداد نقطه هایی که این خطوط را به هم وصل می کند یکی نیست. مثلا یک گروه از ما، که اغلب مردم را شامل می شود، شخصیت زندگی مان یک چهارگوش است. گوشه کار، گوشه تفریح و وقت گذرانی، گوشه خانواده، گوشه رابطه عاطفی داشتن.

یک گروه شخصیت زندگی شان، شش ضلعی است. علاوه بر موارد بالا؛ گوشه خلوت گزینی و هنر هم دارند. یعنی یک مواقعی کار و تفریح و خانواده و رابطه را می گذارند کنار چون می خواهند ساعت هایی تنها باشند یا چیزی خلق کنند. می دانم که این گروههای شخصیتی حتی متنوع ترهم هستند. مثل افرادی که شخصیت زندگی شان یک گوشه دیگر هم دارد. یعنی علاوه بر موارد بالا؛ گوشه ماجراجویی هم دارند، یا گوشه عبادت دارند یا گوشه اگاهی جویی و … ببینید، همیشه یک آدم مربع ممکن است برای یک آدم شش ضلعی جذاب باشد یا برعکس. آدم مربع به آدم هشت ضلعی می گوید تو چقدر در زندگی ات خاصی، تنوع داری و این عالی است، آدم هشت ضلعی هم به آدم مربع می گوید وای ،چقدر تو زندگی خلوت و آرامی داری! عاشق ساده بودن زندگی ات هستم.

این ها روزها و ماه های اول جذاب است. اما اصولا یک رابطه عاطفی ابدی، حداقل اش این است که وقتی از بالا نگاه اش می کنید، اضلاع و گوشه های اش روی هم بنشیند. نمی دانم متوجه منظورم می شوید یا خیر. امیدوارم درست بیان کنم. وقتی یک شخصیت زندگی مربع را روی دایره قرار می دهیم تقریبا همپوشانی ندارد! همین طور اشکال متفاوت دیگر. پس یک آدمی که چهار نقطه ای است، برای یک آدم هشت نقطه ای به زودی کسل کننده و تنبل و عافیت طلب به نظر می آید. این دلیل اش این نیست که همه باید گوشه های زندگی مان زیاد باشد، ابدا، معنی اش این است که هر آدمی با استعداد و توانایی هایی به دنیا آمده.

در این صورت شما احتمالا دوراه دارید؛ یا آن افراد را به خاطر جذابیت های اش نهایتا یک دوست نزدیک نگاه دارید، یا سعی کنید به سمت او تغییر شکل دهید. این برای چه هست؟ برای این که بتوانید درک درستی از دنیای هم داشته باشید و کنار هم بمانید در بلند مدت. اما مطمئنا کار دشواری است. همیشه این طور فکر کرده ام که اصل تفاهم در یک رابطه، از وقتی شروع می شود که اشکال شخصیت زندگی آدم ها شبیه هم باشد. در غیر این صورت آن دو آدم اگر هم شکل نباشند تا ابد، هم را نمی فهمند، فقط تا وقتی که مثل بمب های کنارجاده ای منفجر نشده اند یکدیگر را تحمل می کنند! تحمل کردن با فهمیدن فرق دارد. تحمل کردن اشتباه است، فهمیدن اما یک ارزش اجتماعی است. بنابراین فکر ازدواج کردن یک شخصیت مربع که تا کنون همه زندگی اش کار و خانواده و رابطه و تفریح بوده؛ با شخصیت شش ضلعی، از نظر من اشتباه محض است. (استثنائات همیشه وجود دارد). پس نهایت اش از اول اش مشخص است. ما در حال حاضر در دنیایی هستیم که حتی آدم های هم شکل مشکل فهمیدن هم را دارند، چه رسد به این که هم شکل هم نباشند.

اینجاست که Making Solution مهم است. این که لزوما نگویید پس ما برای هم نیستیم. بگویید خوب ما یکی مان باید به دنیای آن یکی مان شبیه تر شود تا درک بهتری از هم داشته باشید. به نظرم در این شرایط، شما آدمی را که طرز زندگی اش از شما کارشده تر است را نمی توانید پایین بکشید تا مثل خودتان شود، این شما هستید که احتمالا باید خودتان را بالا بکشید و به گوشه های زندگی تان اضافه کنید. اگر دیدید نمی توانید، خوب واقعیت را بپذیرید. گاهی آمادگی برای خداحافظی بهترین راه حلِ آخر برای شماست.

Print

درج دیدگاه

نوشته های مشابه