دیده اید وقتی یک نوشابه گرم است، آن را باز می کنید، چطور همه گازش می پرد. در اصل آن گاز، بخشی از جذابیت آن نوشابه است که می پرد! بدون آن هنوز نوشابه است، اما خیلی نوشابه نیست. برای همین است که روی نوشابه ها همیشه می نویسند “سرد بنوشید”. یعنی به شکل اصولی اش میل کنید. از نظر من یک رابطه احساسی که یک طرف ماجرا مثل آدامس می چسبد به آن سوی ماجرا و می خواهد با علاقه و احساس فراوان و نشان دادن یک شخصیت حامی او را بمباران کند تا دوست داشتن اش را طرف مقابل احساس کند هم بی شباهت بدین نوشابه گرم نیست.
یعنی در نهایت این رفتار باعث می شود گاز رابطه بپرد! شاید آن رابطه شیرینی اش بماند، اما دیگر جذابیت اش را از دست می دهد. برای من جالب است که این مساله در فرهنگ ایرانی ها خیلی بیشتر از فرهنگ آمریکایی ها نمود دارد وقتی به بلند مدتِ رابطه ها نگاه کنید. به خاطر این که “فاصله” اجتماعی در غرب خیلی بهتر از ما داخل روابط انسانی شان تعریف و تعبیر شده است. از یک مثال ساده و اجتماعی تر شروع می کنم. فاصله شما موقع صحبت کردن با یک شهروند در آمریکا، اگر با هم رابطه عاطفی نداشته باشید، نباید کمتر از ۱۸ اینچ باشد. یعنی حدود ۴۵ سانتی متر. حال اینجا همه متر خیاطی داخل جیب شان نیست البته، این را به خاطر سپرده اند.
یک خانم درمحل کار، به راحتی می تواند مدیرش را به خاطر گذر چندباره از این خط قرمز دادگاهی (sue) کند. این مساله را از مقطع دبستان به بچه ها یاد می دهند که (Personal Distance) آن ها این حد است و باید رعایت شود. اینجا به کسی بیشتر نزدیک شوید می رود عقب! (البته اگر یک دخترخانم زیبا و خوش بو باشید، قول نمی دهم حتی در آمریکا کسی برود عقب و جلو مستحب الدعوه هم هست). اما فارغ از شوخی، آن ها تقریبا با همین حساسیت درباره “فاصله روانی” در روابط عاطفی شان فکر می کنند و عمل می کنند. خیلی جالب است. آموزنده است. ممکن است عده ای انتقاد کنند بگویند همین باعث سردی روابط شان می شود. خیر، این طور به نظر نمی آید. اصل را باید در تاثیر بلند مدت دید. تجربه من می گوید در بلند مدت این طرفی ها از رابطه شان راضی تر از ایرانی ها هستند. اما در عوض این مراقب فاصله روانی بودن چه مزیتی برای شان دارد؟
مهمترین اش این است که تا مدت ها “گاز” رابطه های شان نمی پرد. حفظ فاصله مناسب، اینجا یعنی دائم در دنیای هم نبودن، جذابیت دیدار و شناختن هم را زیاد می کند. یعنی چه واقعا یک دختر خانم هر یک ساعت به دوست پسرش زنگ بزند حال اش را جویا شود؟ یا یک پسر هر روز بخواهد همه جا با دختر برود؟ این رفتارها وقتی منطقی است که همیشگی باشد، اما وقتی می بینید در اکثر رابطه های ایرانی، این کارها مربوط به یک سوم اول رابطه است بیشتر حس می کنید مصنوعی است یا مصلحتی است. شاید برای محکم کاری اولیه است. نمی دانم.
به نظر من، تضمین شده ترین رابطه ها را افرادی دارد که سعی می کنند همیشه نباشند، و در مقابل هیچ وقت هم نبود و دوری شان حس نشود. این نیاز به هوش اجتماعی دارد. این که می نویسم همیشه نباشند نه بعنوان یک تکنیک برای دل بردن! این طرز تفکر دوزاری را باید دو ریخت. همیشه نباشند تا برای طرف مقابل این احترام و شخصیت حامی را قائل باشند تا وقت هایی برای خودش داشته باشد، تا استقلال “زمانی” و “روحی” از دنیای شما داشته باشد. بخشی از دنیایی را که در تنهایی داشت و از ان برای شکوفا شدن استفاده می کرد. و در مقابل هیچ گاه کمبود بودن حس نشود، یعنی یاد بگیریم درست در موقع حساس نیاز به بودن. غیب نشویم!
در آینده بیشتر از تفاوت های رابطه های عاطفی میان ایرانیان و آمریکایی ها خواهم گفت. حرف های ام نیز وحی منزل نیست، نظر شخصی است، شاید درست یا غلط. تفکرش با شما. اما اگر بخواهم خلاصه بگویم هر دو رابطه عاطفی در این دو فرهنگ بیشتر مانند دو سیب اند. اغلب (نه همیشه)، سیب ایرانی رنگ و لعاب قرمز اش زیباتر است و خیلی شیرین نیست اما؛ سیب امریکایی قرمز رنگ رورفته است اما مثل سیب گلاب، خوش عطر و بوتر و با دوام تر. درباره چراهای اش بعدها نظرم را خواهم نوشت.