صفحه اصلی فرهنگفرهنگِ رابطه دیگرخواهی یا خیانت؟

دیگرخواهی یا خیانت؟

نوشته پرنس‌جان
فرهنگِ رابطه

ما هر روز تقریبا نیم میلیون سلول عصبی را از دست می دهیم؛ و سیستم عصبی ما این مقدار سلول مرده را دیگر جایگزین نمی کند. هر روز که صبح از خواب بر می خیزیم، بخشی از سلول های مغزی ما برای همیشه از بین رفته اند، با این وجود می گویند سلول های مغز انسان ۲۵۰ سال طول می کشد تا کاملا از بین برود و این از عمر انسان های امروزی هنوز بیشتر است. ما متوجه اش می شویم؟ ما هر روز شاید ۵۰ تا ۱۰۰ تار مو هم از دست بدهیم؛ با این وجود با دیدن این موهای ریخته شده، ناگهان عصبانی می شویم. واکنش عصبی نشان می دهیم. احتمالا احساس حقارت می کنیم. اما این هم بخشی از داستان واقعی بدن ما انسان هاست، مثل جهان طبیعت. این یکی را حتما متوجه می شویم.

پیوسته در حال از دست دادن هستیم. با این تفاوت که بیشتر نگران آن فقدانی می شویم که به چشم مان می آید. و اتفاقا بیشتر نگران آن از دست دادنی می شویم که علت اش را نمی دانیم. این شامل از دست دادن های روحی و روانی مان نیز می شود. در یک رابطه عاطفی وقتی با خیانت مواجه می شویم؛ غالبا آن چیزی که ناراحت مان می کند دیدن ناگهانی همان تار موهای عاطفی ریخته شده است. به این کمتر فکر می کنیم که دلیل این خیانت می توانسته میلیون ها سلولی در یک رابطه باشد که در طول ماه ها یا سال ها از خیلی قبل شروع به مردن کرده. سلول هایی که چون نمی دیدیم، یا خودمان را به ندیدن زده ایم، نفهمیده ایم که موریانه وار مسیر رفتارها را عوض کرده است. جزو آن دسته آدم هایی هستم که خیانت را در اغلب موارد فقط خیانت نمی بینم؛ خیانت را دلیل یک یا چند اتفاق مهمتر می بینم. مثل درد در پزشکی، که خودش مساله و بیماری نیست. این نیست که یک روزی که مرد از شما خداحافظی می کند و در راه دارد پیاده روی می کند، ناگهان بابا برقی با شکم تپل اش ظاهر شود و بگوید عزیزم بیا ببرمت یک جای خوب خیانت بکنی و من هم چراغ ها را خاموش می کنم تا برق مصرف نشود.

مفاهیمی مثل خیانت هم امروزه دیگر به سادگی گذشته قابل برچسب گذاری نیستند، حال می شود آن ها را به انواع و اقسام اش تقسیم بندی کرد در روان شناسی مدرن. می شود خیلی های اش را درمان کرد. ترمیم کرد. افرادی که ذهنی تحلیل گر دارند، خیلی های شان را می توانند تشخیص بدهند، و مانع اش بشوند. این امروزه دیگر یک واقعیت است. “خیانت” بیشتر زاده یک فرآیند طولانی مدت است، یک پروسه است، یک اتفاقی نیست که مثل ترقه چهارشنبه سوری ناگهانی در زندگی ترکیده باشد. سئوال مهم این است، چرا به من خیانت شده است؟ اما ما بیشتر از خودمان می پرسیم چطور به ما خیانت شده که تا به حال نفهمیده بودیم؟ در فرهنگ ایران طوری رشد پیدا کرده ایم که نشانه، معمولا مهمتر از علت نشانه بوده. متهم ردیف اول بوده است. خیانت شده بابک زنجانی ماجرا، اما آن کسی که بابک زنجانی را کرده بابک زنجانی، کسی بدان نمی پردازد. ما اغلب برای نشانه ها یقه می دریم و فریاد می زنیم، اما از کنار علت ها که در طول سال ها مثل تخته های فرش روی هم تلنبار شده با چشمان بسته رد می شویم.

خیانت، خیلی اوقات؛ اتفاقا یک گناه نابخشودنی نیست! یک رفتار اشتباه است. شاید مثل نگاه به معتاد که امروزه گناهکار و مجرم دیگر تلقی نمی شود، بلکه اعتیادش ریشه یابی می شود. و حال نکته مهم تر و متفاوتی وجود دارد. در جامعه تقریبا مردسالار ایران، آیا اگر یک خانم خیانت کند همان رفتاری را با او می کنند که اگر یک آقا بکند؟ ما درجامعه مان کاریکاتور رفتاری زیاد داریم، یک جای اش دقیقا همین جاست. واین برای ما مردان ایرانی بسیار تاسف برانگیز و خجالت آور است. دیده اید که در ایران اگر یک زن به سمت خیانت برود، از دید عرف و مسایل مذهبی، احتمالا گناه کارتر است؟نابخشودنی است. اما اگر یک مرد خائن باشد، دلیلی دارد! نهایت این که آقا لابد خدای نکرده یک چیزی شان تامین نشده است و می طلبد دیگر. چیز البته منظورم پنیر دانمارکی رژیمی نیست. و نکته دیگر این که ای کاش یک روز جامعه مردانه ما یاد بگیرد دنیای عاطفی زنان اش را بهتر بفهمد. می دانید، من مردهای زیادی را دیده ام که با هر دلیلی در نهایت به “سادگی” خیانت کرده اند، اما این “سادگی” را در دنیای زنان هرگز ندیدم. وقتی یک مرد خیانت می کند آن را تقریبا حق خود می داند، اما یک زن هیچ وقت چنین احساسی ندارد و نمی توان داشته باشد. می دانید چرا؟ بروید از نیوتون بپرسید.

Print

درج دیدگاه

نوشته های مشابه