صفحه اصلی فرهنگ رابطه با شارپنس بالا

رابطه با شارپنس بالا

نوشته پرنس‌جان
فرهنگفرهنگِ رابطه

استاد معماری ام، ۶ سال پیش در قالب یک گروه توریستی به ایران سفر کرده بود برای بازدید از اصفهان و کاشان. پذیرایی خصوصی هم شده بودند در تهران. مساله ای که اخیرا به من گفت. مثل برخی از غربی ها اولین چیزی که توی ذوقش خورده بود تعارفات و دورویی مستتر در فرهنگ ما ایرانی ها بود.

این که می گفت شیوه مهربانی ایرانی ها او را گیج می کرده. مثالی زد. این که مردم گاهی برای عبور از درب ساختمان ها و بناها کلی منتظر هم می ایستند تا از آن یکی زودتر نروند اما در خیابان ها داخل چهارراه ها گاز می دادند تا آن یکی زودتر نرود. یا این که تعریف می کرد وقتی در میهمانی خوراکی برمی داشت اصرار صاحبخانه به دوباره خوردن و دوباره غذا برداشتن عصبیش می کرده است و تا به قاشق آخر می رسید مدام میزبان با ظرف غذا می آمده به سویش.

من درک می کنم که بعضی چیزها از دید آن ها ممکن است چیز دیگری به نظر بیاید. خیلی از ما چون بلد نیستیم از بیرون خودمان را ببینیم، فهمیدن این جزئیات برای مان راحت نیست. چون انجام دهنده آن با ایده و فلسفه خودمان هستیم، خیال می کنیم درست انجام می دهیم و انتظارمان از طرف مقابل نیز همین است که درست و قشنگ بودنش را حدس بزند! انتظار داریم فرد مقابل هم همین درک را داشته باشد.

این نکته را گفتم که بعد دوباره از آن استفاده کنم. برویم سراغ یکی از جنجالی ترین مشکلات رابطه ها، یعنی تلقی از ازدواج. حتما در فیلم های غربی ها دیده اید که وقتی آقا یا پسر غربی مقابل یک خانم زانو می زند، انگشتر نشان می دهد و از او تقاضای ازدواج می کند یا حتی وقتی این کار را جایی دیگر انجام می دهد، پارتنر او بسیار ذوق زده و خوشحال می شود. گریه می کند و لبریز از هیجان می شود و خلاصه اینجا فقط مثل هندوستان درخت نیست که دورش برقصند.

چرا این اتفاق معمول بین دختر و پسر غربی می افتد؟ جواب اش ساده است، چون قراری بر ازدواج نبوده و آن دختر خانم آن رابطه را صرفا یک رابطه دوستی هرچند عمیق می پنداشته است. این چیزها واقعیت دارد وبه وضوح میان دختر پسرهای آمریکایی آن را می بینیم.

فلسفه جدا کردن کامل مساله ازدواج از رابطه های “دوست دختر پسری” در فرهنگ آمریکایی مربوط به این یکی و دوسال نیست. تاریخچه فرهنگیش به هر علتی مصادف شد با شروع عصر اطلاعات و محدوده سال های ۱۹۸۰ میلادی.

از آن سال ها بود که در فرهنگ آمریکایی تقریبا “ازدواج” ارتباط خاصی با رابطه های “دوست دختر و پسری” نداشت و در اصل در باوراجتماع ازدواج کردن، سرانجام رابطه دوست پسر دختری تلقی نمی شد. این اتفاق در اروپا خیلی قبل تر شکل گرفت. و خلاصه این که نزدیک به ۴۰ سالی می شود که الگوی اجتماعی در کشورهای غرب جا افتاده است. آیا این اتفاق درست است؟ به نظر من فوق العاده است. یک پیشرفت مهم است. ممکن است دوتا آدم دوست دختر پسر عالی برای هم باشند، اما اصلا همسران خوبی برای هم نشوند.

در ایران اما در این باره چه اتفاقی افتاد؟ تاریخ شناسان رفتار اجتماعی ما که تقریبا وجود خارجی ندارند باید بیایند و این مسایل را دقیق تحلیل کنند. یک خلاصه نا دقیق و از روی برداشت شخصی می نویسم. خاطرم هست در دهه ۷۰ در ایران، بین سال های ۷۰تا۷۵، اصولا هنوز چیزی به اسم رابطه دوست پسر ودختری در Public مطرح نبود.

تلاش هایی می شد، رابطه هایی یواشکی بود، با استرس، با سختی، اما به وضوح یک رابطه این چنینی تابو بود در ایران، چون احتمالا حتی ازدواج در امتداد چنین رابطه هایی از نظر مذهبی و خانوادگی با بدبینی زیادی به “آن” نگاه می شد. اگر بی بندوباری تلقی نمی شد، حتما نوعی از قرتی بازی و وقت هدر دادن بود که به احتمال زیاد می توانست اینده دختر را تباه کند.

این بازه را من به چشم ندیدم اما شنیده ام. ظاهرا از بازه سال های ۷۵-۸۰ ، آشکارا اوضاع جامعه دگرگون شد. زمانی که ایران بودم.رابطه های دوست پسر دوست دختری آرام آرام نه تنها از حالت تابو خارج شدند در شهرهای بزرگ، که می توانستید نیمی از آن ها را Public ببینید اما بیشتر در طبقه ثروتمندان و متوسط های رو به بالا، در پایین شهر نه، در طبقه فقیر و پایین تر هنوز تابو و پر ریسک محسوب می شد، یا ان ها می آمدند مناطق بالای شهر دوست پسردختری می کردند.

در محدوده این ده سال، یعنی سال های ۷۰ تا ۸۰ شمسی ، به احتمال خیلی زیاد، کسی که دوست دختر شما می شد به شکل پیش فرض، هم در ذهن شما و او، همسر آینده تان هم بود. دراصل، بیشتر چنین رابطه هایی این گونه بود دراکثر مواقع:

مرحله اول: دوست پسرو دختری (نامزدی غیر رسمی)
مرحله دوم: نامزدی (ازدواج غیر رسمی)
مرحله سوم: ازدواج (زندگی رسمی کنار هم)

با این وجود ازدواج های سنتی خیال می کنم هنوز الگوی بخش زیادی از جامعه بود. خاصه در شهرهای کوچک تر و با فضای بسته تر. از سال ۱۳۸۰ به بعد در ایران، گویی دیگر رابطه های دوست پسردختری از تابو بودن با سرعتی زیاد خارج شد، Public گردید اما شما هنوز به وضوح می دیدید تا حدود سال ۱۳۸۵ کمتر از نیمی از آن رابطه ها بودند که همراه با بی‌فاصلگی (SEX) باشند.

آقایان هنوز بی‌فاصلگی را نمی فهمیدند، نهایت یک تلمبه زدن فیزیولوژیک جذاب بود برای شان. ،آن ها که روشنفکرتر بودند، برای شان یک تلمبه زدن مقدس بود! یعنی این طور وانمود می کردند. از همین ایده های پرت و پلا که دخترهای آن زمان با آن راضی می شدند یا اغوا، یا کنار می آمدند.

در اصل این دوران بیشتر، “دوران طلایی معاشقه” بود تا بی‌فاصلگی. همچنان در این دوران پیش فرض افراد این بود که رابطه دوست پسر دختری صحیح، یعنی آن که به ازدواج ختم شود. از تابو خارج شده بود و بخش سنتی، نه مذهبی جامعه هم داشت آن را آرام آرام می پذیرفت.

یک دلیل جالبش این که مادرهای ایرانی و کمی بعد پدرها، ترس خانه نشین و بی شوهرماندن دخترشان را در ذهن خود پرورش می دادند و لذا دیگر کمتر سعی می کردند مانع ارتباط هایی شوند که شانس ازدواج دخترشان را بالا ببرد. اما مراقبت شدید می کردند. متاسفانه آمارهای ترسناک دولتی در این زمینه اثر روانی اش را گذاشته بود. زیاد بودن تعداد دختران نسبت به پسران. و دلایل اجتماعی دیگر. حال البته این نگاه همه جانبه ای نیست.

تقریبا فکر می کنم بعد از سال ۱۳۸۵ تا سال ۱۳۹۰ بود که ما با “انقلاب اول” رابطه مواجه شدیم. یعنی روابط دوست پسر دوست دختری نه تنها از تابو حتی در بخش مذهبی بیرون آمد و چندبار مراجع درباره آن و لزوم رعایت حدود صحبت کردند، که در بخش های طبقه متوسط بی‌فاصلگی در اکثر آن ها شد جزئی معمول و لازم از رابطه. آنقدر که رابطه های دوست پسر دختری که در آن بی‌فاصلگی (SEX) و معاشقه نبود، رابطه های عقب مانده و امل گونه تلقی شد. درست یا غلط اش بماند.

اما نکته جالب تر این بود که برای نخستین بار رابطه عوض کردن خیلی باب شد. یعنی اکثریت دختر پسرها بدون ماندن و ازدواج، رابطه های خود را قطع می کردند به امید رابطه ای بهتر، و دنبال کسی دیگر می رفتند بعد از اختلافات، افزون بر این، دیگر رابطه دوست پسردختری، پیش زمینه ای قطعی برای ازدواج محسوب نشد. مسیری یا برای همراه شدن با موج جامعه، یا فرار از تنهایی نیز بود.

از سال ۱۳۹۰ فکر می کنم ما در ایران وارد پیش زمینه انقلاب دوم شدیم. رابطه دوست پسردختری کاملا در جامعه ما جا افتاده است، بی‌فاصلگی و معاشقه هم، دیگر حتی بخش مذهبی جامعه هم آن را در شهرهای بزرگ پذیرفته است. اما دارد خصوصیاتی بدان اضافه می شود.

مثل رابطه هایی که در آن هم خانه شدن برای زندگی های کوتاه مدت است، و رابطه هایی که جز بچه دار شدن، افراد سعی می کنند یک Simulation از ازدواج را داخل آن داشته باشند. اما این خصوصیت جدید، چیزی است که خانواده و مذهب هنوز روی اش مقاومت دارد. آن هم از بین خواهد رفت، به زودی. و ما اکنون در این محدوده گذر تاریخی هستیم.

پیش بینی این است که ما در اواخر دهه ۹۰ در ایران، انقلاب دوم رابطه ها را داشته باشیم، یعنی آنچه در غرب اتفاق افتاده است. ازدواج های سفید به وضوح از تابو خارج شود، خانواده ها آن را بپذیرند، مذهب برای اش کلاه شرعی پیدا کند و افراد داخل این رابطه ها دیگر خیلی روی مساله ازدواج تاکید نکنند و آن را یک مساله توافقی نه پیش فرض تلقی کنند.

آیا این پدیده درست است؟ نمی دانیم. باید متخصصین بررسی کنند که چنین چیزی برای جامعه ایران مفید است یا نه. اما بخشی از دوران گذر فرهنگی است و اجتناب ناپذیر. دورانی که سبب کاهش شدید جمعیت جوان کشور در بیست سال آینده نیز خواهد شد و این خطر بزرگی است.

و اما نکته ای که می خواستم بگویم. در میان ما هنوز آدم هایی هستند که بین این دوره های تاریخی پخش هستند. بزرگترین Conflict ای که این روزها ممکن است بوقوع بپیوندد Match شدن اشتباهی این آدم ها با خواسته های متفاوت، با هم است. ساده بگویم. دیگر دوران “انشالله” و “حالا ببینیم چه می شود” و “هرچه خدا بخواهد” گذشته است و همین طوری وارد رابطه عاطفی شدن.

امروزه دورانی است که شما وقتی یک رابطه را شروع می کنید باید سعی نمایید در همان فرآیند ارتباط آشنایی، درباره هدف یا ایده تان از رابطه دقیق و راحت صحبت کنید.

گذشت آن زمانی که پسر و دختر فکر می کرده اند که اگر یک رابطه دوست دخترپسری را شروع کنند، مرحله بعد نامزدی است و بعد ازدواج! خیر. رابطه شما باید یا یک Google Map مشخص داشته باشد، یا از ابتدا بپذیرید که قبول کرده اید تنها از لحظه های تان لذت ببرید در آن رابطه فارغ از آینده. هر دو باید در این زمینه مثل هم فکر کنند. مهم است.

به نظرم، شما باید در این باره صراحتا با پارتنرتان صحبت کنید. شمای خانم، یا آقا، و مطرح کنید که اگر قرار است این رابطه مثلا تنها یک دوستی دوست پسردختری باشد من نمی توانم ۲ یا ۳ یا ۴ سال از عمرم را روی آن بگذارم. دوستت دارم اما ببخشید، و بوم بوم خداحافظ!

اگر شما روی تان نشد، یا همه چیز را سپردید به ماه و مه و چرخ و فلک، بعد از سال ها دیدید این رابطه همین مانده و ازدواج نمی شود چه کسی مقصر است؟ دقیقا خودتان. زیرا از روز اول درباره اش حرف نزده اید و “تایید یا آگاهی بارز” طرف مقابل را نگرفته اید. به همین سادگی!

اتفاقا این رابطه ها یک Deal است. مذاکره درباره این چیزها دیگر امروزه شرط لازم و ضروری پیش گیری از مشکلات عاطفی و سو تفاهم ها در آینده است. مساله ساده است. اگر شما در طبقه یا شرایط سنی زندگی می کنید که ازدواج برای تان مهم است، چه لزومی دارد وارد رابطه ای شوید که احتمال به ازدواج رسیدن اش نزدیک به بعید است؟

شجاع باشید و بیایید بیرون و شیرینی های اش را فراموش کنید. یا نه، مثل یک گلادیاتور بمانید و واقعیت را بپذیرید و از همین که درون اش هستید لذت ببرید. خوب فکر کنید، خوب تصمیم بگیرید، اما بعدها پارتنرتان را به بی وفایی هدفمندانه یا عمل کردن خلاف چیزی که باورتان بوده متهم نکنید. بعدها نشوید جزو طبقه برخی آدم های کمیک با شعار کلیشه ی “از من سو استفاده شده است”.

چه شمای پسر، چه شمای دختر. اگر “ازدواج” Point مهمی است در رابطه عاطفی تان،بدانید از یک رابطه چه می خواهید و آن را با پارتنرتان مطرح کنید، بعد آن رابطه را بسیار عمیق کنید. این باور من است البته. در غیر این صورت رها کردن این مسایل مهم و فقط رابطه بازی کردن و به امیدش ماندن، در نهایت یک بازنده دارد، خودمان.

بله ما ایرانی ها تعارف می کنیم و فکر می کنیم کاری فوق العاده انجام می دهیم. به وضوح اگر یک امریکایی خیلی از تعارف ها و احترام گذاشتن های ما را ببیند، ممکن است عصبی شود، یا آزار ببیند. به این می گویند تفاوت در برداشت.مادامی که در یک رابطه، صراحت و دقیق بودن را در خواستن مطالبات تان می گذارید کنار، انتظار دارید آن چیزی را که در ذهن تان هست طرف مقابل حدس بزند یا خودش باهوش باشد و بفهمد، که اکثر مواقع این طور نیست، اگر رابطه به جایی رسید که خلاف انتظار یا هدف شما شد مقصر چه کسی است؟ مطمئنا آقای دانلد ترامپ نیست.

پس پیشنهاد می کنم که اصول و خواسته های تان را اوایل رابطه با وضوح و شارپنس بالا مطرح کنید، و تنها در صورتی در رابطه بمانید که مطمئن شوید پارتنر شما با آن ها کاملا یا تا حدود زیادی موافق است.

در رابطه های عاطفی تان، باید دقیق حرف زدن و خواستن را یاد بگیرید، و اگر Feedback آن چیزی نبود که خواستید، اینقدر شجاع باشید که آن رابطه را فراموش کنید. کاری که من گاهی می کنم. و اصولا این کاری که هر کسی که نمی خواهد در یک دنیای فانتزی مبهم و مه آلود زندگی کند انجام می دهد.

در جایی باشید که دقیقا از آن و بدون ترس از آینده لذت می برید. در جایی که حس کنید این رابطه، دارد درست و عالی کار می کند برای ذهن، روح و جسم شما.

Print

درج دیدگاه

نوشته های مشابه