می دانید، Elimination در شغل سابقم واژه مهمی بود. Elimination یعنی حذف کردن. به من سال ها حذف کردن را آموختند. حذف کردن چه؟ هرآنچه که می تواند تمرکز مرا از هدف اصلی برهم بزند. در تکنیک های Elimination ، ما واژه دیگری هم داریم. اسم اش هست Obstacle ، در فارسی به آن می گویند مانع.
دوستی داشتم که آخرین باری که به الانبار عراق می رفت به من گفت نباید وارد این شغل می شدم، عشق من به خانواده ام مانع پیشرفت شغلی ام شده، اما نمی توانم آن ها را حذف کنم، ممکن نیست. به او گفته بودند وارد مناطق عملیاتی نشود، بی تمرکز شدن بزرگترین دشمن اوست، Obstacle اوست، اما به خاطر حقوق بیشتر، آمد همراه ما و به پول اش برای داشتن یک زندگی مرفه نیاز داشت.
چند روز بعد، درست وقتی عکس دخترش را در یک لحظه کاری نگاه می کرد، جای نا امن اش را به موقع ترک نکرد، کشته شد. “دوست داشتن”، حواس انسان را پرت می کند، وقتی در زندگی اش هدفی به جز دوست داشتن دارد.
هر کس در زندگی اش هدفی مهم دارد، مثل درس خواندن، هنرمند درجه یک شدن، پیروزی در یک جنگ یا تمرینات طاقت فرسا برای ورود به المپیک یا… نمی خواهم از این نوشته نتیجه گیری خاصی بکنم، به هیچ وجه، اما بعضی آدم ها هستند که مهمترین هدف شان در زندگی ورود به یک دوست داشتن نیست، اما دوست داشتن می تواند آن ها را از رسیدن به هدف شان باز بدارد، شاید یکی از فیلم های شاهکاری که به شدت روی این مساله تاکید کرد فیلم اسکاری whiplash بود.
این ها (افراد بسیا متمرکز بر هدف های شخصی) هر چقدر هم آدم های خوبی باشند، برای یک رابطه دوست داشتن، خوب نیستند. زندگی، بعضی آدم ها را این طور می کند. لذت داشتن یک رابطه عالی را برای همیشه از آنها می گیرد. این را ماها دیر فهمیدیم. از سوی دیگر دیروز داشتم فکر می کردم Elimination ، همیشه این نیست که یک دوست داشتن فدا شود. مرز بین داشتن یک همراه عاطفی در زندگی یا رسیدن به یک هدف شخصی، مرز باریکی است. و از خودم سئوال کردم چرا ما انسان ها کمتر یک “دوست داشتن” هدف مان می شود؟