ما قبل از شروع یک رابطه، برای داشتن یک رابطه، وقتی هنوز احساسی عمیق شکل نگرفته، آن چیزی که داریم را می فروشیم. فروختن نه به معنای فروختن واقعی، به معنای عرضه کردن. پدیده ای که بارزترین لوگوی ماست. و عرضه کردن نه لزوما عرضه کردنی آگاهانه، بسیاری از اوقات اتفاقا ناآگاهانه.
به نظرم انسان ها با ارزش ترین چیزی که برای فروختن،” پیش” از یک رابطه دارند، ویژگی های بارز اخلاقی یا توانایی ها و موفقیت های اکتسابی شان است. و اتفاقا کم اهمیت ترین چیزی که برای فروختن دارند ویژگی های خاص اندامی ذاتی شان است، مثل زیبایی ظاهر. این ها همه کارت های بازی است، این که شما با کدام کارت بازی می کنید، پارتنر شما را تعیین می کند.
حالا شما فرض کنید یک دخترخانمی هست که فروختی ترین بخش دنیایش به ذهن و دنیای یک پسر، اندام و هیکل و قر و فرش باشد. آن وقت واحد پرداختی آن پسر مشتری چه هست؟ هوس! آن هم نقد. و یک دختر خانمی هست که فروختنی ترین چیزش موفقیت های اجتماعی یا هنری و علمی اش باشد، حتی شخصیت پخته انسانی اش؛ آن وقت واحد پرداختی آن پسر مشتاق باید چه باشد؟ شعور! یعنی اگر شعور داشته باشد متوجه ارزش شما می شود و به شما جذب می شود. توجه اش به چیزی مهمتر جذب می شود.
حالا، این که شما وقتی با یک پسر برخورد می کنید برای عرضه خودتان چه مقدار هوس یا شعور می گیرید، من خیال می کنم این لزوما مساله آن پسر نیست. اتفاقا مساله شمای دختر خانم است. یعنی شیوه زندگی و سبک زندگی شماست که آن را تعیین می کند. در اکثر مواقع، این نحوه Presentation یک خانم از خودش است که تعیین می کند پسرهایی که نزدیک می شوند چه خصوصیت مشترکی داشته باشند.
ساده اش این که شما نمی توانید فقط یک دافِ قرتیِ سولاریومی لاغر عینِ چوب شور باشید، اما هر روز درباره بیشعور بودن پسرهای اطراف تان مثل سقراط سخنرانی کنید و ناله کنید چرا کسی به روح طلاکوب شما توجه نمی کند! خوب این طوری که شما رفتار می کنید ذاتا بیشعور جذب کن هستید. روی سطحی پاتیناژ می کنید که آقایان اسکیت باز روی آن سطح دو نخود به روح اعتقاد ندارند!