در محل کار بحثی میان من و یکی از دوستان آرشیتکت ام پیش آمد. او که یک دختر لبنانی الاصل است از من پرسید که حاضر هستم با دختری که Virgin (باکره) نیست ازدواج کنم؟ می دانست یک مسلمان زاده هستم. پاسخ من به او اما ساده بود. طبق آماری که سه سال پیش گرفته شده است در آمریکا، حدود ۱۱ درصد از دخترخانم های زیر ۲۵ سال Virgin هستند. معنی دیگرش این است که حدود ۸۹ درصد آن ها قبل از این سن بیفاصلگیِ کامل (SEX) داشته اند. آمار دیگری هم اما هست، تنها ۳ درصد دختر خانم های آمریکایی وقتی ازدواج می کنند Virgin هستند. پس ۹۷ درصد آن ها قبل از ازدواج یا با پارتنر کنونی شان یا پارتنر های عاطفی سابق شان بیفاصلگی کامل داشته اند. آیا آن ۳ درصد اعتقاد دارند بیفاصلگی پیش از ازدواج، یک بی بندوباری جنسی (Promiscuous) است؟
می گویند دلیل Virgin ماندن اکثریتِ دختران سه دلیل مهم دارد. پیروی از کدهای اخلاقی و فرهنگی خانوادگی (Moral Codes)، احترام آن ها به کدهای مذهبی (Religious Code). و یا وجود اختلال شخصیتیِ خودشیفتگی (Narcissistic personality disorder) در آن ها. از زاویه دیگر، معمولا افرادی که به Virgin ماندن اعتقاد دارند یا زودتر از بقیه ازدواج می کنند؛ یا اعتقاد دارند تنها یک رابطه عاشقانه باید آن را از Virgin بودن خارج کند. علم روان شناسی اما می گوید افرادی با هر دو تفکر احتمال وقوع طلاق های رسمی یا طلاق های عاطفی در میان شان بسیار بیشتر است. اما چرا؟ به عبارت بهتر روان شناسی امروز می گوید Virgin بودن در بلند مدت نه سبب می شود که یک زن پس از ازدواج خوشبخت تر شود، و نه سبب می شود یک مرد آن زن را مورد حمایت و ساپورت بیشتری قرار بدهد.
معمولا دخترخانم هایی که از باکره ماندن تا ازدواج دفاع می کنند، دیگر دخترانی که این مساله را از بایدهای شان حذف کرده اند به خوش گذرانی های جنسی (Hedonistic activity) یا تحمیق شدن توسط مردها متهم می کنند، حال آن که همه دخترانی که از بکارت خود گذشته اند لزوما افرادی نبوده اند که در رابطه های زیادی بوده باشند یا راحت بیفاصلگی داشتن بخشی از Life Style آن ها شده باشد. گاهی افرادی بوده اند که تنها یک بار و به دلایل عاطفی چنین انتخابی داشته اند. براساس تحقیقات اخیر وزارت بهداشت ایالات متحده، هر دخترخانم آمریکایی وقتی ازدواج می کند، همسر او تقریبا چهارمین مردی است که با او بیفاصلگی داشته یا خواهد داشت (متوسط ۳.۶ بوده است).
دراصل این قصه رابطه سکسی یا Intimacy Relationship برای اکثر زنان ۲۵ تا ۴۵ سال آمریکایی است. جالب تر این که همین میانگین برای دختران آمریکایی که بین ۲۰ تا ۳۰ سالگی ازدواج می کنند بیفاصلگی کامل عاطفی داشتن با سه نفر بوده است. و حال سئوال این است در این صورت مساله عفت و نجابت (Chastity) زن در جامعه آمریکایی چطور تعریف می شود؟ تجربه ام این است که دختران آمریکایی وهمین طور پسرهای شان در روابط عاطفی نسبت به بچه های ایرانی صادق تر، سالم تر و قابل اطمینان تر هستند. مهمترین دلیل این که اگر چنین نظرسنجی های مشابهی در ایران انجام شود، اکثر جوانان یا دروغ می گویند، یا حقیقت را نمی گویند.
به عبارت بهتر با وجود باز بودن مساله بیفاصلگی در روابط عاطفی جوانان آمریکایی، اما آن ها از لحاظ رعایت چهارچوب های اخلاقی و مرامی روابطی با کیفیت و با استاندارد بالاتری نسبت به ایرانیان دارند. یک دلیل اش البته واضح است؛ آن ها در روابط عاطفی شان به اندازه اکثریتِ ما افرادی ریاکار و فرصت طلب نیستند. انتخاب های عاطفی آن ها بیشتر نتیجه انتخاب حسی شان است، نه محاسبات احساسی شان. به عنوان یک دلیل مهم، پس آن ها عفت و پاکدامنی را براساس گذشته دختر مورد قضاوت قرار نمی دهند. براساس حالِ رفتاری او قرار می دهند.
اکثریت آمریکایی ها به قصد ازدواج یا به تعهد ازدواج روابط عاطفی شان را با هم شروع نمی کنند، اما به خصوص دخترهای آمریکایی در پس ذهن شان وقتی احساس می کنند با یک آدم درست و غیراشتباهی (Right Person) رابطه برقرار کرده اند، آن رابطه را به چشم یک ازدواج کوچک می بینند. اینجا به آن می گوییم CLTR، و به معنای Committed long-term relationship است. به عبارت ساده تر، یک Trial marriage. نکته ظریف این است که از این رابطه انتظار به ازدواج رسیدن ندارند، و خیلی از این رابطه ها سرانجام اش به ازدواج با کسی دیگر می رسد، اما مادامی که هست، آن را مثل یک شبیه سازِ زندگی دونفره می بینند. به همین دلیل است وقتی رابطه جسمی مثل بیفاصلگی در ارتباط شان رخ می دهد نه تنها دارای احساس نگرانی مورد سو استفاده قرار گرفتن یا بازیچه بودن نمی کنند، که مدیریت بخشی از رابطه (بخشی که سهم شان است) را نیز به عهده می گیرند تا بیشتر و طولانی تر از آن لذت ببرند.آن ها احساسِ “روی ترن هوایی نشستن” از یک رابطه دو نفره نمی کنند.
در جامعه متوسط آمریکایی، اکثر خانم هایی که بالاتر از ۳۰ سال نیستند، پیش از ازدواج دو رابطه CLTR داشته اند. یعنی دارای تجربه های کاملی از بیفاصلگی با افرادی بوده اند که فکر می کرده اند رابطه شان با آن ها به وصلت می رسد و اما به هر دلیل نرسیده است. در ایران اخیرا نوعی از روابط CLTR با عنوان ازدواج سفید نام برده شده است. من این دو شیوه را نزدیک نمی دانم؛ به این سبب که آنچه در ایران تحت عنوان ازدواج سفید رخ می دهد حتی مورد پذیرش فرهنگ جامعه نیست، در حالی که در آمریکا در ۳۰ سال اخیر یک رفتار کاملا طبیعی بوده است. جالب تر این که تقریبا اکثریت ازدواج آمریکایی ها از درونِ یک رابطه CLTR ساخته شده اند. یعنی افراد پیش از ازدواج با هم مدت زیادی زندگی و رابطه کامل (بصورت هم خانه یا غیر همخانه) داشته اند.
آیا این معنی اش این است که یک دختر آمریکایی برای بیفاصلگی کامل خیلی راحت تر از یک دختر ایرانی پذیرش دارد؟ نه این طور نیست. اتفاقا اگر شما یک پسر با شخصیت قوی و کاریزماتیک نباشید، وارد آن مرحله شدن با یک دختر آمریکایی سخت تر است. برای همین اکثر پسرهای ایرانی که به امید رابطه با دختر آمریکایی اوایل مهاجرت شان با دختران ایرانی ارتباط برقرار نمی کنند، کمی بعد که اوضاع آمد به دست شان، برای راضی کردن همان دختر ایرانی، حاضرند روی هر سطحی چهاردست و پا راه بروند.
نکته جالب این که دختران امریکایی بین CLTR های شان اجازه نمی دهند هیچ پسری بصورت کوتاه مدت بدان ها نزدیک شود، چون به دنبال خلوت هستند. مثلا یک سال بی رابطه می مانند. اما من کم ندیدم دختران ایرانی که بلافاصله بعد از یک رابطه عاطفی، به سرعت به دنبال جایگزین می گردند و رابطه ای دیگر را شروع می کنند.
نکته دیگر این که اکثر مردهای آمریکایی، چون در فضایی هستند که Virgin نبودن پارتنرشان به خصوص موقع ازدواج تقریبا برای شان یک مساله عادی است، در اصل به آن ازدواج به چشم ازدواج دوم یا چندم آن زن نگاه می کنند (می خواهم از لحاظ فکری معادل سازی کنید). در اصل یک رابطه Full marriage و CLTR برای آن ها تفاوت اش در تعهدات بیشتر است و فرق دیگری ندارد. آن ها ترجیح می دهند وقتی وارد Full marriage می شوند با زنی با تجربه های کافی احساسی و جسمی روبرو باشند، نه کسی که بخواهد اولین ها را با آن ها تجربه کند. خاصه این که اکثر ازدواج ها در حدود دهه سوم زندگی اتفاق می افتد. شاید به همین سبب است که در فرهنگ آمریکایی، وقتی یک خانم موقع ازدواج باکره است، یک Red Flag و امتیاز منفی برای آن دختر خانم در جامعه آمریکایی محسوب می شود.
اولین سئوال هایی که مردها از خودشان می پرسند این است که چرا تا به حال کسی به او نزدیک نشده؟ نکند هنوز یک Foolish young schoolgirl باشد؟ اگر او دارای روحیاتی نرمال و طبیعی است، چطور در این همه سال کسی را اینقدر دوست نداشته که با او بی فاصله شود؟ یا این که آیا ممکن است او دارای انحرافات جنسی باشد و از روش های دیگر برای ارگاسم خودش استفاده می کند؟ در اصل در پیش فرض های آن ها کمتر این سئوال هست که این ممکن است یک انتخاب مذهبی یا انتخاب اخلاقی باشد. خوب البته این یک نکته است که در دنیای امروز، با این گستردگی روابط اجتماعی و از هم گسسته شدن تابوها، به عنوان نمونه چطور ممکن است یک زن از فاصله ۱۵ سالگی تا ۳۰ سالگی که بیش از یک دهه است، حتی یک مرد قابل اعتماد و دوست داشتنی را در زندگی خود نیافته باشد؟
یا اگر یافته آن مرد آنقدر برای او قابل اعتماد و دوست داشتنی نبوده که مهمتر از انتخاب های مذهبی یا اخلاقی اش شود؟ برای مرد آمریکایی عادی این است که با زنی ازدواج کند که دست کم یا یک CLTR داشته، یا در CLTR با او باشد. چیزی که به نظرم کاملا درست است. این ها سئوال های مهمی است، اگرچه با لحن همه آن ها موافق نیستم، و اگرچه نباید باعث شود که “انتخاب Virgin ماندن تا ازدواج” بی احترامی یا تحقیر شود. مساله ای که اغلب افرادی که تا زمان ازدواج Virgin می مانند (حتی مردان)، آن را جدی نمی گیرند مساله Sexual compatibility است. مفهومی بسیار مهم که همین امروز یکی از مهمترین دلایل طلاق هاست. به نظر شما چطور ممکن است کسی دقیق شدن و عمیق شدن روی سازگاری جسمی-عاطفی اش را با پارتنر خودش، به بعد از ازدواج موکول کند؟
به عبارت بهتر چقدر عاقلانه است که ما وقتی می خواهیم یک شراکت تجاری ۳۰-۴۰ ساله با یک کمپانی را شروع کنیم، یکی از بخش های حیاتی شناخت آن کمپانی را به بعد از امضای قرار داد موکول کنیم؟ این انتخاب، چقدر می تواند انتخاب بعدی مان (ازدواج) را تبدیل به یک فاجعه کند؟ خاصه این که ازواج قراردادی بسیار مهمتر از یک قرارداد پولی است. موضوع ساده است، اگر دو پارتنر Incompatible in bed باشند، اگر آن ازدواج به طلاق رسمی منتهی نشود، دیر یا زود به یک طلاق عاطفی می رسد. و حال سئوال این است که آیا زمانی که شما روی تقویم قلب تان به طلاق عاطفی رسیدید، مذهب یا سخت گیری های اخلاقی که این همه سال روی آن سرمایه گذاری کرده اید شما را نجات می دهد؟ به آن فکر کنیم.
من خیال می کنم یکی از مهمترین دلایل ترسِ از بیفاصلگی در ایران، این هست که دخترها خیلی اعتقاد ندارند که بیفاصلگی تبدیل به بی فاصله شدن بشود. یعنی می تواند Emotional bond یا گره های عاطفی بیشتر ایجاد کند. شاید آن ها بیشتر فکر می کند که می تواند باعث دلسردی و روزمرگی شود، یا می تواند هدف رابطه باشد که بعد از دستیابی مرد به آن، آن ها را در یک جاده تاریک و سرد رها کند. احساس مورد سو استفاده قرار گرفتن اما گاهی اوقات از “کم اعتماد به نفس بودن” و “ضعف شخصیت” است. خوب البته این هم سئوال مهمی است؛ این که اگر ما این ریسک را به جان بخریم، و Virginity خود را به بعد از یک قرارداد دو امضایی شوت کنیم، آیا از اتفاق اتفادن آن جلوگیری کرده ایم؟ طبیعتا نه؛ چون آن زمان باید مردی را قانونا تحمل کنید که کم کم با فهمیدن روزمره شدن تن و روح تان مقابل اش، برای دوری از اودیگر حتی اختیاری ندارید. باید با این وضعیت برای سال ها کنار بیایید.
چقدر در زندگی های مان، اتفاق هایی با الگوی بالا دیده ایم؟ کم نبوده اند. Virgin ماندن، همان قدر که می تواند Protective باشد، می تواند باعث یک سقوط آزاد هم باشد اگر در انتخاب کوچکترین خطایی داشته باشیم. پس باید دوسویه دید. و این سئوال که اگر همسر شما بعد از عادی شدن معاشقه و بیفاصلگی فردی اشتباهی از آب در بیاید، این همه مراقبت از مورد قضاوت قرار نگرفتنِ بدن قرار بود کجا به درد شما بخورد؟ خوب البته خیلی خانم ها ممکن است بگویند این حرف ها منطقی است، اما همچنان بر Virgin ماندن تاکید می کنند. آن چراغ سئوال مهمتری را روشن می کند . اگر فکر می کنید یک کدِ مذهبی یا کدِ اخلاق نقطه مقابل یک منطقی است، چرا آن را Follow می کنید؟
نظر سنجی سوم در کانال پرنس جان می گوید ۸۶ درصد شرکت کنندگان دیگر Virgin بودن را نشانه مهمی برای پاکی شخصیت نمی دانند. باید اعتراف کنم نظر این ۲۴۰۷ نفر برخلاف تصورات من بود. در اصل به نظر می آید نظر نسل های کنونی ایرانیان نظری خیلی نزدیک تر به نسل های مشابه از کشورهای با فرهنگ پیشرفته دارند. واقعیتش این است که رابطه جسمی داشتن دیگر یک مساله غیراخلاقی (Immoral) نیست. در دنیای امروز چطور رابطه جنسی داشتن است که غیراخلاقی یا اخلاقی بودن اش را تعیین می کند. و با فرض نسبی بودن اخلاق، امروز اخلاق مردم در کشورهایی چون آمریکا این است که یک بیفاصلگی وقتی بدون احترام (Respect) باشد غیر اخلاقی است. در کشورهایی مثل ایران تنها مساله Respect نیست، عاطفی بودن هم هست.
به همین دلیل است که در جایی مثل آمریکا ممکن است دونفر بعد از یک آشنایی در یک میهمانی یا رستوران، به راحتی بیفاصلگی داشته باشند، از آن لذت ببرند و هیچگاه هم رابطه عاطفی قوی میان شان پیش نیاید، اما در ایران چنین چیزی غیر معمول است. حتی اکثر دختران ایرانی که Virgin نبودن را انتخاب کرده اند، به مساله بی فاصله شدن (بیفاصلگی در خلال یک رابطه با ثبات عاطفی) تاکید می کنند. یکی از مشکل هایی که من در برخی مردان تحصیل کرده و به اصطلاح روشنفکر ایرانی دیده ام این که مبنای اعتماد به یک دخترخانم برای ازدواج را Virgin بودن می گذارند. در اصل، از نگاهِ کوتوله آن ها، شخصیت و شرافت یک زن نه با مغز و رفتار و قلب اش، که قرار است با یک عضو چند میلی متری در پایین تنه اش محک بخورد. کوتوله فکر تر از آن ها دخترانی هستند که برای بازگرداندن باکره بودن شان دست به عمل های جراحی می زنند.
سئوال مهمی وجود دارد، اگر مردی وجود دارد که به زن چون یک جاروبرقی نگاه می کند و آکبند بودن پایین تنه اش را ملاک پاکیزگی اخلاقی و دلیل قابل اعتماد بودن اش می پندارد، زن مقابل او باید چقدر احمق تر باشد تا برای ازدواج با چنین مردی، خودش را تعمیر و ترمیم و وصله کند؟ در اصل در جامعه ای که زن، در انواع مختلف با کمال میل به جایگاه و شعور خودش توهین می کند، آیا صحبت از رعایت حقوق زنان توسط مردان موضوعیت مهم تری دارد؟ چرا مردی که Virgin نبودن یک زن باعث می شود گمان کند که پارتنرش با یک تیم فوتبال رابطه داشته، باید جدی گرفته شود؟ چرا چنین مردی باید پدر فرزند شما باشد؟
می دانستید تحقیقی تا به امروز نشان نداده است که زنان Virgin، با توجه به تعریف های نرم اخلاقی جامعه، بعد از ازدواج افراد اخلاقی تری نسبت به زنانی بوده اند که virgin نبوده اند؟ لذا فارغ از نگاه تحقیرآمیز به منزلت یک زن، حتی از نگاه علمی و آماری نیز باید این مساله را درک کنیم که این باورها و محکم کاری ها بیشتر به یک شوخی می ماند. چرا در دنیای امروز، برای زن ها توسط مردها “بسته بندی اخلاقی” تعریف شود، اما برای مردها، حتی اگر مثل یک جاروبرقی داخل ترمینال فرودگاه ۲۴ ساعت در حال کار باشند هیچ کس نه درباره شرافت آن قضاوت می کند و نمی تواند بکند؟
بیایید و اجازه ندهیم Virginity یک شاخصِ برای قضاوت کردن درباره قابل اعتماد و با شخصیت بودن زن محسوب شود. این یک توهین به جایگاه و شخصیت زن است که مقصر اصلی اش خود زنان هستند، خاصه مادران. رابطه های پیش از ازدواج (Pre-marital sex)، بخش ای از تاریخ زندگی یک زن است. تاریخ عاطفی اوست، تاریخ جسمی اوست، تاریخ تجربه های اوست. و هرچه هست توسط ما مردها، باید و باید و باید درک شود. و مادامی که نتوانیم آن را درک کنیم، این مشکلِ بزرگ طرزِ فکر ماست، نه طرز زندگیِ زن ها.
صد البته در آمریکا هم هنوز مذهبی های سخت مسیحی (Conservative Christian) و یهودی متعصب (Fundamentalist Jewsh)، به شدت روی مساله Virginity تاکید دارند. به همین دلیل به خاطر فضای جامعه آمریکا، یا ازدواج های درون فامیلی زیاد می کنند تا زودتر با دخترهای کم سن و سالی که خوب می شناسند ازدواج کنند، یا این که از Background او مطمئن باشند. در تفکر آن ها این است: Save yourself for marriage. خوب البته خیلی زود بعضی ها متوجه می شوند این Save کردن، گاهی به قیمت Delete کردن فرصت های بررسی شان قبل از یک انتخاب تمام می شود.
نکته دیگر این که برخی از دختر خانم هایی که مذهبی نیستند اما هنوز Virgin مانده اند تنها به این دلیل که حفظ آن را Protect از شخصیت خود می دانند آن را درست می دانند. البته این بدن آن هاست و خودشان پادشاه اش هستند. اما درباره برخی های شان متوجه می شوید که می خواهند از آن به عنوان یک “مزیت” استفاده کنند نه Protection. آن ها با پارتنرهای شان بیفاصلگی و معاشقه می کنند، بیفاصلگیِ کامل اما نمی کنند! خوب سئوال ساده است، آیا این ایده Protection از خود زمانی که عریان می شوید و کارهای گوگولی دیگر می کنید به مرخصی تعطیلات نوروز می رود؟ خیلی اوقات بهتر است شجاعانه گفت دلم می خواهد این انتخاب را داشته باشم، قشنگ تر از این نیست که دلایل گل درشتِ پَرت برای آن بیاوریم؟
هم باکره ماندن، یک انتخاب قابل احترام است. هم آن هایی که Virgin نیستند، و آن را به خاطر کسی که دوست اش داشته اند و می خواسته اند درکنارش عمیق ترین لحظه های زندگی را تجربه کنند قابل احترام اند. و اما آقای عزیز؛ هر زنی، ممکن است خیلی پیش تر از آشنایی با شما، کسی دیگر را همین قدر دوست داشته اما به هر دلیل و تاکید می کنم به هر دلیل نتوانسته با او همیشه بماند. قضاوت درباره شخصیت یک انسان از دنیای عاطفی جسمی اش، خارج کردن خودمان از دایره یک مرد “فهمیده و عاقل” است. با شعوری، مهمترین سرمایه یک مرد است، مهمتر از شغل اش، چهره اش، و سوادش. خیال می کنم نباید به دنیای مردان این اجازه داده شود که زنان در صورتی از مردان Reward های اجتماعی دریافت کنند (مثل شانس بیشتر برای ازدواج) که خود را مطابق با تعریف های آن ها، یا تعریف هایی که آن مردان به عنوان تعالیم اخلاقی در فکر جامعه تزریق کرده اند Set up کنند. First penis in vagina قرار نیست تعیین کننده شروع یا پایان پاکدامنی یک زن باشد. این نگاه همان قدر کالایی (Commodification) است، که یک زن در نقطه مقابل اش لذت رسانی به پارتنر مردش را وظیفه همیشگی خود تصور کند.
تاریخ می گوید Virgin بودن زن در ۲-۳ هزار سال پیش اطمینانی برای شوهر، از Bloodline دختر بوده، یک Paternity test بوده تا در آن دنیای هیچکس به هیچکس، مطمئن شود دختر تحت حمایت پدر بوده تا به او رسیده است. امروز اما دنیا متفاوت است. باکره بودن دیگر یک مزیت نیست، ارزش نیست، یک انتخاب است، نه بیشتر. قابل تفاخر نیست، همان قدر که Virgin نبودن نیست. فکر می کنم بیفاصلگی کامل و طبیعی داشتن یک حق است که در یک رابطه نرمال عاطفی می تواند باشد. اگر قرار باشد Virginity، نشانه پاکی باشد، آیا می شود گفت که Anal Sex که به خصوص در میان روابط اعراب شایع است، حفظ پاکدامنی است؟ این یک کاریکاتور رفتاری نیست که یک زن Oral Sex را رعایت پاکدامنی اش بداند و اما Virgin نماندن را از دست دادن اش تلقی کند؟ آیا قرار است پاکدامنی را جایی که بدن مرد در آن قرار می گیرد تعیین کند؟ ذهن شریف، این چیزی است که به آن نیاز داریم.