این مساله که تفاوت های فرهنگی نقطه ای برای چه بوجود می آیند مطالعه ای هیجان انگیز است. ایرانی ها شیوه رانندگی شان یا آمریکایی ها بسیار متفاوت است. مساله تنها سبک اعمال قانون توسط پلیس ها نیست، مثلا رانندگان ایرانی ها اکثریت ذوقی پنهان از قانون گریزی دارند، که آمریکایی ها ندارند. این یک نقطه متفاوت فرهنگی است. گاهی این نقطه ها به هم نزدیک می شوند، وقتی است یک فرهنگ از آن یکی تاثیرپذیری می گیرد. در ایران روی نوع خوب اش اسمی نگذاشته اند، مانند الگوپذیری از رعایت حریم خصوصی در زندگی زناشویی، اما روی نوع بدش اسم “تهاجم فرهنگی” را گذاشته اند، مثل آزادی در حق انتخاب پوشش در خیابان. ما خوشحال می شویم خیابان های مان مثل خیابان های امریکا منظم باشند، اما عصبانی می شویم اگر خانم های مان مثل آن ها لباس بپوشند.
یکی از این نقطه های فرهنگی، الگوی بیفاصلگی (SEX) داشتن است. بی فاصله شدن میان آقا و خانم. ازآنجایی که رفتار ایرانیان یک معجون موز و پسته ای از آداب و رسوم و باید های دینی و مدرنیته است، در اصل هنوز نسبت به تغییرات دنیای مدرن در این باره مقاومت می کنند، اما فراری هم نیستند، آن پشت مشت ها لبیک می گویند گاهی. الگوی رفتارهای مربوط به این مساله در آن ها به سرعت در حال تغییر است. اصولا آیا مدرن بودن به معنای “درست بودن” است؟ البته که نه. یک تغییر فرهنگی مدرن می تواند سبب شود زندگی یک آدم جهان سومی با ذهن آماده نشده برود روی مین، در مقابل می تواند یک تصحیح برجسته باشد برای آگاهانه تر زندگی کردن.
شیوه های برقراری بیفاصلگی در ایران بسیار کنترل شده است. چه از نگاه مذهب شیعه، چه از روزنه حکومت و قانون، و چه از دیدگاه آداب و رسوم ملی. هر سه، دست به کمر هم، سوار یک موتور وِسپا هستند و در یک مسیر گاز می دهند. اگرچه، دوتای آن ها تحت نفوذ باورهای دینی اند که صاحب موتور است. دولت امریکا تقریبا پای خود را از الگوی بیفاصلگی در زندگی خصوصی مردم بیرون کشیده. آن را مساله شخصی می داند و به خود مردم واگذار کرده. جز جایی که پای کودکان یا تجاوز به عنف پیش می آید. نفوذ مذاهب در آمریکا به شدت از خیابان ها وارد جمجمه ها و کلیساها شده و تنها در محیطهای محفلی خودشان روی این مساله اثرگذاری می کنند.
آداب زندگی امریکایی، American Life Style، هم که بیشتر تحت تاثیر رسانه هاست این آزادی را یافته که درباره بیفاصلگی، دست بازتری را برای گشودن یک دنیای آزمون و خطا در این باره داشته باشد. ساده اگر بگویم، این سه (حکومت و فرهنگ و مذهب) در امریکا سعی دارند همدیگر را تا جای ممکن تصحیح کنند، نه به فشار، که با روش های مسالمت آمیز و بوس و قربونت بروم. حدود سال ۱۹۶۰، یک انقلاب فرهنگی خارق العاده در آمریکا رخ داد. چند اتفاق مهم داخل اش بود. یکی برخورداری سیاهان و زنان آمریکا از حقوق اجتماعی مثل رای دادن و برابری جنسیت و حق سقط جنین و … و دیگری انفجار نور در دنیای روابط عاطفی و بیفاصلگی. با دهه فجر خودمان اشتباه گرفته نشود. نورشان معنوی نبود. شیطونی بود.
از همان زمان بود که جامعه آمریکا کم کم خود را آماده کرد تا روابط خارج از چهارچوب ازدواج را بپذیرد، و مسایلی مثل مهم بودن باکره بودن (Virginity) اهمیت خود را از دست داد. کی؟ ۵۰ سال پیش! مردم دیگر اجازه ندادند روحانیون دینی و حکومت روی آن تاثیر بگذارند، و حتی پا را فراتر گذاشتند و خواستار آزادی بیفاصلگی میان همجنس و ازدواج همجنس شدند. آیا درست بود؟ من نمی دانم. بعدها در حدود سال ۱۹۶۸ بود که تقریبا رسانه ها، برای حمایت از مردم، جا انداخته بودند که همه مردم Heterosexual نیستند (علاقه مند به جنس مقابل)، بلکه بعضی Homosexual به دنیا می آیند، یعنی به جنس خود علاقه و حس دارند و این مساله علمی است، نه انحرافی. مهمتر این که، دست خودشان نیست. بعدها درباره هِترُوسِکشوال ها و هُومُوسِکشوال ها خواهم نوشت. در هر حال آمریکایی ها مثل فرانسوی ها ناگهان الگوی بیفاصلگی و روابط جسمی شان دچار تغییرات بزرگی شد.
در ایران هم به عقیده ام این انقلاب فرهنگی زیرپوستی رخ داد (با انقلاب فرهنگی نظام آموزشی ایران که یک پاک سازی بود اشتباه گرفته نشود). اغلب از آن به سکوت گذشتند و درباره اش تحقیقات عمیق مهمی نکردند. منظورم جامعه شناسان مشنگ ایرانی است. نه مقاله مهمی و نه کتابی و تقریبا هیچ. حدود سال ۱۳۸۰، مهمترین انقلاب بعد از انقلاب ۱۳۵۷ در ایران شکل گرفت. نه یک انقلاب سیاسی، که انقلابی فکری و فرهنگی. حکومت و روحانیون عزیز همچنان می خواستند روی موتور وسپا که باکش هنوز پر بود بمانند، اما آداب و رسوم (Life Style) ملی داشت نظرش عوض می شد. تاثیر که بود؟ خلاصه اش فرآیند جهانی سازی. جزئیاتش، تاثیر ماهواره و اینترنت و بازشدن مرزهای فرهنگی میان ایران و دنیا. از مهمترین اتفاق در انقلاب فرهنگی ایران، از نظر من، شروع تغییر در “الگوی بیفاصلگی و روابط میان زن و مرد” بود. از همان سال ها بود که بسیاری از تابوها دراین باره تقِ و تقِ شکست، همین طور تابوهایی درباره چه نوشیدن، چه دیدن، به چه اعتقاد داشتن. این ها دلیل مهمی داشت، نسل های بعدی ایرانیان، نسل ۷۰ و ۸۰ و اواخر ۶۰، داشتند نسل های ناوفادار و منفک از نسل های ۴۰ و ۵۰ می شدند در سبک زندگی. آن ها از شکم مادرهای شان به دنیا آمده بودند، اما بیشتر نسل پرورش یافته توسط رسانه ها و اینترنت بودند. یک مثال خیلی پیش و پا افتاده، اگر در دنیای نسل ۵۰ و اوایل ۶۰ باکرگی بیشتر نشانی از پاکی بود، بیشتر درنسل ۷۰ شد نشانی از اُمل و ترسو بودن شد. این یکی از صدها کد فکری آنان بود.
آقای ویلهلم رایش (در کنار پرفسور کِینزی و مارکُوزه)، روانکاو غول شهروند آمریکا که از پدرهای انقلاب جنسی در آمریکا محسوب می شود معتقد بود که مناسبات جسمی میان زن و مرد را باید در جامعه آزاد گذاشت. نه دین باید در آن دخالت کند و نه دولت. او معتقد بود این مساله جلوی پیش آمدن عقده و تهاجم را در این مساله می گیرد. وقتی آن ها را در این مساله محدود کنید، انسان کنترل شده هستند، اما به محض این که روی تان را برگردانید، اگر شده بروند سینه خیز داخل کانال کولر آبی، دوف دوف می کنند. به عبارت ساده تر، وقتی فرهنگ سازی بلد نیستید، کنترل خالی درباره هر مساله ای، تنها اسکول کردن خودتان است. منظورش با که بود؟ آن کشورهایی که هنوز روی موتور وسپا سه نفره می نشینند. انشالله که منظورمان عربستان است.
هیپی ها در امریکا با همین تفکر بیرون زدند، می خواستند در بند نُرم ها نباشند. هپلی لباس می پوشیدند، دیر حمام می رفتند و و در قید آداب اجتماعی نبودند. اصلا همین هم شد که بیمارهای عفونی ناشی از بی بند و باری در بیفاصلگی میان شان زیاد شد. همان زمان ها موسیقی به اسم راک آمد، راک پا را فراتر برد و صحبت از حال خوب کرد، حال خوبی که مصرف مواد مخدر حاصل می شود. آنقدر در شعرهای شان به این مساله اشاره می کردند که نیکسون رئیس جمهور آمریکا در مقام تخته کردن این نوع سبک موسیقی برآمد، یا ممنوعیت شعرهای شان.
از خصوصیات عصر مک کارتیسم در آمریکا همین بود، شروع سانسور روی تغییرات فرهنگی. در هر حال، تاریخ نشان داده تغییر فرهنگی که شروع می شود هیچ کس جلودارش نیست، اما برنده آن است که برای غلیظ نشدن ماجرا حرف منطقی می زند و هوشمندتر عمل می کند، نه آنکه با دستپاچگی شروع به کنترل و سانسور کند. و حال، بیفاصلگی از روی سرگرمی، Casual Sex یا CS مدلی خاص از بی فاصلگی است. از آنجایی که تغییرات فرهنگی در ایران معمولا ۳۰-۴۰ سال بعد از آمریکا رخ می دهد و بومی می شود، از اواخر دهه ۸۰ بود که در ایران به مرور تابوی اش را از دست داد. یعنی شاهد شروع این نوع بیفاصلگی میان جوان ها بودیم. آیا اتفاق درستی بود؟ خیال می کنم پسرهای ایرانی ظرفیتش را نداشتند و عمیقا گند زدند.
نکته این است که در Casual Sex ها معمول این است که عاطفه عمیق پشت شان نیست. بیفاصلگی خارج از محدوده ازدواج (Extramarital sex) می تواند یک CS محسوب شود وقتی مساله بیشتر هیجان و ماجراجویی است و کمتر عاطفی. اخلاقیون دنیا می گویند کثافت است. روحانیون دنیا می گویند گناهی بزرگ است. هر دو به آن نوعی از خیانت می گویند. اما علم روان شناسی مدرن آن را همیشه بد نمی داند. به آن نمی گوید خیانت. بیفاصلگی ضربدری یا Swinging هم یک CS محسوب می شود. یعنی چهارنفر هم با پارتنرهای خودشان و هم با پارتنرهای دیگری رابطه می گیرند. آیا فکر می کنید شیوع این مساله در ایران کند است؟ اطمینان می دهم که خیر. خاصه این که به این سبب که نسل های اخیر ایرانی ها ذاتا مردم موج سواری هستند، این مساله با شیب نسبتا صعودی دارد به عنوان یک CS محبوب رواج پیدا می کند. Swinging را اغلب همان جوان هایی انجام می دهند که اگر نظرشان را درباره صیغه بپرسید، آن را استفاده ابزاری از رابطه می دانند!
خیلی جالب است که وقت مطالعه کتاب The Lifestyle: a look at the erotic rites of swingers فهمیدم بیفاصلگی ضربدری اصولا میان نظامی های آمریکایی شروع شد. وقتی برخی خلبان های هواپیماهای جنگی آمریکا در جنگ جهانی دوم قرار و مداری گذاشته بودند که وقت هایی که طولانی مدت نیستند یا اگر کشته شدند، دوست شان بتواند با همسران شان رابطه جسمی داشته باشد. اما خیلی قبل تر، میان روشنفکران فرانسوی و همسران شان رایج بود. بطور کلی فرانسوی ها در این زمینه مادر دنیا را درآورده اند. تن فروشی یا Prostitution هم یک نوع CS سطح پایین محسوب می شود. به آن Commercial Sex هم می گویند. یعنی بیفاصلگی تجاری. این پدیده جدیدی نیست. یک CS بوده که از زمان عصر دایناسورها احتمالا وجود داشته. هیچ زن یا مردی دوست ندارد تن فروش خوانده شود، چون چیزی بیشتر از یک کارگر جنسی محسوب نخواهد شد.
از سال ۱۹۷۰ به بعد بود که رسانه های آمریکا تندتند شروع به نشان دادن نوعی از بیفاصلگی با عنوان one-night stand کردند. مد شد. عجالتا با کلاس شد. نمونه هایش را هنوز در فیلم های هالیوودی می بینیم. افرادی که در یک بار، میهمانی یا شرایطی خاص با هم آشنا می شوند و به دلیل جذابیت شدیدی که برای هم ایجاد می کنند، یا حتی در حال عادی نبودن، همان روز بیفاصلگی دارند. ممکن است دیگر هیچ وقت آن کار را تکرار نکنند، ممکن است بعدا از هم عذرخواهی کنند و حلالیت بطلبند و نذر ختم انجیل کنند، ممکن است هم رابطه عاطفی میان آن ها شکل بگیرد. ما چه می دانیم.
اما One-night stand نوعی از بیفاصلگی است که در هر حال با دلیل عاطفی شروع نمی شود، و جذابیت و تصمیم لحظه ای سبب اش است. در آمریکا بسیار رایج است، میان دانشجویان، همکاران یا حتی مردم غریبه با هم. رایج نه به معنای فراوانی، به معنای تابو نبودن. در اصطلاح خیابانی به آن می گویند zipless fuck. یعنی که هیچ احساس عاطفی پشت آن نیست، هرچند هر دو سعی می کنند از بیفاصلگی لذت ببرند و در یک حس نعنائی باشند. تحقیقاتی چند ساله که در چند دانشگاه از جمله تحقیقی که در دانشگاه اتاوا انجام شد نشان داد مردان و زنانی که در کانادا، پیش از ازدواج، Casual Sex داشته اند، پارتنرهای کاملا بهتری بعد از ازدواج بوده اند. تحقیقاتی نشان می داد حدود ۶۶ درصد مردان آمریکایی برای یک بار هم که شده چنین روابطی داشته اند، همین طور ۵۲ درصد زنان آمریکایی.
امر مسلم این است که بیفاصلگی همراه با تعهد عاطفی ایده آل ترین شکل آن است. مفهومی که در دنیای مدرن آمده این است که آیا ایده آل یا هیچ؟ یا رابطه Causal Sex به امید یک روز رابطه ای ایده آل داشتن؟ بسیاری از زنان و مردانی که به سمت اشکال غیر تجاری CSرفته اند، آن را در نهایت یک Fun و تجربه هیجان انگیز دیده اند، نه مورد سو استفاده قرار گرفتن یا گناه. اما حداقل در ایران، بسیاری از مردان طرفدار CS، به طرز احمقانه ای حاضر نیستند با زنان طرفدار CS ازدواج کنند! یک نکته دیگر، از سال ۱۹۶۰ در امریکا ازدواج های دو مرحله ای (two-step marriage) باب شد، در ایران به آن ازدواج سفید می گویند از شیوع آن ۵-۶ سال می گذرد. یعنی پارتنرها ابتدا با هم سال ها زندگی می کردند، اگر همه چیز خوب می ماند ازدواج می کردند.
خاطرم هست که یکی از دوستان دختر امریکایی ام می گفت که هرچقدر بیفاصلگی همراه با تعهد برای من نشستن مقابل منظره فوق العاده از یک اقیانوس بوده، اما CS یا بیفاصلگی کوتاه مدت عاطفی برای اش مثل سوار شدن بر یک ترن هوایی هیجان انگیز بوده. او این سئوال را مطرح کرد که وقتی نمی توانم کسی را که عاشق اش باشم بیابم، برای چه باید سال ها به لذت بیفاصلگی بی اهمیت باشم؟ سئوالی که پاسخ اش مربوط به انتخاب های هرکس است. او میگفت پیش از ازدواج، از این که می توانست در بیفاصلگی های اش انتخاب های متفاوت داشته باشد برایش حس یک فوق العاده بوده.
مطالعات در آمریکا نشان می دهد افرادی که وارد Hookup Culture یا بیفاصلگی های خارج از تعهد شده اند، احساس قدرت بیشتر در کوتاه مدت داشته اند، اما در بلند مدت، خوشحال تر نبوده اند. آن ها از بیفاصلگی با آدم های لذت برده اند که در بلند مدت شاید برای شان جذاب نمی مانده، اما در کوتاه مدت جذاب بوده اند. برای زنان، وجود عاطفه در چنین روابطی، تاثیر مستقیم و مهمی بر روح و روان آن ها دارد. درست مانند این که از یک بالن سواری هیجان انگیز و دلچسب در صبح که فارغ شدید، عصر به آپارتمان کسالت بار خود بازگردید.
حرف آخر، به CS احترام می گذارم، چون بخشی جدایی ناپذیر از جامعه آمریکایی است که در آن بزرگ شدم، و زندگی می کنم. اما شخصا نمی توانم آن را هنوز بپذیرم. شاید مساله Emotional Bond به خصوص برای نسل هایی که از تن بیشتر برای لذت های حسی استفاده می کنند تا جسمی هنوز بسیار مهم است. اما این به معنی است که همه آن ها را که CS می کنند انسان های کثیفی می دانم؟ یا این که به چشم گناه بدان ها نگاه می کنم. البته که نه. ایده من این است، “نیاز” و “یک دلیل مهم” پشت خیلی از Casual Sex هاست که باید درباره اش فکر شود، نه این که بی درنگ محکوم یا نکوهیده شود. شما از انسان مست نمی توانید انتظار رفتار خط کشی شده و منطقی درباره مسایل جسمی داشته باشید، همین طور که از انسانِ بارها تحقیر شده توسط همسرش. ما به بررسی کردن شرایط خیلی بیشتر احتیاج داریم، تا قاضی بودن! این چیزها قبل از به دنیا آمدن ما بوده، صدها سال دیگرهم خواهد بود.