صفحه اصلی فرهنگفرهنگِ رابطه دایره شخصی

دایره شخصی

نوشته پرنس‌جان
فرهنگِ رابطه

در اطراف ما، دایره هایی فرضی وجود دارد با سایزهای متفاوت. دایره هایی که اندازه ارتباطات ما با انسان های دیگر با آن ها تعریف می شود. این دایره ها، مثل النگوهای عمه رقیه که دِلینگ دِلینگ می کنند بسته به سایزشان درون هم قرار دارند. مثلا ممکن است ما بیرونی ترین و بزرگترین دایره مان، اختصاص به دوستی های اجتماعی مان داشته باشد. در چنین دایره ای، افراد می توانند با ما دست بدهند، حرف بزنند، غذا بخورند و پیاده روی کنند، خوب طبیعی است که در این دایره اگر آن ها لب های مان را ببوسند، کبودشان می کنیم. در دایره ای کوچک تر اما، ما رابطه عاطفی مان را تعریف می کنیم. در دایره ای بازهم کوچکتر ما رابطه فرزندی یا پدری و مادری مان را تعریف می کنیم. حتی گاهی این اتفاق می افتد که ما آدم ها را از دایره های مان به دایره ای دیگر وارد می کنیم. یکی اول دوست اجتماعی است، کمی بعد وارد دایره عاطفی مان می شود، مدتی بعد وارد دایره همسری و فرزندی و …

در دنیای امروز، که شناخت انسان از خودش وارد مرحله ای تازه و جدی شده؛ می گویند آخرین دایره باید برای خودِ خودتان باشد! یعنی تعریف آن این است؛ جایی که قرار است خودتان با خودتان تنها باشید! فضایی که کسی حق ورود به آن را ندارد و مثل شورت مان، یک محیط ویژه خودمان است. آیا کسی می تواند وقتی من شورت ام را پوشیده ام، او هم بیاید درآن شورت شریک شود و پاهایش را داخلش کند؟ البته که نه. شورت از سه طرف پاره می شود. من اسم این آخرین دایره را می گذارم دایره شخصی. و حال می خواهم درباره این از خلال تجربه هایم (نه آکادمیک) حرف بزنم که چرا مهم است که این فرهنگِ عاطفی در میان ما ایرانیان بیشتر جا بیفتد که حتی اگر در یک عشق آتشین باشیم، Share کردن همه چیزمان بیشتر از آن که نشانه ای از صمیمیت و اعتماد و شفاف بودن باشد، یک اشتباه محض و حماقت است.

بگذارید با رد کردن این موضوع شروع کنم که یکی از تباه ترین مفاهیمی که اول از طریق ادبیات وارد روانشناسی شد و بعد نویسنده ها و کتاب نویس های روان شناسِ بازاری آن را تکرار کردند این بود که می گفتند انسان ها همه نیمه هایی گمشده دارند که هرکس باید در نهایت نیمه گمشده خودش را بیاید! یک شوخی تلخ با واقعیت. بهتر است افسانه مضحکِ نیمه گمشده را فراموش کنید. به خیالم هر انسان اتفاقا برای خودش تمامِ کاملی است که در یک رابطه عاطفی نسبتا خوب (نمی گوییم ایده آل) قرار است بخشی از آن فضا را در همپوشانی با فضای تمامِ کامل یک انسان دیگر قرار دهد. با چنین تصوری همه افرادی که با هم رابطه عاطفی دارند، یک عمارت بزرگِ مشترکِ با هم دارند، و یک اتاق های هنوز شخصی مانده برای خودشان. یک رابطه مادامی جذاب است که Balance میان این فضاها برقرار شود. وقتی پای دایره شخصی ما انسان ها به میان می آید، پای خیلی چیزها به وسط می آید. مثل نیاز انسان ها به تنها بودن حتی در وسط عاشقانه ترین رابطه ها، یا نیاز آن ها به خصوصی ماندن برخی فضاهای شان.

برداشت اول – مرز نزدیکی

کمی آتش به پا کنم. (چشمک) یکی از نقاط مبهم مورد مناقشه میان پارتنرهای عاطفی که مربوط به دایره شخصی و Privacy آدم ها می شود این است که آیا این درست که یک آقا، به Password فیس بوک دوست دختر یا همسرش دسترسی داشته باشد؟ یا این که آیا این درست است که یک خانم در حضور همسرش یا وقتی او حمام است، داخل تلفن همراه آن آقا را نوروزانه گردگیری کند؟ حتی در روابط عاطفی متفاوت تر، آیا این صحیح است که یک پدر، بدون اجازه وارد حریم خصوصی پسر یا دخترش شود به صرف پدر بودن؟ یا صحیح است که یک فرزند به دایره شخصی پدرش وارد شود، به دفترچه خاطرات او سرک بکشد؟

گاهی مساله این است که عبور از این مرزها، نشانه ای از اعتماد طرفین تلقی می شود. دختری را می شناختم که همیشه در جمع عنوان می کرد: این که پارتنرش تا امروز مقاومت کرده تا Password شبکه های اجتماعی اش را به او بدهد، یا برای وارد نشدن به گوشی اش پسورد گذاشته یعنی در ارتباطش صادق نیست! او حتی عنوان می کرد زمانی “دوستت دارم گفتن” های آن پسر را باور می کند که نه تنها او اجازه دسترسی به همه این فضاها را به او بدهد که رفت و آمدش را با همه دوستان پیش از ازدواج قطع کند.

شاید اشتباه کنم، اما به نظر من هر دختر و پسری که اعتماد خودش به شما یا باورِ علاقه شما را به خودش به این چیزها منوط کند بهتر است ترک اش کنید. این انسان، انسان مشکل داری است. دلیل ساده است، افرادی که در بخش دایره شخصی، Privacy تان را به رسمیت نمی شناسند و آن را همیشه نشانه ای از عدم صداقت می بینند یا انسان های عقب مانده اند، یا به شکل پیش فرض به شما شک دارند. دوستان زیادی داشتم که پارتنرهای شان به فضاهای شبکه های اجتماعی یکدیگر دسترسی داشتند، اما مضحک این بود که برخی از پارتنرهای آن ها در اصل گوشی دوم یا صفحه های دیگری داشتند که کارهای خود را با آن انجام می دادند! به عبارت ساده تر، کسی که بخواهد کاری کند، بالاخره برای پیچاندن و فرفره چرخیدن راهی خواهد یافت، پس بهتر است با این روش های عقب مانده که تنها شان خودمان را پایین می آورد به دنبال حل این مسایل نباشیم. احترام به Privacy پارتنر، یعنی پیش فرض را بر اعتماد کردن به او گذاشتن، و اگر به کسی اعتماد نداریم واقعا چه لزومی به با او ماندن داریم؟

برداشت دوم – اهمیت فاصله

یکی دیگر از مسایل مهم مربوط به دایره شخصی، این است که به کسی که دوست اش دارید “حقِ فاصله” بدهیم بی آنکه مثل یک تاکسی اسنپ همه جای نقشه رابطه حاضر باشیم! اتفاقا مهم است جاهایی نباشیم تا او وقتی را صرف خودش برای تمرکز بر دنیا و نیاز های خویشتن کند. این حق فاصله، یک چک سفید امضاست از روی فهم و شعور، تا او بتواند به انتخابش این وقت و تنهایی را صرف خودش کند، صرف خانواده اش کند، یا حتی صرف با دوستان بودن.تا این فاصله درست مثل یک مولتی ویتامین سبب انرژی بیشتری در او و بازگشت اش به فضای مشترک رابطه با روحیه ای تازه تر و ذوقی دوباره باشد.

و حال تصور کنید چه صحنه ناخوشایندی است به بهانه یا به اعتقاد دوست داشتن عمیق مثل آدامس به همه لحظه های یک انسان بچسبیم! اگر خروجی در بلند مدت مهم باشد، در اصل به این چسبیدن ها نمی گویند علاقه زیاد، می گویند حماقت زیاد! زیرا همین مساله در طول زمان سبب روزمرگی و کم شدن جذابیت “چسبنده در غبار” برای پارتنرش خواهد شد.

برداشت سوم – احترام به Mood

انسان های باهوش اجتماعی بالا، خیلی زود به حالات روانی یا Mood های پارتنرشان پی می برند. یک خانم وقتی در Mood خوبی نیست، گاهی باید او را در دایره شخصی اش تنها گذاشت. آقایان بیشتر اما این گونه هستند. تشخیص مودهای آقایان برای تنها گذاشتن شان توسط خانم ها می تواند بازی را در رابطه ها عوض کند. در بعضی Mood ها ما نیاز تنهایی مطلق داریم. هنر ما در یک رابطه این است که وقتی افراد در پریود روحی هستند و آن را تشخیص دادیم، به سرعت حواس مان به سمت فضای شخصی شان برود. بفهمیم آیا پارتنرمان نیاز می بیند از فضای مشترک به فضای شخصی اش برود؟ آیا لازم است عقبگرد کنیم تا او در آن فضای شخصی خود را Recovery کند؟

خانم ها در این زمینه گاهی واضح گو نیستند. آقایان باید حواس شان باشد. مثلا می گویند تنهای مان بگذارید، بعد دو روز بعد به روی تان می آورند که حالا من گفتم تنهای ام بگذار، لعنتی تو چرا گذاشتی؟ فلذا، به برداشت ها و شناخت های تجربی تان از Mood افراد تکیه کنید و سعی کنید برحسب تجربه بفهمید درآن شرایط چگونه با فضای شخصی شان باید برخورد کرد. برای فهم Mood انسان ها، به زبان بدن (Body Language)، کلماتی که بکارمی برند، رفتارشان با اشیاء و حتی نوع موسیقی ها یا ویدئوهایی که دوست دارند ببینند می توانید دقت کنید.

برداشت آخر

احترام به دایره شخصی پارتنر عاطفی مان، دو جای مهم دارد. قدم نزدن و کنجکاوی در Privacy او، و همین طور ایجاد فاصله هایی کوتاه در رابطه برای این که پارتنرتان اگر نیاز داشت مدتی کوتاه در دنیای خودش باشد. یکی از فایده های این مساله Happiness است. یعنی آدم ها از رابطه شان بیشتر لذت می برند و خیلی دیرتر در آن دچار روزمرگی و دلزدگی می شوند. به قول آمریکایی ها فرصتی است برای Do your own thing. انجام دادن کارهایی شخصی که خودِ آدم را بیشتر خوشحال می کند نه لزوما پارتنرش را.
از نظر من، این تفکر اشتباه است که یک رابطه عاطفی برای تبدیل شدن دو “من” به یک “ما” است. همین تفکر سبب می شود که افراد فکر کنند باید همه مرزها و فضاها میان شان برداشته شود و آن را شرطی از دوست داشتن واقعی می دانند. خیر. این یک دوست داشتن احمقانه است.

به تجربه ام، یک رابطه عاطفی درجه یک، ترکیبی عالی و به موقع از همان دو “من” است، و لزوما نباید تبدیل به یک “ما”ی واحد شود. دلیل اش البته ساده است، هر انسانی از Background متفاوتی آمده، به شیوه ای متفاوت تربیت شده، در محیطی دیگر بزرگ شده و عقاید منحصر به فرد خود را دارد. چطور می شود یک خربزه و یک هندوانه تبدیل به یک ما شوند؟ برخلاف تصور زنان و مردان سنتی، به هم چسبیدن و در همه حال در تماس بودن نه تنها همیشه به تقویت و استحکام رابطه کمک نمی کند، که گاهی اوقات “سمی” است. مثلا به این رفتار احمقانه فکر کنید که یک خانم هر چند ساعت با تلفن یا تکست بخواهد از حال و روز پارتنرش با خبر بشود. واقعا چه لزومی دارد پارتنر شما همه لحظات اش را با شما Share کند؟ یا یک پسر بخواهد در همه جا، از بعد از محل کار گرفته تا سفر و میهمانی و غیره با دختر مورد علاقه اش باشد تا البته خیالش تخت باشد.

این رفتارهای “آدامس گونه” به نظر من یکی از مهمترین دلایل خسته شدن آدم ها از یک دیگر، در بلند مدت است. رفتارهای ناشی از درک نادرست از فهم قواعدِ جذاب نگاه داشتن رابطه. همین طور شاید نشانه ای از بی اعتماد بودن یکی از آن دو پارتنر به دیگری. در احترام به دایره شخصی انسان ها، خاصه درون یک رابطه عاطفی، Time management مهم است. این که بدانید چه زمان هایی باید دور باشید و چه زمان هایی نزدیک. خیال می کنم این رابطه نیست که باید پارتنرها را Form دهد. این پارتنرها هستند که باید رابطه را فرم دهند. در اصل، به نظرم مهم نیست که شما چقدر پارتنرتان را دوست دارید و عاشق اش هستید، مهم این است که اگر به خاطر رابطه آن “من” ویژه و انحصاری خودتان را از دست بدهید و تبدیل به فردی بشوید که دربست در اختیار رابطه است، به زودی برای خود او انسانی خسته کننده یا تکراری خواهید شد.

مثل هر App موبایل که هرچندمدت نیاز به Up-to-date شدن دارد تا بهتر کار کند، وجود این “فاصله” ها در رابطه های عاطفی و تبدیل به انسان های آدامسی نشدن باعث می شود افراد در تنهایی هاشان نه تنها Re-charge و Up-to-date بشوند، که با ذوق بیشتری به رابطه (در زمان های اتصال) برگردند. فکر می کنم این اشتباه بزرگی است که برخی بعد از رابطه های عمیق عاطفی یا ازدواج دوستان شان را کنار می گذارند. افرادی که از پارتنرهای شان می خواهند چنین کاری انجام دهند دست به رفتاری خطرناک می زنند. مهم است برای وقت های تنهایی و Recovery شدن، هرکسی، حتی اگر در عمیق ترین نوع رابطه عاطفی باشد، دوستانی برای صرف فضای شخصی اش با آن ها داشته باشد.

این رفتار اشتباه خیلی از مردان و زنان که با چسبندگی (Clinginess) به پاتنر عاطفی شان می توانند به مرور سبب وابستگی اشتباه او (Neediness) به خودشان شوند، گاهی می تواند به جای وابستگی، خود دلیلی برای گرایش افراد به کسی بیرون از رابطه باشد. در روان شناسی تئوری به نام Attachment style وجود دارد. در آن ادعا می شود که بسیاری از افراد با شخصیت های آدامسی که با خیلی نزدیک شدن به پارتنرشان حتی وارد فضاهای شخصی او می شوند، افرادی هستند که در دوره نوزادی دچار مشکلاتی با پدر و مادرهای خود بوده اند. مانند کم توجهیِ والدین به آن ها. به همین دلیل از کودکی این ترس از رها شدن، تنها گذاشته شدن، دیده نشدن و یا ترس از دست دادن سبب می شود سالها بعد در رابطه های عاطفی شان ناخودآگاه به سمت “کنترل” و در همه جا مبصر بودن در یک رابطه عاطفی پیش بروند تا از آن محافظت کنند. محافظتی اشتباه که گاهی دقیقا به قیمت ویران کردن رابطه تمام می شود!

نهایت این که به معجزه “فاصله” های کوتاه فکر کنید. آن را امتحان کنید. دایره شخصی انسان ها را جدی بگیرید و با دادن این حق به دیگران، هنر رابطه را تمرین کنید. به نظرم، رابطه عاطفی لذت بخش، ساختن یک “ما”ی تَنگ و تُرُش نیست، که مدیریت عالی “من” ها برای لذت بردن از کنار هم بودن است. حفظ شان و منزلت یک خانم یا آقا با همین مینیاتوری ها Protect می شود. و خانم ها بدانند احترام به فضای شخصی آقایان گاهی خیلی بهتر جواب می دهد تا این که هر روز یک تشت بیاورند، پاهای درشت و کج و کوله و پشمالوی آقا را در کنار گل های یاس و اقاقیا داخل اش بمالند و بلور کنند، بعد انتظار داشته باشند وقتی با حوله خشک می کنند یک افلاطون عاشق مقابل شان باشد. چشمک

Print

درج دیدگاه

نوشته های مشابه