صفحه اصلی سیاستسیاستِ بین الملل مساله نفوذ

مساله نفوذ

نوشته پرنس‌جان
سیاستِ بین الملل

در دیپلماسی خارجی، مساله نفوذ، مساله بسیار مهمی است. نفوذ به معنای صاحب قدرت بودن درمناسبات سیاسی دنیا. مثالی می آورم. “آمریکا” پر نفوذترین دیپلماسی جهان را دارد، در حالی که “گینه نو” کم نفوذترین دیپلماسی جهان را. همچنین در دیپلماسی مساله روش نفوذ، مساله بسیار مهمی است. روش نفوذ به معنای راهی که از آن طرف یک کشور سعی می کند در شرایط جهان تاثیر بگذارد. “آمریکا” از قدرت نظامی، قدرت چانه زنی، قدرت پول، و قدرت فرهنگی برای گسترش نفوذ دیپلماسی اش استفاده می کند. “عربستان” اما تنها راهی که برای نفوذ دارد خرج پول است.

وقتی کشور شما دارای قدرت نفوذ شود از طریق دیپلماسی، عملا چیزی دیگری هم با خود می آورد. یک سپر نامرئی برای کمتر صدمه خوردن آن کشور در عرصه بین المللی بوجود می آید. یک ابزار برای بهرمندی کشور از فرصت های بین المللی. چرا؟ به این سبب که با ابزارهای تان می توانید آن فشار یا صدمه را تا جای ممکن دفع یا جبران کنید. یا در رقابت ها به سادگی برنده شوید. پس ساده بگویم، “دیپلماسی نفوذ”، به یک کشور قدرت می دهد. عزت و اعتماد به نفس می دهد. باعث می شود آن کشور شناخته شده شود و در عرصه های بین المللی به حضورش نیاز باشد. مثل میهمانی که برخی اعضای اش صاحب اعتبارتر، قوی تر، و شناخته شده تر هستند. پرزیدنت احمدی نژاد این نفوذ را کاملا از میان برد، آقای پرزیدنت خاتمی در راه بدست آوردن اش شکست خورد، اما پرزیدنت روحانی با موفقیت در حال انجام آن است.

سئوال، این قدرت نفوذ به نفع چه کسی است؟ پاسخ اش واضح است. اول حکومت، دوم مردم. و در این بازی قدرت میان کشورها، برای همه حکومت های کشورها، مردم در درجه دوم اهمیت اند. همان طرز فکری که سیاستمداران آمریکا و بریتانیا دارند، تصمیم گیران جمهوری اسلامی ایران نیز دارند. هر کشوری که به دنبال استقلال و قدرت است به نفوذ نیاز دارد در این بازی خشن و بی رحم جهانی قدرت، حتی اگر به قیمت فقیرتر شدن، تحت فشار قرار گرفتن و زجر مردم اش باشد. آیا از نگاه دیپلماسی عملی این قاعده درست است؟ البته که درست است. از نگاه دیپماسی آکادمیک این مساله درست است؟ غیر اخلاقی است. اما واقعیت این است که این دیپلماسی عملی است که در واقعیت وجود دارد.

گاهی لازم است برای عظمت اعتبار یک کشور، یک یا دو نسل هزینه دهند. گاهی جنگ باعث هزینه دادن این نسل می شود، گاهی پافشاری های یک حکومت روی مواضع اش. در اغلب کشورها نیز اتفاق افتاده است. برای انگلیسی ها ۳۰۰-۴۰۰ سال پیش و در طول صدسال، برای آمریکایی ها ۱۰۰ سال پیش، برای چینی ها ۵۰ سال پیش، برای ما ایرانی ها در این ۳۵ سال اخیر. اما آیا کشور آن ها کشور شاخص یا جدی در جهان مانده اند؟ آیا در مناسبات جهانی شخصیت های قابل اعتبار به معنای واقعی محسوب می شوند؟ البته که نه. این مساله برای اغلب ما قابل درک نیست. اما در دنیای امروز مهم است.

ایران امروز با نفوذترین کشور خاورمیانه، و یکی از بانفوذترین کشورهای دنیا است، اگرچه در بدست اوردن شاخص های خوب زندگی کردن برای مردم اش تا به امروز موفق نبوده است و این مایه سرافکندگی است. آیا سیاستمداران امروز ایرانی راه درستی را پیش می روند؟ البته که می روند. خوشبختانه آن ها امروز بسیار باهوش اند. امروز برای حکومت کشورها مساله Desecuritization بسیار مهم است، و دیپلمات های ایرانی که در صف مقدم شان آقای وزیر جواد ظریف قرار دارد در حال یک عایق بندی بسیار قابل اعتماد و دقیق از آن چیزهایی هستند که برای نسل بعد از ما باید باقی بماند. چیزی که ده سال بعد ارزش واقعی اش درک خواهد شد. نفوذ، امنیت و امید. ایرانی که می ماند برای فرزندان ما که یک ایران قدرتمند، با عزت و البته با شاخص های زندگی در شان اش خواهد بود.

Print

درج دیدگاه

نوشته های مشابه