از آنجایی که از خیلی سال پیش من اصولا آدم حساسی به رفتار مردم و اطرافیان ام بوده ام، پدیده برخورد با آدم هایی که می توانستند با رفتار و حرکات شان حال و روز مرا خراب کنند یک مشکل بزرگ در زندگی ام شد. من با این تصور که برخوردن به آدم هایی که اسم شان را می گذاشتم “عوضی” یک بدشناسی بزرگ است خیلی اوقات دست و پنجه نرم می کردم و از خودم می پرسیدم آخر چرا من؟
آدم “عوضی”، از نظر من آدمی است که نفهم است، مراقب حرف زدن اش نیست. نمی داند یا نمی خواهد بفهمد رفتاری که می کند چقدر می تواند تاثیر بدی روی طرف مقابل اش بگذارد. آدم عوضی قدر دان نیست، بابت محبت های تان طلبکار هم می شود، آداب دان نیست و اصولا شما هربار هم که بخواهید خصیصه ای خوب در او پیدا کنید که با او کنار بیاید، دوباره چیز زشتی در رفتار و گفتارش می بینید که منزجرتان می کند.
ما با عوضی ها کجا برخورد می کنیم؟ در میان همکاران مان، دانشجویان مان، مراجعه کنندگان به شرکت یا حتی در میان اساتیدی که در دانشگاه به ما درس می دهند. عوضی بودن یک خصلتی است که تحصیلات و فرهنگ نمی شناسد. آدم عوضی، همیشه کاملا عوضی می ماند مگر به درستی باز تربیت شود. سئوال من اما این بود که با این آدم های عوضی که در زندگی بدان ها بر می خورم چه باید بکنم؟
تا این که یک روز تصمیم گرفتم آدم های عوضی زندگی ام را بنشینم و ریاضی کنم. برای این کار مصمم شدم تعداد آن هایی که اسم شان را می گذارم عوضی از میان همه آدم هایی که در طول یک هفته با آن ها برخورد می کنم پیدا کنم. مثلا اگر در طول هفت روز، با ۱۵ نفر آدم ملاقات می کنم، و ۳ تای شان عوضی از آب در می آید، بنویسم ۳ نفر از ۱۵ نفر. و همین طور هفته بعد و هفته بعد.
بعد از ۶ ماه، که هفته های زیادی را شامل می شد من در زندگی شخصی خودم به قانون “۴ درصد عوضی” رسیدم! به عبارت بهتر، به این برآورد شخصی رسیدم که همیشه از میان ۱۰۰ نفر آدمی که در ماه ممکن است با آن ها برخورد کنم و ارتباط داشته باشم به هر دلیلی، حتما ۴ تای شان یک عوضی کامل هستند.
فایده این کار برای ام پیش از همه این بود که برخورد با آدم های عوضی را دیگر بدشانسی تلقی نکنم. یکی از واقعیت های زندگی ام قرار دهم. این که تا اخر عمر این مساله ای همیشگی خواهد بود که در هر محیطی، در هر شرایطی، باید انتظار این ۴% را داشته باشم و با آن کنار بیایم.
این مساله مرا نسبت به تحمل این افراد صبورتر کرد، شاید چون دیگر از قبل همیشه با این احتمال در هر کاری جلو می رفتم که دیر یا زود در طول مسیر کاری ام، یا تحصیلی ام یا هر فعالیت دیگری با جمعیتی کوچک از این آدم ها برخورد خواهم کرد. امروز، من به این ۴% همان حسی را دارم که به احتمال وجود ترافیک در خیابان، احتمال سرماخوردگی یا احتمال مرگ در زندگی ام دارم. حال برخورد با ادم های عوضی یک اتفاق اجتناب ناپذیر، طبیعی و قابل تحمل است.
خیلی اوقات این قانون ۴ درصد را در ذهن خودم نسبت به بقیه هم بکار می برم. مثلا می بینم اگر بازیگری ۱ میلیون فالور دارد می گویم خوب وجود یک چیزی حدود ۴۰ هزارتا آدمی که بخواهند همیشه پای پست های این افراد عوضی بازی در بیاورند طبیعی است! اگر وارد یک کلاس می شوم و ۵۰ تا همکلاسی دارم، می گویم این که ۲ تا آدم عوضی داخل این کلاس باشند و بخواهند یک روز روی اعصاب من بروند طبیعی است، آن را پیش بینی می کنم و کمتر اذیت می شوم. و به همین ترتیب محیط های دیگر.
آدم های عوضی دیگر بخش ثابت زندگی همه ما هستند. باید با آن ها کنار بیاییم واجازه ندهیم اعصاب و روان ما را مخدوش کنند. شما می توانید به درصد خودتان برسید، یا از درصد من استفاده کنید و از این پس برای همیشه فشار مواجه شدن با چنین آدم هایی را از قبل در خود حل کنید تا احساس بهتری از زندگی در جامعه ای داشته باشید که به اشتباه فکر می کنید همه باید خوب و عالی باشند با شما.