صفحه اصلی فرهنگ کتاب های آنتونی رابینز

کتاب های آنتونی رابینز

نوشته پرنس‌جان
فرهنگفرهنگِ زیبایی

داشتم فکر می کردم که یکی از بزرگترین اشتباه های من، در نوجوانی، خواندن کتاب های آنتونی رابینز بود. کسی که با کتاب های اش قرار بود خواننده را به موفقیت برساند، یا لااقل خواننده این طور فرض می کرد.

خودش آدم چاقی و تنبلی بود که لاغر و پرکار شده بود، بعد با تعریف کردن داستان خودش و بقیه آدم هایی که یک Before و یک After داشتند کتاب ها و سخنرانی های زیادی کرد و مردم را برای تغییر کردن به هیجان می آورد. این بعدها بیزنس او شد.

می دانید از نظر من حلقه گم شده این کتاب ها چه هست؟ این که شما را بیشتر تشویق به پریدن می کنند و اینقدر درباره پریدن های دیگران مثال می زنند که شما تنها روی پریدن تمرکز می کنید! به هیجان می آیید. با خوشحالی کتاب را می بندید، چشم های تان را هم و خودتان را آنتونی رابینزگونه تصور می کنید، تا یک هفته با انرژی با مردم برخورد می کنید، پر امید می شوید، و می گویید البته البته، من نفر بعدی هستم که آنتونی روزی به او در چاپ بعدی کتاب اش اشاره می کند. اما چرا بعد از خواندن چنین کتاب هایی، گاهی چند هفته بعد، از خودمان بیشتر بدمان می آید؟ یا چرا فکر می کنیم جواب را باید در نسخه بعدی کتاب جستجو کنیم؟

سئوال این است ما چطور می پریم؟ با هیجان؟ یا با همیاری مردم شهیدپرور محله؟ ما با ماهیچه های مان می پریم. ماهیچه های پا و کمر و پهلو. و ماهیچه های ما، در دنیای واقعی، توانایی های ما هستند.

آنتونی رابینز ها گاهی این بخش را تقریبا حذف می کنند، چون سخت ترین بخش کار پریدن نیست، به سطح بالایی از توانایی رسیدن است، آموزش راه منطقی دست یافتن به سطح بالایی از توانایی رسیدن دیگر کار او نیست. چون برای اش مهم نیست شما چقدر از هوش و استعداد و توانایی های جسمی و فکری تان آگاه دارید. فکر می کند فقط به خواستن است! برای او جزئیات مهم نیست.

اگر در این بازی گرگ ام به هوا بقیه توانستند، لابد شما هم می توانید، اکر نتوانید یک گوسفند تنبل اید. این چیزی است که در پس ذهن شما فرو می کند و آزاردهنده است. اما آیا همه چیز تنها خواستن است؟

می دانید، یک پرش، برش یک لحظه است، اما برای آن سال ها باید کم خوابی و تغییر اولویت ها و تنهایی و درجا زدن و خودشناسی دقیق داشت. ما برجسته نمی شویم مگر یک زندگی معمولی مثل مردم را به کنار بگذاریم و سعی کنیم به توانایی های مان اضافه کنیم. مثل ماهیچه ای که با تمرین وزنه، مستعدتر می شود.

وقتی بیوگرافی افراد موفق به معنای واقعی را می خوانم، می بینم آن ها سال های زیادی، حتی قبل از حرکت به سمت هدف، در حال امتحان کردن خودشان بوده اند. در حال ازمون و خطا بوده اند، درباره شکست ها و تحقیر شدن های شان کمتر حرف زده می شود. سال های سالی که در کتاب های امثال آنتونی رابینز تنها در یک پاراگراف خلاصه می شود. اما آن یک پارگراف، نیمی از عمر آن هاست. چیزی که به ندرت می بینیم و از ما پنهان می شود. چیزی که یکی از دلیل های افسردگی ماست که چرا همیشه داخل این Before مثل لباس داخل ماشین لباس شویی دور می خوریم.

خیال می کنم در دنیایی که با “نتیجه” ها به شما شور و هیجان می دهند، به این فکر کنید که همه این شور و هیجان از رنج و سختی در “فرآیند ها بودن” بیرون آمده است. یک گل زیبا را بی ساقه ای که آن را نگاه داشته چطور می شود تصور کرد؟ ساقه ای که قبل از گل و برای آن گل بوجود امده است.

Print

درج دیدگاه

نوشته های مشابه