این که پدر و مادر ما تا کی زنده می مانند چقدر دست خودمان است؟ تقریبا هیچ. از کنترل ما خارج است. این که ما چطور تا رسیدن به محل کار رانندگی می کنیم چقدر دست خودمان است؟ کاملا دست خود ماست. و این که ما چقدر احتمال دارد در یک امتحان بهترین شاگرد بشویم تا چه قدر به تلاش ما بستگی دارد؟ تا حدودی، چون ممکن است دانشجویی باهوش تر و پرتلاش تر، ما را دوم کند!
من مدت ها افسرده بودم، البته بعد از سفر عراق به نوع شدیدتری از آن مبتلا هستم. به آن می گویند PTSD. هرکسی هم جای من بود مبتلا می شد. شکل ان افسردگی خفیف از قبل هم کمی به شخصیت ایده آلیست من برمی گشت. به شخصیت خود تحلیل گرم.
به این که هر چیزی را دقیق در سرجای خودش می خواستم و در زمان خودش و اگر نمی شد، درد بزرگی در ذهن ام می شد. همین طور یک بخشی از آن افسردگی من برای سال ها مربوط بود به نگرانی و دائم فکر کردن به اتفاق های بدی که ممکن است برای ام رخ دهد.
مشکل از آن جایی شروع شد که متوجه شدم بخش مهمی از نگرانی های من بابت رخدادهای بدی است که ممکن است اتفاق بیفتد اما من نمی توانم هیچ نقشی در عدم اتفاق افتادن اش داشته باشم.
مثلا اتفاق بد برای جان پدر و مادر، یا پیدا نشدن شغل برای مدت ها، یا سرطان گرفتن مادربزرگم، یا در یک قرعه کشی اسمم در نیامدن، یا هر چیز دیگری… یعنی چیزهایی که به تلاش کردن یا نکردن من ربطی ندارد.
بعدها فکر کردم واقعا چه دلیلی داشت من هر روز به اتفاق های بدی فکر کنم و نگران چیزهایی باشم که اگر بخواهد رخ دهد، می دهد، و من نمی توانم آن را تغییر دهم؟ اما من این کار احمقانه را می کردم. یعنی هر روز به خصوص مساله زنده ماندن والدین ام ذهن ام را مشغول می کرد. البته که اشتباه می کردم.
سیستم درست زندگی این طور کار می کند. نگرانی داشتن بخشی از واقعیت زندگی است. اما مهم است ما یک Filtration داشته باشیم و تمام نگرانی ها به اتفاق هایی که به ما مستقیما کاری ندارند و اگر بخواهند رخ دهند می دهندو نخواهند، نمی دهند را کنار بگذاریم. دیگر بهشان فکر نکنیم. و تنها نگرانی های مان محدود به چیزهایی باشد که کاملا یا تا حدودی به تلاش ما در زندگی بستگی دارد.
از این رو نگرانی برای یک امتحان، امری طبیعی است، باعث می شود بهتر درس بخوانیم. نگرانی برای نگاه داشتن یک رابطه طبیعی است، چون باعث می شود هم خودمان بهتر رابطه را نگاه داریم هم از طرف مقابل مان این را بخواهیم. اما نگرانی برای از دست دادن شغل مان را در یک شرکت که نگاه داشتن یا نداشتن کارمند بیشتر سلیقه ای است و حساب و کتابی با عملکرد شما ندارد، یا نگرانی از مورد خیانت واقع شدن یا رفتن پارتنرمان هم از این نوع، بهتر است آن نگرانی ها را فراموش کنیم و بدانیم اگر بخواهد رخ دهد، می دهد. ما خیلی نمی توانیم مانع اش شویم. ذهن مان را به اشتباه مشغولش نکنیم و مثل ماه رمضان زودتر به پیشوازش نرویم.