صفحه اصلی فرهنگ باتلاق انرژی

باتلاق انرژی

نوشته پرنس‌جان
فرهنگفرهنگِ زیبایی

یکی از تصمیم های مهمی که در زندگی ام گرفتم، تمرین برای بیرون زدن از چیزهایی بود که اسم اش را می گذارم “باتلاق هزینه” یا “باتلاق انرژی”. حقیقت اش برای اولین بار وقتی با آن مواجه شدم ۶ سال پیش برای سفری به ایران آمده بودم. تا به حال چاده چالوس نرفته بودم. خوب آن سال قرار بود نخستین بار باشد.

یک روز تعطیل، یک روز وحشتناک و پر از ترافیک، ما به یک پنجم جاده چالوس رسیده بودیم. اتومبیل ها حتی یک متر به یک متر (Bump to Bump) جلو می رفتند. خیلی عصبانی بودم. از همراهانم پرسیدم که این ترافیک تا کجاست؟ خیلی ریلکس گفتند تا آخرش!

خواستم برگردیم و اما آن ها گفتند ما که تا اینجا را آمده ایم، تا اینجا که وقت مان تلف شده، بقیه اش را هم می رویم. این شد که من از اتومبیل بیرون آمدم و رفتم آن سوی جاده و بالاخره با یک ماشین برگشتم. ناراحت شدند، اما برای ام اصلا مهم نبود. آن ها ۹ ساعت بعد رسیدند! و صد البته با خوشحالی این را گفتند.

یک دوست زیبارو داشتم، که نامزد کرده بود. با این وجود چون از سال ها قبل دوست بودیم دوستی مان را خواست نگاه داریم با شکلی متفاوت. این باعث شد که هرزگاهی درباره مسایل زندگی اش مشورت کند. تقریبا ۶ ماه نگذشته بود که به او نیست به “شکاک بودن” همسرش هشدار دادم. گفت من که این ۶ ماه را تحمل کرده ام، بقیه اش را هم می کنم.

یک سال گذشت و از روی نشانه هایی که تعریف می کرد به او درباره سرش جایی گرم بودن هشدار دادم. گفتم یا درست اش کن با حرف زدن و مشاوره یا بیا بیرون. درست اش نکرد و به جای اش گفت من اگر از این فرد جدا شوم مردم چه می گویند؟ می دانی با زیبایی من بعدها چه دردسری برای ام درست می شود؟

ازدواج کردند، دو سال گذشت، درباره کتک های همسرش با من می گفت. دوباره یک روز گفتم تا بچه دار نشده اید فکری بکن، و می دانید چه گفت؟ گفت تا حالا که انرژی گذاشته ام. از این همه صبوری و انرژی بگذرم که چه بشود؟ بشوم یک مطلقه که حال هر کس می خواهد با او بخوابد؟

یکی از احمقانه ترین کارهایی که ما می کنیم، افتادن در باتلاق هزینه یا انرژی است. چون برای مساله ای هزینه کرده ایم، مثل هزینه زمان یا پول یا عاطفه، اگر میانه راه بفهمیم راه غلط است و سرانجام درستی ندارد، باز با لج بازی و اصرار یا این تحلیل غلط در آن می مانیم که حال که این همه هزینه کرده ایم، حیف است نمانیم!

یا این که در رابطه های عاطفی به خصوص، وقتی با اشتباه های مکرر و یا زجراور از سوی پارتنرهای مان مواجه می شویم، حرف مردم برای مان می شود هزینه، عمر تلف شده مان در این رابطه برای مان می شود هزینه، عشق و محبتی که تا به حال نثار کرده ایم برای مان می شود هزینه، ترس از این که بعدها چه برچسبی برما ممکن است بخورد می شود هزینه، انرژی که صرف نگه داشتن اش کرده ایم می شود هزینه، و ما از ترس این هزینه ها، در همان شرایط غلط می مانیم. چرا؟ با این حرف خنده دار که این همه انرژی و عشق و محبت و … که صرف کرده ایم، چرا آن را فراموش کنیم؟

در چنین مواقعی کمتر به این فکر می کنیم که در مقابل چه چیزهایی را در آینده از دست می دهیم. ما عادت می کنیم به این فکر کنیم چه چیزهایی را خرج کرده ایم!ولی به این فکر نمی کنیم چه چیزهای بیشتری را هم از دست خواهیم داد.

این همان جایی است که می تواند شما را از آدم های دیگر عقب بیندازد. یک روز چشم باز کنید و ببینید چرا با همه عشق و محبت و سرسختی و مسئولیت پذیری که داشته اید در زندگی، اینقدر عقبید؟ دلیل اش این است که می شود انسان خوبی بود، اما در عین حال می شود احمق هم بود. و ما اشتباها فکر می کنیم هیچ آدم مثبتی نمی تواند یک ساده لوح باشد.

شاید یکی از بزرگترین نمونه های بارز باتلاق هزینه و انرژی، ماندن ما برای خواندن رشته های دانشگاهی ست که علاقه ای بدان نداریم. با این طرز تفکر که حالا که من این رشته را قبول شده ام و درست است که علاقه ندارم، اما دوسال که بیشتر نمانده، بگذار تمام اش کنم!

و به این فکر نمی کنیم که آن دوسال باقی می تواند آغاز ورود به رشته ای باشد که عاشق اش هستیم. مارک زوکربرگ، استیوجابز و خیلی های دیگر به همین دلیل دانشگاه ها را ترک کردند، چون حتی برای هدف های شان، دانشگاه رفتن را باتلاق انرژی دیدند.

Print

درج دیدگاه

نوشته های مشابه