صفحه اصلی فرهنگ تحصیل

تحصیل

نوشته پرنس‌جان
فرهنگفرهنگِ زیبایی

در کلاس های دانشگاهی امریکا، البته در کالیفرنیا، میانگین سنی دانشجویان مقطع لیسانس ۲۶ سال است. این در حالی است که می دانم میانگین سن دانشجویان مقطع لیسانس در استان تهران ۲۰ سال است. با کمی اغماض، یعنی بطور متوسط یک ایرانی ۶ سال زودتر از یک امریکایی سر کلاس های لیسانس می رود.

و اما، میانگین سن مقطع فوق لیسانس در کالیفرنیا حدود ۳۶ سال است. در حالی که در تهران این عدد اگر آماری که دارم درست باشد، ۲۶ سال است. یعنی باز با کمی اغماض ایرانی ها حدود ۱۰ سال زودتر سر کلاس های فوق لیسانس می نشینند نسبت به امریکایی ها!

این که می بینید دلیل اش باهوش بودن یا تیز بودن ما نیست، اولین دلیل اش تفاوت فرهنگی است، دومین دلیل اش تحصیل “بدون فکر” و “هدف” و الابختکی برخی از ما ایرانی هاست. اما چرا؟

لیسانس یک تعریف مشخص دارد. یعنی کسی از دانشگاه با این مدرک فارغ التحصیل می شود، برای ورود به بازار کار تخصصی آماده است. نرم در آمریکا این است که بچه ها از حدود ۱۸ سالگی شروع می کنند به کار کردند و حدود ۲۱ تا ۲۲ ساگی اگر خواستند به فکر تحصیل در مقطع لیسانس می افتند، یعنی بعد از سال ها کار کردن و دور بودن از خانواده حال به مرحله بعد که تحصیل کردن است وارد می شوند. آن تحصیل حقوق و احتمال کار آن ها را به میزان زیادی بالا می برد.

در ایران چند درصد لیسانس می گیرند برای این که واقعا وارد بازار کار حرفه ای شوند؟ کمتر از ۵۰ درصد به نظرم. به این خاطر که در همین حدود افراد اصلا از رشته های شان راضی نیستند و علاقه ای به کار در آن زمینه ندارند!

یعنی نارضایتی از رشته خیلی شایع است در ایران و به طبع آدم خیلی هم دوست ندارد در آن زمینه شغل داشته باشد. این را آمار می گوید. سئوال این است پس چرا از همان ۱۸ سالگی ادامه می دهند و فارغ التحصیل می شوند؟ چرا خود را خیلی های شان محکوم به ادامه می دانند؟ پاسخ اش احتمالا این است، فکر می کنند این هم یک مرحله از زندگی است که مثل دبیرستان رفتن باید بگذرانند.

البته این مشکل را حکومت و شرایط جامعه هم برای شان بوجود اورده. مثل خانواده ای که اصرار به دانشگاه رفتن شان دارد یا حکومتی که فکری برای روزهای بعد از فارغ التحصیلی این ها نکرده است. شما از یک آدم ۱۸ ساله انتظار ندارید به بلوغ عقلی رسیده باشد. می دانید که تاثیر خانواده و جامعه روی او زیاد است و این در فشار دادن او به سمت دانشگاه بسیار موثر است. این نکته مهمی است.

فوق لیسانس نیز یک تعریف مشخص در جهان دارد. یعنی کسی که در رشته ای جدید یا رشته سابق اش می خواهد عمیق تر شود تا در آن دست به کار پژوهشی بزند یا در آینده مدرس دانشگاه شود. در هیچ کجای دنیا، کسی برای بازار کار، نمی رود فوق لیسانس بگیرد. مگر خود محل کارش این را از او بخواهد برای شغلی که تخصص عمیق تر بخواهد.

این مقطع برای تربیت محقق، یا لینک یک محقق به سمت دکترا و پست دکترا، برای مدرس دانشگاه شدن یا اندیشمند و دانشمند شدن طراحی شده است. فلسفه اش این است. حال بعضی ها در ایران فوق لیسانس می گیرند که کار تحقیقی نمی کنند هیچ، خانه می نشینند. یا فوق لیسانس می گیرند چون آن را بهتر از بیکار بودن می دانند. چون در امریکا تحصیل خیلی گران است، کسی برای گذران عمر یا انتخاب بین بد و بدتر تحصیل نمی کند.

و حال سئوال این است که اگر ما قصد واقعی مان از فوق لیسانس گرفتن کار تحقیقی کردن است، چرا اکثریت مان بعد از این مقطع نه محقق می شویم و نه هنوز بلد هستیم یک تحقیق درست و حسابی انجام بدهیم. آیافارغ از کم کیفیت بودن دانشگاه ها و اساتید، این نیست که خودمان هم انگیزه های تحقیقی نداریم؟
واقعا قرار است خروجی دوره های دکترا یا فوق لیسانس چه باشد؟ تا به حال نشسته ایم و فکر کنیم تحصیلی که خروجی مهمی ندارد، قرار است چه مشکلی را در زندگی ما یا برای کشور ما حل کند؟

Print

درج دیدگاه

نوشته های مشابه