بعضی آینه ها را جلوی شان که می ایستیم، ناگهان از دو طرف باد می کنیم و مثل هاردی می شویم؟ فربه می شویم. بعد بغل اش یک آیینه ای است که وقتی جلوی اش می ایستیم ناگهان مثل نی نوشابه می شویم و برای خودمان لورل می شویم؟ یعنی ضعیف و کم قدر می شویم. این آیینه ها ما را خودمان نشان نمی دهند، بلکه با آن ها دائم بین لورل و هاردی شدن در نوسان هستیم.
به نظرم، فرهنگ “ما ایرانی ها”، با مساله بیفاصلگی (SEX)، تقریبا چنین کاری می کند. یعنی پدیده بیفاصلگی، در بخش سنتی و مذهبی جامعه ما هاردی است و یک چیز خیلی فربه و خطرناک و Huge Issue نشان داده می شود، پس باید به شدت کنترل شود. باید به شدت مراقب اش بود. باید به خاطرش خیلی چیزهای دیگر کنترل شوند.
و همین مفهوم می آید در طبقه جوان های نسل اکثرا جدید یا به اصطلاح بخش روشنفکرنماها و بچه هنری های دوزاری … می شود یک لورل برای خودش. یعنی گاهی از این سو یک چیز پیش و پا افتاده و واضح می شود که اگر کسی سراغ اش نرفته است یا هنور باکره است به احتمال زیاد امل محسوب می شود. از دنیا عقب مانده است یا آدم اجتماعی نیست.
در اصل یا از این سوی بام افتاده ایم، یا از آن سوی اش. واقعا چرا به بیفاصلگی، نرمال نگاه کردن، اینقدر برای ما ایرانی ها سخت است؟ چرا بیفاصلگی را همان قدر که اهمیت دارد، نه بیشتر یا کمتر نمی توانیم ببینم؟
آیا در جایی مثل آمریکا به بیفاصلگی درست نگاه می شود؟ به نظر من نه. اما فکر می کنم خیلی صادقانه تر نگاه می شود. یعنی آن ها تقریبا تکلیف خودشان را راحت کرده اند و آن را بیشتر یک اتفاق فیزیولوژیک می بینند که می تواند باعث تحکیم یک ارتباط عاطفی شود، می تواند هم نشود.
این خیلی طبیعی است که در اینجا دو نفر بعد از بار و آشنایی با هم، بروند خانه و بیفاصله شوند و فردا و بعدها هم دیگر هیچ وقت هم را نبینند. هرچه بوده یک شب بوده. آیا این درست است؟ نمی دانم. اما فکر نمی کنم. ولی در هر حال به بیفاصلگی به اندازه همان خودش اهمیت می دهند. از آن نه هیولا می سازند که باید با تشریفات عجیب و غریب به سراغ اش رفت، نه سیندرلایی که اگر کفش های اش را پیدا نکنی، نباید بروی سراغ اش.
یک بار که ایران بودم، در میهمانی که بودم، دیدم یک دختر دهه ۷۰-۸۰ به من بر سر بحثی می گفت من عاشق بیفاصلگی ام . چون بیفاصلگی مقدس است! خوب واقعا این چه حرف بی ربط و پرتی است. یعنی کار ما به جایی رسیده که بیفاصلگی را هم مقدس می کنیم؟ اتفاقا از نظرم افرادی با این طرز فکر ها در زمینه بیفاصلگی هم بیشتر تحقیر می شوند، هم بیشتر بلا سرشان می آید. وقتی شما برای یک مفهوم “زمینی” یک دکور “ماورایی” می سازید خروجی اش در نهایت دیر یا زود یک چیز قناس و کژ می شود.
یا از آن سو آن هایی که می گوید بیفاصلگی وسوسه شیطان است. بعد از او می پرسم چطور این شیطان بعد از ازدواج ناگهان فرشته می شود؟ یا چطور نوبت خودت که می شود بخش شیطانی اش می رود مرخصی ساعتی؟ آیا اینقدر سخت است که ما تعبیر راحت و ساده ای از بیفاصلگی داشته باشیم در جامعه مان؟
نکته بعد این مساله است که گاهی از نتیجه “بیفاصلگی” برای نشان دادن پاکی یا ناپاکی زن استفاده می شود. هنوز در پشت پرده باور مردان جامعه ما این است که زنی که باکره نیست و بیفاصلگی داشته است، پاک نیست. اولویت اول برای ازدواج نیست. یک جای کارش عیب دارد.
من با چشمان خودم دیده ام روشنفکرترین دوستان ام، که ماشالله خوب هم سکس می کرده اند، موقع انتخاب همسر مراقب بوده اند پارتنرشان باکره باشد! خنده دار است نه؟ واقعا هست.
اصولا قرار است بیفاصلگی داشتن فقط برای پاکی و ناپاکی خانم ها کنتور بیندازد؟ پس تکلیف آقایان چه می شود؟ آقایان محترمی که این شلنگ آتیش نشانی شان را مرتب برای خاموش کردن خودشان روی این تخت و آن تخت باز و بسته می کنند، این ها قرار است چطور پاکی شان سنجیده شود؟ آیا در جامعه مردانه ایران، قرار است کاغذ ترنسل پاکی سنجی را فرو کنیم داخل شخصیت زن؟
بعد این چه ذهن بسته و عقب مانده ای است که “پاکی” یک زن را در پایین تنه اش جستجو می کند؟ یک زن قلب برای احساس ورزیدن دارد. مغز برای فکر کردن دارد. چطور می شود که پاکدامنی او باید با بودن چندسانتی متر بافت پوستی در بدن اش فهمید؟ لطفا یکی بیاید به من بگوید.
به نظرم واقعا وقت اش شده یا ما مردها هم صاحب پرده شویم تا به خوبی به چالش کشیده شویم، یا یادبگیریم “پاکدامنی” و “قابل اطمینان” بودن یک خانم را در رفتار و کردار و سبک زندگی اش ببینیم، نه در فیزیولوژیک ترین خصوصیات جسمی اش.