ما واژه ای داریم به اسم discipline که فکر کنم در فارسی معنی دقیقی ندارد. ولی حتما شنیده اید که می گویند نظام یا خدمت سربازی آدم را با دیسیپلین بار می آوردالبته این واقعیت ندارد چون خیلی ها می روند نظام و همین که آمده اند بیرون دوباره زندگی بی دسیپلین خودشان را ادامه داده اند نون خامه ای سالم رفته اند و نون خامه ای له شده برگشته اند.
بگذارید دیسیلپین را این طور تعریف کنم که اشاره دارد به این که شما در زندگی یک نظمی در همه رفتارهای تان داشته باشید و مشخص باشد هر کدام اش دیزاین شده است، طراحی شده است، از قبل فکر شده است. یا به عبارتی یک نظم و چیدمان استانداردی پشت هر رفتارتان باشد. پس این فقط مرتب بودن لباس و محیط کار نیست. مرتب و دقیق بودن تصمیم گیری ها، هدف گذاری ها، واکنش ها و سبک کار و … هم هست.
اگر شما بروید بیوگرافی افرادی را در دنیا بخوانید که روی رفتار یا طرز فکر جامعه شان تاثیر گذاشته اند، می فهمید اکثریت شان افرادی بوده اند که Self-Discipline داشته اند. یعنی خودشان در زندگی شان به یک دیسیپلین رسیده اند و همیشه آن را رعایت کرده اند.
مثلا ما در میان دانشمندها Self-Discipline خیلی کمتر داشته ایم و در میان اندیشمندان و فیلسوف ها اما خیلی بیشتر و این جالب است. حتی اگر بروید بیوگرافی معماران بزرگ را هم بخوانید می بینید بسیار Self-Discipline بوده اند. ولی مثلا ریاضی دان ها و فیزیک دان ها خیلی این طور نبوده اند.
شما آدم های Self-Discipline را می توانید به سادگی تشخیص بدهید. به Life Style شان که نگاه می کنید، پای حرف های شان که می نشینید، یا حتی وقتی که از دور نگاه شان می کنید متوجه می شوید کم کم که حتی کوچکترین فعالیت های شان را با یک دقت، روال و سلیقه خاصی انجام می دهند.
در اصل، به زندگی مثل یک تابلو نقاشی نگاه می کنند که همان قدر که وسط این تابلو برای شان مهم است، گوشه ها هم هست، و همان قدر که تابلوجزئیات اش برای شان اهمیت دارد، قاب این تابلو هم بسیار اهمیت دارد. Self-Discipline بودن را تمرین کنیم. چون به سبک زندگی شما استایل می دهد، و آن استایل در کمترین فایده اش می تواند احترام مردم را نسبت به شما بربیانگیزد و معتبرتان کند.