کنفوسیوس یک حرفی دارد که شخصاخیلی بدان علاقه دارم. می گوید از سه راه خرد آموخته می شود؛
یکی از طریق اندیشه که اصیل ترین راه است؛
یکی از طریق تقلید که راحتترین راه است؛
یکی از طریق تجربه که سخت ترین راه است.
البته به نظر من، خرد آموختن یک چیز است، افزوده شدن قدرت تحلیل یک چیز دیگر. این دومی است که ما را متفاوت می کند. برعکس اش نه. مثل آدم هایی که سال هاست کیلو کیلو کتاب می خوانند، اما هنوز ناتوان هستند از این که درباره موضوعی تحلیل مستقل کنند و حرفی داشته باشند نو، فراتر یا متفاوت تر از آنچه دیگران پیش از این گفته اند. شاید چون فقط از بر کرده اند. تجربه ندارند و اندیشه هم به دنبالش. بلدند تنها حرف این کتاب و آن مقاله را قل قل کنند، مثل صدای آب داخل قلیان.
یکی ازمرسوم ترین رفتارهایی که در برخی دیده ام این است که طرف حرف و تحلیلی از خودش ندارد، اما در جمعی روی نقطه نظرش اصرار می کند و برای اثبات اش ناگهان می گوید چون فلان و بهمان نویسنده در کتاب این را گفته! شاید این شیوه رفرنس دادن ها برای عامه مردم یک چیز معتبر باشد، به چشم بیاید، اما در اصل کمی ناپخته است. آیا این که کتابی چیزی را نوشته و گفته چه کسی می گوید دلیل معتبر بودن و درست بودن اش است؟ اکثر ما کتاب ها را می خوانیم، اما برای نقد حرف آن کتاب هیچ وقتی نمی گذاریم.
امروز و هنوز یکی از معمول ترین اتفاق ها این است که مردم فکر می کنند کتاب معتبر است. هرکسی می تواند کتاب بنویسد! هرکس! حتی دانلد ترامپ که ۲۵ کتاب نوشته است! حتی کتاب علمی و آکادمیک. هیچ کس هم نمی تواند جلوی نوشته شدن کتاب با مفاهیم غلط را بگیرد. هیچ کس وقت نمی گذارد تا کتاب یکی دیگر را با یک کتاب دیگر کامل نقد کند. امروزه کتاب ها یک منبع مهم اطلاعات پایش نشده هستند. اکثر مردم اما چنین تصوری ندارند. کتاب را مرجع درست می دانند.
اما این اتفاق در دنیای مقاله نویسی خیلی رخ نمی دهد. شما اگر یک مقاله با مفهوم غلط بنویسید، خاصه مقاله علمی. صدها همکار و متخصص می توانند در نقد و اصلاح آن مقاله بنویسند آن را زیر سئوال ببرند. که روزانه این اتفاق می افتد. مقاله نویس ها دقت افزون تری دارند. به همین سبب در دنیای امروز کتاب به تنهایی منبع معتبری نیست، مقاله است که معتبرتر است. آموزش علم و اندیشه را امروز از دنیای مقاله خوانی دنبال کنید بیشتر.
یک مثال دیگر برای بیان حرفی دیگر این است که مردم تنها گول افرادی را که از کتاب زیاد رفرنس می آورند لای حرف های شان نمی خورند. گول آن هایی را هم که سعی می کنند از زبان مرجع برای حرف زدن استفاده کنند هم می خورند.
مثل ساده اش آدم هایی که فارسی زبان اند و در ایران دارند زندگی می کنند، بعد یک در میان کلمات انگلیسی میان حرف های شان می آورند! خیلی های شان یک هفته هم غرب زندگی نکرده اند. خیلی های شان حتی نمی توانند یک پارگراف تحلیل انگلیسی بنویسند! من که شخصا به این آدم ها برخورد می کنم وسط مکالمه عذرخواهی می کنم و می گذارم می روم.
به نظرم ، برخی مردم به سادگی تحت تاثیر این افراد قرار می گیرند. این یک خطای اعتباری است. مثل این که دانشجوها در کلاس بیشتر تحت تاثیر حرف اساتیدی هستند که کلمه های انگلیسی بیشتر در میان فارسی حرف زدشان هست به شکل غیر طبیعی، تا استادی که این رویه را ندارد برای حرف زدن. اساتید کم سواد از این روش بیشتر استفاده می کنند و از سیاست شان است به باورم. حتی در خیابان پسری که این طور حرف می زند راحت تر می تواند روی ذهن یک دختر تاثیر بگذارد تا پسری مثل من.
مثل آقای حسن عباسی این استراتژیستی که می آید صحبت های سیاسی و فرهنگی می کند در ایران در همه سخنرانی های اش یک در میان کلمه انگلیسی مصرانه بیان می کند و می گوید دانشجوی تزی دکترا هم دارد، اما با من نتوانست ۴ جمله به زبان انگلیسی حرف بزند. اما آن آدم هایی که مقابل کلاس های درس و پای منبرهای اش می نشینند از لحاظ روانی باور می کنند این فرد چون دهان اش پر از اصطلاحات تخصصی انگلیسی است، فرد مطلعی است! پس هرچه درباره امریکا و غرب می گوید هم.
در هر حال، ایده ام از این نوشته این بود که بگویم مطالعه کردن زمانی فایده دارد که در بلند مدت قدرت تحلیل را بالا ببرد و دانش انباشتن صرف نباشد، در غیر این صورت خواندنی که باعث آگاهی شما نشود، جایی از کار اشکال دارد. همین طور ایده ام این بود که بگویم محو پیام افرادی نشوید به جای دادن تحلیل شخصی، دائم در حال رفرنس دهی از این کتاب و آن کتاب هستند. آن ها مثل ضبط صوت اند نه بیشتر. سوم این که کسانی که از خطای اعتباری برای گول زدن مردم در باور حرف های شان استفاده می کنند را باید مراقب باشید. آن ها می دانند دارند با شما چه می کنند!