تصمیم گرفتم درباره روش هایم برای صرفه جویی وقت بنویسم. ساده و بدون جزئیات می نویسم. دلیلش هم این هست که پیام های زیادی ارسال شده که در آن ها سئوال شده چطور در زندگی ام کارهای متفاوت را همزمان پیش می برم. از نظر آن ها این روزها تقریبا غیر ممکن است آدمی چند بعدی بودن. واقعیت این است که فکر می کنم کاملا هم ممکن است.
شاید لازم است به اندازه من در زندگی تان خطا کرده باشید و به طرز خجالت آوری وقت تلف شده داشته باشید تا یک روز از سبک زندگی خودتان بدتان بیاید و به فکر چاره باشید. و کافی است از یک جایی به بعد، از طرز زندگی یک انسان نرمال بیایید بیرون. یعنی کمی غیر طبیعی شوید نسبت به عرف جامعه. یا به عبارت درست تر، در شیوه برنامه ریزی تان بیرحمانه عمل کنید و کارهایی که برای خیلی ها روال عادی زندگی است را دیگر نکنید. بعضی چیزها هزینه تلخ خودش را دارد. که من بعد از ۳۰ سالگی با کمال میل آن ها را نقد پرداخت کردم.
تنها یکی از روش هایی که برای صرفه جویی در وقت از سال ها پیش به مرور شروع کردم، کنار گذاشتن دنیای “رفیق بازی” حتی در حد کمش بود. رفاقت بسیار مهم است، همه ما به دوستان خوب و وفادار در زندگی نیاز داریم اما انتخاب شیوه رفاقت می تواند روی ساعت ها و دقیقه هایی که از عمر ما صرف می شود تاثیر مستقیم بگذارد.
بعدها به شما خواهم یاد داد که چگونه محاسبه کنید که هر ساعت وقت شما چند دلار یا چند تومان می ارزد. این به معنای قابل فروش بودن “یک ساعت عمر” مان نیست، اما به این معنا است که در ازای هر ساعتی که تلف می کنیم می توانیم حداقل معادل هزینه اش را پیدا کنیم و نسبت به آن حساس تر باشیم. به عنوان نمونه، یک ساعت از عمر من، امروز و با این توانایی هایم، ۴۸ دلار به طور متوسط می ارزد. ۶ سال پیش ۲۰ دلار هم نمی ارزید. ممکن است ده سال بعد ۶۰ دلار بیارزد با خیلی کمتر. نمی دانم.
این بدین معنی است که اگر من امروز یک بلیط سینما خریداری کنم، و آن یک فیلم ۲ ساعته باشد. من برای دیدن آن فیلم تنها ۱۲ دلار پول بلیط به اضافه ۵ دلار شامل پول بنزین تا مقصد و خرید تنقلات پرداخت نکرده ام. ۱۲+۵+۴۸+۴۸ دلار یا ۱۱۳ دلار هزینه کرده ام که مقدار زیادی از آن قابل لمس نیست، اما واقعا وجود دارد. چرا؟
چون داخل اش ارزش تقریبی آن دوساعت عمر من هم هست. یک واحد اندازه گیری برایش پیدا کرده ام. به همین دلیل وقتی تبلیغ یا تریلر یا نقد این فیلم را می بینم سئوالم این خواهد بود تماشای این فیلم چقدر برای من ضروری است در ازای کاری مهمتر یا کاری پول ساز که می توانم در همان تایم انجام بدهم؟ به عبارت بهتر، در ازای تماشای این فیلم، چقدر حال من و طرز تفکر من می تواند به قبل از دیدنش، به خوبی، تغییر کند؟ آیا ارزش این هزینه را دارد؟
نکته مهم این است که این محاسبه زمانی معنی دارد که در صورت تماشا نکردن این فیلم، مثل یک آدم بیکار و عاطل در جای خودم ننشینم. چون در این صورت محاسبه وقت بیشتر یک چیز خنده دار است. ساده ترش این که این وقتی معنی می دهد که شما بتوانید در ازای سینما نرفتن جایگزین بهتری داشته باشید برای کسب ثروت یا یادگرفتن چیزی یا بهتر شدن حال احساسی تان. این طور نیست که کسی بگوید من ۱۱۳ دلار رسمی و اسمی پرداخت نمی کنم، اما بنشیند به جای آن در خانه بخوابد!
همان طور که نوشته بودم یکی از آن روش ها که در زندگی ام تاثیر داشت تغییر روش رفاقت کردن هایم بود. و در آن بخش، عوض کردن شیوه ملاقات هایم و ارتباطم با دوستان. زمانی که در تهران بودم، بارها دست به محاسبه زمان (نه هزینه) ملاقات با دوستان زدم. در فصل های متفاوت سال، نقطه مرکز تهران را یعنی میدان ونک را هم مبنای محاسبه در نظر گرفتم.
سئوالم این بود که برای یک دیدار “یک ساعته” با یک دوست از نوع دختر یا دوست پسر در اصل چه مقدار از عمر من می رود؟ و این که آیا این زمان گذاشتن واقعا ضروری است؟ محاسبه خیلی مشکل نبود. انچه نیاز داشتم این بود: ۶۰ دقیقه برای حمام و لباس پوشیدن، ۵۰ دقیقه در ترافیک رفت بودن،حدود ۶۰ دقیقه دیدار، ۵۰ دقیقه در ترافیک برگشت بودن. خوب، در اصل یک دیدار “یک ساعته” اسمی با یک دوست برای من “۳ ساعت و نیم” رسمی زمان می برد! این مربوط به تهران بود، یعنی صبح ممکن بود کمتر باشد و شب بسیار بیشتر. لذت تقریبا هر دیدارم در تهران می توانست به سادگی ۲ ساعت و نیم زمان پرتی داشته باشد.
حال به خاطر دوستان زیادی که داشتم، وقتی یک دوستی پیشنهاد یک دیدار می داد مغزم به سرعت محاسبه می کرد. طبیعتا خیلی وقت ها جواب رد می دادم! بی رودربایستی. و به سادگی می گفتم تلفنی صحبت کنیم. چون با تلفنی حرف زدن همان یک ساعت زمان را صرف می کردم و وقت تلف شده نداشتم.
مگر آن دیدار اینقدر برای ام مهم و تاثیرگذار بود که ارزش آن ۲ ساعت و نیم وقت پرت دادن را داشت.
حذف کردن قرار ملاقات های غیرضروری حتی در همین لس آنجلس، در هفته بطور متوسط ۲-۳ ساعت به وقت زندگی ام می افزاید و این در ماه می شود ۱۲ ساعت. یک چیز جالب بگویم. من در طول ۶ سال اخیر، علی رغم مغز فراموشکار و تنبلم، زبان فرانسه را با ماهی ۱۰ ساعت وقت گذاشتن یاد گرفته ام. پس حال می شود ارزش آن وقت هایی که از ملاقات های غیر ضروری حذف کرده ام فهمید.
یا برای یاد گرفتن کامل پرواز در ماه ۱۷ ساعت زمان نیاز داشته ام در ۳ سال اخیر و این را از حذف وقت های غیر ضروری مثل هر میهمانی نرفتن، سفرطولانی نرفتن،حذف تماشای تلویزیون بیشتر از ۳۰ دقیقه، کمتر خوابیدن، مطالعه کمتر و البته نداشتن دوستِ دختری که با او هر روز وقت بگذارم، جمع کرده ام.
اتفاقا قویا معتقدم در یک دوره سنی خاص، دوستِ دختر یا دوستِ پسر نداشتن برای یک نفر، خیلی می تواند به او در سریع تر رسیدن به هدف های فردی اش کمک کند. خیلی ها ممکن است بگویند اما این تنهایی ارزشش را ندارد. برای شخص من تا به امروز داشته. یعنی “تنهایی” مادر بسیاری از “رسیدن” های ام بوده. اگرچه شاید همیشه بر این عقیده نباشم.
هستند آدم هایی که می توانند زندگی تو را ارتقا بدهند. اما معتقدم فارغ از ارزش و حال دوست داشتن و دوست داشته شدن که بسیار زیباست، اگر راهش را بلد نباشیم، رابطه عاطفی تیپیکال می تواند بسیار وقت هدر دهنده باشد.
مثل پارتنری که بیهوده می آید با شما یکی دو ساعت هر روز مکالمه می کند و به هر قیمتی می خواهد وقت بگیرد اما آن وقت گرفتن رابطه را در اصل عمیق نمی کند، دوست داشتنی تر نمی کند، دقیق می شوید و می بینید فقط یک “بودن” عادتی است، در حالیکه می تواند یک مکالمه ۱۰ دقیقه ای عمیق اما هروز باشد و یک قرار آخر هفته عالی. بماند که همین مکالمه های زیاد خودش باعث سو تفاهم و مشکل می شود. در حالیکه اگر شما در زندگی تان برای هدف های فردی وقت کافی بگذارید، اتفاقا در بلند مدت برای همان پارتنر جذاب ترید و قابل افتخارتر. در این یک اتم شک نکنید.
در کل، اعتقاد دارم باید از یک سنی به بعد شکارچی جمع کردن زمان شوید (Time Hunter). چنانچه سن آدمی مثل من از ۳۰ سال به بالاست. اگر در نظر بگیرم بطور متوسط ۶۰ سال توانایی زندگی بهره ور و مفید دارم، ۳۰ سال بیشتر زمان باقیمانده برای رسیدن به آرزوهایم ندارم.
از آن ۳۰ سال، حتما ۱۰ سالش را یا در خوابم، یا در حال تمرکز در توالت یا کف بازی در حمام یا چیزی می خورم و … ۱۰ سالش را هم یا کار می کنم یا در درس می خوانم…. می ماند تنها ۱۰ سال.
در اصل، آخرین فرصت برای رسیدن به آرزوهایم حدودا همین ۱۰ سال است! ۱۰ سالی که به سادگی آن را به شرایطی که چیزی ارزشمند به دنیایم یا روحم نمی افزاید نمی بخشم و این همان بی رحمی است که در برنامه ریزی های روزانه و هدف گذاری هایم وجود دارد. حال برای ما آدم های بالای ۳۰ سال، این ده سال می تواند شامل تشکیل خانواده باشد، یا رسیدن به یک موفقیت علمی، هنری، شغلی؛ و یا ترکیبی از این ها …