نقشه ای که از ایران روی دیوار اداره و خانه خیلی از ما هست، نقشه ای با مقیاس ۱ به ده هزار است. یعنی هر ۱ میلی متر روی کاغذ نقشه معادل ده هزار واحد آن در اندازه واقعی است. اگر کاغذ نقشه آنقدر بزرگ باشد که به اندازه خود ایران باشد، ما چه مقیاسی داریم؟
به آن می گویند ۱:۱ یا یک به یک. در چنین نقشه ای خانه یا کوچه یا شهر روی کاغذ، به همان بزرگی اندازه واقعی است، پس کاغذ باید به بزرگی مساحت ایران باشد. و حال یک سئوال. کدام نقشه را اگر در اختیار شما قرار بدهند اطلاعات دقیق تر و کافی تری از جغرافیای ایران به شما می دهد؟ نقشه کوچکتر را یا نقشه به بزرگی خود ایران را؟
اکثر افرادی که به این سئوال پاسخ “نقشه بزرگتر” (۱:۱) را می دهند، احتمالا همان قربانیان بارِ اطلاعات هستند. افرادی که در خیلی از آن ها کنجکاوی و یا کم تجربگی باعث می شود آنقدر خود را در معرض اطلاعات قرار دهند که عملا توان تحلیل و فکر کردن از آن ها گرفته می شود.
آن ها اگرچه فکر می کنند بیشتر از دیگران اطلاعات دارند، اما لزوما بیشتر از دیگران آگاهی و زمان فکر کردن ندارند. یک نمونه خیلی ملموس از این افراد آن هایی هستند که در کانال های بسیار زیاد در همین تلگرام عضو هستند و هر روز زیر بار اطلاعات اسیر می شوند. یا آن هایی که هزاران اکانت اینستاگرام را فالوو می کنند و زمان زیادی برای دیدن شان وقت می گذارند. یا افرادی که عادت به زیاد کتاب خوانی و روزنامه خوانی دارند. یا زیاد تلویزیون دیدن. به مغز خود استراحت نمی دهند و پشت سرهم اطلاعات وارد آن می کنند و فکر می کنند از بقیه در با خبر شدن و فهمیدن جلوتر نیز هستند.
حال چرا نقشه بزرگتر به کار ما نمی آید. به این سبب که این نقشه ۱ به هزار به ما اجازه می دهد که یک دید کلی و همه جانبه و از بالا داشته باشیم و با کوچک شدن هر چیز داخل اش، دیدی دقیق تر به هر شهر و استان و مرز جغرافیایی و پستی و بلندی بیندازیم. در حالی که نقشه بزرگتر همان دیدی را می دهد، که امروز داریم. آیا از داخل کوچه، می شود به شهر نگاه کرد؟ طبیعتا خیر. پس بودن اش با نبودنش خیلی تفاوتی ندارد.
یکی از خطاهایی که در انتخابات اخیر امریکا رخ داد جنب جوش صدها تحلیل گری بود که در اختیار اتاق فکرها و موسسات سیاسی و سازمان اقتصادی و حتی کاخ سفید بودند. با گزارش های از نظر خودشان دقیقی که از یک سال پیش ارائه داده بودند. مملو بود از مدل های ریاضی و نمودار اظهار نظرهای پر از اطمینان از درست بودن پیش بینی های شان همین بود که در حالی که خود را خدایگان اطلاعات و تحلیل می دانستند به سادگی نتیجه گیری های شان پوچ بود! برخلاف نظر ۹۸ درصد تحلیل گرها، دانلد ترامپ پیروز انتخابات شد! آن تحلیل گرانی درست تر فکر کردند که اسیر بمباران اطلاعات نشدند و سراغ اطلاعات کمتر دیده شده رفتند.
تلاش برای جمع آوری اطلاعات زیاد به خودی خود گمراه کننده است. زیرا اگر زیر دوش سرد اطلاعات قرار بگیریم، دیگر نمی توانیم به سادگی چشم هایمان را باز نگاه داریم. اگر چه Data زیادی در آن صورت داریم، اما این شر شر اطلاعات به چکارمان می آید؟
جز این که بعد از بازه زمانی طولانی، به استرس، فشار روانی و درماندگی ما دامن می زند؟ آیا به این دقت کرده اید که دوری کردن از رسانه های پر از تبلیغ و خبر که بمباران اطلاعاتی می کنند، چقدر به ریلکس بودن و آرامش مان کمک می کند؟ بیرون آمدن از زیر دوش اطلاعات، وقت اضافه زیادی فراهم می کند که می توان آن را صرف یاد گرفتن و فکر کردن کرد. هنر برداشت مقدار کافی از اطلاعات مهم است. و مهمتر این که به سادگی قربانی بمباران اطلاعاتی نباشیم. آن هم اطلاعاتی که بیش از دو سه ساعت بکارمان نمی آیند.
اگر بیوگرافی زندگی اندیشمندان بزرگ دنیا را بخوانید می بینید مردم خیلی کتابخوانی نبوده اند، اما افرادی بوده اند که بیشتر فکر و تحلیل کرده اند! در اصل تفاوت از اینجا شروع شده است. درباره دانشمندان نیز تقریبا همین بوده.
این مهم است که فهمیده شود، واقعا نیاز روزانه به اطلاعات در ما چقدر است. چه لزومی دارد بیشتر از آن را قورت بدهیم؟ در اصل آنقدر نیاز است که برای تصمیم گیری های مهم زندگی بدان احتیاج داریم نه بیشتر.
اغلب مردم، خیلی بیشتر از این میزان اجازه می دهند تحت تشعشع اطلاعات باشند، و بدون آن که بدانند این مساله، به شکلی دیگر، همان قدر به روح و وقت شان ضربه وارد می کند که مثلا امواج رادیواکتیو به جسم شان. آقای Daniel Boorstin تاریخ نگار و اندیشمند بزرگ آمریکایی جایی می گوید:
The greatest obstacle to discovery it is not ignorance, it is illusion of knowledge
و معنی اش می شود این که بزرگترین مانع اکتشاف جهالت و نادانی نیست، بلکه توهم دانش و دانستن است.