تعداد معدودی از ما Credit خودمان را از درون خودمان می گیریم. تعداد زیادی از ما آن را از اجتماع می گیریم. دسته اول خیلی تحت تاثیر اجتماع و قضاوتی که روی او دارد نیست. البته این متفاوت است با به عمد خلاف روال عرفی جامعه حرکت کردن، خیلی وقت ها این خودش یک جور Credit گرفتن از طریق جلب توجه کردن وارونه است.
اما در هر حال، برای اکثر ما، این که جامعه درباره مان چه فکر می کند مهم است. غیر از این است؟ حتی از نظر من اکثر آدم هایی که مصرانه “فروتنی” می کنند، بر روالی موذیانه تر، مثل اکثر آن هایی که منم منم می کنند می خواهند از اجتماع Credit بگیرند و مهم است برایشان. اکثر آدم هایی هم که تشویق ها و انتقادهای اطرافیان خیلی روی آن ها موثر نیست، همان هایی اند که دوست دارند از مربی درون خودشان آن کارت صدآفرین را بگیرند، نه از کسی بیرون از خودشان.
این روزها دنیا کمی پیچیده شده، انسان ها هم به دنبالش. و یکی از این پیچیدگی ها را اتمسفر شبکه های اجتماعی تحمیل کرده است. پدر و مادرهای ما با آن خیلی مواجه نبودند و ما اولین نسل درگیر با آن هستیم. این که اکثریت مان هم تنهاتر شدیم و آن را امن تر می بینیم، هم برای مان مهم شده از جامعه Credit بگیریم و یک احساس امن بودن دیگر بگیریم! یعنی هم از توبره بخوریم و هم از چلوکبابی نائب. اما خوب چرا؟
خیال می کنم برای نسل ما، ترس از “طرد شدن” مساله خیلی مهم شده . برای نسل ما، و بعد از ما، ترس از “دیده نشدن” یک چیز وحشت انگیز شده. مثل گرفتن یک جذام نامرئی. یعنی آفتابه گرفته شدن به اعتماد به نفس و ثبات فکری مان.
نکته این است؛ یکی از کارکردهای شبکه های اجتماعی این شده که مساله Presentation را خیلی وارد زندگی تک تک ما کرده است. قبل تر ها این ها دغدغه های هنرپیشه ها و آدم مشهورها بود، اما جامعه دارد به سمتی می رود که پر شده از Celebrity های سایز بزرگ که همان آدم معروف ها هستند، تا Celebrity های سایز نخود و لوبیا و باتری قلمی که دختر پسرهای عادی جامعه هستند. اکثریت Presentation کردن را از صبح که بلند می شوند تا شب که بخوابند بخشی از فعالیت خود تلقی می کنند که می توانند در آن موفق شوند، یا گند بزنند. این تعیین کننده مود آن روزشان است!
یک مثال واضح تر بزنم، خیال می کنم اپیدمی سلفی گرفتن که اینقدر در اینستاگرام و دیگر فضاها رواج پیدا کرده خودش نشان می دهد چقدر این نسل جدید نسل تنها تری است.
در خیلی کشورها. در قدیم هم دوربین ها تایمر داشتند و می شد با گذاشتن دوربین ها روی هر مکانی، از خودمان عکس بگیریم، پدیده سلفی گرفتن می توانست روی شبکه اجتماعی نباشد اما داخل آلبوم های مان باشد. اما حتی برای آن هایی که صاحب دوربین بودند در نسل قبل سلفی گرفتن چیز غریب و بی دلیلی بود. مسخره بازی بود.
امروز نمی شود تنها گفت سلفی گرفتن رابطه با آمدن تکنولوژی به دست مردم دارد، در اصل، در پشت آن رفتاری است که به وضوح نشان از یک دلیل روان شناسانه در کنه اش دارد. کما اینکه می بینید بخش زیادی از جامعه هم از سلفی گرفتن اجتناب می کنند با این که همان امکانات را دارند! به نظر من گرایش عده ای به این سلفی ها و خارج کردن عمدی دوستان و خانواده از کادربندی، نشانه ای واقعی از تنها بودن است. اما نکته جالبش این که برای فرار از این تنهایی تلاش برای “دیده شدن” را نسخه پیچی می کنند.
خیلی از این افراد، وقتی به زبان بدن شان در سلفی هایشان دقت می کنید آن ها را لبریز از اعتماد به نفس و غرور و نمایشگری یک شادمانی از ته دل می بینید، اما این ها گاهی کدهایی است که نشان از “احتیاج” آن ها به گرفتن احترام و تایید و لایک (خروجی های دیده شدن) از اطرافیان دارد. چون وقتی پای صحبت شان می نشینید آدم داخل آن عکس ها نیستند! خیلی ضعیف تر، خیلی کم اعتماد به نفس تر.
این “خواهش” برای Perfect “دیده شدن” چرا در نسل ما و بعد از ما بوجود آمده؟ آیا اگر این طور دیده نشویم یک “بازنده” هستیم؟ آیا اگر مورد تایید و تحسین قرار نگیریم یعنی اطرافیان ما را ترشی لیته حساب می کنند؟
شاید من پرنس جان نیز جزئی از این الگوی رفتاری باشم و جای تعارف نیست.اما این روزها هم نسل های من و بعد از من به دو روش بیشتر از بقیه روش ها سعی می کنند در شبکه های اجتماعی خودنمایشگری کنند.
یکی اش نمایش “خوشبختی” است از سبک زندگی و وضعیت کنونی مان. از طریق عکس گذاری، نوشتن، یا نشان دادن فیلم. از نشان دادن خودمان در طبیعت بکر و دست نخورده بگیرید تا ثبت بودن رستوران های مجلل و ورزش های خاص و نشان دادن بشقاب زهرمارهای گیاهخواری و سالم خوری مان و لم دادن در محیطهای روشنفکری. بدمان نمی آید از طریق آن خودمان را به عنوان “کاندیدای خوشبختی” معرفی می کنیم. خوشبختی برقی!
بعضی ها را می شود فهمید واقعیت موجود خود را نشان می دهند، بعضی ها را هم می شود فهمید به سادگی درگیر “بازیگری” هستند و در اصل در نقشی وارونه فرو رفته اند. در اصل قرار است خود ایده آل شان را برای دیگران بازی کنند!
مثال اول شاید نیاز به “جلب توجه” داشته باشد، اما نیاز به Credit گرفتن از اجتماع ندارد، چون همین است که نشان می دهد. اما مثال دوم چون درگیر دکوپاژی دروغین از طرز و سبک زندگیش و نشان دادن یک خوشبختی دروغ یا کاتالوگی است، هم دنبال جلب توجه است و هم به خیالم Credit ای که اجتماع به جایگاه او می دهد. جایگاهی که اگر به او نزدیک شوید، می بینید وجود خارجی ندارد. جایگاهی اینترنتی است! همان سیستمی که با برق کار می کند و برق برود، آن شخصیت هم بلوووپ غیب می شود!
روش دومی ها، در بنیان این است که خود را خاص تر و گل دوزی شده می بینند. انگار بقیه با تف دوخته شده اند. پر شباهت به افرادی که در میهمانی ها می بینیم “گیاهخوار بودن” و لب نزدن شان به غذاهای بقیه را بیشتر به عنوان یک تافته جدا بافته بودن از خودشان نشان می دهند. بعدا می فهمید دلیل اصلی گیاهخوار شدن شان، فهم مزیتهای آن نیست. آن پشت کسی نباشد مثل جاروبرقی مزه و وودکا و کالباس می کشند بالا.
روش دومی ها در شبکه های اجتماعی اما اینست که عمدا، و با تاکید، با نشان دادن یک Style روشنفکرانه یا کم یاب از خودشان، خود را به عمد تنها و گوشه گزین نشان می دهند تا بگویند اجتماع اطراف شان را لایق معاشرت نمی بیینند!
همه آن هایی که دائم در صفحه های شان خود را افرادی متفکر و درگیر دنیای فکری و هنری و خیلی خاص نشان می دهند و در عین حال با شیوه عکس و فیلم گذاری و نوشتن انزوای خود را به عمد نشان می دهند و بیننده را به این سمت می کشانند که ببینید، این فهمیدن و اگاهانه زندگی کردن من است که باعث تنهایی ام شده!
نکته کمیک این که همین افراد با منگنه کردن همه لحظه های شان به Presentation کردن خودشان در شبکه های اجتماعی در اصل می گویند، ما تافته جدابافته هستیم، فلذا، ملت عزیز لطفا ما را تماشا کنید! بیننده را دعوت می کنند به دیدن این پیام تصویری که کمی بهتر و خاص تر از شما هستیم و این علامت میتی کومان؛ Social Status متفاوت ما است.
خوب یا بد، اینستاگرام برای خیلی ها یک رسانه شخصی برای شوت کردن عکس ها و ویدئوهای خوشگذرانی ها و خوشبختی ها و شادی ها و احتمالا “نداشته” ها با شیوه ای مدیریت شده و فکر شده است. از قضا اسم احمقانه اش هم، من همین حالا، یهویی! و سوال این است که این جماعت یهویی چرا اینقدر برای شان گرفتن Credit اجتماعی مهم شده است؟ من نمی دانم.
آقای Thorstein Veblen در کتاب خواندنی اش با عنوان The Theory of Leisure Class به مفهومی اشاره می کند به اسم مصرف نمایشگرانه (Conspicuous consumption) یا فراغت نمایشگرانه (conspicuous leisure).
ساده اش این که بعضی ها به عمد اما با حفظ ظاهر برای طبیعی برگزار کردن همه چیز سعی می کنند از روش های مرفه یا خوشبخت یا شاد نشان دادن خود هم از اجتماع اطراف شان تایید و لایک و تحسین بگیرند و هم سبب ایجاد رشک و حسادت در آن ها شوند. این باعث می شود در نهایت عزت نفس و احساس رضایت خودشان ازخودشان بالا برود.
آقای Veblen خدابیامروز به چیزی اشاره کرده که امروز در رفتارهای اینترنتی، خاصه رفتار اینستاگرامی ما خودش را به وضوح نشان می دهد. داریم تبدیل می شویم به نسلی که برای مان رفتارهای مصرفی نمایشگرانه و نشان دادن خوشبختی ها دارد تبدیل به یک رفتار عادی و طبیعی می شود.
مثل کسی که در یک طبقه ثروتی متوسط به پایین جامعه است و با دغدغه های مالی آن طبقه اما می رود جلوی آینه عکس می گیرد تا به عمد لوگوی موبایل چند میلیونی اش در تصویر بیفتد و وقتی آن سلفی را روی اینستاگرام می فرستد اجتماع هم حد خودش نه تنها رشک وارد کند که از اجتماع بالاترش Credit بابت مصرف برندی گران قیمت بگیرد. اما نمی داند برای کسی که اولویتش این است که تنبان اش نیاز به کش دارد، عینک آفتابی لوکس خریدن؛ از یک عدم بالانس درنمای روانی اش حکایت می کند.
در هر حال، خود را متمایز نشان دادن یک خصوصیت بشری است، در همه مان هست، اما این که افراد چه شیوه ای برای آن انتخاب می کنند ارتباط زیادی با Google Map روانی و نحوه بزرگ شدن و مسیر تربیت ما دارد. در اصل انتخاب روش آن را دلچسب یا خنده دار می کند.
برخی این کار را با توانایی های شان انجام می دهند، برخی با صحنه سازی، تا زودتر از مزایایش برخوردار شوند. و سئوال پایانی من این است که چرا ما کمتر می توانیم به طبقه اجتماعی که “واقعا” در آن هستیم افتخار کنیم؟ چرا بیشتر دوست داریم خود را با نمایشگری به طبقه ممتازتری از طبقه خود فرو کنیم حتی اگر به قیمت گرفتن اعتبار و احترامی برقی باشد؟