امروز داشتم با خودم فکر می کردم الان اوضاع ایران یک شکلی شده است که مردم اکثریت شان (نمی گویم همه) دارای روحیه “شکارچی” شده اند. یعنی هرکس به دنبال شکار چیزی. منظورم از شکارچی بودن، طبیعی دنبال یک چیزی رفتن نیست، کمین کردن و به ناگاه یا با میان بر به دست آوردن اش است. به قول اصطلاح خیابانی، “خفت” کردن اش است. حال یا کسی، یا چیزی، یا موقعیتی یا جایگاهی…
مثلا بعضی ها شکارچی خانم ها شده اند، تمام هم و غم شان در شکار تن و دوف دوف با خانم هاست. بعد این ها طبقه بندی دارند، هفت تیر کش دارند، دولول کش دارند، بعضی های شان هم تیزی می کشند. بعضی ایرانی ها شکارچی پول شده اند؛ از هر فرصتی برای کسب پول استفاده می کنند و از هر راهی و میانبری، ساده ترین اش این که تعویض روغنی می رود ماه رمضان آش رشته فروش می شود و پزشک این ممکلت می رود داخل بساز و بفروشی.
برخی دیگر شکارچی شهرت شده اند. لزومی ندارد کار خارق العاده ای انجام بدهند، حتی کافی است یک کانال مسخره بازی در اینساگرام راه بیندازند! مسخره تر این که آدم حسابی های به اصطلاح روشنفکر هم می روند فالوی شان می کنند تا زیر پتو هر هر بخندند! عده ای، شکارچی اعتبار و مکنت شده اند و درهر جایی می خواهند زود اعتباری به هم بزنند. آدم دور خودشان جمع کنند. برخی، شکارچی زیبایی شده اند. هر روش و شیوه ای، در هر شرایطی که بتواند آن ها را زیباتر کند شکار می کنند و به دست اش می آورند. دیگر هیچی نباشد، یک احمقی پیدا می کنند که الکی تعریف شان را بدهد.
من حتی هر وقت می آیم ایران و به کتابفروشی ها سر می زنم، شکارچی دانایی می بینم. طرف قصدش واقعا از خرید محصول فرهنگی یادگرفتن و فهمیدن و به روز کردن فکری خودش نیست، به دنبال شکار یک کتابی است که بخواند و از بر کند جمله های قلمبه سلمبه اش را و برود اینجا و آنجا برای تقی و نقی بلغور کند و وارد جرگه پر طمطراق روشنفکری بشود. این را از کجا می فهمی، از این که کتاب های فلسفی را برمی دارد نه از روی عنوان و فهرست، از روی قیمت پشت جلدش می خرد.
ایران و سومالی و فرانسه ندارد، مردم یک کشور وقتی کم کم شکارچی شوند، یعنی حال آن جامعه خوب نیست. ناجور است. یعنی همه دارند می دوند دنبال یک چیزی که خیلی خیلی زود به دست اش بیاورند. بعد این همه عجله برای چه هست؟ خودشان هم خیلی نمی دانند. فقط چون می بینند بقیه می دوند، این ها هم می دوند.
فرض کنیم یک عده ای شکارچی پول و وضعیت بهتر شوند خوب می گوییم مقدار زیادی تقصیر دولت است. اما شکارچی روشنفکری شدن و شکارچی اعتبار شدن و شکارچی تن زن شدن که دیگر خیلی به حکومت ربطی ندارد. دارد؟ ما چرا اکثریت مان زبل خان شده ایم؟ بعد چرا وقتی می آییم کشورهای دیگر مثل آمریکا و کانادا باز همین هستیم!؟ چرا “ایرانی بودن” دارد داخل اش چیزهای ناجور می رود. تا به حال فکر کرده ایم، اگر بنشینند و برای “انسان ایرانی بودن” یک تعریف روانی – اجتماعی بنویسند، چقدر داخل آن چیزهای مثبت و یا منفی هست؟ و کدام اش بیشتر است؟