مفهوم Problem Solving ، از ایده یافتن مشکل و پیدا کردن راه حل برای آن می آید. مثلا در سیستم آموزشی آمریکا به شما به خوبی یاد می دهند که هر مشکل، حتما راه حلی دارد. پس باید علت آن را یافت و حل اش کرد.
اما مساله ای که می خواهم بدان اشاره کنم. یکی از دلایل کندی توسعه سیاسی و فرهنگی کشورهای مثل ایران، این است که زنجیره Problem Solving های آن ها معمولا یک حلقه غایب دارد. می خواهم مثالی آشنا بیاورم.
آیا در این شکی هست که “شبکه های ماهواره ای” می توانند فارغ از مفید بودن شان، برای فرهنگ ما یک عامل تهاجم فرهنگی به حساب بیایند؟ به نظرم خیر. اگرچه می تواند عامل غنای فرهنگی هم باشد اما بیشتر عملکردشان از نگاه من تا به حال تخریب فرهنگی بوده است. به جای این که رفتار فرهنگی “خوب” وارد استانداردهای خانواده های ما کرده باشد، بیشتر انواع “بد” اش را تزریق کرده.
حال فرض کنیم اینجا “مشکل”، تهاجمی بودن این ابزار تکنولوژیک و تاثیر منفی اش بر مردم باشد. مشهورترین Solution یا راه حل حکومت ایران تا به امروز برای این مهم چه بوده؟ تهدید مردم! حمله به محل زندگی آن ها، جریمه کردن و ماهواره را از حریم خصوصی آن ها گرفتن و بیرون بردن، و با تعریف جرم بودنِ داشتن دستگاه ماهواره، از همه مردمی که در خانه ماهواره دارند یک مجرم بالقوه ساختن.
یعنی ما الان با تعریف حکومت میلیون ها مجرم فراخوانده نشده داریم! سئوال؛ آیا این یک Problem Solving است؟ بصورت فصلی البته که هست. ماهواره ها از ترس برداشته می شوند یا حکومت با عملیات های روانی و کاماندویی و استفاده از مردان عنکبوتی که از دیوار مردم بالا می روند آن ها را جمع می کند.
در ساده ترین نگاه شما وقتی پای تان بوی بد می دهد می توانید یک جوراب نو بپوشید و بوی آن را تا حدی مهار کنید. اما سئوال مهمتری هست. آیا این Problem Solving، موثر و ماندگار است؟ اینجا باید گفت البته که نیست. برای دفع بو، این پای لامصب را باید شست برادر من. راه حل اش این است. در اصل این تهدیدکردن ها، مثل یک جوراب نو روی پای بد بو پوشیدن، یک Problem Covering است. روی مشکل، قابلمه گذاشتن است. خوب البته ما مشکل را تا مدتی نمی بینیم، اما هست، چون زیر قابلمه است و دارد آن زیر وول وول می خورد!
چرا در کشورهای شبیه به ایران اکثر Problem Solving های اجتماعی شان ماندگار و موثر نیست؟ چون حلقه مفقوده آن ها در مواجه با مشکل “علت یابی” نیست، بیشتر “حمله به مشکل” است. طنز ماجرا این است که ما می آییم عامل “تهاجم فرهنگی” به خانه های مردم را، با “تهاجم خودی به خودی” درمان می کنیم!
می رسیم بدین جا که چرا اکثر کشورهای چون ایران برای Problem Solving های اجتماعی ماندگار و موثر تلاش نمی کنند در اغلب موارد؟ چون سه چیز مهم می خواهد. “پول زیاد” برای شناخت علت ها و رفع ضعف ها از طریق تحقیق و آنالیز. زمان کافی برای فرهنگ سازی، و در نهایت “بینش و تخصص” برای پیدا کردن Alternative ها برای آن مشکلی که با حذفش باید جای خالی اش پر شود.
به نظر می آید ما این را خوب بلد نیستیم. و در نتیجه در این مثال خاص، ترجیح می دهیم به جای هزینه زیاد و آزادی دادن به متخصصین برای تولید محتوای قوی در رسانه های داخلی، به عنوان راه حل جایگزین و تشویق مردم (دیالوگ داشتن) به آشتی با رسانه ملی، وارد حوزه تهدید و زور بشویم. در اصل، زخم ناشی از تهاجم فرهنگی را ظاهری بانداژ می کنیم، اما به خاطر تخصصی بودن درمانش دنبال فرمولاسیون آنتی بیوتیک و تولیدش نمی رویم.
البته منظورم صرفا حکومت نیست، حتی خودمان که مردم هستیم در زندگی های ساده تر خودمان. ما به شکل تاریخی مشکل Problem Solving داشته ایم و این یک مساله فرهنگی است. اکثر مواقع از مشکل خواسته ایم عین کانگورو پرش کنیم به مرحله راه حل برسیم. گویا قرن هاست حلقه علت یابی را دور زده ایم و هنوز می زنیم و دربست به سمت مشکل می رویم!
همین اتفاق هم درخانه های ما می افتد، به عنوان نمونه پدر یک خانواده وقتی می فهمد پسر یا دخترش دارد سیگار می کشد، معمولا نمی نشیند با او حرف بزند و علت جویی و علت یابی کند.دیالوگ داشتن در خانواده ایرانی جا نیفتاده است. به نظر می آید که راحت دیالوگ داشتن هنوز یک رفتار لوکس است در ما.
پس او را تهدید به قطع پول تو جیبی می کند، یا سرزده سراغ کمدها و جیب های اش می رود. آیا این ها سیگاری بودن را از بین می برند؟ البته که نه، آن بچه تنها یاد می گیرد جایی که پدر نیست سیگار بکشد، و چون فرصت غنیمت است، اتفاقا بیشتر هم بکشد. و باز چون پدر نیست، احساس پیروزی هم از این کار بکند، در حالی که پیش از این شاید دست کم سیگار کشیدن برای اش با احساس گناه همراه بود. خلاصه این که اگر بخواهم شیطنت کنم، از لحاظ فرهنگی قابلمه به دست های خوبی هستیم.