کیسه زمان
وسواس من به زمان از وقتی شروع شد که از سی سالگی عبور کردم. درست زمانی که فکر می کردم در خوشبینانه ترین حالت ممکن تا ۳۰ سال دیگر (۶۰ سالگی) بهره وری دارم. می دانستم بعد از آن اگر هنوز زنده باشم، آدمی ضعیف و از کار افتاده خواهم بود.
مشکل اما از آنجا آب خورد که بعد از مطالعه کارکردِ بدن انسان فهمیدم توان مغز و بدن برای یادگیری و اجرای خوب کارها نهایت تا ۴۰ سالگی است. این فارغ از انسان های استثنائی بود. یعنی بعد از آن حتی اگر لبریز از انگیزه باشیم، هم مغز و هم بدن آرام آرام شروع به افت می کند. با ما یاری نمی کند. هوشیاری پایین تر می آید، چابکی کمتر می شود، زودتر خسته می شویم، زودتر Give up می کنیم، تمرکز کمتری داریم و همین طور محتاط تر می شویم.
این یک معنی مهم داشت. Time یک منبع محدود است. مثل محتوای یخچال خانه. منبعی که هر روز ۲۴ ساعت از آن کم می شود تا که یک روز برسد به ۱ ثانیه، و لحظه ای بعد دیگر مرده ایم. سئوال من از خودم این بود که چطور مادامی که جوانی بدن ام به پیری نرسیده، از زمان بیشترین استفاده را بکنم؟ من ده سال فرصت داشتم تا از آخرین مرحله جوانی ام استفاده کنم. تا نزدیک به ۴۰ سالگی.
به نظر من، ده سالِ میان ۳۰ تا ۴۰ سالگیِ همه ما، پراهمیت ترین دهه زندگی است. آخرین ده سالی که برای یک پیشرفت سریع فرصت داریم. ده سالی که یک اشتباه بزرگ در آن می تواند کارمان را بسازد. اگر بخواهم رک باشم، ما یک سوم آن را در خواب هستیم. آن را که کم کنیم ۶ و نیم سال باقی می ماند. نکته همین جاست. این که شما اگر از ۳۰ سالگی گذشته باشید، هرکاری که می خواهید برای آینده خود بکنید بیشترین شانس برای شما در همین شش سال و نیم است. بعد از آن هم شدنی است، اما بسیار سخت تر، زجرآورتر، فرسوده کننده تر.
کمی شیطنت کنم. به یک کار روتین هر روزه تان فکر کنید. اگر روزی بطور متوسط یک ساعت در اینستاگرام شنا کنیم، یک ضربدر هر روزِ آن شش و نیم سال، می شود ۱۰۰ روز. اگر در شهری زندگی می کنید که هر روز بطور متوسط ۲ ساعت در ترافیک هستید، ۲۰۰ روز از این همه سال ها را صبح تا شب وسط خیابان هستید و بیکار! مساله خطرناک این است که وقتی این کارها را خُرد خُرد و روزانه انجام می دهیم به چشم نمی آیند، اما اگر ذهنی محاسبه گر داشته باشیم می فهمیم چطور این منبع محدود را برای هیچ هدر می دهیم.
اگر سال ها بعد از ما پرسیده شود نتیجه صد روز در اینستاگرام چرخیدن در طول این ده سال گذشته به چه کار زندگی مان آمده است چه پاسخی می دهیم؟ ممکن است بگوییم این یک تفریح بود. Fun است. اما من به شما خواهم گفت این تفریح اتفاقا شما را ریلکس تر و خوشحال تر نکرده، بیشتر باعث دست دادن احساس عقب ماندگی و عدم کفایت در شما شده. یک تفریح تقریبا سمی. در خیلی ها FOMO ایجاد می کند، Fear of missing out، ترس از دیده نشدن، به حساب نیامدن، بعد می خواهید دائم داخلش باشید و همین یعنی سوراخ شدن باکِ زمان. نه اینستاگرام، که هر فضایی که باعث شود خودتان را با دیگران مقایسه کنید همین است، حتی فیس بوک.
وقتی به ایران می آیم و به میهمانی های ایرانی می روم همین است. اغلب این جمع ها اینستاگرام های واقعی هستند. باید بروید از یک ساعتی به بعد که حرف های ضروری تمام شد، پرت و پلاهای دیگران را گوش کنید، در تعارف لایک کنید، کامنتی بگذارید، یک چیزی بخورید، چند قول الکی بدهید و بیاید بیرون! این میهمانی ها اغلب ما را دچار تنش های برونی یا درونی می کنند. وقت زیادی که در آن ها صرف می شود فاجعه است. امروزه می گویند یک جلسه کاری مفید نهایت ۲۰ دقیقه، حتی ۲۵ دقیقه هم نه، تعجب می کنم اقوام من در ایران یک میهمانی شان چطور ۳ ساعت زمان می برد!
نمی توانم بگویم مثل من باشید، اما اجازه بدهید کمی از حساسیت های خودم را به شما انتقال بدهم. شاید مهمترین دلیل اش این است که زمان از دست رفته، چیزی نیست که با پول، جراحی پلاستیک یا پارتی بازی به شما بازگردانده شود. کلیه هم نیست که کسی به شما اهدا کند. شما یک موجود زنده هستید، با عمر مشخصی به دنیا می آیید، و درک این مهم که اگرزندگی دوباره ای در کار نباشد که نیست، این آخرین شانس ما برای لذت بردن از زندگی و انجام دادن کارهایی است که دوست داریم باید باعث شود این عمر محدود را هدر ندهیم.
شما به آرزوهای تان می رسید اگر برای آن ها وقت “کافی” بگذارید. فرق هست میان وقت گذاشتن، تا “وقت کافی” گذاشتن. آرزوهای ما اغلب به دست آمدن شان سخت است، نه تنها به خاطر مسیر سخت، که به خاطر زمان زیادی که باید برای آنها کنار بگذاریم.
یکی از دلایلی که من هیچ وقت یک ویلونیست خوب نشدم این بود که در طول روز متوسط یک ساعت تمرین می کردم. بعد از یک سال مهارت من به اندازه ۳۶۵ ساعت بود. دوستم اما در روز ۳ ساعات کار می کرد. او پایان سال سه برابر من (۱۱۰۰ ساعت) مهارت داشت. حال او بسیار ماهرتر بود و این روزها هم یکی از ویولونیست های مشهور ایران.
من ما به تفاوت آن سه ساعت را برای فارسی نوشتن می گذاشتم. روزی دوساعت می نوشتم. در سال ۷۳۰ ساعت تجربه فارسی نوشتن داشتم. مساله این نیست که خودم یا او راه بهتری را رفتیم، مساله این بود که برای کاری که بیشتر وقت گذاشتیم، در همان حرفی برای گفتن داشتیم.
بیشتر وقت گذاشتن. خیلی مهم است. شما در انجام هیچ چیز آدم متفاوتی نمی شوید مگر بیشتر از بقیه برای اش وقت بگذارید. اگر مثل بقیه وقت بگذارید یکی از آن ها می شوید. در آمریکا اگر درس بخوانید می بینید که بعضی اساتید روز های ابتدایی ترم تاکید می کنند که برای خواندن این درس سه واحدی، هفته ای ۶ ساعت مطالعه لازم است. این ها کارشناسی شده است. محاسبات شان براساس انسان با IQ 85 است. دقیقا جواب می دهد. یعنی اگر در هفته ۴ ساعت متوسط بخوانید، پایان ترم F می شوید. اگر به جای آن ۱۰ ساعت بخوانید، حتما A+ می شوید.
فهم این که در چه کاری بیشتر وقت بگذارید مهم است. برای جیش کردن صد البته بیشتر وقت گذاشتن فایده ندارد، باعث نمی شود به مسابقات المپیک شاشوها راه پیدا کنیم. اما برای تمرین طراحی اگر بیشتر وقت بگذاریم، خطاهای مان بسیار کمتر می شود. رمز برجسته بودن در همین خطای کمتر کردن است. تنها با وقت کافی گذاشتن به دست می آید. پس یک نکته اصلی این است که بدانیم بیشتر وقت گذاشتن در چه کارهایی ما را از متوسط بالاتر قرار می دهد. ولی می شود وقت Save کرد؟ صد البته.
من همیشه آپارتمانم را نزدیک ترین نقطه به محل کارم اجاره کرده ام. فارغ از وقت هایی که پیش مادر هستم، امکان ندارد فاصله میان آپارتمان ام با محل کار بیشتر از ۱۰ دقیقه باشد. وقت تلف شده در ترافیک فاجعه است. متعجبم از افرادی که یک ساعت از روز در راه رفت و یک ساعت در راه برگشت هستند. روزی دو ساعت در خیابان! وقت از بین رفته شده را محاسبه نمی کنیم. چطور برای اش نگران نیستیم؟ عمر یک منبع محدود است. و حال به دنیای جدول زمان بندی خوش آمدید.
پیشنهاد می کنم برای دو هفته همه کارهای تان را تایم بگیرید. آن ها را وارد جدول Excel کنید و مرور کنید. این تحلیل خودتان از خودتان است. من متوسط زمان حمامم را می دانم، ۱۶ دقیقه. ۳ سال پیش متوسط حمام من ۲۲ دقیقه بود. دلیلش ساده است. داخل حمام با خودم حرف می زدم. گاهی مثل احمق ها منتظر پاسخ خودم هم می شدم. حذفش کردم. زمان شام خوردن، تلویزیون تماشا کردن یا حتی کتاب خواندن. متوسط همه این ها را دانستن برای برنامه ریزی خیلی مهم است. سه سالی یک بار این اندازه گیری را به روز می کنم.
این مساله به اعتبار شما هم کمک میکند. مثلا مسیر کاری شما، سه Timing دارد. وقتی خیلی خلوت است، وقتی عادی است، یا وقتی پرترافیک است. هرسه اش را دو هفته تایم بگیرید و محاسبه کنید. این سه Timing مسیر کاری من در لس انجلس به ترتیب ۱۱ دقیقه، ۱۴ دقیقه و ۲۸ دقیقه (برای ترافیک سنگین) است. چه فایده ای دارد؟ اگر ساعت ۸ صبح جلسه ای مهم در استودیو داشته باشم حتما با ۲۸ دقیقه خودم را آماده می کنم تا در بدترین حالت هرگز دیر نرسم. این در بیزنس آمریکا بسیار مهم است. Timing می تواند یک تخم مرغ را عسلی و خوشمزه بکند، یا می تواند آن را تبدیل به توپ گلف سفت بکند.
تلفن حرف زدن؛ یکی از کابوس های زندگی من. بگذارید صادق باشم. نیمی از ایرانی ها خیلی وراج اند. این مرا به شدت عصبی می کند. از این که وقتی حرف مهمی برای گفتن ندارند چطور با کلماتی مثل دیگر چه خبر؟ یا کنجکاوی های بیهوده زمان مکالمه را می خواهند افزایش بدهند. چه لزومی دارد؟ خوب خداحافظی کنید.
من یک دوست آبادانی داشتم که ۱۰-۱۲ بار می پرسید “خوو دیگه چه خبر؟” خبر عمه ات. این را در مقایسه با مردم سایر ملل که با آن ها ارتباط دارم می گویم. در تلفن حرف زدن از ایرانی ها بدتر، چینی ها هستند و همین طور آمریکای جنوبی ها. تماس تلفنی کاری ۲-۱۰ دقیقه. دوستانه و فامیلی نهایت ۲۰ دقیقه. با کوتاه کردن تلفن های تان وقت زیادی Save می کنید. آدم های وراج را در لیست سیاه تماس تان قرار بدهید. سعی کنید با پیغام صوتی حال شان را بپرسید تا گیر نیفتید. چشمک
بهتر نیست دیدارهای مان را کوتاه کنیم؟ جزو موارد استثنا، می توانید برایش “محدوده وقت” بگذارید. این را از قبل به طرف مقابل اطلاع بدهید. دوستان ایرانی با فامیل اگر به ایران آمده ام از این که برای زمان دیدار محدوده تعیین کرده ام ناراحت شده اند. برایم مهم نیست. یک میهمانی از ۶ عصر تا ۷ عصر. یک قرار کافی شاپی دو ساعت. شما اگر می دانید با یک نفر ۲ ساعت بیشتر حرف مشترک ندارید و بعد از آن باید پرت و پلا به هم بگویید، دلیل ندارد یک قرار ۴ ساعته بگذارید. محدود کنید اما لذت ببرید.
ایده من این است که عضو فعال دو شبکه اجتماعی نباشید. بعضی ها در سه چهار شبکه فعال اند. اصلا با اینترنت ازدواج کرده اند. در شبکه اجتماعی بودن مادامی درست است که یا به آگاهی شما اضافه کند، یا به آرامش و احساس رضایت شما. ۹۰ درصد ما چنین احساسی از شبکه های اجتماعی نداریم. به انبوه اطلاعات مان اضافه می شود، اما به آگاهی مان نه. این ها فرق دارند. به استرس و اضطراب مان اضافه می شود، اما به آرامش نه. عضو شدن در شبکه اجتماعی متفاوت روان شما را ضعیف می کند. اعتماد به نفس تان را کاهش می دهد. باور کنید.
مدیریت زمان مهم است. خیلی زیاد. جراحی که دائم داخل شبکه های اجتماعی است، مشخص است که برای کار علمی و به روز شدن وقت نمی گذارد. معماری که دائم دارد کاری ها این ان را لایک می کند و کامنت می گذارد، کی وقت دارد توانایی هاش خودش را پروار کند؟
نهایت این که تا می توانید زمان های تلف شده روزانه تان را نجات بدهید. زمان کافی داشتن برای کارهای مهم، یعنی تمرکز بهتر، یعنی قوی تر جلو رفتن. روش هایی مثل Time-chunking یا list-making خیلی می تواند به نظم دادن شما کمک کند.
حذف کردن (Elimination) را تمرین کنید. حذف کردن هرکس و هرچیزی که وقت تان را بیهوده هدر می دهد. این کار درست مثل ترافیک را دور زدن است. شامل همه چیز می شود. از مکالمات بیهوده وقتی رودربایستی داریم تا بنزین زدن در ساعاتی که باید خیلی زیاد در صف باشیم.
ما در دنیایی زندگی می کنیم که کنترل زمان ابزاری است برای درخشیدن. چیزی که به ما می گوید از زنده بودن مان داریم نهایت استفاده را می بریم، یا خود را تبدیل به یک مورچه ای مثل میلیون ها مورچه دیگر کرده ایم.
زمان با ما بازی می کند، آرام، و خودش را به ما تحمیل می کند. آدم هوشمند اما با زمان بازی می کند. وقتی شما فردی را دارای Self-discipline می بینید، هم بیشتر به او اعتماد می کنید، هم ناخودآگاه او را بیشتر دوست دارید، و بخش مهمی از همین دیسیپلین داشتن در زندگی، اهمیت دادن زیاد به زمان است. همه ما به انسان های دقیق اعتبار می دهیم، پس یکی از آن ها باشید.