صفحه اصلی سیاستسیاستِ آمریکایی رای الکترال یعنی چه؟

رای الکترال یعنی چه؟

نوشته پرنس‌جان
سیاستِ آمریکایی

خیلی ها از بعد از انتخابات اخیر آمریکا درباره مفهوم رای الکترال ” Electoral College” در رای گیری ریاست جمهوری آمریکا سئوال کرده بودند. سعی می کنم به زبان خیلی ساده شرح دهم. پس خیلی نکاتش را حذف می کنم تا بعدها باز کنم. ماجرای اخیر ساده است، تعداد رای دهندگان به خانم هیلاری کلینتون، در پایان روز رای گیری، دو میلیون نفر بیشتر از آقای ترامپ بود، با این وجود در اولویت بودن آرای الکترال باعث شد هیلاری کلینتون بازنده انتخابات باشد! چطور در کشوری که معتقد به داشتن یک دمکراسی پیشرفته است چنین اتفاقی رخ می دهد؟ مگر آرای مردم در نظر گرفته نمی شود؟

اجازه بدهید درباره ۵۳۸ رای مرموز و تعیین کننده الکترال در آمریکا صحبت کنم و این که ناگهان چه شد که این ایده به ذهن معماران سیاست داخلی امریکا رسید که به جای دمکراسی مستقیم، دمکراسی غیر مستقیم را برای ریاست جمهوری آمریکا برگزینند و اینقدر حرف و حدیث برای مردم به ارث بگذارند. یکی از مهمترین اتفاق هایی که در تاریخ سیاست آمریکا رخ داد، در سال ۱۷۸۷ میلادی بود. درست وقتی که هزاران کیلومتر این سوتر شاه سلیمان، خانوم باز ترین سلطان صفوی در ایران داشت داخل حرمسرایش با ملیجه هایش قلیون می زد و اگر شیخ علی خان زنگنه نبود مشخص نبود چه بلایی بر سر ایران می آمد، اما این سو یک جلسه بسیار مهمی میان سیاستمداران بزرگ امریکا برگزار شد و این ها در جلسه هایی که بعدها Constitutional Convention نام گرفت دو پروزال یا طرح ارائه دادند برای همه انتخاب های سیاسی آمریکا. یعنی ۲۳۰ سال پیش.

این جلسه ها در اصل یک مسابقه بوکس دیپلماتیک میان دو طرز فکر بود. در هرحال هر تغییری در قانون اساسی امریکا و یا انتخابات مسایل مهم سیاسی این کشور قرار بود با دمکراسی به سرانجام برسد. اما دمکراسی را که تعریف می کرد؟ گروه اول دعوای شان این بود که نماینده ایالت کالیفرنیا با این جمعیت عظیم، باید قدرت رای بیشتری از نماینده ایالت تگزاس داشته باشد با جمعیت کمتر. زیرا مردم بیشتر در ایالت، یعنی قدرت رای بیشتر. آیا حق داشت؟ البته. یعنی انتخاب نهایی با اکثریت است. پس آمدند یک طرحی را تصویب کردند که مشهور شد به طرح ویرجینیا (Virginia Plan)، خلاصه اش این بود که همه مسایل مهم آمریکا را باید با رای اکثریت تعیین و تصویب کنند و باعث و بانی اش نماینده ایالت ویرجینیا بود. این طرح امروز اساس مجلس نمایندگان آمریکا (House of Representative) است که جایگاهش معادل همین مجلس شورای اسلامی در ایران است. یعنی آمدند برای یک ایالتی مثل کالیفرنیا ۵۳ نماینده در نظر گرفتند و برای ایالتی مثل تگزاس ۳۶ نماینده. بطور کلی مجلس نمایندگان آمریکا ۴۳۵ نماینده دارد. این تعریف اول شان از دمکراسی.

دعوای دوم با گروهی بود که می گفت چرا باید اقلیت فدای خواسته های اکثریت شود؟ مثلا اگر اکثر نمایندگان مجلس آمریکا جمهوری خواه باشند باید همیشه قوانینی به ضرر دمکرات ها تصویب شود؟ شاید ایده دمکرات ها درباره چیزی درست تر باشد. پس انتخاب نهایی با اکثریت نیست چون ممکن است حق با اقلیت باشد. گفتند در آمریکا باید نماینده هر ایالتی برای تعیین سرنوشت سیاسی یک رای با وزن مشابه دیگر ایالت ها (population-weighted representation) داشته باشد تا در حق اقلیت ها اجحاف نشود. آیا راست می گفتند؟ البته. این حرف ها را نماینده ایالت نیوجرسی زد و به همین دلیل اسمش را گذاشتند طرح نیوجرسی (New Jersey Plan). این شد اساس فلسفه مجلس سنای آمریکا و تعریف دوم شان از دمکراسی. یعنی گفتند فقط مجلس نمایندگان (کنگره) نباشد که برای قانون و انتخاب ها رای بدهد، به تایید سنا هم نیاز هست به عنوان فیلتر دوم. این طور اکثریت با احتمال کمتری می تواند حق اقلیت را بخورد و سنا می تواند مانع شود. اسم اعضای مجس سنا را گذاشتند سناتور و گفتند چون آمریکا ۵۰ ایالت دارد بیاییم به هر ایالت دو سناتور بدهیم. در نتیجه مجلس سنای آمریکا شد یک مجلس با ۱۰۰ نفر عضو.

بیایید همه چیز را ساده کنیم. برخلاف آنچه در ایران اتفاق می افتد ، آمریکایی ها می گویند منافع و قوانین و همه انتخابها درامریکا همه درست مثل یک گوسفند هستند و اقلیت و اکثریت مثل دو گرگ که دنبال این گوسفند می دوند. روی کاغذ هر دو گرگ اند اما در واقعیت گوسفند به کدام می رسد؟ پاسخ ساده است، گرگ قوی تر. و اینجا آن می شود اکثریت. در قانون اساسی آمریکا حق با اکثریت مردم نیست، اما در قانون اساسی ایران هست. پس تا اینجا تفاوت میان این دو دمکراسی را تا حدودی متوجه شدید. در اصل قانون نیوجرسی به اقلیت در امریکا شانس دوم داد. حال برسیم به بخش شیرین انتخابات. با همین فلسفه، در حالی که هنوز شاه سلیمان در ایران روی تخت در حال تالاپ تولوپ با سوگولی اش بود و ول کن ماجرا هم نبود بی انصاف و شیخ علی خان زنگنه بنده خدا هم با خاک انداز خرابکاری های شاه را جمع می کرد تا ممکلت دیرتر سقوط کند، آمریکایی ها توافق کردند که انتخابات ریاست جمهوری امریکا هم طوری طرح ریزی شود که اکثریت خیلی قدرت نداشته باشند و شانسی به اقلیت داده شود.

همین طور که بالای کله پدران آمریکا علامت سئوال چرخ می خورد به این نتیجه رسیدند که رئیس جمهور آمریکا این طور انتخاب شود: هم رای مردم (عوام) در آن موثر باشد، هم رای گروه Elite یا خواص. به زبان ساده این که گفتند مردم خودشان بیایند افرادی که سیاسی ترند و فعال ترند و بیشتر قبول شان دارند را انتخاب کنند تا موقع انتخابات آمریکا، رای آن ها ملاک مهمتری باشد. خودمانی بگویم، این طور رای یک تحصیل کرده حقوق و سیاست، ارزشی بالاتر از رای یک راننده تاکسی دارد چون اولی را “وارد تر به امور” در نظر می گیرند. اسم این آدم خاص ها را گذاشتند Electoral. گفتند خوب این ها را از کجا انتخاب کنیم؟ که یکی شان که گردوی زیادتری خورده بود و مغزش بهتر از بقیه کار می کرد گفت بیایید آن ها را از خودمان انتخاب کنیم. بقیه هم گفتند نیکی و پرسش؟ این شد که تعداد ۱۰۰ نفر سناتور را با ۴۳۵ نماینده مجلس را با سه نفر از ناحیه واشنگتن را گذاشتند روی هم و شدند ۵۳۸ نفر. اسم شان را هم گذاشتند Electoral College. وقتی می گویند رای الکترال، اشاره به این پانصد و اندی نفر است که باز انتخاب خود مردم هستند.

نکته این بود که قرار بر این شد که این الکترال ها به نظر مردم اهمیت بدهد و نزدیک با خواسته مردم رای بدهند و اگر مردم بیشتر رای دادند به کاندیدایی همه رای های الکترال آن ایالت برود در سبد کاندیدای محبوب تر (Winner take all method). این شد که می شد پیش بینی کرد که مردم به هر سمت بیشتر متمایل باشند طبیعتا الکترال های بیشتر مثل آن ها رای خواهند داد و رای الکترال هم مطابق با رای مردم پیش می رود. اما این که وحی منزل نبود! اگر الکترال ها تشخیص می دادند مردم اشتباه می کنند، یا زد بندی آن پشت بود یا هر سبب خاصی می توانستند رای متفاوت بدهند و بازی را بهم بزنند در وقت رای گیری خودشان (Event of the tie). حال اصل ماجرا این بود که خود قانون گذاران امریکا برای ارزش قایل شدن برای آن افراد “واردتر به امور”، گفتند “ملاک مهمتر” را بگذاریم همین رای الکترال کالج. یعنی هر وقت انتخابات ریاست جمهوری آمریکا برگزار شد، روز رای گیری، هر کاندیدای که زودتر از آن یکی از رای این ۵۳۸ نفر کالج نخبگان، ۲۷۰ رای موافق گرفت او برنده است! دیگر صبر نکنیم تا رای مردم کامل شمرده شود که در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست. درست مثل یک دوی ماراتن که هر که زودتر به خط پایان رسید.

خوب این اتفاق در کل ۳۰۰ سال تاریخ امریکا چند بار افتاد که رای الکترال شبیه با مردم پیش نرفت؟ فقط ۵ بار. یعنی ۴۰ بار باقی مانده اش الکترال ها شبیه به مردم رای دادند. که پنجمین استثنائش همین آقای ترامپ بود. پس حال بهتر می فهمیم که در آمریکا لزوما رای بیشتر مردم، برنده را تعیین نکرد. ولی فراموش نکنیم در هر حال نیمی از آمریکا به ترامپ رای داد و این دو میلیون تفاوت خیلی حیاتی نیست. آقای ترامپ یکی از دلایل فنی برنده شدن اش، این بود که خواص به او بیشتر رای دادند و این برخلاف ادا و اصولی بود که در مخالفت با او نشان می دادند. این برای ما که مدام سخنرانی ها و تغییر جهت های آن ۵۳۸ نفر را پیگیری می کردیم خیلی دور از انتظار نبود. به وضوح نظرسنجی های روزنامه ها و تلویزیون ها و موسسات نظرسنجی همیشه متمرکز بر نظر مردم بود و این، همه را حتی خیلی از کارشناسان نه چندان باهوش و احساسی را به اشتباه انداخت، در حالیکه رای ۵۳۸نفر الکترال هیچ وقت نظر سنجی نمی شد و تا روز انتخابات کسی نمی دانست آن ها دقیقا چه می کنند و فرض را بر این گرفتند با مردم همراهی می کنند. در اصل نظرسنجی ها و رسانه ها با یک تعمد احمقانه همه را به اشتباه انداختند که دلایل اش را بعدها خواهم نوشت.

لذا، وقتی ترامپ زودتر به عدد ۲۷۰ رای از این افراد رسید، در میان تعجب همگان، رئیس جمهور اعلام شد، در حالی که حتی شمردن رای مردم هنوز تمام نشده بود! مسایل دیگری نیز مثل تاثیر رای های دقیقه ۹۰ ایالت های بدون جهت (swing state) بود که باز کردنش شما را گیج خواهد کرد. بعد هم آن شد که دیدیم و خانم کلینتون با دو میلیون رای بیشتر، باز هم بازنده بود. به عبارت ساده تر، طرفداران ترامپ، با این که با فاصله دو میلیون کمتر در اقلیت بودند، اما حرفشان به کرسی نشست! نکته آخر می ماند این که مساله انتخابات در آمریکا خودش یک رشته دانشگاهی است. پر از اصطلاح و تعریف و جزئیات و مدل هایی است که باید باز شود و سر فرصت توضیح داد. توضیح انتخابات پیچیده و نکته های ریز و علمی فرآیند انتخابات آمریکا در۱۶۰۰ کارکتر غیر ممکن است. قصدم یک دورنمای کلی دادن بود. می ماند این که، در این میان شاه سلیمان صفوی هم اینقدر در حرمسرایش مشروب و گوشت خورد و در راه میهن اش عاشقانه تلمبه زد که یک روز نقرس گرفت و مرد و بعد پسرش سلطان حسین صفوی آمد و با خانوم بازی ها و تصمیم های اشتباه حکومتی اش چنان آفتابه ای گرفت به ایران که همه ما ایرانیان تا نسل ها بعد هنوز داخلش مثل انجیر خیس می خوریم.

Print

درج دیدگاه

نوشته های مشابه