صفحه اصلی سیاستسیاستِ ایرانی اصلاح‌طلب بودن

اصلاح‌طلب بودن

نوشته پرنس‌جان
سیاستِ ایرانی

در علم سیاست ما یک واژه ای داریم به اسم Reformism، در ایران آن را ترجمه کرده اند اصلاح طلبی. اما اصل این ماجرا از کجا آمد؟ دلیل های مذهبی داشت. مثلا یک آقای فرانسوی به اسم Jean Calvin، خدا سال پیش آمد و یک مکتبی راه انداخت که شیوه تدین مسیحیت را تغییر بدهد. آمد و گفت اینقدر آزادی های اجتماعی و شخصی انتخابی نیاز نیست. همه چیز را باید دین و نماینده خدا تعیین و تعریف کند. خوب خدا که خودش حرف نمی زد. پس می شد حرفِ نماینده خدا. به آن مکتب می گفتند Calvinism. این یک مدل اصلاح طلبی بود که در اصل با تعریف های امروز عموم از اصلاح طلبی نمی خواند.

یا در یهودیت، Progressive Judaism بود. یعنی یک عده روشنفکرها یا در اصل بگویم روشنفکران دینی که به آن ها می گفتند Maskilim آمدند و گفتند ما این همه سخت گیری و اصول و داستان در دین برای اثبات یهودیِ خوب بودن نمی خواهیم. در اصل آن ها می خواستند مناسک را آسان تر کنند و با دنیای مدرن هماهنگ تر. این هم یک مدل Reformism بود. پس قصه اصلاح طلبی یکی بود یکی نبودش از دنیای مذهب شروع شد. بعدها مفهوم اصلاح طلبی آمد در سیاست. یک مکتب شد. خوب البته مکتبی شد که تعاریف متفاوت غربی داشت. اما تقریبا در غرب حزب و گروهی به خودش نگفت رفورمیست، یک عنوانی برای خودش انتخاب کرد و می گفت رفورم کردن هدف ماست.

گروه های سیاسی اصلاح طلب ایرانی، از سال ۱۳۷۵ که آمدند، شیطنت کردند. با همان تیتر اصلاح طلب آمدند جلو. خیلی درباره این که تعریف شان از اصلاح طلبی دقیقا چه هست توضیح ندادند، اما این ژست سیاسی را داشتند که آمده اند سیستم را اصلاح کنند. این سوتفاهم را هم راه انداختند که هرچه آن ها هستند، ما نیستیم. اتفاقا برنده هم شدند، چون Follower های آن ها موقع رای دادن خیلی نمی دانستند که چه کسی را می خواهند، اما می دانستند که چه کسی را نمی خواهند! در علم سیاست یک اصطلاحی داریم. می گوییم شیطان در جزئیات است. شما اگر دقت می کردید گروه های اصلاح طلب ایرانی، اکثرشان آن بخشی هایی از رفتارهای شان را بزرگنمایی می کردند که مردم پسند بود، اما آن بخش های بنیانی تر که با اصول گراها نظر مشترک داشتند را زیر فرش می کردند.

از نظر آکادمیک در اصل خیلی از آن ها اصلاح طلب نبودند، اصول گراهای قدیمی بودند که کت و شلوار تاکسیدو تن شان کرده بودند و می خواستند به سرعت یک Party سیاسی علم کنند. پس جوان پسند حرف می زدند، حرف های قشنگ و شریعتی وار می زدند و یک کالای سیاسی به بازار عرضه می کردند که در ویترین سیاسی ایران جذاب بود. خیال می کنم واقعیتش این بود که اکثریت آن ها یک نسخه رنگی از اصول گرایان سیاه و سفیدی بودند که چون سال ها بازی داده نشده بودند، می خواستند با به هیجان آوردن مردم به شکلی دیگر در فضای سیاسی سهم گیری کنند. یک فضای دو قطبی شدید ایجاد کنند. برنده کانسپت این ماجرا در لایه سطحی که بود؟ جوانان جویای تغییرات سیاسی و مدرن شدن. برنده این ماجرا در عمق که بود؟ تثبیت نظام.

خیال می کنم این فکر را که نظام ضد اصلاح طلبی است را بهتر است بایگانی کنیم. هرچه فاصله و شکاف این دو Party درایران بیشتر شود، نظام برنده تر است. چون رقابت شور سیاسی می آورد، شور سیاسی هم برای یک سیستم حاکم مثلِ گلپر روی انار دون دون شده است. آن را طعم و رایحه می دهد. در اصل این افسردگی سیاسی است که اعتبار یک نظام را زیر سئوال می برد. نکته دیگر این که اگر تاریخ سیاسی را در ایران مطالعه کنید، متوجه می شوید از ۴۰۰ سال پیش که اصلاح طلبی سیاسی در انواع سایزها در ایران شروع شد، تقریبا در بلندمدت شکست خورده. شکست به این معنا که چون Platform درستی نداشته، عمر کوتاهی داشته است. تراژدی هایی مثل سرنوشت امیرکبیر و محمد مصدق. یک آدم را سر به نیست کرده اند، کل ماجرا یک دهه خوابیده است. این نشان از کم فکر و سیستماتیک نبودن Platform اصلاح طلبی در ایران دارد، مثلا قائم به فرد بودن. چرا باید ۴۰۰ سال اصلاح طلبی در ایران کم فایده باشد؟ به آن فکر کنیم.

از نظر من اصلاح طلبی در ایران بعد از انقلاب هنوز یک مدِ سیاسی است. تشکل با استراتژی نیست. بدون کاتالوگ است. دقت کرده اید که چرا اکثر اصلاح طلب های امروز درباره تعاریف شان از اصلاح طلبی با مردم دقیق صحبت نمی کنند؟ اگر از طرفداران اصلاحات بپرسید اصلاح طلبی “دقیقا” یعنی چه، چند نفر واقعا می دانند؟ به آن هم فکر کنیم.سئوال دیگری که فکرم را مشغول کرده، چرا بخش مهمی از گروه های اصلاح طلب آن پشت به نظام ولایت فقیه اعتقاد دارند و با بیت رهبری یا نهادهای طرفدار نظام ارتباط ناگسسته دارند، اما وقتی اپوزوسیون ضد نظام و ضد ولایت فقیه می آیند زیر چترشان، تکلیف شان را با آن ها هم مشخص نمی کنند؟ چرا این فضای مبهم را دوست دارند؟ کبوتر دوبرجه که نمی شود.

من خیال می کنم این که حزبی یا گروهی بگوید ما برند اصلاح طلب هستیم، لزوما آن داخل اصلاح طلبی نمی کند. این عملکرد است که اصلاح طلبی را نشان می دهد. شاید یکی از راه های باورِ اصلاح طلب حالِ حاضر این است که اکثر آن ها اول بیایند و شجاعانه گذشته تاریک و پراشتباه خودشان را که خیلی اوقات به ضرر مردم (پدران و مادران مان) بوده نقد کنند، جز چند نفر خیلی محدود، بقیه چنین کاری نکردند. و باز این پرسش که چرا در زمینه اشتباهات گذشته خود با طرفداران خود صادق نیستند؟ پس این افراد دقیقا آمده اند چه چیزی را تغییر بدهند وقتی خود از گذشته شان فرار می کنند؟ به آن هم فکر کنیم.

نکته دیگر این که در همه جای دنیا، اصلاح طلب هنر اصلی اش این است که مردم را سیاستمدارانه به هیجان بیاورد، و از آن برای تغییر استفاده کند اما، چون اصل سیستم برای اش مهم است کاری نمی کند که نظام یا سیستم زیر سئوال برود. نزد دیگر دولت ها تحقیر شود. اگر یک Party یا Platform سیاسی که ادعای اصلاح طلبی دارد کاری کرد که فضا امنیتی و نظامی شود و با رفتاری احساسی دستگاه های امنیتی و حفاظتی را بیندازد به جان مردم، به ما نشان می دهد پیچ و مهره هایش درست کار نمی کند. (البته این از بار اشتباه های محرز تندروی های طرف مقابل کم نمی کند) شما اگر عملکرد اصلاح طلبی اخیر را در ایران مرور کنید متوجه می شوید در بلندمدت سبب شدند نظام فضا را بسته تر کند. دایره کنترل را تنگ تر کند. آگاهی سیاسی ایجاد کرده اند، اما چندبرابر نا امیدی سیاسی هم خلق کرده اند. این یعنی اصلاح طلب ها استراتژی های شان احتمالا فقر دوراندیشی دارد. انتقادی که به اصول گراها نیز وارد است به شکلی دیگر.

اگر اشتباه فکر نکنم، یک سیاست مدار باهوش و کارکشته، سعی می کند Problem Solving ملی اش با کمتر استرس وارد کردن به مردم باشد. همین طور طرف مقابل را به سیم آخر نرساند. پس اگر هسته حکومت روی شما برچسب برانداز بزند، بازی را باخته اید. چون قواعد را رعایت نکردید. هنر اصلاح طلب با قواعد طرف روبرو ایده خود را به ثمر نشاندن است، وگرنه فضای ناموسی و کتک کاری سیاسی راه انداختن یا محرک آن شدن (خاصه وقتی طرف مقابل آماده دعواست) که اصلاح طلبی نیست. بحرانی تر کردن شرایط است. در نقشه گوگل سیاست ایران، اصول گرایان و اصلاح طلب ها، هیچ کدام هم دیگر محو شدنی نیستند. بازی همین است. اما این صفحه شطرنجی نیست که امروز دو گروه مهره داشته باشد، رنگ سومی هم هست. آن هایی که امروز پرزیدنت روحانی آن ها را نمایندگی می کند. افرادی غالبا با پیشینه امنیتی که نه اصول گرا هستنند و نه اصلاح طلب، میانه رو اند.

خوب البته نشان داده اند شرایط را تا امروز بهتر کنترل کرده اند. کم تنش تر، مدبرانه تر. اول اصول گرایان آن ها را به نفع خود مصادره کردند، بعد اصلاح طلب ها. اما در دور دوم آقای روحانی نشان خواهد داد که خیلی هم اصلاح طلب نیست، او با زیرکی بنای خودش را می خواهد معماری کند، قدم به قدم. بلوغ هر دو گروه این است که این واقعیت را بپذیرند و به هم صندلی برای نشستن بدهند، آن که هیچ، صندلی سوم را هم تحمل کنند. (لبخند) حال بازی میان سه تفکر است. سه تفکری که هر کدام زودتر خود را برای مطابقت با شرایط، ارزیابی و به روز کند جلوتر است. این یک راه اش به نظر من “نقد خود” است. بتونه کاری و صافکاری بدنه است. نه اصول گرایان و نه اصلاح طلبان اکثریت شان در ایران هنوز شجاعت این مساله را ندارند. اصول گرا می ترسد شان اش کم شود، اصلاح طلب می ترسد ریزش Follower داشته باشد.

و در نهایت خیال می کنم یک مشکل دیگر بدنه اصلاح طلب این است که او هم دیالوگ را خیلی دنبال نمی کند، ظاهرش می گوید گفتگو کنیم، اما دائم مچ گیری می کند، زیر سئوال می برد، و راه حل win-win نیز نمی دهد. خودآگاه یا ناخودآگاه، با لبخند و رفتارهای جنتلمنانه، اما تنش ایجاد می کند. آن ها درست مثل اصول گراها اهل “مناظره” اند، اما این با “گفتگو” فرق دارد. دومی، نشانه بلوغ سیاسی است. اولی نشانه خروس جنگی سیاسی بودن. فکر می کنم اصلاح طلبان در این زمینه همان ایرادی را دارند که خودشان به اصول گرایان وارد می کنند.

Print

درج دیدگاه

نوشته های مشابه