صفحه اصلی سیاستسیاستِ ایرانی معضلِ باید!

معضلِ باید!

نوشته پرنس‌جان
سیاستِ ایرانی

یکی از نکات جالبی که من در تفاوت بیان کاندیداهای ایرانی و کاندیداهای آمریکایی در مناظرات می بینیم تاکید بیش از اندازه آن ها روی برخی عبارت ها است. گویا پس زمینه فرهنگی دارد. اگر شما به مناظره های ایرانی دقت کنید می بینید وقتی می خواهند درباره موضوعی نظرشان را بگویند کلمه “باید” را بسیار به کار می برند. به عنوان نمونه وقتی نوبت صحبت کسی برای بیان برنامه هایش یا نقد کسی دیگر می شود، گوینده می گوید “باید” به دانشجویان توجه شود، “باید” بودجه کافی برای تحقیقات فراهم شود، “باید” به ظرفیت های انسانی در حوزه نفت دقت شود، “باید” راهکاری برای جلوگیری از قاچاق سریعا گنجانده شود، و مدام این باید و باید و باید تکرار می شود.

به نظر من کلمه “باید”، یکی از موذیانه ترین کلمه های فارسی است. خاصه در این شرایط. چون نه تنها مسئولیت را متوجه بکاربرنده اش نمی کند، نه تنها مشخص نمی کند فرد اجرا کننده این “باید” دقیقا که هست، که یک تکنیک بیان است برای این که هم دقیقا نشان دهیم ما می توانیم سره را از ناسره تشخیص بدهیم، هم در عین حال به یک روشی بخواهیم از بیان جزئی تر چگونگی اجرای آن که به سواد و تدبیر شخصی ما ارتباط دارد فرار کنیم تا پای مان گیر تعهدی نباشد. وقتی آن را در خلال حرف هایت بیان می کنی، مشخص نیست این “باید”، بایدی است که شما خودت را قرار است مجبور به انجامش کنی، یا باید آرمانی است، یا انتظار داری کسی دیگر انجامش بدهد. مثل این که من بگویم دوست دختر من باید چشم آبی باشد، و معلوم نیست واقعا هست، یا این آرزوست، یا جمله دستوری است یا چه هست اصلا. خوب کاندیدای عزیز، من خودم می دانم دانشگاه “باید” در بیان مطالبات اش آزاد باشد؛ شما قرار است بیایی اینجا و بگویی این “باید” را می خواهی چطور عملی کنی. غیر از این است؟ چشمک

کاندیداهای امریکایی خوب روش شان متفاوت است، آنها بیشتر عبارت شان را با جملاتی شبیه به “اگر من روی کار بیایم این کار را می کنم… و بعد توضیح کار…” یا “اگر مرا انتخاب کنید من برای این موضوع… و بعد توضیح قول..” استفاده می کنند. می خواهم بگویم دقیقا از عباراتی استفاده می کنند که بارِ مسئولیت دارند. جمله قصار نیست، عبارات بدیهی کتابی نیست، جمله دارای پیام مسئولیت پذیرنده است. یعنی می شود بعد از انتخاب شدن یقه آن ها را گرفت که مگر تو نگفتی که اگر من رئیس جمهور شوم تورم را پایین می آورم، خوب چرا جای اش شلوار من آمد پایین؟ بعد مجبور است جواب بدهد. اما وقتی در ایران کسی می گوید تورم به مردم فشار می آورد و “باید” پایین آورده شود! حالا دیگر مشخص نیست آن باید را عمه من بایست پایین بیاورد، یا خود کاندیدا، یا چهار روز دیگر کاندیدا ناگهان بگوید من باید را گفتم اما آمریکا نگذاشت و … یکی از نقدهایی که من به این مناظره ها دارم طرز بیان کاندیداهای محترم است. بیان بدیهیات می کنند، اما برای اجرای همان بدیهیات حتی به تیتر راه حل های شان هم اشاره نمی کنند.

ما زیادی آدم های “بایدی” شدیم. و صدها عبارت و جمله بدیهی را با این بایدها به خورد مردم می دهیم. واقعا چرا در این مناظره ها کمتر کاندیدایی به این اشاره می کند که اگر من بیایم دقیقا این تغییرات را می دهم؟ یا با آمدن من این نقص های مشخص برطرف یا کمتر می شود؟ چرا نگران است “یک قولِ دقیق” بدهد؟ چرا این ترس پذیرش مسئولیت و قول دادن در اغلب آن ها وجود دارد و بیشتر گرفتار کلی گویی شده اند؟ به آن فکر کنیم. این فقط مساله کاندیداهای ما نیست، یک مشکل فرهنگی است از نظر من در اکثریت مدیران ملی ما.

Print

درج دیدگاه

نوشته های مشابه