صفحه اصلی سیاستسیاستِ آمریکایی آقای رئیس

آقای رئیس

نوشته پرنس‌جان
سیاستِ آمریکایی

خاطرم هست زمانی که رای ام را برای پرزیدنت ترامپ به صندوق انداختم، یکی از تنهاترین ها بودم در میان دوستان آمریکایی ام که بر طبق سنت دمکرات بودند و رای شان برای خانم هیلاری کلینتون بود. از نظر من، وجودِ پرزیدنت ترامپ در راس قدرت همان قدر به “آگاهی جامعه” آمریکا و جهان از بخش عیان نشده سیاست این کشور کمک می کند، که وجود پرزیدنت احمدی نژآد درباره ایران کرد. هرچند هر دو، نه رئیس جمهور، که چیزی بیشتر از یک آقای رئیس نبودند و نیستند. انتخاب ترامپ به خوبی نشان داد که چگونه دمکراسی می تواند چون چاقویی غیرقابل اعتماد باشد که دسته خودش را می بُرد و این مهم بود. اتفاق افتادن این مساله به عنوان یک نمونه، درک این مساله را برای عموم به دور از فهم سیاستِ آکادمیک ساده کرد که “آزادی بیان” همان قدر که می تواند فرصتی برای بلند شدن صدای “برابری حقوق” باشد، می تواند مشوق ضخیم تر شدن دوباره صدای نژاد پرستی نیز بشود. همان قدر که می تواند به اقلیت زنان قدرت دهد، به اقلیت نژادپرستان هم. دمکراسی با خود روحی غافل گیر کننده دارد. چند نکته ای بنویسم.

لذت رئیس بودن

وقتی شما ذاتا یک رئیس (Bossy Person) باشید، بزرگترین خصوصیت تان کنار نیامدن با این است که کسی محبوب تر از شما باشد، بهتر فکر کند، و یا بیشتر دیده شود. در چنین شرایطی هرچند می توانید یک رئیس قدرتمند باشید، اما نمی توانید یک رئیس جمهور یا رهبری بزرگ شوید. اجازه نمی دهید اشتباهات پیش از رخ دادن اصلاح شوند. نه تنها به خاطر غرور، که ذاتا معتقد به کار گروهی نیستید. و یا ایجاد ترسی که خود مسبب اش هستید سبب می شوید که در مقابل، پیرامون بسیاری چیزها به شما دروغ گفته شود به قیمت رضایت خاطرتان. این می تواند آغاز ایستادن شما روی سقفی از ستون های پوشالی باشد. رئیس بودن، سبب می شود مخالفت را برنتابید یا حتی در مقابل آن هایی که از شما حمایت نکرده اند، در صدد انتقام باشید.

این ها، سه نمونه از فضایی است که پرزیدنت ترامپ با دست خود برای خودش فراهم کرده است. خاطرم هست وقتی چند تن از بازیکن های لیگ فوتبال آمریکا (NFL) در هفته های پیش در اعتراض به ظهور دوباره نژاد پرستی، به اعتراض، مقابل سرود ملی آمریکا (National anthem) زانو زدند، عکس العمل غیر رسمی پرزیدنت این بود، آن ها یک مشت حرامزاده اند! آقای رئیس به سختی انتقام اش را از مردم بحران دیده منظقه پورتریکو (Puerto Rico) با تمسخر گرفت، این که باید خدا رو شکر کنند که تعداد بیشتری از آن ها پس از طوفان نمردند و بهتر است از بی برقی غر نزنند و شاکر سلامت شان باشند. می دانیم که منظورش با مردمی بود که در انتخابات اخیر ریاست جمهوری آمریکا، از او حمایت نکردند و به شکل سنتی طرفدار دمکرات ها هستند.

تاکتیک ترساندن

از چه رو ترامپ با همه رفتارهای تهاجمی اش در میان مردمی که به او رای داده اند با ریزش زیادی روبرو نبوده است؟ به عبارت بهتر، چرا هنوز عده زیادی از ۵۰ درصد مردمی که به او رای داده اند، هنوز به او وفادارند؟ مطمئنا دلایل بسیاری دارد. در ایران مثلی وجود دارد، این که آدمِ گرسنه فکر نمی کند! پدربزرگ می گفت یکی از راه های دیکتاتور این است که با گرسنه نگاه داشتن و درگیر کردن مردم با نیازهای اولیه زندگی، اجازه فکر کردن و معترض شدن را از آن ها می گیرد. این باور عمومی حقیقت دارد، اما بخشی از آن است. در دنیای سیاست، ایجاد استرس، از طریق Public Policy اصولا یک ترفند مهم حکومت داری است. در همه جا. ترس ایجاد کن، حکومت کن. تهدید مصنوعی ایجاد کن، مقابل اش بایست، قهرمان شو، صدای اقلیت مخالف را از آن طریق ضعیف کن. و ده ها استراتژی دیگر.

این وفاداری همیشه مساله ای سیاسی نیست، بلکه ابعاد پیچیده روان شناسانه یا جامعه شناسانه نیز دارد. ایجاد ترس در ابعاد ملی (Make fear)، استراتژی اصلی دانلد ترامپ در یک سال اخیر بوده است. او به خوبی می داند ایجاد ترس و کشف تهدید (هرچند خیالی) نه تنها می تواند افراد زیادی را به شما وفادار نگاه دارد، نه تنها می تواند اگر راه حلی حتی فرضی برای آن داشته باشید قهرمان تان کند، بلکه می تواند بسیاری را نیز از ترس طرد شدن، خاموش نگاه دارد. امروزه می دانیم که استرس های ناشی از ترسِ تهدیدها بر Prefrontal cortex مغز انسان ها می تواند چنان تاثیری بگذارد که آن ها را از هر تصمیم منطقی یا قدرتمندی در تحلیل دور کند. این خود یکی از دلایل شروع تعصب نسبت به رهبران یا پیروی چشم و گوش بسته از آنان است.

با نگاهی به سخنرانی ها یا حتی توئیت های پرزیدنت ترامپ و آنالیز آن ها می فهمیم او همیشه دو مفهوم مشترک را به شکلی پنهان در بیان اش می گنجاند، “ترس”، و “تعهد به نابودی آن ترس”. شما وقتی استراتژی مهمی ندارید، با Make fear می توانید حواس ها را پرت کنید و با ظاهر شدن در مقام قهرمانی برای از بین بردن تهدید، همدردی (Sympathy) و وفاداری عظیمی بگیرید. در این صورت، چقدر می شود با چنین مردی مخالفت کرد؟ مردی که می خواهد یک ملت و سرزمین را ایمن و قدرتمند کند. این الگو آشنا نیست؟ البته که هست. الگوی برخی حکومت های خاورمیانه است. و برای بخش مهمی از مردم داخل آمریکا که به سیاست های خارجه ترامپ اهمیتی نمی دهند، این تعهد به نابودی برای امنیت شان، یک مزیت و قابل افتخار است. دست کم تا مدت ها می تواند گمراه کننده باشد. برای بخش مهمی از مردم سفیدپوست شهرهای کوچک آمریکا، داشتن یک رئیس جمهور قلدر سریع العمل، هنوز جذاب تر از یک رئیس جمهور روشنفکر به دنبال گفتگو است.

به همین سبب او برای ایجاد ترس نیاز به چیزهایی برای اشاره دارد. مثل کره شمالی، ایران، تروریسم اسلامی، رسانه های لیبرال آمریکایی یا حتی ورزشکاران کشور خودش. راهی نه تنها برای کسب اعتبار، که برای کسب درآمد و نفوذ. او می تواند هنوز حمایت بسیاری از مردم فقیر و بیکار امریکا را بگیرد وقتی به مهاجران آمده به دنبال کار می تازد، یا به آن هایی که زاد و ولد شان تا ۲۰ سال آینده، آغاز برتری دیگر نژادها بر سفیدپوستان آمریکا خواهد بود. ترامپ محبوب نژاد پرستان است اما نژاد پرستان با تحصیلات غیردانشگاهی و کم مطالعه هنوز نمی دانند خود ترامپ یک نسل قبل تر، یک مهاجر بوده است!

ظهور طبقه فکری پنهان

در سال هایی که علوم سیاسی می خواندم، با گروهی آشنا شدم. خیلی سال ها پیش Marranos ها جمعیتی عظیم از یهودیانی بودند که از ترس طرد شدن، وانمود به مسیحی بودن می کردند. به این روش Marranism می گفتند. در اسلام شیعی ما چیزی با عنوان تقیه داریم که مشابه است. یکی از اتفاقات مهم در آمریکایی که همیشه مدعی برچیده شدن نژادپرستی در خود شده بود، ظهور نژادپرستانی بود که ده ها سال در زیر لایه های جامعه به ظاهر لیبرال آمریکایی مثل Marranos ها پنهان مانده بودند. آن ها بخشی مهم از رای دهندگان دانلد ترامپ شدند. اگرچه امروز در جایی مثل واشنگتن یا کالیفرنیا خود را بروز نمی دهند، رای شان را اما به ترامپ دادند، امروز آنها در ایالت هایی چون تگزاس یا آیووا به سادگی شجاعتِ رفتارِ آشکار دارند. ما امروز با میلیون ها نژاد پرست آمریکایی روبرو هستیم که تا پیش از این فکر می کردیم دیگر نیستند! امروز آن ها نه تنها عقاید خود را در رسانه ها و روزنامه ها مطرح می کنند، که حتی اگر لازم بدانند در خیابان ها تظاهر کنندگان ضد ترامپ را با اتومبیل زیر می گیرند.

آمریکای ترامپ، اکنون آمریکایی جدید است. ساده اگر بگویم، امریکای لخت و عریان است. واقعیت های زیرپوستی که اگر تا سال ها در آمریکا زندگی نمی کردید در نمی یافتید، امروز به لطف او، حتی در ده کوره های آسیا نیز قابل مشاهده است. چه کسی باور می کرد روزی آمریکا صاحب رئیس جمهوری شود که رسانه های بین المللی خودش را دروغگو خطاب کند و برخی از مهمترین های آن ها را به کاخ سفید راه ندهد! و حال سئوال این است که آینده جمعی (collective future) در آمریکا چه خواهد شد؟ از نظر من، این آغاز یک تحول سیاسی در آمریکا خواهد بود. تحولی که یکی از برآیندهایش در دو دهه آینده ممکن است شروع و قدرت گرفتن احزابی جدید در دنیای سیاست آمریکا باشند.

Print

درج دیدگاه

نوشته های مشابه