برداشت اول
فرق لیبرالیسم با دموکراسی چه هست؟ فرق انقلاب با براندازی (Regime Change)؟ اصلا مرز میان انقلاب کردن (Revolution) تا شورش کردن (Uprising) کجاست؟ پرسش های بسیار ساده و ابتدایی که اغلب مردم یا حتی مدیرانِ حکومت نمی توانند به آن جوابی دقیق یا مشابه بدهند. همان ها که مدام از این مفاهیم در گفتگوها و تحلیل ها به فراوانی و با قاطعیت استفاده می کنند.
برداشت دوم
به “آگاهی” رسیدن، مهمتر از “اطلاع” داشتن است. این که بدانیم سرنگ تزریق در دسته داروییِ آمپول هاست می شود اطلاع داشتن ، این که بدانیم آن سرنگ را باید چگونه Safe تزریق کرد اما یک آگاهی است. استفاده به جا از Data. شما می توانید درباره سرنگ ها مطلع باشید اما آن را مثل یک شمع کیک تولد داخل قُمبل بیمار فرو کنید، آمپول زده اید، اما طرف باید کفن شود. دولت قطر امروز مجموعه ای منحصر به فرد از پیشرفته ترین هواپیماهای نظامی F-15، Typhoon و Dassault Rafale را دارد. آن ها را از غرب خریداری کرده است. هواپیماهای جنگی امروز قطر از لحاظ کیفیت و قدرت در جایگاهی بالاتر از هواپیماهای جنگی ایران است. اگر نبردی هوایی میان این دو کشور رخ دهد کدام پیروز می شود؟ پاسخ ساده است. قطری ها حتی برای ۵۸% هواپیماهایی که خریده اند تا دو سال آینده خلبان تربیت شده ندارند. آن ها چیزی را خریده اند که ظرفیت استفاده اش را ندارند! روی کاغذ قوی ترند اما در واقعیت بازنده. آمریکا و انگلیس با علم به این مساله اما وارد معامله شدند. اطمینان داشتن از بهم نخوردن موازنه نظامی (Military balance)، در کنارش پول به جیب زدن. استراتژی بدون آگاهی قطری ها.
برداشت سوم
یکی از بزرگترین توانایی های انسان امروزین، “کمتر اشتباه کردن” است. خبر بد؛ تیزهوش ها هم اشتباه می کنند، خبر خوب؛ نگاهی عمیق به گذشته، احتمال خطا را کمتر می کند. دقت به گذشته، یک توانایی درجه یک است. همان کاری که آینه داخل اتومبیل، و آینه بغل ها می کنند. در Safe به پیش رفتن کمک می کنند. نتیجه؟ سبقت احمقانه نمی گیریم، و به خطرها در حال عبور آگاه می شویم. بزرگترین اشتباه در حرکت های اجتماعی و سیاسی این است که افراد آویزان از اطلاعات امروز شان می شوند، اما به خاطر بی توجهی به تجربه های تاریخی و گذشته، پیش از به آگاهی رسیدن، می خروشند. بی سرانجام ، شکست خورده.
برداشت چهارم
وقتی دانشگاه های معماری آمریکا برای دوره های فوق لیسانس (Master) یا دکترا پورتفولیو (آلبوم کارهای تان) را می دهید، مهمتر از قشنگی و چیدمان چشم گیر برای آن ها این است که بفهمند دانشجو مفهوم فرآیند (Process) را در طراحی درک کرده است.
برای آن ها دیدن تصاویر براق و جذاب بناهایی که به عنوان تمرین طراحی کرده اید خیلی مهم نیست، دیدن این که در یک طراحی از کجا شروع کرده اید و به کجا رسیده اید مهم است. چرا مفهوم پیشرفت از طریق”فرآیند” برای آن ها مهم است؟ چون به سزارینِ زیبایی اعتقاد ندارند. به زاییدنِ زیبایی اعتقاد دارند. انقلاب تونس یا لیبی (بهار عربی)، نمونه های تغییرات بزرگی هستند که نتیجه سزارین اند نه پروسه کامل و طبیعی یک زایمان سیاسی. نتیجه این که بعد از این سزارین های سیاسی، خروجی ها نا امید کننده و گاهی بدتر بود. به زبان ساده، شورِ تغییر بود، اما شرایط آماده پذیرش این تغییر نبود. اهمیت فرآیند و شکل گرفتن ظرفیت ها جدی گرفته نشد.
دموکراسی عالی است، قشنگ است ،حق ماست. اما ما برای این که نسبت به دموکراسی به آگاهی برسیم، نیاز به مرور هزار سال تکاپوی فرآیندهای غربی ها برای دست یابی به آن را داریم. از سال ۵۰۰ میلادی تا حدود ۱۵۰۰ میلادی. مشکل از این جاست که اغلب فعال های سیاسی در ایران Data دارند، اما با فرآیند ها غریبه اند. اغلب بی سواد از آگاهی سیاسی. در نتیجه به جای آگاهی دادن به مردم، تنها در حال تهییج هستند. آن ها اغلب حتی نمی توانند با تحلیل برای شما درباره ایده های شان صحبت کنند. کاری که می کنند بیان و تکرار مچ گیری ها و امید دادن های شورانگیز تخیلی است. مخاطب جوان را تحمیق می کنند. از کم سوادی شان، به اشتباه می اندازند.
آیا می شود واکسن آنفولانزایی که در آمریکا استفاده می شود را برای واکسینه کردن ایرانی ها استفاده کرد؟ لزوما نه. ممکن است جهش ویروسی آنفولانزا در آمریکا نیاز به واکسن متفاوتی از آنچه در ایران استفاده می شود داشته باشد. درمان، باید بومی باشد. یکی از موارد کم سوادی این است که نسخه ورود به فرآیند دموکراسی برای خاورمیانه، همان چیزی باشد که برای غرب تجویز شده. غلط است. عمیقا پرت. این نیاز به دهه ها تحقیق و بررسی نخبگان و اندیشمندان دارد. شاید اشتباه کنم، اما کم سوادی و ضعیف بودن غالب روشنفکرها و فعالان سیاسی معضل بزرگتری است در ورود به روند به دموکراسی در ایران.
برداشت پنجم
روی تعاریف مشکل داریم، اما با اعتماد به نفس کاذب روی همان ها تحلیل و نسبت به هم جبهه گیری می کنیم. به عنوان نمونه سکولاریسم یعنی چه؟ بسیاری می گویند جدایی دین از سیاست. خب. سکولاریسم جدایی دین از سیاست نیست، مفهوم اش این است که دین وارد تصمیم گیری های تخصصی نشود. سیاست در حکومت آمریکا آیا مبنای اش جدایی دین از سیاست است؟ البته که نه. در طول این ۳۰۰ سال شما دیده اید یک مسلمان یا بودایی یا بی دین رئیس جمهور آمریکا شود؟ در ظاهر نشان نمی دهند اما فرآیندهای پشت پرده را طوری چیده اند که با احتمال ۹۹.۹% درصد یک مسیحی، و یک کاتولیک قدرت را به دست گیرد. این یعنی سیاست شان دینی است، ترجیحات دینی وجود دارد، اما تصمیم گیری های کشورشان لزوما تحت نفوذ دین نیست.
برداشت ششم
دموکراسی وقتی پدید می آید که مردم ابتدا لیبرال شوند. یعنی چه؟ یاد بگیرند “عاقل در انتخاب های اجتماعی” باشند، “مستقل فکر کنند”، خود را کامل زیر چتر گروه های فکری و عقیدتی قرار ندهند، و از همه مهمتر “دیگر پذیر” باشند. من حکومت امروز ایران را خوش شانس می دانم. افتخار برخورداری از یک مجموعه از پرت ترین اپوزیسیون های کره زمین را دارد. امکان ندارد شما گروه اپوزیسیونِ ایرانی خارج از کشور را بیابید که تشویق به ورود به دموکراسی از طریق فرآیندش کند. چون خودش لیبرال نیست! تا بوده به جای آموزش به شهروند برای به آگاهی رسیدن، تنها در حال انتقال اطلاعات مچ گیرانه، تهییج کننده و به نقطه جوش آوردن بوده اند. آیا این کاری نیست که تندروها در ایران علیه آن ها انجام می دهند؟ شباهت رویکردها!
از این احمقانه تر هست که یک مجری تلویزیون با ترویج خشونت و آتش زدن و خرابکاری، خود را یکی از رهبران جنبش ۹۶ به سمت دموکراسی نشان دهد؟ از این احمقانه تر هست که پسر پادشاهی که نیروهای نظامی و امنیتی اش ۳۰۰۰ ایرانی را تنها در عرض ۴۴۵ روز انتهایی حکومت شان به کام مرگ فرستادند، امروز بدون اعلام برائت از اشتباهات پدرش، خود را مدعی دفاع از جان و دموکراسی مردم بداند؟ یا از این احمقانه تر هست که باور کنیم یک اعتراض ناشی از بی عدالتی و فشار اقتصادی، به شکل خودجوش و در عرض ۱۲ ساعت می تواند به سادگی تبدیل به یک شورش محض سیاسی شود؟ اگر اسیر تئوری توطئه نباشیم که بهتر است نباشیم، شور ماجرا که درآید، بیشتر از یک کمدی تلخ اجتماعی و بی سرانجام نیست. ما از زمان قاجار تا امروز، به سادگی، مطالبات به حق فرهنگی و اقتصادی مان را با سیاسی کردن همه چیز به گند کشیده ایم.
برداشت هفتم
بنده خدایی در خطبه اول اش می گفت آمریکا و اسرائیل و انگلیس نمی توانند هیچ غلطی بکنند. همان بنده خدا در خطبه دوم اما یادش می رفت و می گفت هرچه ناآرامی و اغتشاش و گمراه کردن بخشی از توده است کار همین هاست. بالاخره دم خروس را باید باور کرد یا قسم حضرت عباس؟ خودمان در Public حرفی می زنیم که کمی بعدتر نقض اش می کنیم. مساله ساده است. اتفاقا آن ها می توانند خیلی غلط ها بکنند. قدرت اش را دارند، پول اش را، و تجربه کافی اش را. نه ایران، که در هر کشوری وقتی بیگانه یا دشمن قصد تحریک و خرابکاری دارد، باید مقابل اش ایستاد، باید آن را دفع کرد. درست اما این است که مردم را به چنان رضایتی از خود برسانیم که خود مقابل این غلط ها بایستند. بیگانه مادامی که می تواند شما را به اشتباه و تکرار اشتباه تاریخی وادار کند و با دست خودتان از اعتبارتان میان مردم تان بکاهد، اتفاقا دارد همان غلط مهم اش را می کند. این واقعیتی است که باید پذیرفت و پشت شعارهای بی مصرف و رنگ پریده دفن اش نکرد.
برداشت آخر
مفاهیم پیچیده و تخصصی مثل دموکراسی، لیبرالیسم و … در جامعه و حتی نهادهای حکومتی ما لوث و سردستی شده اند. با هر اتفاق این چنینی، ما هیچ رفتار لیبرالی از آدم ها نمی بینیم و اکثریت به هم می تازند و از هم متنفرند و هر سو خواهان خروج و نابودی آن یکیست. اساس دموکراسی این است” آرام زندگی کن، و بگذار دیگری نیز آرام زندگی کند” شما امروز این واقعیت ساده را نه در اغلب آن هایی می بینید که با حکومت موافق اند، و نه آن هایی که خواهان برچیده شدن حکومت اند. آنچه گرم است بازار تنفر است. مادامی که در ایران بیش از یک دهه بی ثباتی و آشوب و انباشت سرمایه غایب نباشد، ایرانی ها به سختی به یک مرحله امن و شکوفایی اقتصادی خواهند رسید. این را چه کسانی بهتر از همه می دانند؟ همان بیگانه ها که ایران قدرتمند، مستقل و ثروتمند برای منافع شان خطری بزرگ است. همان ها که، در ظاهر به قطری ها با دادن فرصت و ابزار امنیت لطف می کنند و اما آن پشت به حماقت قطری ها قاه قاه می خندند. با آرزوی آگاهی…