برداشت اول – پدافند ناقص
چرا ۳ درصد یهودیان جهان که جمعیت همه شان ۱۵ میلیون هم نمی شود، امروز تصمیم گیران شبکه های تلویزیونی و روزنامه ها و اینترنت و حتی صنعت سینما هستند؟ چرا یهودیان با همین جمعیت اندک، صاحب اکثر بانک ها و موسسات مالی مهم کره زمین هستند؟ به این دو سئوال “به دور از احساسات و شعارزدگی” فکر کنیم. اگر از آدم های کم سوادی مثل حسن عباسی ها و رائفی پورها این سئوال ها را بپرسید احتمالا جواب می دهند چون یهودیان علاقه دارند با دسیسه و خدعه به جهان سلطه پیدا کنند.
بعد می گویید خوب اخوی، این را که هاچ زنبور عسل هم می داند. دلایل روانی و جامعه شناسانه ای دارد. اما چرا در ۶۰ سال اخیر مثلا در حوزه مشخص رسانه کاملا موفق به این کار شده اند و اکنون جبهه ما به هر حال منفعل و تحت تاثیر تهاجم های رسانه ای و فرهنگی آن هاست؟ که اینجا احتمالا ناگهان صدای شان را بلند و قیافه شان را مثل آدم لیموترش خورده جمع می کنند و فریاد می زنند، اصلا می دانی چه هست؟ تو یک خائن هستی که آمده ای ما و جهان اسلام و نظام را تضعیف بکنی! یک مهره غرب هستی که داری آب به آسیاب آن ها می ریزی…. باشد! فقط تو خوبی عسل ام!
آیا این شجاعانه است که به جای پرداختن به ضعف های سیستماتیک خودمان و حل کردنش، فقط در استراتژی “توهم توطئه” دست و پا بزنیم و “ناکارامدی های” تاریخی مان را زیر فرش کنیم؟ تا همین لحظه، جهان اسلام، با یک میلیارد جمعیت و صاحب بزرگترین منابع ثروت بودن، در زمینه خبررسانی، تولید محتوی سیاسی و فرهنگی و علمی در وسعت جهانی، در مقابل جهان یهود با تفاضل گل بالا شکست خورده است.آن زمانی که پروفسور هانتینگتون گفت نبرد آینده جنگ تمدن ها (Clash of Civilizations) و منافع مکاتب است و اشاره اش به همین جنگ رسانه ای و نظامی میان جهان اسلام و یهودیت و مسیحیت و چند مورد دیگر بود، یک شیخ خندانی هم مثل آقای خاتمی لی لی کنان آمد و گفت نه عزیزان، عصر گفتگوی تمدن هاست.
خوب دیگر، بلاهت فقط این نیست که ذوق کنیم به جای فکر بکر کردن و دوراندیشی کردن حرف های روزنامه ای قشنگِ ساده لوحانه بزنیم تا محققان آکادمیک را آن پشت بخندانیم. بلاهت می تواند این هم باشد که ما وقتی بازی را در یک زمین استراتژیک باخته ایم و باید به فکر برد آینده باشیم، مثل شیخ خندان بگوییم بچه ها، بچه ها، اصلا بیایید باهم دوست شویم! بوس بوس! این عقب ماندگی عمیق جهان اسلام وقتی ناراحت کننده است که فکر کنیم در این زمین مهم و استراتژیک داریم با یک تیم یک میلیارد نفری، مقابل یک تیم ۱۵ میلیون نفری بازی را واگذار می کنیم.
تاریخ می گوید همه سال هایی که مسلمان ها منتظر بودند تا ایزد منان و فرشتگان و عدالت هوشمند جهانی موقعیت و افکار آن ها را در دنیا تثبیت کند و گسترش دهد، یهودیان نه منتظر خدا ماندند، نه روی فرشتگان حساب کردند، و نه اعتقاد داشتند در این جهان، عدالت برنده نهایی است. آن ها از صدها سال پیش استراتژی پشت استراتژی طراحی کردند، برای اجرای اش متخصص تربیت کردند، باهوش ترین افراد جهان را بکار گرفتند و از ثروت شان برای به ثمر نشاندن این نقشه ها استفاده کردند. از ۲۰۰ سال اخیر وقتی اغلب ما مسلمان ها داشتیم با آن جای مان گرگم به هوا بازی می کردیم و برای هم خاطرات ۱۴۰۰ سال پیش را تعریف می کردیم، یهودیان داشتند به نفوذشان بر جهان در ۱۴۰ سال بعد فکر می کردند. با به کار گرفتن پول و هوش مسیحیان، در کنار استعدادهای جمعیت خودشان و البته تفرقه ایجاد کردن میان مسلمانان برای نابودکردن اتحادشان، به هدر دادن استعدادها و به فنا دادن ثروت شان.
ما هی می گفتیم خدا با ماست. و به قول شخصیت ریبن در دیالوگ فیلم سرباز رایان “اگر خدا با ماست پس کی با آن هاست؟”. جواب اش را می گویم. “فکر خلاق”، “جمع کردن متخصص و نخبه” و “روحیه کارگروهی” با آن هاست. سه چیزی که جهان اسلام از کمبودش در فقر به سر می برد. حال یهودیان از ۶۰ سال پیش پی بردند که جهان آینده متعلق به رسانه هاست. روزنامه ها را از دست مسیحیان خارج کردند، کمی بعد اکثر شبکه های تلویزیونی را، و بعدها هم جهان اینترنت را. بینگو! ما این روزها چکار می کنیم؟
حسن عباسی ها را در سه رنگ قهوه ای روشن و قهوه ای تیره و خاکی مخملی سری دوزی می کنیم و به خورد ذهن و فکر جوانان مدرن مان می دهیم و با رانت فیلتر کردن و تخته کردن رسانه های وابسته به یهودیان، فکر می کنیم داریم کار مهمی می کنیم. اسمش را هم گذاشتیم پدافند عامل رسانه ای! خوب اخوی؟ فدای این پدافند عامل ات بشوم. خروجی ما در این ۴۰ سال چه بوده؟ خلاصه پدافند رسانه ای ما این است که داریم مثل شهرزاد و هزار و یک شبش، بحران را عقب و عقب تر می اندازیم و این یک دلیل مهم دارد. اغلب مدیران ارشد رسانه ای ما، هنوز در حوزه “مدیریت رسانه” و “تولید محتوی” کاربلد نیستند.
برداشت دوم – تولید محتوی
تولید محتوی یعنی چه؟ همه آن چیزی که شما در کانال یا وب سایت پرنس جان می بینید تولید محتوی محسوب می شود. کانال را که رسانه فرض کنید، همه آن چه از داخلش به فکر و قلب مخاطب تزریق می شود. حال روزنامه ها، شبکه های تلویزیونی یا شبکه های اجتماعی همه و همه فضاهایی برای تولید محتوی یا به اشتراک گذاشتن آن هستند. کم شدن مخاطبان برنامه های خبر صدا و سیما به چه دلیل هست؟ Style تولید محتوی. در خبر بی بی سی فارسی شما اخبار را با “پرداخت با سلیقه تر”، “زودتر”، “دقیق تر” و “کم سانسورتر” می بینید. در صدا و سیما آن ها را با “پرداخت خسته کننده”، “دیرتر”، “مبهم تر” و “پر از سانسور وجهت گیری” می بینید. حالا درست است که مدیران صدا و سیما ریزش مخاطب را به تخم آفتابگردان می گیرند، اما در واقعیت دارند به مخاطب شان بفرما می زنند تا به سمت کانال های خبری غرب بروند.
بخش خبری بی بی سی فارسی دقیقا همان کار جمهوری اسلامی را می کند. یعنی می خواهد از مخاطب به نفع نظام سیاسی متبوعش یارگیری کند و ذهن و فکر مخاطبش را به سمتی که می خواهد هل دهد. اما چون دارد از افراد باهوش، متخصص، استراتژی های پیچیده، و به روز بودن در آخرین تکنیک ها استفاده می کند، “ناخوداگاه” مخاطب تحت تاثیر است و خوداگاه اش به راحتی بازی رسانه ای را تشخیص نمی دهد. مثل این که صدا و سیما می خواهد آمپول ب – کمپلکس اش را با مشت داخل باسن مخاطب کند، این وری ها اما حین بوسیدن لب های تان، آمپول شان را هم یواشکی می زنند. خوب شما سراغ که می روید؟ باسن تان را که از داخل تخم مرغ شانسی برنده نشدید.این قصه شامل انواع تولید محتوی های رسانه ای است.
نخبه ای بود در تولید محتوی در بعد از انقلاب به اسم مرتضی آوینی. یک آرشیتکت و قهار در نوشتن و از آن هنری ها و کنسرت بروهای موسیقی. اتفاقا خیلی شیطون بلا و اهل محفل های مدرن فکری. ذاتا چون جستجوگر بود مدام شخصیتش تغییر می کرد. از یک سنی به بعد وارد آخرین ورژنش شد. این مساله گره خورد با دوران فیلم سازی و نویسندگی اش که در زمان دفاع مقدس بود و تبلیغ آرمان های انقلاب. این آدم، فارغ ازگذشته اش، ناگهان در فضای رسانه ایران درخشید. خلاق بود، با سلیقه بود، و مخاطب شناسیِ عالی در تولید محتوی داشت. ساده اش این که، غیر همفکرش را هم می توانست پای تولید محتوی اش بنشاند و این خیلی خیلی مهم بود.
همین فرد با مدیریت مجموعه روایت فتح و سبک نبوغ آمیزش در تولید محتوی به اندازه یک لشکر رسانه ای روی ذهن مخاطبان در آن دوره خاص تاثیر عمیق و ماندگار داشت. سئوال. مثل این آدم توانا و نخبه، ما در ۴۰ سال اخیر چندتا توانسته ایم تربیت کنیم؟ یک مشکل ما در تولید محتوی رسانه ای یا فکری، حتی در شبکه های مجازی مثل تلگرام و توئیتر و غیره چه هست؟ این که جبهه ما دست آدم های ناوارد، خنگ و بدون خلاقیت است. شما اگر مدیریت رسانه را بدهید دست کسی مثل همفکران حسن عباسی ، نهایت هنرشان این است که همفکرانشان را پای تولیدات فکری شان می نشانند. موفقیت خاصی در جذب یا سمپات گرفتن از مخاطب “بدون جهت” یا افراد “با تفکر متفاوت” ندارند. هنر یک مدیر رسانه، یا دارنده صفحه اجتماعی، این است که بگوید خوب من که می دانم همفکر من پای حرفم هست، باید بلد باشم آن که مثل من فکر نمی کند را جذب کنم. این یهودیان و انگلیسی ها، در بخش رسانه یکی از هنرهای شان همین است.
یعنی هدف شان تاثیر گذاشتن روی گروه های فکری غیرخودی است. آوینی ها این ها را فهمیدند، اما این ته مانده ها نفهمیدند. نتیجه؟ ریزش زیاد مخاطب. حال نتیجه این نابلدی و استراتژی های غلط خودمان را چطور می دهیم؟ با فیلتر کردن آن طرفی ها، با خائن و احمق شمردن آن هایی که به خاطر کم کاری ما به سوی آن ها رفته اند. بلد نیستیم تولید محتوی درست و حسابی و جذاب برای نسل جدید بکنیم و چه می کنیم؟ آن ها را مجبور می کنیم که یا به زور در فضای رسانه ای مان بمانند، یا هزینه امنیتی یا مالی یا زمانی حضور آن ها را در منابع وابسته به آن سو بالا می بریم. پاک کردن صورت مساله! راه حلِ کاملا موقتی و نه ریشه ای. متاسفانه دنیا گرد است. گرد خوب نیست. من می توانم زیاد زور بزنم، اما مادامی که به جای زور فکر بکر نکنم، پر زورتر از من باز هم خواهد آمد. روز از نو، روزی از نو. با آرزوی آرامش.