زن شرقی، زنی تنها زیبا نیست، در او روحی روان است آمده از یک پیچیدگی پنهان در نگاه، در صدا، در حتی لبخند. هرچقدر زنِ قدرتمندِ بزرگ شده در غرب را ساده و بیآلایش دیدم، زن قدرتمند شرقی را چون قالی استادانهای دیدم پر از نقش و نگار، از رنگهایی به هم بافته، از گلاندامهایی به هم تاخته.
شاید نشود زن را به عطر تشبیه کرد، اما میشود عطر را به دنیای یک زن نسبت داد. درباره عطری به نام لا لیتو غِژدیزِغ (La Liturgie des Heures) مینویسم. طراحش، Jacques Flori، یک فرانسوی. دیزاینری که او را به خاطر علاقهاش در خلق بوهایی که عمیق و پرلایه و امضا هستند میشناسم. او عاشق ساختن رایحههایی است که مردانه و زنانه ندارد، اما تصویر دارد. این اثرش، رایحهای است خاص و گستاخ برای روزهایی سرد که مرا به یاد و خیالِ مرموزترین زنانِ دربارِ پادشاهان قدرتمند شرقی میاندازد. آمیزشی از بوی تند دود ذغال و چوب مرطوب. هارمونی رایحهی وحشیِ مُشک و عود و رزین تازه. یک تاریکی بیانتها که داخلش یک فرهمندیِ باشکوه پنهان شده، هرچند میتواند نشانهی مردی سیاستمدار و لاغراندام و پرذکاوت هم باشد. از وقتی ژووا، غِژدیزِغ” را طراحی کرد، من با رایحهای آشنا شدم که میتوانست اغواگرانهترین شعرها را در میانهی سردترین بادها بسراید.
رایحه با تِم یک بوی بخوری آمده از دنیای عودها شروع میشود. چیزی که در ابتدا معماری پر رمز و راز درون کلیسای رمزآلود سنت باسیل مسکو را با آن همه وقار و سنگینی به ذهنام میآورد. یک Church Incense به تمام معنا که پیش از هر چیز روحانیت و ترس را توامان به تصویر میکشد. میگویند امپراطور تزار روس، ایوان واسیلیویچ، از فرط تحسین چشمهای معماری که این بنا را ساخت کور کرد تا دیگر نتواند بنایی چون سنت باسیل بسازد. اما اشتباه نکنید، آرام آرام به گذر زمان این بُخور وقتی به عطر تند ذغال خیس می آمیزد ما را بر فرش سلیمان سوار می کند و به دنیای کاخهای تاریک و پر ستون پادشاهان عثمانی میبرد. لایههای رایحهها یکی پس از دیگری رخ نمایی میکنند. از میان راهروهای تاریک این کاخ میگذرید و آرام آرام بوی سبزه و ترشی میوههای باغِ حیاط کاخ را حس میکنید. تازگی میرقصد. ترس میایستد. جایی که تندی بوی روحانی عود با ابریشمینِ بوی سبزههای نمناک و میوههای ترش وحشی درهم گم میشوند. رایحه قوام میگیرد، انگار که زنی فریبا از آن سوی دالانهای رنگین و طویل به سویتان قدم بر میدارد و میتوانید به لطف نسیم، عطر کهربای موهایاش را آرام آرام نفس بکشید. هرچند هنوز رگه هایی قوی از بوی تند و خنک برگهای سرو گاهی به مشام میرسد، اما ظرافت این آمیزشها پیش از آنکه “لا لیتوغژ دیزِغ” را رایحهای مردانه کند، خود را به شکل نقاشیایی زیبا از زن زیبای شرقی نشان میدهد. عطری که نمیتوانید به سادگی کشفشکنید مگر به گذر زمان، مگر به وسواس. عطری که چون لباسی زیبا بر اندام فرشتهدختری است که میخواهید آرام آرام از او رخت بگشایید تا زیبایی خدا را در پس این همه بافته لمس کنید، ببینید، مالِ خود کنید.
برند ژووا یک رایحه فراموش نشدنی را خلق کرده، از نظرم، عطری برای همه زنانی که خود را قدرتمند و صاحب اثر میدانند، یا مردانی با روحیات ظریف و هنرمندانه که علاقه دارند بوی خود را در فضای آرتیستیک اطراف خود مدتها باقی بگذارند. ” لا لیتوغِژ دیزِغ” با طراحی شیشه شفاف و براق و دلربایاش بیشتر از آنکه بگوید برای جنسیتی خاص خلق شده، میخواهد برای کسی باشد که مثل همه بودن را دوست ندارد. شاید رایحههای درآمیخته با بوهای تند و تاریک عودی و رزین و شاخههای سرو و کاج برای همه خوشبو و لذتبخش به مشامنرسد، اما آنها که عطرشناساند، به نیکی، روحی قدرتمند که در پیچیدگی و خاص بودن رایحه ” غِژدیزِغ” دمیده شده را ارزشی فراوان می نهند. هرچه باشد و نباشد، وقتی پای عطر و معماری به میان میآید، خداوند در جزئیات است. چیزی که امپراطور روس نمیخواست دوباره تکرار شود!