تقریبا هیچ حکومتی به معنای واقعی با مردماش “همواره” صادقِ و شفاف نبوده. “شفافیت” و “صداقت” نسبت به مردم، طیفی بوده است که از کمترین به بیشترین چیدمان شده. دولتها یا حکومتها، به خاطر بقا و حفظ قدرت، گاهی با Manipulation یا گمراهی افکار عمومی سعی در فریب مردم برای نگاهداری از قدرتِ مرجعیتشان و اثباتِ لیاقت حکومتداریشان دارند. آنها از دو روش مشهور استفاده می کنند: دروغگویی و توجیهگری.
میدانیم حکومتهایی که استبدادی یا دیکتاتوری هستند بیشتر متمایل به دروغگوییِ سیستماتیک میشوند. روشی آسانتر، و بدوننیاز به مهارت و تخصص که بیشتر، تریبون، رسانه و مقداری زیادی پررویی مستبدانه میخواهد. سیستماتیک یعنی از صدر تا ذیل یک حکومت با هم به شکل شبانه و بخشنامهای هماهنگ میشوند تا روایتی از قبل طراحی شده را به تکرار بیان کنند. اما حکومتهایی که در آن خبرنگارها و رسانهها پر زورترند، “رکن چهارم” قدرتمند است، و دمکراسی و آزادی بیان بیشتری وجود دارد، از آن رو که دروغ گفتن دشوار و بسیار هزینهبر است و میتواند به سقوط سیاستمداران و مسئولاناش منجر شود، دست به توجیهگری میزنند. اینجا هزینه توجیهگری به مراتب کمتر است. چیزی که نیاز به تخصص، فکر و پیچیدگی دارد. چون برای باوراندن چیزی به افکار عمومی سند، دلیل و منبعی هرچند جعلی میخواهد که واقعیت به سادگی آشکار نگردد.
دروغگوییِ سیستماتیک
از نظر من، تکذیب پر استفادهترین پدیدهی دروغگویی سیستماتیک در حکومتهای خاورمیانه است. این را براساس سالها تحقیق روی روزنامههای خاورمیانهای مینویسم. به این سبب که شما با تکذیب مسالهای، یک قدم از خطرِ دردسر بیانِ آمار، Fact یا حقیقتی مشخص عقبتر کشیدهاید. راهی میانبر برای فرار از یک پاسخگوییِ دردناک. اگر بخواهم روانکاوانه، خاصه به رفتار سیاسی حکومت ایران نگاه کنم، در هنگام بروز هر پدیده ناخوشایند ملی، “تکذیب حقیقت تا خریدن زمان برای توجیه آن” یکی از مهمترین استراتژیهای تصمیمگیران ایرانی است.
شاید این مساله در گذشته به نیکی جواب میداد. به این سبب که ۱۵ سال پیش با این گستردگی پدیدهای به اسم اینترنت در ایران همهگیر نشده بود. افکار عمومی از هم گسسته بود. مثل تار عنکبوت به هم متصل نبود. هسته تفکر مردم توسط صدا و سیما و روزنامههای تحت نظارت شکل میگرفت و به همین سبب روی صفحهی خاطرات جمعی مردم به سادگی میشد آنقدر خط و خشِ اطلاعاتی انداخت که پرسشگری و طلبِ فهمِ واقعیت در آنها کمرنگ شود یا با اطلاعات Fake به سیری موقتی برسد. تا وعده بعد هم خوب البته خدا کریم بود!
آیا این پدیده در ایران تنها وجود داشت؟ البته که نه. حتی همین امریکایی که در آن زندگی میکنم به وضوح درجاتی از دروغگویی سیستماتیک را مثل سوسیس آلمانی لای نونِ ساندویچ در دل قانونهای محرمانگی اطلاعات دولت فدرال خود داشت. قانون به حکومت امریکا اجازه داده که در دسترس قراردادن اطلاعات به مردم استثنای Classification Level داشته باشد. آنها سه سطح مشخص Top Secret، Secret و Confidential برای خود تعیین کردهاند که زیرپا گذاشتن هرکدام میتواند مجازاتی سخت برای همه خبرنگاران یا مسئولین داشته باشد.
شبکه ویکیلیکس زمانی که در دادن اطلاعات حقیقی به مردم امریکا و جهان از رفتارهای دولت امریکا سند نشان میداد در اصل در حال افشا کردن اسناد با مهر Secret و Confidential بود. اوباما بسیار خشمگین شد و برای باعث و بانیاش حتی حکم اعدام درخواست کرد. افرادی از داخل دولت امریکا در جایگاه مامور اطلاعات یا کارمند به ویکیلیکس کمک میکردند زیرا دروغگویی سیستماتیک را مخلوط با این قانون محرمانگی اطلاعات میدیدند و اعتقاد داشتند نباید به بهانه فریب مردم، از گفتن هرچیزی به عنوان تشویش افکار عمومی یا مسایل ضد امنیت ملی جلوگیری کرد. حال با قالیچه سلیمان برگردیم به خاورمیانه.
دروغ گویی و تکذیب سیستماتیک در ایران، آنقدر در طول ۴۰ سال گسترده و گستردهتر شد و در برخی مسئولان تبدیل به عادت شد که آرام آرام نقطه مقابل آن یک رفتار ضد امنیتی و ضد مصالح نظام تعریف شد! چیزی که امریکایی ها بدان میگفتند Data leaking! یعنی نشت اطلاعات حکومتی. مساله اما این بود که حکومت امریکا تعریفی دقیقتر از چیزی که بیان آن را ضد امنیت ملی میدانست ارائه میداد. کنگره (مجلس) و سنا این را خواسته بود. اما نظام ایران میتوانست بدون تعریفی مشخص، هر موضوعی را که “احساس کند” برخلاف امنیت ملی و معادل تشویش اذهان عمومی است تکذیب کرده، یا دربارهاش ۱۸۰ درجه دروغ بگوید. نکته این بود، “احساس کردن” یک مساله حقوقی نیست و در قانون تعریف نشده است. پس این خطر وجود داشت نظام به شکل “میلی” و “دلبخواهی”، بسته به این که آن روز درافسردگی پریود باشد یا اضطراب PMS نباشد تصمیم بگیرد که چیزی را بگوید یا نگوید. افشای چه آماری را جرم تلقی کند یا نکند.
به عبارت بهتر شما به عنوان یک وکیل مجلس، وزیر یا حتی رئیس جمهور برای بیان یک واقعیت به مردم باید از پدر یا پدرخواندههای سیستم اجازه میگرفتید در غیراین صورت اگر آمار یا حقیقتی را برملا میکردید که دولتِ در سایه نمیپذیرفت، شما برخلاف امنیت ملی گزارهای را مطرح کرده بودید، پس یا باید مجازات شده یا به زودی از محفلها کنار گذاشته میشدید. شاید نخستین و بزرگترین قربانی این پدیده آقای عباس پالیزدار بود. نخستین کسی که به فساد مالی عظیم موجود در سیستم حکومتی صادقانه یا برای زدن محفلی دیگر اشاراتی داشت در حالی که خود صاحب منصبی مهم در قوه قضاییه بود.
از داخل، دروغگویی و تکذیب سیستماتیک در حکومت ایران (و حتی مشخصا حکومت پهلوی و اطرافیان شاه اگر به تاریخ نگاه کنید) برای خود حکومتیها در اصل یک “راهبرد مصلحتاندیشانه” یا “حمایت از سیستم” تعریف می گردد. اما این کاغذدیواری ماجراست و اصل همان شیوه فریب پدرمآبانه یا گمراهی افکار عمومی تا اطلاع ثانوی است برای استفاده از شانس “به فراموشی سپاری عمومی” یا “خرید زمان”.
امروزه اما با قدرتمند شدن شبکههای اجتماعی که کنترل محتوی آن خارج از دست نظام و در سایز کوچکتر دولت است، سئوال این هست که این سیستم سیاسی تا چه حد دستکم در مقابل ۱ تا ۲ میلیون شهروند همیشه آنلاین و پرسشگر ایرانی میتواند همان تکنیکهای حکومتی سابق را بکار گیرد؟ این پرسشی است که چون تصمیمگیران نظام هنوز برای آن پاسخی نیافتهاند، دستکم بیشتر اوقات بیش از آنکه از خود مسئولی قدرتمند در نظر افکار عمومی اینترنتی بسازند، تصویری کاریکاتورگونه از خود ساختهاند. حکومتی که کاریزمایاش را به سادگی در افکار عمومی به خاطر استراتژیهای اشتباه پروپاگاندا و Public Policyاش به هوا بفرستد، صدالبته در سرازیری از دست دادن جایگاهاش است و دوباره بالا آمدناش چیزی شبیه به معجزه ی بهم زدن قوانین نیوتون است.
توجیهگری
اگر بخواهم به تاریخ سر بزنم، نخستین بار ۴۲ سال پیش، سولومون بیلوز، که برنده جایزه نوبل ادبیات بود که از واژه Spin Doctors استفاده کرد. اشارهای به سیستم یا آدمهای توجیهگر. بعدها واژه Spin یا Spinmeister بیشتر وارد ادبیات ژورنالیستی جامعه امریکا شد.
در طول تاریخ بسیاری از حکومتها از Spin استفاده کردند تا خشم یا هرگونه احتمال عدم اعتماد افکار عمومی به خودشان را بتونهکاری و صافکاری کنند. از دولت جرج بوش گرفته که در برابر خشم روشنفکران و رسانه های امریکا برای حمله به عراق، ادعا کرد که صدام در حال ساخت سلاحهای مرگبار شیمیایی بود، تا دولت ژاپن که برای تجاوز سربازان اش به هزاران زن کرهای و کشتار آن ها اقدام به دلیلتراشی کرد. به جرات میتوانم اما بگویم دولت امریکا در ۵۰ سال اخیر “توجیهگرترین” حکومت جهان بوده است.
پای “توجیهگری” که به میان بیاید، یعنی دستگاه پروپاگاندا یا رسانهای یک حکومت باید نه تنها سیستماتیک، که بسیار دقیق و هوشمند و فکرشده عمل کند. در چنین شرایطی قرار است اغلب مسئولان یک حکومت موضوع خاص را با یک شیوه Spine کنند که در مقابل هر سئوال تصادفی مردم یا حتی یک ژورنالیست پاسخی منطقی یا ایدئولوژیک داشته باشند. دراین شیوه شما چیزی را تکذیب نمیکنی، برایاش دلیلی افکارعمومی پسند ذکر میکنی. با تکرار آن در رسانه و مصاحبهها به مردم میباورانی که پشت پدیدهای که اتفاق افتاده است یک علت منطقی وجود داشته است.
هر حکومتی اسپین دکترهایی دارد. افرادی که به مرور به خاطر منافعشان یا تعصبشان مبدل به مهرههایی میشوند که به وضوح مشغول توجیه و دلیلآوری برای هر خبطی هستند که یک حکومت مرتکب میشوند. افرادی که اغلب موارد نه در سوی مردم، که در سوی حکومت برای همراه کردن مردم به نفع حکومتاند. افرادی که با هک کردن فکر و احساس مردم، خاصه مردم کمسوادتر و کمپرسشگرتر، دست به این کار میزنند. این افراد در امریکا نامهایی شناخته شده دارند. برخی جداگانه در قالب تحلیلگر، استاد دانشگاه و نماینده مجلس عمل میکنند، برخی دیگر نیز دارای سازمانهای لابی یا اتاق فکرهایی (Think Tank) هستند و به شکل گسترده به حکومت یا دولت برای جهت دادن به افکار عمومی همکاری میکنند.
در ایران اما Spin Doctor های نسل جدید شناخته شدهتر هستند. برای کار بر روی افکار عمومی دهه ۵۰ و ۶۰، در کنار افرادی چون حسنعباسی، و وحید جلیلی، افرادی با سوادتر مانند نادر طالبزاده و رحیمپور ازغدی با برگزاری مصاحبهها و جلسات فراوان همیشه سعی در Spin کردن مردم داشته اند. تعداد این توجیهگرها شاید در ۱۵ سال پیش بیشتر از انگشتان دست نبود. به آنها هم رسانه داده شد، هم حاشیه امن. اما بعد از اینها نسل جدیدی از Spin Doctor ها به میان آمدند. افرادی که بیشتر میخواستند بروی مغز نسل دهه ۶۰ و ۷۰ و ۸۰ کار کنند. افرادی مشهورتر چون علی اکبر رائفی پور، وحید یامین پور، پیام فضلی نژاد و امیرحسین ثابتی که با به دست گرفتن آنتن برنامهها و مایکروفون دانشگاهها بطور مکرر در حال سخنپراکنی و توجیه یا انحراف افکار عمومی از خطاهایی بودند که حکومت نظام مرتکب میشد. اینها مجموعهای از ۱۵-۲۰ تن هستند که در مواقع بحرانی با کمی تاخیر حساب شده، به میدان آمده، درشبکههای اجتماعی یا رسانههای قویتر ماموریت خود را انجام میدهند تا بتوانند بروی تاثیرگذاری به نفع نظام همکاری کنند.
کرونا وایروس، مایکرو اپوزوسیون حکومت!
بخشی از حکومت ایران، آشکارها، مبدل به یک سیستمی شده است که به تکرار در حال دروغگویی یا توجیهگری است. این پدیده حتی برای آدمهایی مثل من، امیدوار به اصلاح و ترمیم اشتباهات، آنچنان از حد گذشته که حتی با نگاه امنیتی میتوانم درک کنم که بیش از آنکه این عکسالعملها از سر قدرت و تسلط بر امور باشد و یک استراتژی دوراندیشانه به نظر بیاید، نشانهای از دستپاچگی، ترس، و ندانمکاریِ ناشی از هراسِ از یک “از هم پاشیدن” است. درست مانند فردی که میخواهد خطای خود را از روی ترس در کوتاهترین زمان پاک کند اما به خاطر بدشانسیاش درست موقعی که در حال فشار دادن پاککن روی صفحه است با خطای بزرگ بعدیاش مواجه میگردد. نشانهای محرز از عمق کمسوادی و نامتخصص بودن برخی مسئولین ما. جایی که وقتی “تعهد به سیستم” مقدم بر “تخصص بر حوزه” شود، میشود همین رایحه متعفنِ پس از هر بحران که هربار مجبور به استشماماش هستیم تا زمان بگذرد و بوی بدش برود.
روانکاوی رفتار یک حکومت در چنین شرایطی کاری پیچیده نیست! در فرآیند بررسی شیوه Public Policy یک حکومت، شما مثل یک پزشک به سادگی از روی نشانگانِ امنیتی میتوانید متوجه شوید که تا چه اندازه رفتار یک حکومت در زمان دروغگویی یا Spin کردن، یا بدتر از آن، از روی تزلزل و هراس صورت میگیرد. این داستان بلند و خوش پایانی نیست. آبراهام لینکلن عبارتی مشهور دارد که می گوید همیشه میتوانید به بخشی از مردم دروغ بگویید. گاهی میتوانید به همه مردم دروغ بگویید. اما تاابد نمی توانید به همه مردم دروغ بگویید.
بزرگترین نقد این روزهای من، نه صرفا به خاطر دروغها و توجیههایِ “مخاطب ابلهپندار” برخی مدیران نظام، که به خاطر سو استفاده محرزی است که دارد از اعتماد و نجابت افکار عمومی در ایران صورت میگیرد. بازی با سلامت و امنیت روانی میلیونها انسانِ ایرانی، خودِ خیانت به قدرتی است که توسط همین مردم به این تصمیمگیران داده شده است.
اکنون، انتظار نهادهای امنیتی نظام از این که به خاطر “رعایت امنیت ملی” و حفظ “آرامش افکار عمومی”، صاحبان قلم و رسانه، حتی آنهایی که با نظام زاویه ندارند، بنشینند و سکوت کنند، انتظاری به غایت بچگانه، حتی احمقانه است. توجیهگری سیستماتیکِ هر فردی در هر جایگاهی که میتواند نقشی در روشن کردن یا آرام کردن اذهان عمومی داشته باشد خیانتی بزرگ محسوب میشود. بهتر از من میدانید همین ترس از ابتلا و گرفتار شدن به یک بیماری در سطحی گسترده میتواند تبدیل به یک اهرم قدرتمند برای شورش مردم بر علیه حکومت شود. بهتر از من درک میکنید “ترس از جان” محرکی غیرقابل کنترل به مراتب بدتر از “غم نان” برای کسی است که دیگر چیزی برای از دست دادن ندارد.
حتی یک عنصر اطلاعاتی و یا وفادار به نظام امروز باید بداند این آخرین بیتدبیری و دروغگویی در مقابل افکار عمومی میتواند به قیمت از دست دادن سلامتِ همسر یا فرزندان خودش نیز تمام شود. قصه اینجا پایانی غمانگیز برای همه دارد. متاسفانه اگر در این گمان هستیم که کرونا وایروس تنها به خانوادههای افراد مقابلِ یا منتقد نظام حمله میکند مرز وظیفهشناسی را با حماقتی حتی به ضرر امنیت خانواده خودتان جا به جا کردهاید. همکاری برای سرپوش گذاشتن بر این مساله و “آگاه نکردن اصولی” مردم از خطری که آنها را تهدید میکند خلاف وطن دوستی است.
ما اکنون کجا هستیم؟
۱۶ روز گذشته، درست در ساعاتی که دهها مبتلا به وایروس کرونا (Covid-19) در کشور وجود داشت و مسئولان قویا تکذیب کردند. دروغ گفتند. پرت گفتند. آمدند مقابل دوربینهای تلویزیونی و با ژست حمایتگرانهی مضحکشان بازهم دروغ گفتند. برای گمراهی افکار عمومی جلوی پروازهای ورودی به چین را نگرفتند تا این تکذیب سیستماتیک لو نرود. تا لحظه نوشته شدن این متن هنوز هم این پروازها دایر است. در این جریان رئیس ایرلاین ماهان حتی عکس یادگاری با سفیر چین گرفت و شال اهدایی آنها را به گردن انداخت تا با تفاخز چین را مطمئن کند حاضر است به خاطر خوشنودی حکومتی دیگر، مردم کشورش را با چنین خطری استراتژیک به Fuck بدهد. این سیرک اما آنجا اوج میگیرد که ما ایرانیها با اعتماد به نفس ۲ میلیون ماسک محافظ هم به چین، مجانی، هدیه میدهیم تا برادر بودن خودمان را ثابت کنیم! درست در زمانی که مطمئن هستم حکومت چین به این بلاهت ما از ته دل میخندید.
و بعد از این همه تکذیب سیستماتیک، وقتی قصه بحران شروع شد، وقتی مرگ اولین افراد غیرقابل پنهان شد، ما حتی فهم و دوراندیشی ذخیره کردن دو مجموعه ۵۰۰ هزارتایی ماسک را برای کادر درمانی خودمان برای روز مبادا نداشتیم! حداقل ۲ میلیون ماسک را مجانی به دیگرانی که خود تولید کننده ماسک بودند اهدا کردیم. و حال می بایست ۴ میلیون ماسک را به خاطر تحریمها با دور زدن و از طریق واسطه با چند برابر قیمت از خودشان دوباره وارد میکردیم و پول بیتالمال را به خاطر این معرفتِ احمقانه دور میریختیم. چرا؟ به خاطر اثبات برادری و خودشیرینی بی جا به یک حامیِ سیاسی کمونیست خودمان را تبدیل میکردیم به پرجمعیتترین کشور مسلمان دارندهی ناقلان وایروس کرونا، در کلِ جهان.
حال مسئولان بیایند و لطفا بگویند ما چه داریم؟ حداقلی ترین تجهیزات را برای Protection خط اول کادر درمانیمان نداریم. باور میکنید؟ برای دفن صحیح فوت شدگان براثر وایروس کرونا حتی پروتکل درستی نداریم. باور میکنید؟ حتی بعد از ۱۲ روز یک بخشنامه واحد برای همه مطبها نفرستادهایم که پروتکلهای مربوط به Covid-19 را بدانها گوشزد کنیم. باور کنید؟ نمی گویم زحمتی کشیده نمیشود، میشود، اما مادامی که در آن هوشمندی و دوراندیشی به موقع نباشد به چه کار میآید؟ گرامیان، ما وسط یک بحران ملی هستیم. ما در حال تاوان دادنی سنگین به خاطر ناکارآمدی مطلق شما هستیم. درک میکنید؟
روحانیون ما بیایند بگویند ما چه داریم؟ در سرزمینی که قیمت جان و تنبان یکی شده از روی جهالت در مدیریت یکپارچه سینماها را بستهایم و اما درب هزاران مکان زیارتی را به اصرار برخی مذهبینماهای منتفذ شیرین عقل و عده ای محدود از “امامِ بعدازپنجشنبه” ها هنوز باز گذاشتهایم تا صدها هزارنفر در آن محیطها به بیماری و روانپریشیِ آتی و بستری شدن هم کمک کنند. استادِ تولید هزینه و خطر برای خودمان شدهایم مبادا کاسبیمان بهم بریزد. مراجع اغلب سکوت کرده اند و هنوز حاضر نیستند با فراخوانهای شرعیشان برای کمک به مردم برای کمتر آلوده شدن شان استفاده کنند. روحانی که فکرش به مصالح حکومت نزدیکتر است تا به رضای خدایاش جز این هم نیست. ابایی ندارید از بلایی که برسر طرفداران حتی خودتان نازل میکنید با تنگنظری و تعصب نابخردانهتان.
ما چه تمهیداتی برای بچهها و کادر پزشک درمانیمان که خط اول مبارزه با این فاجعه هستند فراهم کردهایم؟ آن حرفِ سردار رضایی به خاطرم می آید که روزی وقتی از او پرسیدند چرا وقتی عملیات جنگی کربلای ۴ را که آخرین لحظات میدانستید لو رفته و بچههای اکثرا کشاورز آمده از روستاها در آن شهید خواهند شد را متوقف نکردید؟ با حقبهجانبی گفت شروع این عملیات استراتژی آگاهانه فریب دشمن بود! مرد مومن! تو هزاران فرزند این ممکلت را با آگاهی فرستادی زیر خمپاره و گلوله و آب، و در طول عملیات نامه میدادید به تهران که “”شرایط حاد نیست””. خوب که را فریب دادی در اصل؟ مردم خودت را! از بین رفتن جان هزار جوان داوطلب روستایی ارزش نداشت لابد چون نمی خواستیم به قبول شکست و از دست دادن جایگاه و کمک گرفتن برای جلوگیری از آن بپردازیم.
این قصه دارد امروز با مساله شیوع کرونا وایروس اتفاق می افتد. یعنی سیستم مدیریت پزشکی ما دارد هزاران اتند، رزیدنت، اینترن، استیجر، پرستار و تکنیشن را در حالی به خط اول درمان یک بیماری تبدیل می کند که قصهشان بیشتر به مانند فرستادنشان به وسط میدان خطر بدون سلاح و لباس رزم میباشد. در حالیکه از سرمایههای پزشکی و متخصصان گرانقمیتی که سالها روی پرورششان کار کردهایم هنوز نمی توانیم در مراکز درمانی محافظت کنیم فراخوان میدهیم که باید از مردم مقابل این بیماری محافظت کنید و درک نمیکنیم هر پزشک و پرستار کاربلدی که به خاطر محافظت نشدن از خط اول درمان حذف شود چه باری بر روی دیگران تحمل میشود. چرا؟ چون فکرِ استراتژیک برای روز بحران نداشتهاند. پزشکان ما در بیمارستانها قسم خوردهاند و وظیفه خود را به طرزی عالی برای مردم ایران انجام خواهند داد و در این شکی نیست اما این چیزی از مدیریت بحران اسفبار و مسئولیت پذیری غیرقابل قبول مدیران نسبت به این “خط اول درمان” فداکار کم نمیکند.
نقطه مقابل این، اما برخی از خود ما مردم نیز هستیم. همین قیمتهای عجیب و غریب ماسک و الکل و ضدعفونى کنندهها را در بازار و داروخانهها و غیره که از دور میشنوم و میپرسم درک میکنم ما مردم خودمان چقدر بحران شرافت و وجدان داریم. چطور ممکن است یک ماسک ۱۵۰۰ تومانی توسط یکی از خودمان به خودمان ۲۵ هزارتومان فروخته شود! یعنی تو میخواهی ار بیماری و مرگ هموطن هم صاحب رفاه بشوی؟ چگونه انتظار داریم ما مردمی که نمیتوانیم هوای خودمان را داشته باشیم، به امید مسئولانی با صداقت سیستماتیک باشیم؟
با صراحت اما دوستانه بگویم آقایان، بد نیست بترسید از روزی که کروناوایروس (Covid-19) به خاطر بداطلاع رسانیکردن و تکذیبهای سیستماتیکتان چنان وحشتی در جامعه ایجاد کند، که یک مساله بهداشتی تبدیل به یک بحران بزرگ سیاسی برای خودتان شود. یک پشه، نمرود ِامپراطور را کشت و مطمئن باشید کرونا بسیار قویتر از آن پشه است ای گرامیان ِدر خواب. این وضع مدیریت تا ۴-۵ روز آینده اگر صلاح نشود، پدیده Covid-19 بزرگترین چالش امنیتی اخیر حکومت ایران خواهد شد. بدون شک! مسالهای که اگر اصولی و دقیق جمع نشود خودی و غیرخودی را در ماهیتابه ناکارآمدی مدیریتی باهم برشته می کند. دیر که بشود، دیگر هیچ راهحلی برای آن نیست جز نشستن و دیدن طبعاتش. نشوید حکومتی که مدیریتِ بحران را هربار تبدیل کرد به بحرانِ مدیریت و فکر کرد خدایی هست که باز بیاید خرمشهر را آزاد کند. با آرزوی آرامش برای ایران.