
پرزیدنت ترامپ و چرنوبیلِ امریکایی
سکانس اول – اکوسیستم ایرانی، اکوسیستم امریکایی
شاید هیچ وقت به اندازه امروز از اینکه استاد سابق و بدجنسام در مدرسه علوم سیاسی مجبورمان کرد کتابThe Butterfly Defect را مطالعه کنیم، هیجانزده نیستم. کتابی که درباره تئوری اثرِ پروانهای حرف میزد و شرح میداد که چگونه یک بحران در نقطهای دور از آسیا میتواند حتی اروپا و امریکا را به سقوط سیاسی یا اقتصادی بکشاند.
میگویند چینیها جهانِ اطراف خود را تنها دو چیز میبینند، انسان یا غذا؛ حال اگر فرضِ محال کنیم که این یکقلم بحران ویروسی شیرینکاری اجنّه و پریِ بدهیِ قصهها نبوده و نتیجه قورت دادن همان کوفتی بوده که یک چینی یک روز عصر کوفتانده، به این حقیقت میرسیم که حال در این دنیا دیگر هیچ کشوری نیست که هزاران مایل آنسوتر، از بحران کرونا دچار خسارات عجیب و غریب نشده باشد. در چنین روزهایی بیمهابولفضل دیگر کار نمیکند، حضرت مریم را کسی بعد از ماجراها ندیده، و کار از روغن بنفشه و کاملیا و شقایق هم که به روغن جاسم و عبود رسیده باشد دیگر کار از کار گذشته.
نگاهم در این نوشته، متمرکز بر امریکا است. معنیاش این نیست در ایران یا چین یا فرانسه همه چیز اکنون کویت است. که این روزها برای هر کشوری میشود جداگانه بالای منبر رفت، سوگنامهای جداگانه نوشت و غلطهای مدیراناش را داخل شیشه الکل ریخت تا برای عبرت آیندگان سالم بماند. اما مهم است که نوشتهام را از لنز دوربین من نگاه کنید. از این رو سه نکته مهم در فهم تفاوت جامعه ایرانی و امریکایی وجود دارد که اصرار دارم قبلتر آنها را پررنگ کنم.
تفاوت اول: “در بیشترِ موارد” انسانِ ایرانی (از لحاظ روانی) باور ندارد حکومتاش قویترین و مدیرترین حکومت دنیاست اما انسان امریکایی اتفاقا چنین باوری دارد. در اصل توسط رسانهها در طولسالها به او باورانده شده. هرچند خیلی دور از حقیقت نیست. بنابراین، انسان ایرانی اگر حکومتاش نتواند بحرانی را مدیریت و کنترل کند، جا نمیخورد! طبق سنت همیشگی آزرده میشود، برای مدت زیادی گله میکند، خودش را در شبکههای مجازی و میهمانی و تاکسی خالی میکند، به خشم و نا امیدی میرسد و در خود خاموش میماند تا بحران بعدی.
اما انسان امریکایی، “در بیشتر موارد”، وقتی با این بحران و عدم کنترل توسط حکومت روبرو شود، به شدت وحشت میکند، دچار Social Panic می شود. در لایههای زیرین روانیاش خود را میبازد، احساس بیپناهی شدید میکند و به سرعت به فکرهای آخرالزمانی هالیوودی میرسد. پس در شرایط مساوی یک بحران، هرچقدر در جامعه ایرانی جیوهی ناامیدی در دماسنج بالاتر میرود در جامعه امریکایی جیوه ترس و وحشت برایاش بالا میرود. درست مثل دختری که برای نخستین بار ببیند پدرش نمیتواند از او محافظت کند. خاصه این که با بحرانی روبرو هستیم که در ۶۰ سال گذشته یک امریکایی به هیچ عنوان تجربهاش نکرده. پس میشود آن را جنگ جهانی سومی برای همه کشورها با دشمنی ناشناخته تلقی کرد. جنگی بهمراتب هراسانگیزتر برای مردمِ همیشه در رفاه و امنیت غرب.
تفاوت دوم: انسانِ ایرانی، در اغلب موارد، از لحاظ روانی شرطی شده که با بحران اقتصادی در کوتاهمدت بسازد، سازگاری نشان دهد، و انتقام آن را از حکومت نگیرد. در ایران حکومتها اغلب از شکم خود بحران اقتصادی برای مردم سزارین میکنند. بحرانهایی که یکی پس از دیگری مانند مراحل بازیهای X-box سخت و سختتر میشود. بخشی از آن نتیجه فساد و بیلیاقتی تصمیمگیران، بخشی نیز نتیجه فشارهای سیاسی غیراخلاقی تحمیل شده توسط غرب است. در چنین اکوسیستمی ۷۰% جامعه ایرانی با هر بحران اقتصادی به Fuck میرود و چند هفته بعد همه چیز برای همین جامعهی به فاک رفته، نقیمعمولی میشود. این یعنی سالها تمرینِ سازگاری با بحران.
اما امریکاییها در چنین اکوسیستمی رشد نکردهاند. ما میدانیم بنزین اگر به ۵ دلار برسد ممکن است رئیس جمهور استیضاح شود، و اگر ۷ دلار شود در امریکا شورش خیابانی اجتناب ناپذیر میگردد. واکنش مردم امریکا به بحران اقتصادی شدید است. آنها دوبار به شدت از بحران اقتصادی آزرده شدند، در سال ۱۹۲۹ (Great depression)، و در سال ۲۰۰۸ (Financial crisis). از آن زمان ۱۲ سال گذشته و در حال فراموشی بودند که حال میروند با سر وارد بحرانی جدید شوند. بنابراین نه فقط برای امریکاییها وحشتِ از جان، که وحشتِ ازدست دادن خانه و اتومبیل و شغل در اتمسفری که عموما عادت و علاقه به پسانداز کردن در آن معمول نیست میتواند فضایی شبیه به یک تونلِ وحشت را رقم بزند.
تفاوت سوم: چه موافق من باشید یا که نباشید، انسانِ ایرانی در کشوری زندگی کرده که هزینه درمان بسیار ارزان بوده است. دارو به قیمتی بسیار کمتر از امریکا به فروش میرود و پزشکانی که در ایران به مردم خدمت رسانی میکنند هنوز اسیرِ مافیای پیچیده و اختاپوسگونهی شرکتهای دارویی، شرکتهای بیمه و نهادهای خصوصی تنظیم کننده بازار درمان نیستند. دولت امریکا، درمان را به بخش خصوصی واگذار کرده و روی آن کنترل قدرتمندی ندارد.
مثال اول؛ ۴ عدد قرص ویاگرا از یک برند خاص در ایران ۵۰ هزارتومان (۳دلار) است، اما همان ۴ عدد از همان برند با همان بستهبندی در امریکا ۳۲۰ دلار است. هر دو تولیدِ کشور هند. به عبارت بهتر این مافیای شرکتهای دارویی در امریکاست که تعیین میکند چه قرصی به چه قیمتی به دست مصرف کننده باید برسد.
مثال دوم: در امریکا معمولا برای هر ۱ و نیم کیلومتری که یک آمبولانس شما را به یک مرکز درمانی ببرد متوسط ۱۶۰$ شارژ میشوید. بنابراین تا رساندن شما به بیمارستان بسادگی ممکن است با یک صورتحساب ۱۶۰۰ دلاری (Bill) سورپرایز شوید چون ۱۰ مایل داخل آمبولانس در حال سرویس گرفتن برای نجات سلامتتان بودید.

آمبولانسهای اورژانس پیشبیمارستانی (EMS) در امریکا. حداکثر هزینه حمل بیمار با آمبولانس میتواند تا ۲۷۰۰ دلار باشد. در صورت احتمال ۱۰۰% مرگ بیمار، بخشی زیادی از هزینه آمبولانس را شرکتهای بیمه پرداخت میکنند.
این نکته مهمی است که به دلیل خصوصی بودن سیستم درمان امریکا، این سیستم همیشه به اندازهای که خودش تشخیص میداده امکانات و شبکهاش را برای بیماران گسترده کرده است. حال معلوم میشود که سیستم درمانی امریکا ناکارآمد و ضعیف برای یک بحران ملی است. خصوصا زمانی که همه برای حفظ جانشان نیاز به درمان ارزان قیمت یا مجانی دارند و شرکتها و بیمههای درمانی در مقابل این ارزانی به شدت مقاومت میکنند مگر دولت به جای مردم به آنها پرداخت کند. در نتیجه این سیستم درمانی که پیش از این چنین فشاری را تحمل نکرده، ممکن است کمر خم کند و اگر کمر خم کند، انسان امریکایی با شرایطی مواجه میشود که تا به حال آن را تجربه نکرده است. خاصه نسل Y و Xدر امریکا که درباره آنها خواهم نوشت. پس ترس از چگونگیِ درمان در مردم امریکا بسیار بیشتر از ایرانیان است.
سکانس دوم – آیا ترامپ پوکرباز خوبی است؟
من سالهاست که یک جمهوریخواه هستم. هیچوقت دمکرات نبودهام. در میان دوستانام جزو نخستین کسانی محسوب میشوم که به پرزیدنت ترامپ با اطمینان رای دادم و در کمپیناش در کالیفرنیا هفتهها کار کردم. هرچند، امسال چنین کاری نخواهم کرد و او را دیگر رئیس جمهوری مناسب و لایق برای ایالات متحده نمیدانم. او از یک جایی سیاست مملکت را با ملک شخصی اشتباه و سبکی سمی از سیاستورزی را پیش گرفت (Toxic political style). اما لازم است بگویم آنچه مینویسم ورای تعلقات فکری و سیاسیام به اردوگاه جمهوریخواهان است و قصدم این است که یک دورنمای سیاسی (Political landscape) از اطراف او به شما نشان بدهم.
تنها آینده ای که پرزیدنت ترامپ بهآن علاقه دارد ۴ سال آینده است. و بزرگترین تهدید ترامپ از بین بردن این ۴ سال. در حالیکه چین (به خاطر تحقیر اقتصادی) و ایران (به خاطر تحقیر اقتصادی و نظامی) همزمان به این فکر میکردند چطور آن “۴ سال” بعدی را برای پرزیدنت ترامپ فنا کنند، و در حالیکه کمپین برنی سندرز دمکرات این شانس را نیاورد که مقابل کمپین ترامپ زنده بماند و رقیب ترامپ شد جو بایدن، سیدِ خندان و بیبخار امریکاییها، ناگهان اما معادله تغییر کرد و بزرگترین تهدید پرزیدنت ترامپ تنها خود ترامپ شد و بس!
صاف و بیپرده که بگویم، نحوه مدیریت بر بحران کرونا (مثل کرهجنوبیها) میتواند او را مدیری ملی و قابل اطمینان برای ۴ سال بعدی نشان دهد، یا نحوه مدیریتاش مثل ایتالیاییها میتواند دربهای اتاق بیضی شکلِ کاخ سفید را به روی او برای همیشه قفل کرده، او را به سطل تاریخ شوت کند.
از نظر من اشتباه آقای ترامپ این بود که تا ۶ هفته اول دست به Downplaying با بحران کرونا زد. جدی نگرفتن و کوچک شمردن این پدیده برای مسلط نشان دادنِ نمادین خودش بر امور. هرچند مانند بزرگآقا مردماش را ابله فرض نکرد و با ” Jen Playing! ” پای جنهای بدون مرز را به این بحران وسط نکشید!
پرزیدنت ترامپ هیچ چیز را جدی نگرفت تا زمانی که به دفتر اصلی CDC (مرکز مدیریت و پیشگیری از بیماری) در آتلانتا سفر کرد. در سالنِ بحران جدی بودن فاجعه را روی مانیتورهای بزرگ از نزدیک توسط متخصصان شنید و جادرجا بخشهاییاش ریخت. او با عجله به واشنگتن بازگشت و در حیاط کاخ سفید جلوی تلویزیونها ظاهر شد و این بار گفت که باید کاری کرد. از همانجا بود که گفت کشورش استراتژی Mitigation را مناسب میداند، فرودگاهها را به روی اروپا بست و گفت سیاست فاصلهگذاریِ فیزیکی (اجتماعی) Social distancing را در امریکا به توصیه CDC پیش خواهد گرفت.

پرزیدنت ترامپ در میان متخصصان مرکز مدیریت و پیشگیری از بیماری (CDC). او که تا پیش از بازدید از مرکز اهمیت بحران کرونا را انکار میکرد اما در این مرکز با چهرهای مضطرب به خبرنگاران تصویری از ویروس را نشان داد و گفت سواد فهم همه توضیحات علمی این متخصصان را داشته، آسان بوده است، چون با علم پزشکی آشناست!
اما چون مشاوران اقتصادی او تاکید کرده بودند که سیاستِ بهداشتی خود سببِ بحران اقتصادی و رکود شدید میشود پشت پرده اسلحه را گذاشت روی شقیقه جمهوریخواهان و دمکراتها و گفت: گرامیان اگر من سقوط کنم، شما را هم با خودم میسقوطانم! نتیجه این که به سرعت یک بودجه ۲۰۰۰ میلیاردی توسط مجلس و سنا تصویب شد تا هر دو حزب مطمئن شوند اگر شرایط به افتضاح کشیده شد کسی به اهمالکاری متهم نمیشود. با این بسته حمایتی و دستکم برای سه ماه دولت میتوانست حقوق خیلی از مردمی را که کارشان را از دست دادهاند جبران کند.
در همین شرایط بود که از CDC به او زنگ زدند و گفتند وقتی از آتلانتا باز میگشتید، دو نفر از نمایندگان مجلسی که در هواپیمایِ Air force One موقع برگشت به واشنگتن با شما بودند (Mr.Collins&Mr.Gaetz ) و باهم دست دادید و شوخی شخصی میکردهاید کرونا داشتهاند. پرزیدنت ترامپ هم برای ریلکس نشان دادن خود به خبرنگاران گفت با آن دو نمایندهی کوشا برای احوالپرسی تماس گرفته و مشفقانه خواسته ۱۴ روز خود را قرنطینه کنند و خودش هم نیاز به تست ندارد! اما دیگر به خبرنگاران نگفت در آن تماس به آنها گفته آدرس عمه شما دوتا بیپدررا از زیر سنگِ قبر هم که شده پیدا میکنم و درسی بهتان میدهم که مجسمه آزادی دهن باز کند و مشدی بگوید ” اینارِه وِلکو یِره، اصلا مو غِلط کِردوم”. تا دیگر شما دوتا مضحک با کرونا داخل هواپیمایِ من نیایید.
حال خود بحران کرونا، فارغ از خطری جدی که برای جان هزاران امریکایی است، خود تبدیل به یک زمین بازی میان دو حزب بزرگ امریکا برای انتخابات آینده شده است. دمکراتها برای حفظ ظاهر در حال همکاری در بودجهریزی و تدوین پروتکلها با جمهوری خواهانِ طرفدار ترامپ، خود را شریک در این بحران ملی نشان میدهند اما از آن سو خیلی ظریف در رسانهها و روزنامههایشان با ترساندن یا هشدار دادن به وضعیت بحرانی، به گونهای دستگاه مدیریت ترامپ را یک سیستم تنبل و عقبمانده معرفی میکنند.
اما پرزیدنت ترامپ هم بیکار ننشسته است. او به دنبال بهره برداری سیاسی از مسالهای ملی نیز هست. به همین دلیل وی در سخنان خود عنوان میکند که بیماری کرونا میتواند جان ۲۰۰ هزار آمریکایی را بگیرد تا اگر تعداد تلفات نهایی حتی به ۳۰ هزار نفر هم رسید عنوان کند که با مدیریت وی جان ۱۷۰ هزار آمریکایی از مرگ حتمی نجات پیدا کرده است! این یک قمار سیاسی است اما ممکن است برایاش به خوبی کار کند.
سکانس سوم – Campaign انتخاباتی ترامپ نگران چیست؟
قصه این هست که در انتخابات امریکا همیشه توجه به خواستها و عکس العمل سه نسلِ Baby boomers، Y و X مهم است . به چه دلیل؟ چون برای کمپینهای سیاسی همیشه این مهم است که این سه نسل (۷۰درصد جامعه امریکا) درباره مسایل سیاسی و اقتصادی امریکا چگونه فکر میکنند و در نتیجه چگونه رایخود را در صندوقها میریزند.

آقای Brad Parscale، مرد مرموز و از مغزهای متفکر کمپین دانلد ترامپ. او را استاد تاثیرگذاری بر افکار عمومی، خاصه نسل Y از طریق شبکههای اجتماعی میدانند.
نسل Baby boomer ها در اصل اشاره به جمعیتی عظیم از امریکاییها دارد که پس از جنگ جهانی دوم بدنیا آمدند. اغلب بین ۵۵ تا ۷۵ سالهاند. آنها که به امریکایی بودن خود بسیار میبالند، به شدت وطنپرستند، مغرورند، اهل بحثهای سیاسیاند، در رفاه بزرگ شدند، تعیینکنندهترین شرکتکنندگان در انتخابات ۲۰۲۰ هستند، مذهبیاند، و به حقوق اقلیتها بیشتر ازهر نسل دیگری احترام میگذارند. آغاز عصر کامپیوتر مدیون این نسل است و مدیریت بسیاری از رسانهها و روزنامهها و شرکتهای نفتی و اسلحهسازی در امریکا زیر نظر این گروه سنی است. در ایران این نسل را بیشتر با بازنشستهها یا پدربزرگها میشناسند. نسلی که همیشه به برنامههای بلندمدت کاندیداها خاصه در بخش درمان توجه میکنند. مثلا رابرت دنیرو یا هردو بیل گیتس یک (Baby boomer (B Gen اند. این نسل ۲۳% جامعه رایدهنده آمریکا را تشکیل میدهد.
نسل مهم بعد، X Generation است. آمریکاییهایی بین ۴۰ تا ۵۵ ساله. در اصلاینها اولین نسلی هستند که جذب رسانهها و اینترنت و تکنولوژی شدند. نسل نوار کاست و آتاری و بعدها CD. در امریکا پیشرفت دنیای مدرنِ موسیقی و سینما و بازیهای کامپیوتری و اینترنت نتیجه فکر و خلاقیت این نسل است. تاحدی مذهبیاند، اغلب اهل نوآوری، هنر و موسیقی، دیراعتماد، دارای انعطاف فکری و پراسترسترند. امروزه اکثر مدیران بزرگ بانکها، شرکتهای اتومبیلسازی و شرکتهای کامپیوتری یا سیاستمداران جوان مجلس نیز از نسل X هستند. به عنوان نمونه من یک نسل X (X Gen) هستم، یا ایلان ماسک از همین نسل است. در جامعه ایران این نسل را با دهه ۴۰ و ۵۰ میشناسیم. نسلی که بیشترین استفاده را از فکر و منطق می کند و باید با آمار و دلیل با آنها حرف زد. پس در رایدادن کمتر احساسی عمل میکنند. اینها ۲۵% درصد جامعه رایدهنده امریکاهستند.
و دیگر پراهمیتترین نسل در انتخابات امریکا Y Generation است. به آنها Millennials هم میگویند. نسل MP3 و ویدئوکنفرانس و اینترنت پر سرعت. آنها حدودا ۲۵ تا ۴۰ سالهاند. در میان آنها نفوذ دین و مذهب کم است، خوشبیناند، زندگی را بسیار سادهتر میگیرند، از دیسیپلینها دوری میکنند، هنوز به سیاست علاقه مندند و زندگیشان بسیار وابسته به تکنولوژی و تلفن همراه و اینترنت است. نسلی که برای خیلی سن پایینهایشان به دلیل نداشتن تجربه زندگی، بیشتر احساسی عمل میکنند. افرادی مثل مارک زوکربرگ موسس فیس بوک یا لیدی گاگا در این طبقهاند. در ایران این طبقه را بیشتر با دهه ۶۰ و ۷۰ میشناسیم. این ها حدود ۲۲% جامعه رای دهنده امریکا هستند.
پیوسته برای کاندیداهای ریاستجمهوری یا مجلس یا سنای امریکا، مهم است که چطور افکار و تصورات B Gen ، X Gen و Y Gen را شکلدهند و رویشان کار کنند تا در رقابتها برنده بشوند. یک سئوال. در حال حاضر بحران کرونا ممکن است کدام نسل را به Fuck بدهد؟ Baby boomerها. پس اگر ترامپ اوضاع را به درستی جمع و جور نکند نه تنها ۲۳% رای نهفته در این نسلاش به آنجا میرود که عرب نی انداخت، که نسل X، ۲۰% جمعیت رای دهندهی بعدی، که در اصل بچههای اینها هستند و از دست رفتن پدر و مادرانشان را میبینند نیز به شدت از او خشمگین خواهند شد.
حال وقتی پرزیدنت ترامپ اشاره میکند ما انتظار حداقل ۱۰۰ هزار مرگ را در امریکا داریم، در اصل قمارش روی این مجموعه ۴۳% است. اما سئوال این هست که آیا اکنون وحشت از تبعات بحران کرونا سبب شده همین دو نسل از ترامپ نا امید شوند؟ پاسخ من تا این لحظه خیر است. اما چرا؟
باید در نظر بگیریم براساس اخرین نظرسنجی ها از موسسه مشهور گالوپ (Gallup) در حالی اوباما یک سال مانده به انتخابات مرحله دوماش ۴۱ %محبوبیت داشت، که امروز، یک سال مانده به مرحله دوم انتخابات پرزیدنت ترامپ، وسط این بحران و همه مسخرهبازیهای اولیه او، او اما ۴۹ %محبوبیت دارد. این عدد بسیار امیدوار کنندهای برای ما مرور کنندگان مسایل سیاسی است. این محبوبیت اگر براثر مدیریت درست و جبران کننده او تا ۶ ماه آینده به بالای ۵۰% درصد برسد دوباره پیروز شدناش در انتخابات ۲۰۲۰ قطعی است، اما اگر سلامت دو نسل را به قهقرا ببرد و وضع اقتصادی را برای Generation Y جهنم کند و به زیر ۴۰% پایین بیاید، مطمئنا باید کاخ سفید را برای همیشه فراموش کند.
سکانس چهارم – مهرهچینیِ ترامپ در اقتصاد و درمان
این روزها امریکا یک جورهایی در آغاز دوران چرنوبیل (Chernobyl moment) خود به سر میبرد. نه تنها قدرت نظامی و سیاسی بینالمللیاش امروز نمیتواند در بحران درمانی که بدان دچار شده به او کمک کند، که اگر مشاوران ترامپ به کمک او نیایند و در دو بخش اقتصاد و درمان به او راهحلهای برونزایی از بحران ندهند مطمئنا او رئیس جمهور بعدی ایالات متحده نخواهد بود.
فقط در چند مورد دلالانِ CIA با کمک به دولت واشنگتن سعی کردهاند تا محمولههای با کیفیت ماسک و گان که از طرف چین و کرهجنوبی به دیگر کشورها فروخته و ارسال میشود را شناسایی و پیش از رسیدن به مقصد با قیمت بالاتر آنها را برای خود معامله کنند. هواپیماها در آسمان مسیر عوض میکنند و به سمت امریکا میآیند. امروز جنگ دارو و تجهیزات بهداشتی میان کشورها شروع شده است. حال سعی میکنم به زبانی بسیار ساده و بدون جزئیات آنچه تا به امروز پرزیدنت ترامپ انجام داده را بازگشایی کنم تا ببینم چگونه میخواهد سبب شود در انتخابات بعدی سربلند بیرون بیاید. (مطالعه کنید)

CIA نقش پررنگی در سرازیر کردن تجهیزات پزشکی برای پزشکان و بیمارستان در هفتههای اخیر داشت. CIA با همکاری اطلاعاتی موساد رسما با روشهای غیراخلاقی یا پیشنهاد پول بسیار بیشتر خریدارها را وادار به فسخ قرارداد با دیگر کشورها کرد تا تجهیزات تنها به امریکا ارسال شوند.
استراتژیِ اقتصادی: در امریکا خیلی ها براساس Pocketbookشان رای میدهند. یعنی نگاه میکنند و میبینند چه کسی رئیس جمهور شود وضع رفاه اقتصادیشان بهتر میشود. مسایلی چون آزادی بیان و آزادی حقوق زنان و … اصولا در اولویت نیست. چه کسی سبب میشود تو پولدارتر یا بارفاهتر شوی؟مهمترین سئوال اغلب رای دهندههای امریکایی است و این خاصیت Capitalism است!
ایالتهای جمهوریخواه که اتوماتیک به ترامپ رایخواهند داد. اما ایالتهای اصطلاحا Swing State که در برنده شدن یک کاندیدا بسیار مهماند تا آخرین لحظه مشخص نیست تخممرغهایشان را در سبد کدامین کاندیدا خواهند گذاشت اینجاست که کمپین تبلیغاتی ترامپ و مشاوراناش به این هم فکر میکنند که چه کنند تا این ایالتها رضایت اقتصادی پیدا کنند و بشود رایهای آنها را جمع کرد.
به هر حال نکته این هست که در هر کشوری، مردم رای دهنده موقع رای دادن نگاه روانشناسانه به گذشته دور نمی کنند، به حال و آینده فکر میکنند. بنابراین موقعیت پرزیدنت ترامپ از این بابت لرزان و ژلهای است به این سبب که حافظه کوتاه مدت مردم ممکن است آن رشد اقتصادی و کاهش بیکاری و کاهش جرمِ سه سال را فراموش کرده، اما به خاطر بحران پیش آمده با رای ندادن از او انتقام بگیرد.
اکنون دولت ترامپ با بهره برداری از بسته محرک اقتصادی ۲۰۰۰ میلیارد دلاریاش در حال کمک به طبقه متوسط به پایین و صاحبان مشاغل کوچک و متوسط است. هر چند طبقه متوسط به بالا (Upper-middle-class) هنوز برنامه او نیستند. یعنی افرادی که در سال بالای ۱۰۰ هزاردلار درآمد داشتهاند. آقای ترامپ برای این که به طبقه متوسط به بالاها نیز رسیدگی کند نیاز به ۷۰۰۰ میلیارد دلار داشت. اما چنین بودجهای در اختیار او قرار نگرفت. اکنون همه کسانی که درآمد پایین داشتهاند و مالیات دادهاند، ماهانه یک چک ۱۲۰۰ دلاری دریافت میکنند. (مطالعه کنید)
بانکها سود وامهایشان را به صفر میرسانند. بنگاههای اقتصادی مجبور شدهاند از اخراج کارمندانشان خودداری کنند و هزینههای درمان کرونا میرود که نزدیک به رایگان شود. این فعلا اولین نسخه امریکاییهاست برای این که اقتصاد و روان جامعهشان به مرحله فروپاشی نرسد. ما به عنوان یک نمونه دیدیم ترس مردم غرب از کمبود مواد غذایی و بهداشتی چگونه Panic Buying ایجاد کرد و فروشگاه ها غارت شد. اتفاقی که خوشبختانه در ایران رخ نداد و حکومت و مردم به خوبی آن را مدیریت کردند.
این بسته کمکی ۲۰۰۰ میلیارد دلار حدود نصف بودجه دولت امریکاست و نشان از عزم کامل دولت برای کمک به مردم و مقابله با بحران دارد. اما در مقام مقایسه، ایران، به عنوان کشوری بسیار ثروتمند با اندوخته کافی برای روزمبادا، تا امروز تنها بسته اقتصادی ۶۶ میلیون دلاری برای این موضوع اختصاص داده، که یک هشتم بودجه سالانه دولتاش است. معنی دیگرش این که حکومت ایران حاضر نشده پول بیشتری برای مردماش در این شرایط خرج کرده و رقم آن بسته را دستکم به عدد معقول ۵ میلیارد دلار برساند. (حکومت ایران مطمئنا ۷۰ میلیارد دلار ثروت آماده خرج کردن برای موقع بحران دارد).
این قاعده هست اگر کشوری پروتکل های فاصلهگذاری فیزیکی اجتماعی Social distancing را اعلام کرده، پس به عنوان پیشفرض قبول کرده سیستم اقتصادی و اموزشیاش تا حد زیادی دچار بحران شود تا در ازای آن مردم کمتری بمیرند. بستههای محرک اقتصادی را به همین سبب صادر می کنند. اما اگر حکومتی استراتژی فاصلهگذاری را ایجاد کند و اما بسته اقتصادی مناسبی تهیه نکند، میتواند سبب شیوع گرسنگی و فقر و دزدی شده وشورشهای خیابانی را موجب شود.
استراتژی درمانی: ترامپ از لحاظ روانی نیاز به خبری دارد که نشان دهد بهبودی در حال اتفاق افتادن است. این تنها مساله تامین تجهیزات و بیمارستان ها نیست. حتی بار روانی این که دارویی هست که قبل از آمدن واکسن (۱۰ ماه آینده) می تواند احتمال مرگ را کاهش دهد برای او یک Game Changer محسوب میشود. اما از آنجایی که FDA (سازمان نظارت بر غذا و دارو در امریکا) سازمانی است که نمیخواهد این مساله را با تعجیل سیاسی کند و سازمانی علم محور است (Science-driven agency) تا اکنون فشار کاخ سفید را نپذیرفته است. اما قصه چیست؟
خبرها حاکی از فشار کاخ سفید برFDAبرای تایید اورژانسی داروی آویگان (Favipiravir) برای درمان کرونا است. در این صورت مردم مطمئن میشوتد FDA یک داروی مهم برای کاهش احتمال مرگ را تایید کرده است. جالب این که ۷۸۰۰عدد از این قرصِ تولید شرکت “فوجی فیلم”ژاپن در اوایل اسفند وارد ایران شده (به آمار برخی ۳۰۰۰ عدد) و ظاهرا امکان سنجی در دو کارخانه داروسازی در اصفهان و اطراف تهران برای تولید انبوه آن صورت گرفته است. (مطالعه کنید)

قرص Favipiravir که گفته میشود تاکنون موثرترین دارو برای بهبود بسیاری بیماران Covid-19 میباشد. این دارو به سبب عوارض احتمالی تا این لحظه توسط FDA تایید نشده است اما چین، ژاپن و کرهجنوبی از آن استفاده میکنند.
با این که چندین کشور دیگر رسما علام کردهاند آویگان در حال حاضر موثرترین داروی جهان (Clearly effective) برای غلبه بر بیماری Covid-19 در اکثر بیماران (نه همه) است، سازمانهایی مثل FDA و HHS (وزارت بهداشت) در امریکا معتقدند که به دلیل عوارض جانبی مهمی که Favipiravir دارد، از جمله اختلالهای هنگامِ تولد (Birth defect) ممکن است مصرف آن در بلندمدت سبب فاجعه در کشور شود. از این رو میخواهند با سختگیری بیشتری نسبت به دیگر کشورها موافقت خود را اعلام کنند یا در فرمولاسیون آن تغییراتی اعمال شود تا عوارض جانبیاش برای امریکاییها به حداقل برسد. مسالهای که ترامپ را عصبانی میکند.
اکنون در حالیکه وضعیت دو ایالت نیویورک، و کالیفرنیا کاملا قرمز است و واشنگتن، پایتخت امریکا خود یکی از آلودهترین شهرهاست بسیاری منتظرند تا ببینند چگونه پرزیدنت ترامپ یا برنامههای درمانیاش میتواند کشور، و البته خودش را از این مخمصه نجات دهد.
تیتراژ پایانی
در ایالات متحده آمریکا هرگاه این کشور با یک بحران گسترده دست به گریبان بوده، معمولاً میزان اعتماد عمومی به رئیس جمهوری وقت ناگهان افزایش پیدا کرده است. ماجرای ۱۱ سپتامبر از مهمترین نمونه های آن است. شرایط پرزیدنت ترامپ اما شرایط وخیمی است. او اغلب شانسهایاش را برای برگرداندن اقتصاد به حالت سه سال پیش از دست داده و جبران آن دست کم ۸ ماه طول میکشد. با این وجود او نشان داده مرد دورانهای سخت است و همیشه برای سورپرایز کردن رقبایاش شگردی در آستین دارد. باید منتظر ماند و دید آیا او میتواند یک بازی باخته را در وقت اضافه به یک برد شیرین سیاسی تبدیل کند؟
سکانس اول – اکوسیستم ایرانی، اکوسیستم امریکایی
شاید هیچ وقت به اندازه امروز از اینکه استاد سابق و بدجنسام در مدرسه علوم سیاسی مجبورمان کرد کتابThe Butterfly Defect را مطالعه کنیم، هیجانزده نیستم. کتابی که درباره تئوری اثرِ پروانهای حرف میزد و شرح میداد که چگونه یک بحران در نقطهای دور از آسیا میتواند حتی اروپا و امریکا را به سقوط سیاسی یا اقتصادی بکشاند.
میگویند چینیها جهانِ اطراف خود را تنها دو چیز میبینند، انسان یا غذا؛ حال اگر فرضِ محال کنیم که این یکقلم بحران ویروسی شیرینکاری اجنّه و پریِ بدهیِ قصهها نبوده و نتیجه قورت دادن همان کوفتی بوده که یک چینی یک روز عصر کوفتانده، به این حقیقت میرسیم که حال در این دنیا دیگر هیچ کشوری نیست که هزاران مایل آنسوتر، از بحران کرونا دچار خسارات عجیب و غریب نشده باشد. در چنین روزهایی بیمهابولفضل دیگر کار نمیکند، حضرت مریم را کسی بعد از ماجراها ندیده، و کار از روغن بنفشه و کاملیا و شقایق هم که به روغن جاسم و عبود رسیده باشد دیگر کار از کار گذشته.
نگاهم در این نوشته، متمرکز بر امریکا است. معنیاش این نیست در ایران یا چین یا فرانسه همه چیز اکنون کویت است. که این روزها برای هر کشوری میشود جداگانه بالای منبر رفت، سوگنامهای جداگانه نوشت و غلطهای مدیراناش را داخل شیشه الکل ریخت تا برای عبرت آیندگان سالم بماند. اما مهم است که نوشتهام را از لنز دوربین من نگاه کنید. از این رو سه نکته مهم در فهم تفاوت جامعه ایرانی و امریکایی وجود دارد که اصرار دارم قبلتر آنها را پررنگ کنم.
تفاوت اول: “در بیشترِ موارد” انسانِ ایرانی (از لحاظ روانی) باور ندارد حکومتاش قویترین و مدیرترین حکومت دنیاست اما انسان امریکایی اتفاقا چنین باوری دارد. در اصل توسط رسانهها در طولسالها به او باورانده شده. هرچند خیلی دور از حقیقت نیست. بنابراین، انسان ایرانی اگر حکومتاش نتواند بحرانی را مدیریت و کنترل کند، جا نمیخورد! طبق سنت همیشگی آزرده میشود، برای مدت زیادی گله میکند، خودش را در شبکههای مجازی و میهمانی و تاکسی خالی میکند، به خشم و نا امیدی میرسد و در خود خاموش میماند تا بحران بعدی.
اما انسان امریکایی، “در بیشتر موارد”، وقتی با این بحران و عدم کنترل توسط حکومت روبرو شود، به شدت وحشت میکند، دچار Social Panic می شود. در لایههای زیرین روانیاش خود را میبازد، احساس بیپناهی شدید میکند و به سرعت به فکرهای آخرالزمانی هالیوودی میرسد. پس در شرایط مساوی یک بحران، هرچقدر در جامعه ایرانی جیوهی ناامیدی در دماسنج بالاتر میرود در جامعه امریکایی جیوه ترس و وحشت برایاش بالا میرود. درست مثل دختری که برای نخستین بار ببیند پدرش نمیتواند از او محافظت کند. خاصه این که با بحرانی روبرو هستیم که در ۶۰ سال گذشته یک امریکایی به هیچ عنوان تجربهاش نکرده. پس میشود آن را جنگ جهانی سومی برای همه کشورها با دشمنی ناشناخته تلقی کرد. جنگی بهمراتب هراسانگیزتر برای مردمِ همیشه در رفاه و امنیت غرب.
تفاوت دوم: انسانِ ایرانی، در اغلب موارد، از لحاظ روانی شرطی شده که با بحران اقتصادی در کوتاهمدت بسازد، سازگاری نشان دهد، و انتقام آن را از حکومت نگیرد. در ایران حکومتها اغلب از شکم خود بحران اقتصادی برای مردم سزارین میکنند. بحرانهایی که یکی پس از دیگری مانند مراحل بازیهای X-box سخت و سختتر میشود. بخشی از آن نتیجه فساد و بیلیاقتی تصمیمگیران، بخشی نیز نتیجه فشارهای سیاسی غیراخلاقی تحمیل شده توسط غرب است. در چنین اکوسیستمی ۷۰% جامعه ایرانی با هر بحران اقتصادی به Fuck میرود و چند هفته بعد همه چیز برای همین جامعهی به فاک رفته، نقیمعمولی میشود. این یعنی سالها تمرینِ سازگاری با بحران.
اما امریکاییها در چنین اکوسیستمی رشد نکردهاند. ما میدانیم بنزین اگر به ۵ دلار برسد ممکن است رئیس جمهور استیضاح شود، و اگر ۷ دلار شود در امریکا شورش خیابانی اجتناب ناپذیر میگردد. واکنش مردم امریکا به بحران اقتصادی شدید است. آنها دوبار به شدت از بحران اقتصادی آزرده شدند، در سال ۱۹۲۹ (Great depression)، و در سال ۲۰۰۸ (Financial crisis). از آن زمان ۱۲ سال گذشته و در حال فراموشی بودند که حال میروند با سر وارد بحرانی جدید شوند. بنابراین نه فقط برای امریکاییها وحشتِ از جان، که وحشتِ ازدست دادن خانه و اتومبیل و شغل در اتمسفری که عموما عادت و علاقه به پسانداز کردن در آن معمول نیست میتواند فضایی شبیه به یک تونلِ وحشت را رقم بزند.
تفاوت سوم: چه موافق من باشید یا که نباشید، انسانِ ایرانی در کشوری زندگی کرده که هزینه درمان بسیار ارزان بوده است. دارو به قیمتی بسیار کمتر از امریکا به فروش میرود و پزشکانی که در ایران به مردم خدمت رسانی میکنند هنوز اسیرِ مافیای پیچیده و اختاپوسگونهی شرکتهای دارویی، شرکتهای بیمه و نهادهای خصوصی تنظیم کننده بازار درمان نیستند. دولت امریکا، درمان را به بخش خصوصی واگذار کرده و روی آن کنترل قدرتمندی ندارد.
مثال اول؛ ۴ عدد قرص ویاگرا از یک برند خاص در ایران ۵۰ هزارتومان (۳دلار) است، اما همان ۴ عدد از همان برند با همان بستهبندی در امریکا ۳۲۰ دلار است. هر دو تولیدِ کشور هند. به عبارت بهتر این مافیای شرکتهای دارویی در امریکاست که تعیین میکند چه قرصی به چه قیمتی به دست مصرف کننده باید برسد.
مثال دوم: در امریکا معمولا برای هر ۱ و نیم کیلومتری که یک آمبولانس شما را به یک مرکز درمانی ببرد متوسط ۱۶۰$ شارژ میشوید. بنابراین تا رساندن شما به بیمارستان بسادگی ممکن است با یک صورتحساب ۱۶۰۰ دلاری (Bill) سورپرایز شوید چون ۱۰ مایل داخل آمبولانس در حال سرویس گرفتن برای نجات سلامتتان بودید.

آمبولانسهای اورژانس پیشبیمارستانی (EMS) در امریکا. حداکثر هزینه حمل بیمار با آمبولانس میتواند تا ۲۷۰۰ دلار باشد. در صورت احتمال ۱۰۰% مرگ بیمار، بخشی زیادی از هزینه آمبولانس را شرکتهای بیمه پرداخت میکنند.
این نکته مهمی است که به دلیل خصوصی بودن سیستم درمان امریکا، این سیستم همیشه به اندازهای که خودش تشخیص میداده امکانات و شبکهاش را برای بیماران گسترده کرده است. حال معلوم میشود که سیستم درمانی امریکا ناکارآمد و ضعیف برای یک بحران ملی است. خصوصا زمانی که همه برای حفظ جانشان نیاز به درمان ارزان قیمت یا مجانی دارند و شرکتها و بیمههای درمانی در مقابل این ارزانی به شدت مقاومت میکنند مگر دولت به جای مردم به آنها پرداخت کند. در نتیجه این سیستم درمانی که پیش از این چنین فشاری را تحمل نکرده، ممکن است کمر خم کند و اگر کمر خم کند، انسان امریکایی با شرایطی مواجه میشود که تا به حال آن را تجربه نکرده است. خاصه نسل Y و Xدر امریکا که درباره آنها خواهم نوشت. پس ترس از چگونگیِ درمان در مردم امریکا بسیار بیشتر از ایرانیان است.
سکانس دوم – آیا ترامپ پوکرباز خوبی است؟
من سالهاست که یک جمهوریخواه هستم. هیچوقت دمکرات نبودهام. در میان دوستانام جزو نخستین کسانی محسوب میشوم که به پرزیدنت ترامپ با اطمینان رای دادم و در کمپیناش در کالیفرنیا هفتهها کار کردم. هرچند، امسال چنین کاری نخواهم کرد و او را دیگر رئیس جمهوری مناسب و لایق برای ایالات متحده نمیدانم. او از یک جایی سیاست مملکت را با ملک شخصی اشتباه و سبکی سمی از سیاستورزی را پیش گرفت (Toxic political style). اما لازم است بگویم آنچه مینویسم ورای تعلقات فکری و سیاسیام به اردوگاه جمهوریخواهان است و قصدم این است که یک دورنمای سیاسی (Political landscape) از اطراف او به شما نشان بدهم.
تنها آینده ای که پرزیدنت ترامپ بهآن علاقه دارد ۴ سال آینده است. و بزرگترین تهدید ترامپ از بین بردن این ۴ سال. در حالیکه چین (به خاطر تحقیر اقتصادی) و ایران (به خاطر تحقیر اقتصادی و نظامی) همزمان به این فکر میکردند چطور آن “۴ سال” بعدی را برای پرزیدنت ترامپ فنا کنند، و در حالیکه کمپین برنی سندرز دمکرات این شانس را نیاورد که مقابل کمپین ترامپ زنده بماند و رقیب ترامپ شد جو بایدن، سیدِ خندان و بیبخار امریکاییها، ناگهان اما معادله تغییر کرد و بزرگترین تهدید پرزیدنت ترامپ تنها خود ترامپ شد و بس!
صاف و بیپرده که بگویم، نحوه مدیریت بر بحران کرونا (مثل کرهجنوبیها) میتواند او را مدیری ملی و قابل اطمینان برای ۴ سال بعدی نشان دهد، یا نحوه مدیریتاش مثل ایتالیاییها میتواند دربهای اتاق بیضی شکلِ کاخ سفید را به روی او برای همیشه قفل کرده، او را به سطل تاریخ شوت کند.
از نظر من اشتباه آقای ترامپ این بود که تا ۶ هفته اول دست به Downplaying با بحران کرونا زد. جدی نگرفتن و کوچک شمردن این پدیده برای مسلط نشان دادنِ نمادین خودش بر امور. هرچند مانند بزرگآقا مردماش را ابله فرض نکرد و با ” Jen Playing! ” پای جنهای بدون مرز را به این بحران وسط نکشید!
پرزیدنت ترامپ هیچ چیز را جدی نگرفت تا زمانی که به دفتر اصلی CDC (مرکز مدیریت و پیشگیری از بیماری) در آتلانتا سفر کرد. در سالنِ بحران جدی بودن فاجعه را روی مانیتورهای بزرگ از نزدیک توسط متخصصان شنید و جادرجا بخشهاییاش ریخت. او با عجله به واشنگتن بازگشت و در حیاط کاخ سفید جلوی تلویزیونها ظاهر شد و این بار گفت که باید کاری کرد. از همانجا بود که گفت کشورش استراتژی Mitigation را مناسب میداند، فرودگاهها را به روی اروپا بست و گفت سیاست فاصلهگذاریِ فیزیکی (اجتماعی) Social distancing را در امریکا به توصیه CDC پیش خواهد گرفت.

پرزیدنت ترامپ در میان متخصصان مرکز مدیریت و پیشگیری از بیماری (CDC). او که تا پیش از بازدید از مرکز اهمیت بحران کرونا را انکار میکرد اما در این مرکز با چهرهای مضطرب به خبرنگاران تصویری از ویروس را نشان داد و گفت سواد فهم همه توضیحات علمی این متخصصان را داشته، آسان بوده است، چون با علم پزشکی آشناست!
اما چون مشاوران اقتصادی او تاکید کرده بودند که سیاستِ بهداشتی خود سببِ بحران اقتصادی و رکود شدید میشود پشت پرده اسلحه را گذاشت روی شقیقه جمهوریخواهان و دمکراتها و گفت: گرامیان اگر من سقوط کنم، شما را هم با خودم میسقوطانم! نتیجه این که به سرعت یک بودجه ۲۰۰۰ میلیاردی توسط مجلس و سنا تصویب شد تا هر دو حزب مطمئن شوند اگر شرایط به افتضاح کشیده شد کسی به اهمالکاری متهم نمیشود. با این بسته حمایتی و دستکم برای سه ماه دولت میتوانست حقوق خیلی از مردمی را که کارشان را از دست دادهاند جبران کند.
در همین شرایط بود که از CDC به او زنگ زدند و گفتند وقتی از آتلانتا باز میگشتید، دو نفر از نمایندگان مجلسی که در هواپیمایِ Air force One موقع برگشت به واشنگتن با شما بودند (Mr.Collins&Mr.Gaetz ) و باهم دست دادید و شوخی شخصی میکردهاید کرونا داشتهاند. پرزیدنت ترامپ هم برای ریلکس نشان دادن خود به خبرنگاران گفت با آن دو نمایندهی کوشا برای احوالپرسی تماس گرفته و مشفقانه خواسته ۱۴ روز خود را قرنطینه کنند و خودش هم نیاز به تست ندارد! اما دیگر به خبرنگاران نگفت در آن تماس به آنها گفته آدرس عمه شما دوتا بیپدررا از زیر سنگِ قبر هم که شده پیدا میکنم و درسی بهتان میدهم که مجسمه آزادی دهن باز کند و مشدی بگوید ” اینارِه وِلکو یِره، اصلا مو غِلط کِردوم”. تا دیگر شما دوتا مضحک با کرونا داخل هواپیمایِ من نیایید.
حال خود بحران کرونا، فارغ از خطری جدی که برای جان هزاران امریکایی است، خود تبدیل به یک زمین بازی میان دو حزب بزرگ امریکا برای انتخابات آینده شده است. دمکراتها برای حفظ ظاهر در حال همکاری در بودجهریزی و تدوین پروتکلها با جمهوری خواهانِ طرفدار ترامپ، خود را شریک در این بحران ملی نشان میدهند اما از آن سو خیلی ظریف در رسانهها و روزنامههایشان با ترساندن یا هشدار دادن به وضعیت بحرانی، به گونهای دستگاه مدیریت ترامپ را یک سیستم تنبل و عقبمانده معرفی میکنند.
اما پرزیدنت ترامپ هم بیکار ننشسته است. او به دنبال بهره برداری سیاسی از مسالهای ملی نیز هست. به همین دلیل وی در سخنان خود عنوان میکند که بیماری کرونا میتواند جان ۲۰۰ هزار آمریکایی را بگیرد تا اگر تعداد تلفات نهایی حتی به ۳۰ هزار نفر هم رسید عنوان کند که با مدیریت وی جان ۱۷۰ هزار آمریکایی از مرگ حتمی نجات پیدا کرده است! این یک قمار سیاسی است اما ممکن است برایاش به خوبی کار کند.
سکانس سوم – Campaign انتخاباتی ترامپ نگران چیست؟
قصه این هست که در انتخابات امریکا همیشه توجه به خواستها و عکس العمل سه نسلِ Baby boomers، Y و X مهم است . به چه دلیل؟ چون برای کمپینهای سیاسی همیشه این مهم است که این سه نسل (۷۰درصد جامعه امریکا) درباره مسایل سیاسی و اقتصادی امریکا چگونه فکر میکنند و در نتیجه چگونه رایخود را در صندوقها میریزند.

آقای Brad Parscale، مرد مرموز و از مغزهای متفکر کمپین دانلد ترامپ. او را استاد تاثیرگذاری بر افکار عمومی، خاصه نسل Y از طریق شبکههای اجتماعی میدانند.
نسل Baby boomer ها در اصل اشاره به جمعیتی عظیم از امریکاییها دارد که پس از جنگ جهانی دوم بدنیا آمدند. اغلب بین ۵۵ تا ۷۵ سالهاند. آنها که به امریکایی بودن خود بسیار میبالند، به شدت وطنپرستند، مغرورند، اهل بحثهای سیاسیاند، در رفاه بزرگ شدند، تعیینکنندهترین شرکتکنندگان در انتخابات ۲۰۲۰ هستند، مذهبیاند، و به حقوق اقلیتها بیشتر ازهر نسل دیگری احترام میگذارند. آغاز عصر کامپیوتر مدیون این نسل است و مدیریت بسیاری از رسانهها و روزنامهها و شرکتهای نفتی و اسلحهسازی در امریکا زیر نظر این گروه سنی است. در ایران این نسل را بیشتر با بازنشستهها یا پدربزرگها میشناسند. نسلی که همیشه به برنامههای بلندمدت کاندیداها خاصه در بخش درمان توجه میکنند. مثلا رابرت دنیرو یا هردو بیل گیتس یک (Baby boomer (B Gen اند. این نسل ۲۳% جامعه رایدهنده آمریکا را تشکیل میدهد.
نسل مهم بعد، X Generation است. آمریکاییهایی بین ۴۰ تا ۵۵ ساله. در اصلاینها اولین نسلی هستند که جذب رسانهها و اینترنت و تکنولوژی شدند. نسل نوار کاست و آتاری و بعدها CD. در امریکا پیشرفت دنیای مدرنِ موسیقی و سینما و بازیهای کامپیوتری و اینترنت نتیجه فکر و خلاقیت این نسل است. تاحدی مذهبیاند، اغلب اهل نوآوری، هنر و موسیقی، دیراعتماد، دارای انعطاف فکری و پراسترسترند. امروزه اکثر مدیران بزرگ بانکها، شرکتهای اتومبیلسازی و شرکتهای کامپیوتری یا سیاستمداران جوان مجلس نیز از نسل X هستند. به عنوان نمونه من یک نسل X (X Gen) هستم، یا ایلان ماسک از همین نسل است. در جامعه ایران این نسل را با دهه ۴۰ و ۵۰ میشناسیم. نسلی که بیشترین استفاده را از فکر و منطق می کند و باید با آمار و دلیل با آنها حرف زد. پس در رایدادن کمتر احساسی عمل میکنند. اینها ۲۵% درصد جامعه رایدهنده امریکاهستند.
و دیگر پراهمیتترین نسل در انتخابات امریکا Y Generation است. به آنها Millennials هم میگویند. نسل MP3 و ویدئوکنفرانس و اینترنت پر سرعت. آنها حدودا ۲۵ تا ۴۰ سالهاند. در میان آنها نفوذ دین و مذهب کم است، خوشبیناند، زندگی را بسیار سادهتر میگیرند، از دیسیپلینها دوری میکنند، هنوز به سیاست علاقه مندند و زندگیشان بسیار وابسته به تکنولوژی و تلفن همراه و اینترنت است. نسلی که برای خیلی سن پایینهایشان به دلیل نداشتن تجربه زندگی، بیشتر احساسی عمل میکنند. افرادی مثل مارک زوکربرگ موسس فیس بوک یا لیدی گاگا در این طبقهاند. در ایران این طبقه را بیشتر با دهه ۶۰ و ۷۰ میشناسیم. این ها حدود ۲۲% جامعه رای دهنده امریکا هستند.
پیوسته برای کاندیداهای ریاستجمهوری یا مجلس یا سنای امریکا، مهم است که چطور افکار و تصورات B Gen ، X Gen و Y Gen را شکلدهند و رویشان کار کنند تا در رقابتها برنده بشوند. یک سئوال. در حال حاضر بحران کرونا ممکن است کدام نسل را به Fuck بدهد؟ Baby boomerها. پس اگر ترامپ اوضاع را به درستی جمع و جور نکند نه تنها ۲۳% رای نهفته در این نسلاش به آنجا میرود که عرب نی انداخت، که نسل X، ۲۰% جمعیت رای دهندهی بعدی، که در اصل بچههای اینها هستند و از دست رفتن پدر و مادرانشان را میبینند نیز به شدت از او خشمگین خواهند شد.
حال وقتی پرزیدنت ترامپ اشاره میکند ما انتظار حداقل ۱۰۰ هزار مرگ را در امریکا داریم، در اصل قمارش روی این مجموعه ۴۳% است. اما سئوال این هست که آیا اکنون وحشت از تبعات بحران کرونا سبب شده همین دو نسل از ترامپ نا امید شوند؟ پاسخ من تا این لحظه خیر است. اما چرا؟
باید در نظر بگیریم براساس اخرین نظرسنجی ها از موسسه مشهور گالوپ (Gallup) در حالی اوباما یک سال مانده به انتخابات مرحله دوماش ۴۱ %محبوبیت داشت، که امروز، یک سال مانده به مرحله دوم انتخابات پرزیدنت ترامپ، وسط این بحران و همه مسخرهبازیهای اولیه او، او اما ۴۹ %محبوبیت دارد. این عدد بسیار امیدوار کنندهای برای ما مرور کنندگان مسایل سیاسی است. این محبوبیت اگر براثر مدیریت درست و جبران کننده او تا ۶ ماه آینده به بالای ۵۰% درصد برسد دوباره پیروز شدناش در انتخابات ۲۰۲۰ قطعی است، اما اگر سلامت دو نسل را به قهقرا ببرد و وضع اقتصادی را برای Generation Y جهنم کند و به زیر ۴۰% پایین بیاید، مطمئنا باید کاخ سفید را برای همیشه فراموش کند.
سکانس چهارم – مهرهچینیِ ترامپ در اقتصاد و درمان
این روزها امریکا یک جورهایی در آغاز دوران چرنوبیل (Chernobyl moment) خود به سر میبرد. نه تنها قدرت نظامی و سیاسی بینالمللیاش امروز نمیتواند در بحران درمانی که بدان دچار شده به او کمک کند، که اگر مشاوران ترامپ به کمک او نیایند و در دو بخش اقتصاد و درمان به او راهحلهای برونزایی از بحران ندهند مطمئنا او رئیس جمهور بعدی ایالات متحده نخواهد بود.
فقط در چند مورد دلالانِ CIA با کمک به دولت واشنگتن سعی کردهاند تا محمولههای با کیفیت ماسک و گان که از طرف چین و کرهجنوبی به دیگر کشورها فروخته و ارسال میشود را شناسایی و پیش از رسیدن به مقصد با قیمت بالاتر آنها را برای خود معامله کنند. هواپیماها در آسمان مسیر عوض میکنند و به سمت امریکا میآیند. امروز جنگ دارو و تجهیزات بهداشتی میان کشورها شروع شده است. حال سعی میکنم به زبانی بسیار ساده و بدون جزئیات آنچه تا به امروز پرزیدنت ترامپ انجام داده را بازگشایی کنم تا ببینم چگونه میخواهد سبب شود در انتخابات بعدی سربلند بیرون بیاید. (مطالعه کنید)

CIA نقش پررنگی در سرازیر کردن تجهیزات پزشکی برای پزشکان و بیمارستان در هفتههای اخیر داشت. CIA با همکاری اطلاعاتی موساد رسما با روشهای غیراخلاقی یا پیشنهاد پول بسیار بیشتر خریدارها را وادار به فسخ قرارداد با دیگر کشورها کرد تا تجهیزات تنها به امریکا ارسال شوند.
استراتژیِ اقتصادی: در امریکا خیلی ها براساس Pocketbookشان رای میدهند. یعنی نگاه میکنند و میبینند چه کسی رئیس جمهور شود وضع رفاه اقتصادیشان بهتر میشود. مسایلی چون آزادی بیان و آزادی حقوق زنان و … اصولا در اولویت نیست. چه کسی سبب میشود تو پولدارتر یا بارفاهتر شوی؟مهمترین سئوال اغلب رای دهندههای امریکایی است و این خاصیت Capitalism است!
ایالتهای جمهوریخواه که اتوماتیک به ترامپ رایخواهند داد. اما ایالتهای اصطلاحا Swing State که در برنده شدن یک کاندیدا بسیار مهماند تا آخرین لحظه مشخص نیست تخممرغهایشان را در سبد کدامین کاندیدا خواهند گذاشت اینجاست که کمپین تبلیغاتی ترامپ و مشاوراناش به این هم فکر میکنند که چه کنند تا این ایالتها رضایت اقتصادی پیدا کنند و بشود رایهای آنها را جمع کرد.
به هر حال نکته این هست که در هر کشوری، مردم رای دهنده موقع رای دادن نگاه روانشناسانه به گذشته دور نمی کنند، به حال و آینده فکر میکنند. بنابراین موقعیت پرزیدنت ترامپ از این بابت لرزان و ژلهای است به این سبب که حافظه کوتاه مدت مردم ممکن است آن رشد اقتصادی و کاهش بیکاری و کاهش جرمِ سه سال را فراموش کرده، اما به خاطر بحران پیش آمده با رای ندادن از او انتقام بگیرد.
اکنون دولت ترامپ با بهره برداری از بسته محرک اقتصادی ۲۰۰۰ میلیارد دلاریاش در حال کمک به طبقه متوسط به پایین و صاحبان مشاغل کوچک و متوسط است. هر چند طبقه متوسط به بالا (Upper-middle-class) هنوز برنامه او نیستند. یعنی افرادی که در سال بالای ۱۰۰ هزاردلار درآمد داشتهاند. آقای ترامپ برای این که به طبقه متوسط به بالاها نیز رسیدگی کند نیاز به ۷۰۰۰ میلیارد دلار داشت. اما چنین بودجهای در اختیار او قرار نگرفت. اکنون همه کسانی که درآمد پایین داشتهاند و مالیات دادهاند، ماهانه یک چک ۱۲۰۰ دلاری دریافت میکنند. (مطالعه کنید)
بانکها سود وامهایشان را به صفر میرسانند. بنگاههای اقتصادی مجبور شدهاند از اخراج کارمندانشان خودداری کنند و هزینههای درمان کرونا میرود که نزدیک به رایگان شود. این فعلا اولین نسخه امریکاییهاست برای این که اقتصاد و روان جامعهشان به مرحله فروپاشی نرسد. ما به عنوان یک نمونه دیدیم ترس مردم غرب از کمبود مواد غذایی و بهداشتی چگونه Panic Buying ایجاد کرد و فروشگاه ها غارت شد. اتفاقی که خوشبختانه در ایران رخ نداد و حکومت و مردم به خوبی آن را مدیریت کردند.
این بسته کمکی ۲۰۰۰ میلیارد دلار حدود نصف بودجه دولت امریکاست و نشان از عزم کامل دولت برای کمک به مردم و مقابله با بحران دارد. اما در مقام مقایسه، ایران، به عنوان کشوری بسیار ثروتمند با اندوخته کافی برای روزمبادا، تا امروز تنها بسته اقتصادی ۶۶ میلیون دلاری برای این موضوع اختصاص داده، که یک هشتم بودجه سالانه دولتاش است. معنی دیگرش این که حکومت ایران حاضر نشده پول بیشتری برای مردماش در این شرایط خرج کرده و رقم آن بسته را دستکم به عدد معقول ۵ میلیارد دلار برساند. (حکومت ایران مطمئنا ۷۰ میلیارد دلار ثروت آماده خرج کردن برای موقع بحران دارد).
این قاعده هست اگر کشوری پروتکل های فاصلهگذاری فیزیکی اجتماعی Social distancing را اعلام کرده، پس به عنوان پیشفرض قبول کرده سیستم اقتصادی و اموزشیاش تا حد زیادی دچار بحران شود تا در ازای آن مردم کمتری بمیرند. بستههای محرک اقتصادی را به همین سبب صادر می کنند. اما اگر حکومتی استراتژی فاصلهگذاری را ایجاد کند و اما بسته اقتصادی مناسبی تهیه نکند، میتواند سبب شیوع گرسنگی و فقر و دزدی شده وشورشهای خیابانی را موجب شود.
استراتژی درمانی: ترامپ از لحاظ روانی نیاز به خبری دارد که نشان دهد بهبودی در حال اتفاق افتادن است. این تنها مساله تامین تجهیزات و بیمارستان ها نیست. حتی بار روانی این که دارویی هست که قبل از آمدن واکسن (۱۰ ماه آینده) می تواند احتمال مرگ را کاهش دهد برای او یک Game Changer محسوب میشود. اما از آنجایی که FDA (سازمان نظارت بر غذا و دارو در امریکا) سازمانی است که نمیخواهد این مساله را با تعجیل سیاسی کند و سازمانی علم محور است (Science-driven agency) تا اکنون فشار کاخ سفید را نپذیرفته است. اما قصه چیست؟
خبرها حاکی از فشار کاخ سفید برFDAبرای تایید اورژانسی داروی آویگان (Favipiravir) برای درمان کرونا است. در این صورت مردم مطمئن میشوتد FDA یک داروی مهم برای کاهش احتمال مرگ را تایید کرده است. جالب این که ۷۸۰۰عدد از این قرصِ تولید شرکت “فوجی فیلم”ژاپن در اوایل اسفند وارد ایران شده (به آمار برخی ۳۰۰۰ عدد) و ظاهرا امکان سنجی در دو کارخانه داروسازی در اصفهان و اطراف تهران برای تولید انبوه آن صورت گرفته است. (مطالعه کنید)

قرص Favipiravir که گفته میشود تاکنون موثرترین دارو برای بهبود بسیاری بیماران Covid-19 میباشد. این دارو به سبب عوارض احتمالی تا این لحظه توسط FDA تایید نشده است اما چین، ژاپن و کرهجنوبی از آن استفاده میکنند.
با این که چندین کشور دیگر رسما علام کردهاند آویگان در حال حاضر موثرترین داروی جهان (Clearly effective) برای غلبه بر بیماری Covid-19 در اکثر بیماران (نه همه) است، سازمانهایی مثل FDA و HHS (وزارت بهداشت) در امریکا معتقدند که به دلیل عوارض جانبی مهمی که Favipiravir دارد، از جمله اختلالهای هنگامِ تولد (Birth defect) ممکن است مصرف آن در بلندمدت سبب فاجعه در کشور شود. از این رو میخواهند با سختگیری بیشتری نسبت به دیگر کشورها موافقت خود را اعلام کنند یا در فرمولاسیون آن تغییراتی اعمال شود تا عوارض جانبیاش برای امریکاییها به حداقل برسد. مسالهای که ترامپ را عصبانی میکند.
اکنون در حالیکه وضعیت دو ایالت نیویورک، و کالیفرنیا کاملا قرمز است و واشنگتن، پایتخت امریکا خود یکی از آلودهترین شهرهاست بسیاری منتظرند تا ببینند چگونه پرزیدنت ترامپ یا برنامههای درمانیاش میتواند کشور، و البته خودش را از این مخمصه نجات دهد.
تیتراژ پایانی
در ایالات متحده آمریکا هرگاه این کشور با یک بحران گسترده دست به گریبان بوده، معمولاً میزان اعتماد عمومی به رئیس جمهوری وقت ناگهان افزایش پیدا کرده است. ماجرای ۱۱ سپتامبر از مهمترین نمونه های آن است. شرایط پرزیدنت ترامپ اما شرایط وخیمی است. او اغلب شانسهایاش را برای برگرداندن اقتصاد به حالت سه سال پیش از دست داده و جبران آن دست کم ۸ ماه طول میکشد. با این وجود او نشان داده مرد دورانهای سخت است و همیشه برای سورپرایز کردن رقبایاش شگردی در آستین دارد. باید منتظر ماند و دید آیا او میتواند یک بازی باخته را در وقت اضافه به یک برد شیرین سیاسی تبدیل کند؟