یک باگ هنوز رفع نشده در جامعه ما ایرانیها، خاصه در تحصیل کردهها، کتاب خواندهها و آنها که علاقه به بخاطرسپاری هر رفتاری دارند، این است که به سادگی اجازه نمی دهیم آدم ها عوض بشوند. بدتر آن که تا جایی موافقیم اطرافیان ما دگرگون بشوند که این تغییر به نفعِ دیدگاه ما، گروه ما یا شرایط ما باشد. شما انتظار دارید این خصوصیت آدمهای کم سواد و دُگم و سنتیِ یک جامعه باشد، اما می بینید به سادگی خیلی از آدمهای تحصیل کرده و مدعی روشن فهمی بیشتر دچارش شدهاند.
این که اگر یک دزدی بیاید واقعا توبه کند، در ظاهر می گوییم چقدر خوب، چقدر عالی. اما اگر قرار باشد همان دزد که حالا توبه کرده است بشود پلیسمان، می گوییم چطور بشود پلیس، کسی که تادو سال پیش خودش دزد بود!؟ نه نمیشود!
یک نمونه متفاوت تر آن را مثال بزنم. یک زمانی در گذشته، خانمی به نام الهام چرخنده در ایران یک مدت بسیار زیادی مورد تمسخر و توهین واقع شد. خوب ایشان قبلا یک طوری دیگری زندگی می کرد، بعدتر عوض شد. حال یا تشخیص خودش بوده یا یک دگردیسی برنامه ریزی شده. ما نمی دانیم. با این که این مساله واقعا به هیچ کس مربوط نبود، اما خیلی از چادریها از این که او به سمتشان امده ذوق کرده بودند! خیلی از افراد غیرمذهبی یا با پوشش متفاوت نیز از این کار او به خشم آمده بودند!
سئوال. چرا من نمی توانم با چنین عوض شدنی کنار بیایم؟ آیا عوض شدن او به من صدمه می زند؟ آیا یک دلیل اصلی این توهین ها و خشم ما به او این نیست که ایشان از لایف استایل ما، یا Side فکری ما، به سوی دیگری رفته بود؟ خوب البته موضوع مضحک این بود که این خانم این “دگردیسی” در پوشش و فکرش را مدام تبلیغ میکرد. آن را به راه درست رفتن میخواند. طبیعتا غلط اضافه بود. اما حتی اگر اینها را نیز نمیگفت ما با او کار داشتیم! او را در فضای مجازی میزدیم و مدام به تغییرش سوزن فرو میکردیم!
حال اگر او یک خانم محجبه و متدین بود و ناگهان حجاب بر می داشت و لباس مدرن می پوشید، همان قدر مورد تمسخر و توهین اش قرار می دادیم؟ البته که نه. چون احتمالا حالا با عوض شدناش در اتمسفر مورد تایید ما بود. اما مطمئنا یک آدم دیگری در جبهه چادریها او را مورد ناسزا قرار میداد. یکی که فکر میکرد و احساس داشت یک نفر از کشتی A بدون هماهنگی با ما، به کشتی B رفته است.
به این قسمت مهم لطفا دقت کنید. یکی از خوبی های جامعه غرب این است که هرکسی اجازه عوض شدن دارد. این که خداپرست لائیک شود؛ دمکرات جمهوری خواه گردد، و یک مسیحی مسلمان شود. اکوسیستم اجتماعی اینها به این بلوغ رسیده است که با عوض شدن کسی مشکل ندارد، فقط با عوضی شدن اش مشکل دارد. عوضی شدن به این معنی که این تغییر به منافع و زندگی دیگران ضربه و صدمه وارد کند. این تنها زمانی است که آنها را وادار به واکنش کند. مثلا آدولف هیتلر یک نقاش و آرتیستی بود که عوض شد، به تناسب عوضی هم شد.شروع کرد به صلح جهان ضربه زدن. و کل غرب جز Followerهای او با او مشکل پیدا کردند.
بعد وقتی دقیق می شوید می بینید این رفتار امروز غربیها صرفا نشانه بزرگسال بودن طرز فکر حکومت و قانونشان نیست؛ در اصل نشانه بزرگسال بودن طرز تفکر مردماش است. این برای خودآموزی ما مهم است. یعنی وقتی باشگاه ِ یک ملت به انتخابهای شخصی Member هایاش احترام بگذارد یا واکنش بد نشان ندهد، طبیعتا دولت و حکومت شان هم به مرور پیرو رفتار خود آن ملت می شود، و به عکس.
ما یک نمونهی خیلی خیلی مهم اجتماعی دیگر داریم. خوانندهای به اسم امیر مقصودلو “تتلو”. تتلو درست در یک موقعیت زمانی از یک خواننده هیپ هاپ پرت از فضای اجتماعی، ناگهان تغییر جا داد و به سمت اکوسیستم حکومت رفت. میگفت نماز میخواند، دیگران را دعوت به روز گرفتن میکند و با نهادهای فکری نظام همکاری کرد و کارش تا آنجا پیش رفت که برگ برنده گرایش جوانان به یک کاندیدای خاص ریاست جمهوری شد.
هرچند مردم طرفدار حکومت از آمدن او به سمتشان خوشحال نشدند، اما نظام مدتی از او استفاده کرد. مردم منتقد حکومت یا افراد غیرمذهبی نیز به شدت در فضای مجازی به او تاختند. او درست در حالیکه علیغم هوش زیادش، مغز کوچک جامعه فهمشاش اجازه نمی داد بفهمد چرا این تغییر موضع او را بیشتر منفور کرده تا سبب پیشرفتاش در هنر موسیقی گردد، ناگهان توسط یک دادستان احمق برایاش قرار بازداشت صادر میگردد! یعنی همان اکوسیستمی که بدان پناه برده بود وقتی دید تتلو برایاش فایده نداشت، به سرعت زیرآباش را میزند.
میگذرد و میگذرد و تتلو از این فضای حکومتی کنده میشود و به Side سابقاش باز میگردد. تغییر بزرگ دوم. این بار اما او دیگر نمیخواهد یک خواننده هیپهاپ ساده، که میخواهد حتی پدیدهای چون یک قلدر-سلبریتی باشد که موجهای رفتاری هم ایجاد کند. این خشم را شرایط اول در او نهادینه می کند.
تتلو ۴ میلیون فالوورش را از کجا دارد؟ این نکته مهمی است. حتی اگر تصور کنیم داخل این ۴میلیون طرفدار او، تنها دو میلیون جوان، طرفدار سینهسوخته او هستند و به افکار و رفتار او به شدت دقت و الگو برداری میکنند، این خبر بد را به شما میدهم که این دو میلیون طرفداران او، دو برابر همه مردم به ظاهر روشنفکر و همهچیز فهمی هستند که عضو توئیتر فارسیاند و منتقد او محسوب میشوند! یعنی او و طرفداراناش یک تنه میتوانند توئیتر فارسی (مهمترین فضای انتقادی به او) را قورت بدهند!
و این خبر بدتر را به شما میدهم که ما بعد از استاد شجریان، هیچ خوانندهای نداریم در ایران که به اندازه تتلو، طرفداران جدی و پیگیر در این شکل و شمایل داشته باشد. هیچ کس! نظام کوته فکر، دادستان کوتهفکرتر، و جامعهشناسان و روانشناسان اغلب بیسواد، و حتی اعضای به کثرت مغرور و پوکفکر توئیتر فارسی ما حتی به این فکر نمی کنند که چرا شخصیت تتلو به سادگی هرجا که بخواهد میتواند ۴ میلیون فالوور داشته باشد؟ آیا اینها را میخرد یا اینها واقعا وجود دارند؟ البته که وجود دارند. آن تنگ نظرها پیوسته به این فکر میکنند و کالری می سوزانند که این آدم را باید چطور زد! چطور نادیدهاش گرفت! و چطور عقیماش کرد یا صفحاتاش را بست! یک کلکسیون از انسان های با دیدگاه های پرت، که تنها در حال پاک کردن صورت مسالهای اجتماعی هستند که خودشان هم احتمالا درش سهیم بودند.
تتلو وقتی همه اینها را دید. وقتی مطمئنا از لحاظ روانی نیاز به کمک و مشاور و درمان داشت و کسی به یاریاش نشتافت، وقتی به جای چهارتا آدمحسابی، افرادی ناباب به دورش حلقه زدند و او را تحریک کردند، آرام آرام از خشمِ بلای آمده برسرش به خاطر تغییر اول که حکومت و بخشی از جامعه به اصطلاح روشنفکری با او کرد از درون ویران میشد، تصمیم گرفت تبدیل به شخصیتی خلاف نرم جامعه شود. نه برای این که ضد اجتماع شود. نه. برای این که ساده انگارانه فکر میکرد این اخرین راه دیده شدن و هنرش را عرضه کردن است.
این کاری است که ما با یک بچه ساده پایینشهری کردیم که تنها خواسته ابتداییاش این بود که اجازه دهند به واسطه هنرش دیده شود. او ابتدا تنها این تقاضا را داشت. بگذاریم دیده شود. بگذاریم طرفداران خودش را داشته باشد. بگذاریم جوانی کند. او از ابتدا این هیولایی که ما امروز میبینیم نبود. حکومت با او بازی کرد، و در حالیکه طرفداران او با موسیقیهایش خاطره سازی می کردند، حتی ما آدمهایی که ادای کتابخوانها و درسخواندهها و روشنفکرها و همهچیزفهمها را در می آوریم در رنده کردن آرزوهای او با حکومت ناخواسته همکاری کردیم. چرا؟
چون بلاهت، بلاهت است. ربطی به این ندارد که استاد دانشگاه باشی، دادستان باشی یا یک رقیب حسود. و او بود به عنوان یک موزیسین با ۴ میلیون طرفدار، اما در مقابل، نهاد حکومتی نارو زننده و ۷۶ میلیون آدمی که یا به او بیتفاوت بودند یا تا میتوانست برایاش در فضای مجازی میزدند!
تتلو امروز یک نمونه کامل از انسانی است که میخواست برای رسیدن به علاقهاش، بدون ضرر زدن به آزادی و امنیت دیگران، بیشتر دیده شود. او تغییر کردن را برای این منظور انتخاب کرد. درست یا غلط. تغییری که ما یا خودخواهانه از آن به نفع خودمان استفاده کردیم، یا زدیماش. تغییری که مادامی که برایمان کار میکرد نگهاش داشتیم و اما بعد مثل یک دستمال آشغال به دورش انداختیم.
و جامعه ایران هرگز به این فکر نکرد که همانقدر که استاد شجریان با هنر متعالیاش برای میلیونها انسان یک فرد شاخص است، تتلو نیز برای میلیونها ایرانی دیگر نیز دارای چنین جایگاهی هست. هرچند با هنری نازلتر و کمعمقتر، اما واقعیت این است که تتلو نیز “یک پدیده” بود، و هنوز هست و خواهد ماند! شاید روزی تتلو با خود همان کند که بسیاری از خوانندگان غرب وقتی جامعه به آنها بیتفاوت شد کردند، خودکشی. اما پدیده “تتلو” مطمئنا روزی مدلی تحقیقی برای برخورد اشتباه حکومت و به اصطلاح روشنفکران با یک خواننده در ذهنها باقی خواهد ماند.
امیدوارم یک روزی در فرهنگ همه ایرانیان این مساله جا بیفتد که هرکسی حقِ این را دارد که عوض بشود. اگر مربع است دایره بشود. اگر اصلاحطلب است اصولگرا بشود. بابالنگ دراز است سگ آقای پتیبل بشود. اگر خبرنگار مجلس ایران است مزدور VOA بشود. اگر ابر است باران بشود. اگر لواشک اناری است بیسکوئیت ساقه طلایی بشود. اصلا برود نقطه مقابل نقطه قبلی اش بایستد و از آن جا برای همه ما بای بای کند. خوب نهایت اش این است که نگاه اش نمی کنیم. اما او آزاد است. او دقیقا این حق را دارد و به هیچ یک از ما مربوط نیست. چرا؟
چون در نهایت مسئولیت عوض شدناش، با خودش است. نه ما هزینهاش را میدهیم، نه به ما ارتباطی دارد. چون مادامی که کسی میخواهد عوض بشود و آن عوض شدن اما به زندگی شخصی ما ضربهای وارد نمیکند او کاملا این حق را دارد. هرچه هست و شد، مسئولیتاش با خودش.
به نظرم آزادی های مدنی در یک کشور یکهویی از داخل شکم حکومتش سزارین نمی شود، در اصل از شکم فرهنگِ مردم آن کشور باید خیلی طبیعی بیرون بیاید.مهم است ما پیش از همه باگهای فرهنگیمان را رفع کنیم. اکوسیستم معیوب فرهنگی ما به خودی خودش میتواند هر مارمولک خجالتی را اژدهای دوسر کند، پس بهتر است ما با رفتار خودمان این باگ فرهنگی را پرخطر تر نکنیم. یاد بگیریم در پدیدههای اجتماعی بیشتر پذیرنده باشیم نه طرد کننده. با آرزوی آرامش