کوتاه میخواهم درباره چند جنبش (Movement) مهم در امریکا بنویسم. چرا مهم است؟ چون بعد از تصویب قانون اساسی در امریکا در حدود ۲۰۰ سال پیش، همه موارد قانونی که بدان اضافه شده تنها از دو راه بوده؛ یا از طریق پیشنهادهای دولت و کنگره، یا از طریق اعتراضات و جنبشها. به عبارت بهتر، برعکس آنچه در فضای فرهنگی سیاسی ایران، جنبشها ممکن است شورش به نظر آیند و سرکوب شوند، در امریکا، همه این اعتراضات و جنبشها تقریبا به وضع قوانین جدید و مهمی به نفع مردم ختم شده است و این طور نبوده که حکومت یا دیوان عالی قضات حرف مردم را نادیده بگیرد. این نکتهای است که بهتر است مد نظر داشت.
نکته دوم این که مهم است بدانیم که هرچند تاریخ ایران، عراق، چین، یا مصر یک تاریخ ۳۰۰۰ و اندی ساله است، اما تاریخ ایجاد قانون و حکومتهای مردمنهاد در این کشورها بسیار جوان است. به عبارت دیگر، امریکا که اکنون ۲۲۰ سال از ارائه قانون اساسیاش میگذرد بسیار قبلتر از ایران دارای حکومت مدرن سیاسی، احزاب و عملگراییهای سیاسی شد. آنها در این زمینه از ما بسیار جلوتر و دقیقترند. ایرانیان بطور غیر رسمی ۱۱۰ سال پیش و بطور رسمی و مدون در زمان مشروطه و ۱۱۴ سال پیش صاحب قانون اساسی شدند.
برای درک بهتر این مساله کافی است که فکر کنید صنعت اتومبیل ملی ما از لحاظ تکنیک، تکنولوژی و کیفیت و عملگرایی به جرات ۴۰ سال از صنعت خودروسازی امریکا عقب است؛ این تفاوت وقتی پای “کیفیت اجرای” محصولات اجتماعی چون قانون اساسی یا توجه به حقوق اقلیتها پیش میآید، ۱۰ سال عقبماندگیاش میتواند صدمات زیادی به جامعه بزند، چه برسد به ۳۰ و ۵۰ و ۱۰۰ سال عقب بودناش. یک قانون اساسی مثل یک آبکش است که در طول سالها باید دانه دانه سوراخهای داخلش گرفته شود تا قانون به خوبی و دقت اجرا شود، که این اتفاق درباره قانون اساسی ایران به خوبی انجام نشد.
اینجا میخواهم درباره سه جنبش مهمی در امریکا صحبت کنم که جمعیت زیادی را اما متفاوت در حجم به خیابانها آورد، و این روزها در شبکههای اجتماعی امریکا بیشتر دربارهشان صحبت میشود و سبب تغییراتی در تصمیمهای دولت یا ایجاد بحثهای زیادی میان مردم امریکا شد که تبعاتش هنوز ادامه دارد.
جنبش راستهای جدید (Alt Right)
خوب این Alt rightها در واقع جامعه سفیدپوستان امریکایی بودند که سه خصوصیت مهم داشتند. ضدیهود بودن، ضد مهاجر بودن و ضد سیاه بودن. ابتدا شیوه عمل اینها چیزی بود که به آن میگوییم Hacktivism. یعنی چه؟ یعنی چون نمیخواستند شناخته بشوند توسط حکومت یا حتی فامیلهایشان با تصاویر هنرپیشهها و گربه و هر آواتار نامربوطی به شبکههای مجازی اینترنتی میآمدند و شروع میکردند برعلیه یهودیان یا حکومت ( بخصوص در زمان اوباما) یا سیاهان مطلب نوشتن و مسخره کردن و ابراز تنفر نمودن.
اینها تا مدتها فعالیتشان همین بود، جرات به خیابان آمدن را نداشتند اما موجهای اینترنتی ایجاد میکردند برعلیه حکومت و برخی اقلیتها. دقیقا مثل همین E-activism یا Hacktivism ای که ما درتوئیتر فارسی میبینیم به نوعی دیگر.
اوایل کسی فکر نمی کرد Alt Rightها جمعیت زیادی در امریکا باشند، اما وقتی ترامپ با وعدههای ضدمهاجرتی کمپیناش را گرم کرد و به تمسخر سیاهان پرداخت، افراد متعلق به این جنبش احتمالا برای اولین بار تصمیم گرفتند که در رایگیری ریاست جمهوری شرکت کنند و برای نخستین مرتبه به کسی رای دهند که رسما کلماتی نژادپرستانه را برزبان می آورد که پیش از این حتی جمهوریخواهان از بیاناش جلوی دوربینها و خبرنگاران پرهیز داشتند. نکته مهم اینکه این دقیقا همان جمعیتی بود که تحلیلگران و دمکراتها پیشبینی نکرده بودند. افرادی که بیشتر کنشهای اینترنتی داشتند و از رایگیریها خیلی استقبال نمیکردند.
حال دیگر مشخص شده آخرین رئیس جمهور آمریکا، پرزیدنت ترامپ، نه تنها یک ضد مهاجر است، که به شدت به White supremacy یا برتری سفیدپوستها بر دیگر رنگین پوستان اعتقاد دارد. دقیقا همان ایدهای که Alt Right ها به دورش جمع شدهاند. بعد از روی کار آمدن ترامپ این جنبش نه تنها از فعالیت تمام اینترنتی خود خارج شد، که چون فضا را برای خودش امنتر میدید،رسما به خیابان ها آمد و در قالب نقش اجتماعی واقعیِ استاد دانشگاه و پلیس و مدیر و کارمند سفارت و شهروند طلبکار، عملا رفتارهای نژادپرستانهاش را به نمایش گذاشت. یادمان نرود همچنان ۴۱% امریکاییها معتقدند پذیرش مهاجر به امریکا باید قطع، فرصتهای شغلی به امریکاییها داده شود و به دانشجویان دیگر کشورها در امریکا، نباید اجازه ماندن در امریکا داده شود. معنی این مساله واضح است. احتمالا از هر دو امریکایی، یک نفر از آن ها از ورود شمای مهاجر به کشورش راضی نیست هرچند قانون اجازه ندهد که او به شما آشکارا بیحرمتی کند! این پرزیدنت ترامپ بود که این جنبش را فعال کرد و نکته مهم این که این جنبش بدون ساندیس کار میکرد.
جنبش ضد فاشیست یا Antifa
اینها دقیقا نقطه مقابل گروه بالا هستند. گروههای تندروی چپگرا، خشن و ضدفاشیست و سرمایهداری. هر زمان گروههای Alt right تصمیم به اقدامات عملی برعلیه یهودیان و مهاجران و سیاهان گرفتهاند، گروههای Antifa نیز اقدام به ضربه زدن و خرابکاری کردهاند. جنبش Anti fa نیز مانند گروه قبل الگوی Hacktivism را دارند و بسیار در شبکههای مجازی به مچگیری و فحشدادن و تولید نفرت مشغولاند.

تجمعات و تظاهرات اعضای Antifa به صورت افرادی سیاهپوش با روحیات خشن خود را نشان میدهد. اون ببعی گوشه تصویر Antifa نیست البته.
بسیاری معتقدند همه سفید پوستان و سیاهانی که در آشوبها و تظاهرات اخیر اقدام به حمله به فروشگاهها و ضربه زدن به تاسیسات دولتی یا پلیس بودهاند اعضای آشکار یا پنهانی جنبش آنتی فا (ضد فاشیسم) میباشند. هرچند دمکراتها از آنتیفا ها حمایت نمیکنند اما اعضای این جنبش در رایگیریهای ریاستجمهوری همیشه به نفع کاندیداهای این حزب رای میدهد. پرزیدنت ترامپ اخیرا اعلام کرد که قصد دارد اعضای Antifa را تروریست اعلام کند و تام کاتن، جمهوریخواه و سناتور سرسخت نیز اخیرا گفت ارتش امریکا باید به خیابان بیاید و با Anti fa همان بکند که با داعش در عراق کرد! جنبش آنتی فا نیز با کیک و ساندیس کار نمیکند.
جنبش زنان مارچ یا The Women’s March
نمیشود دقیقا گفت زنان مارچ یک جنبش مدون اجتماعی بود، اما میشود گفت یک جریان بسیار قدرتمند اجتماعی شد که به چندین کشور دیگر جهان سرایت کرد، حتی روسیه و سبب دردسرهای زیادی برای ولادمیر پوتین شد. مهمترین هدف این جنبش احقاق حقوق زنان بود. باعث شد عظیمترین تظاهرات تاریخ امریکا شکل بگیرد و میلیونها نفر به حمایت از جَوِ Anti Women یا ضدزنی که پرزیدنت ترامپ از زمان کاندیداتوریاش تا اوان رئیسجمهور شدناش بوجود آورد به خیابانها بیایند. جنجالی ترین جمله پرزیدنت ترامپ که یکی از بهانههای شکل گیری این موج اجتماعی شد نشر دوباره مصاحبهای بود که گفته بود ” او هرچه دلش بخواهد با زنها میکند، حتی در سکس”
در شکم این جنبش احقاق حقوق زنان اما بخش زیادی از تظاهرکنندگان همچنین برای حمایت از حقوق همجنسگراها (LGBTQIA)، کمتوانان جسمی (Disability rights) {نگوییم معلول} و مهاجران نیز وجود داشتند. بعد از جنبش زنان مارچ بود که با افشا شدن سواستفادهای که یک تهیه کننده هالیوود و چند کارگردان از زنان بازیگر برای نقش دادن به آنها میکنند جنبش اینترنتی (E-activism) دیگری شکل گرفت که به #metoo شهرت یافت و بسیاری از بازیگران زن مشهور هالیوود قصه تجاوزها و بیحرمتیهایی که به آنان در صنعت سینمای امریکا شده است را در شبکههای مجازی یا رسانهها بازگو کردند.
جنبش جان سیاهپوست مهم است یا Black Lives Matter
بعد از کشته شدن جورج فلوید، سیاهپوست امریکایی مظنون به خرید کالا با پول تقلبی در مینیاپولیس امریکا که پلیس با گذاشتن نزدیک به ۹ دقیقه زانویاش بر گردن او، سبب مرگاش شد امریکا دچار تظاهرات و آشوبهایی عظیم شد. این اتفاق در تاریخ امریکا بی سابقه بود به سبب سراسری بودناش. و بی سابقه بود به سبب دخالت سراسری ارتش برای نخستین بار به دستور رئیس جمهور.
نکته جالب اما این است که ما با مرگ تقریبا مشابهی در سال ۲۰۱۴ در زمان پرزیدنسی باراک اوباما روبرو بودیم. یک سیاهپوست بیگناه به اسم اریک گارنر که پلیس به اشتباه فکر کرد در حال فروش سیگار در خیابان است در خیابان کشته شد. اتفاق در زمانی رخ داد که دمکراتها بر سر قدرت بودند و اما پس از اعتراضهایی محدود، به سبب سیاهپوست بودن خود رئیس جمهور، انعکاس پیدا نکردن زیاد در رسانههای دمکراتها (CNN و CBS و …) و مدیریت احساسی فضا توسط پرزیدنت ترامپ به آشوب کشیده نشد. پلیسها تبرئه شدند اما خانواده این سیاهپوست اداره پلیس نیویورک را ۷۵ میلیون دلار سو (Sue) کرد و غرامت خواست. دادگاه با رقمی نزدیک به ۶ میلیون دلار آن موافقت کرد و بدین ترتیب هرچند گارنر، نگهبان پارک، از دنیا رفت، اما همسر و ۶ فرزندش ثروتمند شدند و به یک برج اعیان نشین در نیویورک اسبابکشی کردند.
آنچه تاریخ به یاد دارد، هر دو سیاهپوست لحظاتی قبل از مرگ جملهای یکسان به زبان آوردهاند. من نمیتوانم نفس بکشم (I can’t breath). در هر دو تظاهرات این جمله برسر هزاران پلاکارد نقش بست و امروز یکی از مهمترین شعارهای ضد نژادپرستانه برعلیه وحشی گری پلیسهای ضدسیاه امریکایی (Police brutality) شده است.
پس از همه آشوبها و تظاهراتی که این چند روز در امریکا آغاز شد، که با مدیریت بد ترامپ و همراهی رسانههای چپ امریکا (متمایل به دمکراتها) تبدیل به یک چالش اساسی برای دولت امریکا ۵ ماه مانده به انتخابات مبدل گشت، جنبشی که از قبل در امریکا وجود داشت با نام Black Lives Matter آرام آرام به میان تظاهرکنندگان خزید و آن را شکل و شمایلی سازمان یافتهتر داد.
هرچند جورج فلوید برای کسب درآمد گاهی در ضبط ویدئوهای دوفدوفِ جنسی شرکت میکرد، اما بیشتر به عنوان محافظ یا نگهبان با شرکت Discotech همکاری داشت که بیشتر در زمینه برگزاری پارتیهای رقص جمعی (EDM Club) و service Bottle فعال بود. جالب این که پلیسی که سبب مرگ او شد نیز در خارج از ساعت کار اداریاش، به جهت کمک مالی، دقیقا برای همین شرکت کار میکرد. با این وجود ادعا میشود این دو همدیگر را نمیشناختهاند.
مهم است بدانیم سیاه پوستان در امریکا اصولا نه با عنوان American، که بیشتر با عنوان African-American شناخته میشوند. به آنها حتی عادت داده شده که در فرمها خود را اینگونه معرفی کنند. این در حالی است که یک ایرانی هیچ وقت خود را به شکل Iranian-American یا یک ایتالیایی تبار خود را به شکل Italian-American معرفی نمیکند. مساله ذکر نژاد یا تبار نیست، این تاکید عجیب اکثریت امریکاییها بر African خواندن سیاهان سبب شده که سیاهانی که ۲۰۰ سال و اندی است که به این کشور مهاجرت کردهاند همچنان خود را افرادی بدانند که در امریکا بدانها اجازه و امتیاز سکونت توسط سفیدپوستان داده شده است.
روی دیگر قصه
نوشتهام را بهتر است این گونه به پایان ببرم که فارغ از فرهنگ پایین اکثر سیاهان، که همیشه طبقه مشکلساز امریکا محسوب میشدند، فارغ از ناعدالتیها و بدور از بازینگهداشتنی که همیشه به شکل پنهان در میان سفیدپوستان امریکایی نسبت به سیاهان بوده، اما مهم است بدانیم سبب برخی از مشکلات سلامتی و اجتماعیشان نیز نتیجه ژنتیک یا رفتارهای خودشان نیز بوده است.(بخوانید) و (بخوانید)
به عنوان نمونه سیاه پوستان امریکا، به سبب مشکلات ژنتیکی که دارند نه تنها آمار بیشترین بیماران امریکایی را در بسیاری در زمینهها خصوصا بیماریهای قلبی و دیابت تشکیل میدهند، که حتی آمار بالای مرگ و میر مبتلایان به بیماری Covid-19 نشان داد قربانی گرفتن زیاد کرونا از سیاهان نه تنها به دلیل نبود بهداشت کافی و فقر در میان آنها که سیستم ایمنی ضعیف بدن African American هاست. پس این حرف که در سیستم درمانی امریکا آنها همیشه هزینه فقر خود را پرداخت میکنند خیلی برمبنای واقعیت نیست.
موضوع دیگر تنبل بودن و اهل پیشرفت نبودن اکثریت سیاهپوستان امریکا است. هرچند برخی از تحقیقات علمی در دانشگاههای معتبر نشان میدهد سبب تنبلی و آرام کار کردن و خوابآلودگی همیشگی کثیری از سیاه پوستان به سبب وجود انگلی خاص در بدن آنهاست، با این وجود به عقیده من از لحاظ اجتماعی اصولا خیلی از سیاه پوستان علاقهای به شرکت در رقابتهای کاری و تحصیلی ندارند و ترجیح میدهند سادهترین و کمچالشترین شغلها را اختیار کنند.
شاید به همین سبب است که شغلهایی مثل کارمندی پست، کارمندی ادارات دولتی، کارمندی انبار یا ماموران جریمه اتومبیلها در محلهای پارکومتر بیشتر سیاهان هستند. شغلهایی که استرس و اضطراب زیادی برای پول درآوردن ندارند. مهم است بدانید که کثیری از سیاهان آنقدر نسبت به تحصیلات عالی بیمیلاند که دولت برای آنها در کالجها و دانشگاهها سهمیههای ویژهای برای پذیرش راحت (مثل سهمیه رزمندگان در ایران) در نظر گرفته است تا با پایینترین معدلها همچنان پذیرش بگیرند.
با این وجود، این بهم خوردن بالانس همیشه وجود داشته است. هرچند قانون اساسی امریکا بسیاری از جاها از سیاهان به صراحت حمایت کرده است و تبعیض نژاد نسبت به آنها رسما جرم قانونی است و جریمههایی سنگین دارد، اما به شکل ظریف و حسی، آنها از دوران دبستان تا بازنشستگی موارد زیادی از جدیگرفته نشدن و تبعیض نسبت به خود را در رفتار اجتماعی مردم حس میکنند. دقیقا همان حسی که افغانستانیها در ایران دارند و هرچند متاسفانه حکومت ایران حتی در قانون اساسی، مواردی ضدتبعیض برای حمایت از چنین قشری ندارد و در این زمینه بیشتر پشت فرهنگ جامعه پنهان شده است. با آرزوی آرامش…