پرده اول – مرور گذشته
سهگانه “یک حکایت محترمانه” با مرور خاطراتم از شیوه و الگوی روابط عاطفی در ایران شروع شد. یعنی بین سالهای ۱۳۷۵ تا ۱۵ سال بعد که در آن فاصله به ایران مهاجرت کرده بودم. برخلاف تجربهای که در کودکی در امریکا داشتم و روابط دوجنس مقابل را در یک پلتفرم امریکایی دیده بودم، اما در ایران، با چیزی کاملا متفاوت و عجیب و غریب روبرو شدم. این که در سرزمین پدری، دخترها و پسرها، خاصه در شهرها (و کمتر در روستاها)، بطور رسمی، از ۱۸ سالگی میتوانند به هم نزدیک شوند و طبیعتا این اتفاق برای کسانی رخ میداد که به دانشگاه می آمدند. مسالهای که میتوانست سناریوی رابطهی دختر و پسر را کاملا متفاوت کند. در بخش اول نوشته، الگوی این روابط را به سه بخش پارینهسنگی و رنسانس و مدرنیزم تقسیم و درباره این صحبت شد که قرارهای اول برای آشنایی (Date) از نوع ایرانی و امریکاییاش چه تفاوتهای پررنگی دارند.
در بخش دوم این نوشته، درباره دایره خصوصی آدمها در رابطه عاطفی و تفاوتهای آن در رابطه ایرانی و امریکایی نوشتم. صدالبته تجربیات شخصیام بود و وحی مُنزل نبود. همین طور درباره بیفاصلگی (رابطه جنسی) حرفهایی گفتهشد و این که چرا خصوصا در نسل دهه ۶۰ای ها حساسیت روی آن سبب شد رابطه عاطفی میان آنها کاملا متفاوت با رابطه عاطفیِ نسل ۷۰ای ها و ۸۰ای ها باشد. بعد به اهمیت مساله تیپ و ظاهر رسیدیم و همچنان درباره نگاه متفاوت جوانهای امریکایی و ایرانی تجربههایی مرور شد.
اکنون اما در بخش آخر این سهگانه به موضوعاتی دیگر درباره رابطه عاطفی میپردازم. چیزهایی که مهم است بدانید به چشم نگارنده آمده و برداشتی شخصی با چاشنی طنز است. و چرا بر این موضوع تاکید دارم؟ به این سبب که آنهایی که نمیشناسند بدانند بزرگ شدهی ایران نیستم، در زندگیام تنها یک مهاجرت ۱۵ ساله به ایران بود و پس از بازگشت دوباره باقی زندگیام در امریکا ادامه پیدا کرد. پس درباره برخی مسایل فرهنگی درون ایران، افزونتر یک بیننده غیر متعصب بودهام. آنچه سعی در نگاشتن آن دارم کمتر بر مبنای هیجان و بزرگنمایی خاصه از هر دو سرزمین، که بیشتر بر مبنای تجربهها و دریافتهای شخصیام است.
پرده دوم – دختر ایرانی جذابتر است؟
با مثالی شروع میکنم. اگر بحث را توئیترمال و سکسیتی نکنید و نگویید که پرنسجان زن را به شیرینی تشبیه کرد، با تاکید بر این که مردها در سراسرِ این متن در جایگاهی بیشتر از ظرف زیر شیرینی نیستند ؛ من به دو شیرینی بیاندازه علاقه دارم. نون خامهای (Profiterole) و البته شیرینی ناپلئونی (Mille-feuille) . هرچند هیچ وقت در ضیافت و میهمانی ناپلئونی نمیخورم و در تقلای قورت دادن یک چیزی که با اولین گاز داخل هوا میتِرکد خودم را به دردسر نمیاندازم اما شخصیت عاطفی دختر ایرانی در برابر دختر امریکایی دقیقا برایام مثل تفاوت ناپلئونی و نون خامهای است.
سادهاش این که شما در مواجه با یک نونخامهای (دختر امریکایی)، تنها دغدغهتان اولین گاز موفق است و بعد از آن تقریبا همه چیز حل است تا یک قورتِ کامل، در مواجه با شیرینی ناپلئونی اما هربار گاز و جایگاه بشقاب و میزان باز شدن دهان و سرعت پلک زدن و عملکرد لب ها و فشاری که به دو طرف شیرینی وارد میکنید و حتی اینکه با تنبان ماماندوز میخورید یا با کتوشلوار مرحله به مرحله دغدغه است و برای هرکدامش دچار خطا بشویم ده مرحله عقب میافتیم. این اتفاق چرا میافتد؟ اسماش را میگذارم “اثر لایهها”.
شما برای ورود به فضایی که داخل آن یکدست است نیاز به تجربه دارید، اما برای ورود به فضایی که لایهلایه است و پر از پیچیدگی و امکان پخش و پلاشدگی تنها تجربه کافی نیست، نیاز به تکنیک، یا به قول بورسیها تحلیلِ تکنیکال دارید.
اثر لایهها به زبان ساده یعنی این که شما لزوما وارد یک رابطه عاطفی نمیشوید، وارد یک فرمول عاطفی میشوید. بنابراین با گزارهها و متغیرهایی روبرو هستید که به سادگی میتوانند رابطه شما را یا احساسِ به رفتارتان را تحت تاثیر قرار بدهند. از این نظر، دوست شدن با یک دختر امریکایی یا غربی (مثل دختر روس یا سوئدی) به مراتب آسانتر و سریعتر است. اما زمین بازی در مقابل یک دختر ایرانی زمانی عوض میشود که شما یکی از سه دسته مهم پسرها هستید. این دستهبندیها بیشتر برای فهم موضوع است.
پسر با تجربه و تکنیکال، پسر باتجربه اما سریدوز، و پسر بیتجربه و شَپل. تجربه گُمانی مرا بخواهید، ۸۰% پسرهای ایرانی شپلاند، ۱۰% ای باتجربهی سری دوزند، ۵% باتجربهی تکنیکالاند، ۵% نهایی هم بطورکلی گاوند. این گاوها همانهایی هستند که به زن به جسم سرویس دهنده و ملک و دارایی نگاه میکنند که در متن ما جایی ندارند. ما به ازای سینمایی این گروه آخر، نویدمحمدزادههای سینمای ایران هستند.
از بحث این که ایرانی یا امریکایی جذابتر است اگر دور نشویم، درباره این سه گروه پسر کوتاه مینویسم. با چه فرضی؟ با این فرض همیشگی که نظراتام ممکن است خطا باشد. گروه پسرهای شپل (۸۰%ای ها) در اصل نماینده جمعیتی هستند که به دلیل تجربه ناکافی، کم بودن هوش اجتماعی، خیلی جوان بودن، تربیت نادرست خانوادگی و کسب اطلاعات درباره زنان بیشتر از طریق کتاب و مجله نه زمینه های واقعی مبدل به پسرهایی میشوند که اصولا دوستی با آنها نیاز به آستانهی تحمل، پذیرش تحقیر و حوصلهی فراوانی دارد.
پسرهایی که مجهز به تکنیکهای دلبری خلاقانه نیستند، جذابیت و کاریزما ندارند، یا بسیار تحت تاثیر دانستههای از برکردهی خود هستند، یا تحت تاثیر حرف دوستان با تجربهتر خود، یا تحت تاثیر پارتنر عاطفیشان. از این رو، بیشترین گروهی از دختران که از پسر بیتجربه و شپل آنچنان نمینالد دختری است که به او نه به چشم یک پارتنر اصلی، که به چشم پارتنر موقتی یا پسری که میتواند به او پول یا اعتبار دهد نگاه میکند. بیشترِ این پسرها همانقدر که میتوانند امن باشند، میتوانند خطرناک هم باشند؛ خاصه در بزنگاهِ پایان رابطهها. چون اصولی رفتار نمیکنند و هیجانیاند. اما هرچه باشند عوضی نیستند. از حق نگذریم، هستند بسیاری از پسرهای خوبی در این گروه که میتوانند پارتنرهایی عالی نیز باشند. اگر بخواهم نمونه سینمایی پسر این طبقه را اسم ببرم بازه رفتاری ابوالفضل پورعرب تا امین حیایی در اکثر فیلمهای باسبک عاطفیشان است.
پسرهای باتجربهیِ سری دوز، همانطور که از اسمشان بر میآید مطمئنا در گذشته با دخترخانمهای زیادی دوست بودهاند، میشود ادعا کرد تجربه آشنایی با گروه زیادی از دخترخانمها را داشتهاند اما سری دوزند. سری دوز یعنی چه؟ خوب این یعنی اینها در مغزشان یک شابلون یا چهارچوب غیر منعطف و دمِدستی از دنیایِ دختران دارند و با این تصور که همه دخترخانمها یکجور هستند به سوی آن ها قدم برمی دارند. در نظر این گروه، هر دختری قیمتی دارد و با پرداخت آن قیمت میشود او را داشت.
اینها به دور از Customization یا شخصیسازی در روابط، چون فاقد کاریزما، هوش اجتماعی، تربیت درست خانوادگی، تحصیلات بالا و فکر اندیشهمند عمیقی هستند تکیهشان بیشتر بر استفاده از پول، زبانبازی، پسرِ بابای خاص بودن و یا روشهایی مثل سورپرایز کردنهای خفن، و سنگتمامگذاشتنهای مقطعی برای بدست آوردن روابط اند. آن چیزی که جامعه ایرانی بیشتر به اصطلاح “مخ زدن” یا “دخترباز” میشناسد بیشتر قاب رفتاریِ این گروه در نظر گرفته میشود که البته مثل پشه در شمال و جنوب و زیر زمین، در طبقههای مختلف اجتماعی ایران حضور فعال دارند. به تجربهام، کمتر دختر باهوش اجتماعی بالا، آمده از خانوادههای معتبر یا با دسیپلین جذب گروه پسرهای “باتجربه سری دوز” میشود اما، اما واقعیت تلخ این است که به نظرم این گروه ۱۰% ای، به سادگی میتواند ۸۰% دخترهای ایرانی را جذب کند. خاصه دخترخانمهایی که اولین تجربهی رابطههایشان با این گروه پسرها گره میخورد.
واقعیت این است که زبانبازی از روی روشِ سری دوزی، با دانستن Women language از روی تحلیل تکنیکال داشتن دو موضوع کاملا متفاوت است. یکی از جاهایی که کاغذ ترنسل ما تفاوت یک پسر باتجربه سریدوز را از پسر باتجربه تکنیکال نشان میدهد دقیقا همینجاست. آدمِ سری دوز، زبان مکالمهاش براساس آنچیزی است که بدون زحمت برای تعمیق یا تغییر آن، برای هر مورد عاطفی به تکرار استفاده میشود. مثل افرادی که طوطی وار، کلمههای عاطفی مشخص، کپی پیست شده و ریخته در سطح جامعه را برای هر رابطهشان بکار میبرند.
این افراد جایی دچار مشکل میشوند که خیلی خوب میتوانند خطابها و جملههای کوتاه عاطفی یا طنزگونههای ویژه مخ زنی (Flirting) داشته باشند، اما توان داشتن مکالمات و دیالوگهای عاطفی خلاقانه را ندارند. هزاربار شما را “عشقم” صدا میکنند و اما یک بار نمیتوانند جملهای یا پاراگرافی عاشقانه را فیالبداهه بنویسند. پس در بیان عاطفی، سری دوزی دارند. اینها تقریبا پسرهاییاند که گاهی دارای شخصیت عوضی نیز هستند و بسیار دیدهام دخترانی که ذاتا پسر شر و شور و عوضی پسندند، حتی مثل برخی دخترهای درونگرا و کم رابطه، تجربههای دوستی با این گروه را در سبد زندگیشان دارند. اگر بخواهم نمونه سینمایی پسر این طبقه را اسم ببرم بازه رفتاری حسام نوابصفوی تا محمدرضا شریفینیا در اکثر فیلمهای باسبک عاطفیشان است.
در نهایت میرسیم به پسرهای باتجربهی تکنیکال یا ۵% ایها. ساده بگویم اینها خود سه دستهاند؛ دو چهارمشان ازدواج کردهاند، یک چهارمشان Available in the market نیستند، و یک چهارم آخرششان را اگر یافتید، مراقب عصای موسی باشید. این مردان یا پسرها، هوشاجتماعی بالا، کاریزما، اندیشهورز بودن، ظاهر مناسب و تربیت درست خانوادگی را بطور کامل در پکیج خود دارند. برخی از آن ها ثروتمندند یا که نیستند، برخی از آنها در شغل خود صاحب سبکاند یا نیستند، اما هرچه هستند و نیستند، تجربهشان روی جامعه زنان فقط تجربه نبوده، در آن، یادگیری از طریق استخراج دیتای رفتاری (Data mining) نیز بوده است. به عبارت بهتر، اینها در رابطه بعدی، به همین دلیل، تبدیل به پسری جذابتر شدهاند و همان پسر قبلتر باقی نماندهاند. قبلتر درباره مردان High- profile (بخوانید) نوشتهام که اینها میتوانند در آن دسته قرار بگیرند.
باتجربههای تکنیکال چند موهبت دارند که مروری کوتاه بر آنها داریم. در کنارشان از زندگی روزمره خود جدا میشوید. شاید این از خصوصیت کاریزمای آنها سرچشمه بگیرد. دیگر این که برای درک یا فهم شما نیاز به تقلایی از سوی شما نیست. آنها در این کار صاحب تجربهاند، حال یا آن را به وضوح نشان میدهند، یا اگر به نفعشان باشد خود را به گیجی میزنند. برخلاف گروه پسرهای باتجربه سری دوز، که شما با اطلاع از Background عاطفی آنها ممکن است آزرده شوید، در مقابله با این پسرها، از این که آخرین انتخاب این پسر هستید احساس متفاوتی دارید.و مهمترین بخش، تواناییهای تکنیکی آنها در ایجاد علاقه و تزریق دلبرانگی در رابطه است.
اما سئوال مهم این است که آیا پسرهای با تجربهی تکنیکال که رقابت برای دوستی با آنها بسیار زیاد هست اصولا از همه نظر میتوانند به شما احساس خوبی از یک رابطه بدهند؟ پاسخ من زمانی قطعا بله است که در مقابلشان دختری با خصوصیات روحی مثل خودشان قرار بگیرد. در غیر این صورت، بسیاری از زمانها، ترس از دست دادن (عدم امنیت) و ترس از پرفکت نبودن (Atelophobia) در درون ما همیشه در رابطه عاطفی با این افراد هست. اگر بخواهم نمونه سینمایی تیپیکال پسر این طبقه را اسم ببرم بازه رفتاری بهرام رادان تا Jamie Dornan (Fifty Shades of Grey) در اکثر فیلمهای باسبک عاطفیشان است.
این که دختر ایرانی جذابتر است یا دختر امریکایی، خیلی بستگی دارد که ما در مقام پاسخ دهنده در جایگاه کدام یک از این پسرها باشیم. به این سبب که بسته به این که شما با چه هدف و بینشی به یک دخترخانم نزدیک میشوید میتواند مفهوم “جذابتر” را به شکلی متفاوت معنی کند. با تاکید بر اینکه از هر یک از این گروهها باشم، که امیدوارم از گاوسانان نباشم (لبخند)، به نظر من رابطه با یک دخترخانم ایرانی به مراتب رابطهای جذابتر و هیجانیتر است. اما اصرار دارم این پاورقی را با فونت کوچک هرچند Bold اضافه کنم که آنچه احتمالا در رابطه با اکثر دخترهای ایرانی به مراتب کمتر دارید آرامش و احترام به Privacyتان در بلند مدت است.
برداشت سوم – کدهای مخفی قرارهای عاطفی
فرهنگ قرارهای عاطفی در امریکا، فارغ از استثناءها، بیشتر از آنکه جدی و نیاز به تمرکز زیاد داشته باشد، آسانتر و بیپرواتر (Promiscuous) است. ساده که بگویم، شما با یک گوگل مپی روبرو هستید که خوانشِ آن بسیار آسان است. به عکس قرارهای عاطفی دختران خاورمیانهای (نه لزوما ایران) که بیشتر با خوانش راه دستیابی به یک نقشهگنج از روی نقشهای صدبار مالیده و تا و خیس شده روبرو هستید که باید ساعتها برای خواندن آن و درآوردن سرنامها و شکلکها و گم نکردن خط مسیرها بیخوابی بکشید.
یک چیز جالبی که در قرارهای عاطفی در ایران کم دیدم این که اصولا Date کردن را یک قرار خصوصی محسوب میکنند، بریتانیاییها و فرانسویها هم اینگونهاند، حال اینکه در فرهنگ امریکا ممکن است اولین و دومین دیتها در قالب قرارهای گروهی باشد. تفاوت مهم دیگر این که به تجربهام در ایران تقریبا و معمولا ، تعمیم نمیدهم، چیزی به اسم دیت دوم یا سوم وجود ندارد، اگر یک دخترخانم از شما خوشش آمد، دیت دوم در اصل آغاز غیر رسمی رابطه است. این بازه فرصت دادن و شناخت، در فرهنگ امریکایی به مراتب طولانیتر است تا اولین بوسه یا بیفاصلگی (سکس) اتفاق بیفتد. بنابراین خیلی مساله طبیعی است که شما در رابطه با یک دخترخانم امریکایی بعداز قرار سوم یا حتی پنجم پاسخ نه برای رابطه بشنوید. معمول این هست که دخترخانم امریکایی اگر بیفاصلگی را برای بار دوم تکرار کرد، آن رابطه دیگر تضمین شده است. بنابراین حتی بعد از دیت و اتفاق افتادن سکس، هنوز پسر امریکایی اطمینان ندارد این رابطه تضمین شده است یا خیر.
دربرخی کشورها، مثل فنلاند یا برخی کشورهای امریکای جنوبی مثلا کوبا که آشنایی مختصری دارم، اصولا مبنای “بله” به رابطه اتفاق افتادن بیفاصلگی است. به نظر ایران نیز همین است. اما میدانم هنوز دختر عرب اینگونه رفتار نمیکند خاصه این که عرب غیر مصری یا غیرلبنانی باشند. نکته این ماجرا این است اتفاقی مهم است که به نظرم در فرهنگ امریکایی در حال اتفاق افتادن است. آدمها فارغ از Match شدن اخلاقی، برایشان مهم است که از Match شدنشان از لحاظ جسمی نیز مطمئن و احساس خوشایندی داشته باشند. پس از اطمینان از آن رابطه عاطفی را رسما شروع میکنند.
در ایران اما این فرضیه در بیشتر خانمها مستتر است که من بدنام را زمانی Share میکنم که از علاقه و شناختام مطمئن شوم. این سناریوی ما را ۱۸۰ درجه عوض میکند. حال اگر من برای نوشتن اینچیزها متهم نشوم و روزی مجبور نباشم داخل برنامه “بیپرده” علی رضوانی جلوی پردهی آبی مخملی، همین طور که آرم سپاه را روی کانال هک شدهی پرنسجان نشان میدهد مغموم بگویم شکر خوردم! باید بگویم روش امریکایی از نظرم بسیار کاراتر است. نگفتم درستتر، که نوشتم کاراتر.
این که ما با یک شناخت صرفا روانی، بخش شناخت جسمانی را قمار کنیم، از نظرم خیلی انتخاب فرزانهای نیست هرچند آن را اخلاقیتر و احساسیتر بدانیم. صدالبته هرکس به روش خودش زندگی میکند و نمیشود خیلی آن را اعتباربندی کرد اما در هر حال اینجا سئوال بسیار مهمی بدون پاسخ میماند که اگر فردی که به او تایید دادهایم، در معاشقه و بیفاصلگی بیتجربه، ناامیدکننده یا خطرناکتر از آن آزاردهنده باشد آیا میشود تضمین کرد این رابطه در آینده محکمتر میشود؟
اتفاق دیگری که خوب در هر دو رابطه ایرانی و امریکایی دیدهام، دیر معرفی شدن پارتنرها به خانوادههاست. در هر دو فرهنگ این اتفاق در انتهای جاده عاطفی میافتد که دو نفر به این نتیجه میرسند که میخواهند با هم ازدواج کنند. با این تفاوت که گاهی در بخش ایرانی خواهر و برادر خیلی زودتر از والیدن در جریان قرار میگیرند، در بخش امریکایی همین هم لزوما اتفاق نمیافتد و برای آن دلیلی نمیبینند.
مساله کلیدی بعدی که در برداشت چهارم به گونهای دیگر به آن خواهم پرداخت خصوصیت بسیار مهمی است که دختر امریکایی دارد و دختر ایرانی نیز دارد، اما ممکن است به واسطه دوست داشتن از آن صرفنظر کند. و آن تفکر مستقل داشتن یا Independent بودن. دختر امریکایی قصهی ما اصولا نه به سادگی شما را تایید میکند، نه به سادگی حرفهای شما را میپذیرد مگر در قانع کردن او بسیار مهارت داشته باشید. این خصوصیتی است که اکثر پسران خاورمیانهای به معنای واقعی ندارند یا نمیپذیرند. دقیقا به همین دلیل است که شما اگر یک پسر جمهوریخواه باشید به سادگی میتوانید با یک دختر دمکرات دوست شوید، اما اگر در ایران یک پسر اصولگرا باشید، دور از ذهن است که بتوانید با یک دختر جنبش سبزی رابطه عاطفی موفق برقرار کنید. این نکته بسیار مهمی است.
هلو برو تو گلویاش این که ما معمولا روابط عاطفیمان را داخل اکوسیستمی جستجو میکنیم که طرف مقابلمان اگر در زمینه اقتصادی نه، لااقل در زمینه سیاسی و مذهبی با ما تناسب داشته باشد. علت آن؟ یک سبب مهم اش این که واژه “تفاهم” را در فرهنگ ایرانی به اشتباه شبیه بودن یا شبیه شدن معنی میکنیم. حال این که اصل هنر “تفاهم” در اصل کنار آمدن با تفاوتهاست. چیزی که اکثریت مردم در ایران بلد نیستند و همین فضاهای شبکههای اجتماعی نشان می دهد تحصیل کردهترینِ آنها به سادگی در این زمینه نسبت به رفتار بزرگسالانه و مزین به احترام نسبت بهم هم آموزش ندیدهاند.
شاید این دلیل مهمی است که پسران مهاجر ایرانی (خصوصا دهه ۶۰ایها) خیلی شانس داشتن رابطه با دخترانِ آمده از خانوادههای سطح متوسط به بالای امریکایی را ندارند و خیلی زود پس زده میشدهاند. چون از همان ابتدا برسر موضوعاتی چون “Privacy”، “Personal space”و حقوق زنان دچار رنجش یا فشار روانی میشوند.
اکثر پسرهای ایرانی تا اواسط دهه ۷۰ ای حتی، در طبقه Alpha male قرار میگیرند که از خصوصیاتشان انتظارِ دیدنِ تابعیت، سرسپردگی و سازگاری بالا از سوی پارتنر عاطفی است و به طرز اغراقآمیزی آن را نشانه وفاداری و علاقه واقعی زن می پندارند. موضوع کمیک درباره مردهای آلفا، این است که نه به سادگی اجازه میدهند زنی که نمیخواهد سرسپرده باشد آنها را ترک کند و از این شرایط سخت رها شود، و نه اجازه میدهند آن زن بماند و آنها از آلفا بودن عقبنشینی کنند.
از این رو دختر امریکایی همانقدر که در قرارهای عاطفی یا شروع سکس معاشقه به قول خودشان easy و بدون سختگیریهای یک دختر فرانسوی یا ایرانی به چشم میآیند، اما برعکس همتای ایرانی و این بار شبیه به همتای فرانسویاش به شدت روی تفکرات و عقایدش مستقل، قاطع و حساس است. یک تفاوت خیلی جالب شمار زیادی از دخترهای امریکایی، با همتایان دیگرشان در دیگر کشورها این هست که دسترسی شما به دنیای آنها تقریبا آسان است و با اولین مکالمهها این احساس به شما دست میدهد که سالهاست که او را میشناسید، اما دختر فرانسوی، ایرانی یا حتی ایتالیایی اگر شما پسری خاصه در جایگاه برتر اجتماعی نسبت به او نباشید، تقریبا اجازه نمیدهد چنین حسی بکنید. ایتالیاییها یک ضربالمثلی دارند که میگویند من مثل گیلاس روی کیک (La ciliegina sulla torta)، دم دستی و سهلالوصول نیستم. این میشود قصه تفاوت همان دنیای شیرینی ناپلئونی و نون خامهای.
برداشت چهارم – کیف پولِ دردسرساز
پول، در رابطه ایرانی همانقدر مهم است که در رابطه امریکایی. اما نقشی که پول بازی میکند کاملا متفاوت است. در اصل به خیالم هرچقدر خرج شدن پول در رابطه ایرانی یک سرویس هنوز پسرانه تلقی میشود، در رابطه امریکایی مهمترین نقشاش ابزاری است که اجازه نمیدهد دختر استقلالاش را در مقابل پسر از دست بدهد. بسیاری از دختران ایرانی میتوانند با این Statement مخالفت کنند که پول خرج کردن یا پرامکانات بودن پسر برایشان اگر کلیدی نیست اما ضروری است و خصوصا در شرایط حال حاضر تنهایی را به رابطه داشتن با پسری کماستطاعت ترجیح میدهند.
در چنین اکوسیستمی خیلی از دختران ایرانی، که جسارت نمیکنم و تعمیم نمی دهم، اگر پسری انتظار داشته باشد خرج کردن در رابطه به نسبتی مساوی باشد، آن را انتظاری توهینآمیز یا رفتاری غیرقابل قبول میدانند. این قاعده در چینیها در شدیدترین حالت خود است. در فرهنگ چینی این امر جا افتادهای است که یک پسر حتی خرج لوازم آرایشی یا بهداشتی یا لوازم تحریر دوست دخترش را نیز باید تقبل کند با این وجود، رابطه همچنان و به غایت زنسالار باقی میماند. کرهایها که فرهنگ نزدیک به چینیها داشتهاند امروز بیشتر به فرهنگ روابط عاطفی امریکاییها نزدیک شدهاند.
چنین چیزی، در رابطه شما با یک دختر خانم امریکایی وجود ندارد مگر، تاکید میکنم مگر، آن دخترخانم برآمده از خانوادهای باشد که کم استطاعت بوده، یا بدون درآمد باشد. اگر بخواهم کمی تلخ تر باشم و یک سوزن نیز بزنم، میتوانم ادعا کنم دختر امریکایی آمده از خانوادههایی متوسط به بالا (White Collar type family) از پول به عنوان اخرین ابزاری استفاده میکنند که اجازه تسلط پیدا کردن یک پسر در رابطه را به او ندهند. این قاعده معمولا در ازدواج برایشان تغییر میکند.
یکی از امیدواریهایام این است که در جامعه ایرانی که اغلب پسرها فکر میکنند به سبب مادرخرج بودن، این اجازه را دارند در رابطه از پارتنر خود هر انتظاری داشته باشند تغییر کرده، و دخترخانمها از استقلال مالی بیشتر برای بالانس کردن توازن دیپلماتیک در رابطه استفاده کنند. اشتباهی که بسیاری از دختران با ذهن کوچک در ایران میکنند این است که جذبِ پول و امکانات را از پسر، نشانی از جذابیت خودشان در مقابل وظیفهشناسی یا سرسپردگی پسر تلقی میکنند، حال اینکه احتمالا مطلع نیستند در دنیای پسرانه، بیشتر زمانها، آنقدر تمامیتخواه یا بهتر بگویم معادلخواه هست که هرچه دخترخانمی در این وادی فرو برود، از احترام و ارزش او در دنیای پسرانه کمتر میشود، پسر احتمالا در ناخودآگاهش به خود این اجازه را میدهد به رابطه بیشتر به چشم یک معاهده “نفت در برابر غذا” نگاه کند. دیگر حالا خودتان جای نفت و غذا کلمات درست را قرار بدهید.
واقعیتاش این است که دختر ایرانی یا نمیداند محتوای فکر و ذهن پسر ایرانی در چنین سناریوهایی آن چیزی نیست که او فکر میکند، یا میداند و قبول کرده این سفره پهن شود و قواعد بازی را پذیرفته است. به این روابط اصطلاحا low-key relationship میگویند. ساده و راحتالحلقوماش خرج کردن پسر در ازای حال کردن و وقتسپری کردن با دختر.
برداشت آخر – نسبیت انیشتن
واقعیتاش را بخواهید در دنیا خیلی چیزها نسبی است. از اخلاق گرفته تا مفهوم سیاسی عدالت. حتی شیرینی امری نسبی است. یک خرما برای یک عرب شیرین است، انواعی از خرما برای عرب شیرینیهایی متفاوت دارد، اما برای یک اسکیمو، همه خرماها خیلی خیلی شیرین اند. زیبایی برای اکثر ما به نسبت تجربه مواجه شدنمان با پدیده زیبایی میتواند متفاوت تعریف شود. از این رو وقتی پای تصمیم گیری درباره روابط عاطفی پیش می آید بیشتر همه چیز وابسته چهار چیز است، تجربه، شعور، توقع و سطح اجتماعیمان.
تجربهی بیشتر، از ما انتخاب کنندهای سختگیرتر یا که بدبینتر میسازد. همان طور که میتواند از ما یک مذاکره کننده بهتر نیز بسازد. توقع مسالهای تعیین کننده است. هرچقدر ما با انتظارات و توقع پایین به یک رابطه ورود کنیم، احتمال ماندگاری آن بالاتر است اما حتی این مساله به سادگی استثنا دارد. چه بسیاریاند رابطههایی که شما با توقع پایین در رابطه میمانید اما اتفاق افتادن مسالهای چون “خیانت” به سادگی آن را از هم میپاشاند.
شیطنت که بخواهم کنم، میخواهم تفاوت مهم دیگری میان الگوی بافتِ احساسی دختر ایرانی و دختر امریکایی را با مثالی بیان کنم. اگر بخواهم لنز دوربینام را بالاتر ببرم، آنقدر که از جزئیات نگاهام بکاهم و به یک تصویر کلیتر برسم، تفاوت دنیای یک دختر ایرانی با دختری امریکایی، درست مانند کنار هم قرار دادن یک قالی نفیس طرح عباسی ایرانی در کنار یک موکت طرح هندسی است.
چنین فرش نفیسی هم نگاهداریاش سخت تر است، هم بر هر زمینی نمیشود پهن کرد، و صدالبته این که لذتجویی از ریزهکاری ظریفاش به دقت و اندک فهم هنری نیز نیاز دارد. از این رو، فارغ از این که پسری باشیم که بخواهیم از تماشای نقش و نگار یک فرش نفیس و زیبا لذت ببریم یا دنیای عاطفیمان کارش با موکت ماشینی با پیچیدگی کمتر نیز حالش خوب باشد، سزاوار است که بدانیم شیرینی ناپلئونی به تناسبِ پیچیدگی و چندطعم بودناش لذت دیگری دارد.
این مثال را زدم که شما دختر خانمها راضی از سالن سینما بیرون بروید. و اما آقایان، قاعده این است که هرکه طاووس خواهد، دهناش سرویس است. شما اگر بخواهید با آدم یک پله بالاتر و همسطح خودتان هم Date کنید، دختر ایرانی گیلاسِ روی کیک که نیست هیچ، بیشتر کیک پشت ویترینی است که باید تا مدتها از رویشیشه لیس بزنید. (چشمک). هرچند این بیشتر شامل روابط عاطفی دهه ۶۰ ایها میشد. فلذا، نظر مرا بخواهید، خاصه در این شرایط حساس کنونی گاهی تنهایی، بهتنهایی، خودش خوب دوست دختری است. همه اینها را نوشتم و اما از یاد نبرید، همه اینها تنها نظر شخصی یک مشاهدهگر بود. تا بزودی… چشمک.