طراحان رایحهی زیادی نیستند که جرات میکنم عطرهایشان را چشمبسته و پیش از استشمام کردن خریداری کنم. و آن طراحان، اغلب کسانی هستند که سلیقهی رایحهگزینیشان، مواد اولیه مورد علاقهشان ، و از همه مهمتر، سبک طراحیشان را در ساخت عطر در طول اینسالها تا حدودی شناختهام. میشل المایراک (Michel Almairac)، طراح فرانسوی تبار رایحهها بدون شک یکی از آنهاست. مردی کمحرف و بداخلاق، که پشتپردهی برخی از بهیادماندنیترین بوهای فاخر و گُلی (Floral) دنیا محسوب میشود.
میدانم در میان دوستان ایرانیام اقبالی به پرفیومهایی برآمده از بوی گلرز خیلی وجود ندارد. و حدس میزنم شاید به دو سبب استفاده فراوان ایرانیان از گلاب (تداعی شدن این بو) و گره خوردن بوهای گل رز با جامعهی روحانیون و افراد مذهبی است. اصولا پرفیومهای پیچیده و گرانقیمت مبتنی بر گلرز در ویترین عطرفروشیهای ایران خیلی جای ندارند؛ هرچند در غرب، خاصه در اروپا، نه در امریکا که اغلب مردم سواد و سلیقهی بویایی ضعیفی دارند، بوهای با پایهی گُلی، خاصه بویهای با تم و بافت (Texture | Theme) رایحهای گل رز، بنفشه و ماگنولیا، نه تنها بسیار محبوباند، که با کمی احتیاط میشود گفت بطور سنتی همچنان بعد از صدها سال رایحهی طبقهی ثروتمندان و پولدارها محسوب میشوند.

میشل المایراک در استودیوی شخصیاش، او از خدایگان طراحی عطرهایی با پایه بوی گلها، خاصه گل رز است.
Photos credits: Parle Moi de Parfum
از نظرم یکی از خوششانسیهای طراحانی چون میشل المایراک، کار کردن در دورهای است که صنعت شیمی و مواد آلی پیشرفت گستردهای کرد و پای Rose ketone های طبیعی و مصنوعی با تنوع زیاد به دنیای عطرها باز شد. Rose ketoneها در اصل فرمولهای طبیعی و شیمیایی معطری (Aromachemicals) هستند که عموما از گل رز مشتق میشوند، اما برخی از این مشتقات رایحههایی بسیار مدرنتر و دلرباتر از خود گل رز را تداعی میکنند. از Rose ketoneها فکر میکنم ۶ مجموعه فرمولاسیون طبیعی (غیرمصنوعی) وجود دارد که گرانترین آنها در صنعت عطرسازی با اسم اختصار α-Damascenone شناخته میشود که البته در پرفیومی که معرفی میکنم استفاده نشده است. البته در صنعت عطرسازی، گاهی به دلیل گران بودن گل رز، α-Damascenone از کیوی، برگ سیگار یا آبجو تهیه میشود که صدالبته مصرف کنندهی نهایی این را نمیداند.
و اما، سالهاست که از رایحههای لاینِ مد و فشن ایتالیاییParco Palladiano هیجان زده میشوم. برندی با مجموعه عطرهایی که آن را به اکثر خانمها و آقایانی که برایشان مهم است عطری امضا (Signature Smell) داشته باشند پیشنهاد میکنم. هرچند مردم برندها و لاینهای فرانسوی را به عنوان خوشنام و قابلاطمینانترینها در صنعت و بیزنس عطرِ اروپا میشناسند، اما اسپانیاییها، ایتالیاییها و البته انگلیسیها در این زمینه گاهی حرفهایی مهم برای گفتن دارند.
شخصا خیلی طرفدار رایحههای ایتالیایی نیستم اما رایحههایی که Parco Palladiano عرضه میکند برایام قصهای متفاوت دارد. از سال ۲۰۰۵ مجوعه عطرهای این برند را با نام Bottega Veneta میشناسم و حتی به یک رایحهی متوسط در میان این کارها برنخوردم. برندی که میدانیم برای آدمهای خاصپسند و ثروتمند لباس و عطر میسازد و از گران بودن قیمت عطرهایاش عمدا ابایی ندارد. از میان ۱۵ عطری که این برند با نام Bottega Veneta با بویهای گُلی (Floral) عرضه کرده، انتخابام اینجا برای نقد و بررسی شماره یک آن یعنی Bottega Veneta I Magnolia است.
اسم Palladiano برای علاقهمندان به معماری البته آشنا است. اشاره به عمارتهایی مجلل و پردالان و لایه لایه دارد که در میان باغهایی وسیع محاصره شدهاند. آنها فارغ از زیبایی و مدرنیتهی درون فضاسازیشان، به گونهای یک جایگزین برای کنار زدن زیباییهای پیچیده معماری عصر گوتیک محسوب میشدند که بیشتر آمده از فضای مذهبی بودند. Palladiano ها نمادی از Domination یا برتری جویی نیز هستند که صاحبان آن سعی داشتند با رفتن به دامن طبیعت، خود را از فضای شلوغ و مملو از طبق متوسط شهری دور کنند و خوشنشین بودن خود را بیشتر متمایز کنند. خصوصیتی که در همه مجموعه عطرهای Bottega Veneta تزریق شده و مرد و زنی متکبر را اغواگرانهترین حالت ممکن خود تداعی میکنند. گزیدهخواه بودن، در عین قدرتمند بودن. و قدرتمند بودن، در عین دور از دسترس بودن.

عکس یک Palladiano که اساسا سبک ساخت و سازی در معماری است که از انگلیس به ایتالیا و بعدها امریکا نفوذ پیدا کرد. و خدا روشکر که آرشیتکت فرزاد دلیری به این یکی ورود پیدا نکرد.
عطر بوتگا ونتا ماگنولیا (Bottega Veneta Magnolia) را بسیار دوست دارم. از آن رایحههایی که دوستداشتم برای یک بار استشمام کردناش در روز، روی میز کارم باشد. با یک طراحی شیشه عالی که ظرافت بافت روی شیشه و درپوشِ نقرهایاش، درخشندگی، و نکتهسنجی را به رخ بینندهاش میکشد. یک پرفیوم که به جرات یکی از آغوشیترین رایحههای گُلی (Floral) را با خودش به دنیای رایحهها آورده است. پرفیومی برای آقایان و خانمها، که به نظر و تجربهام، برای خانمها البته به مراتب برازندهتر است.
تم اصلی عطر، برآمده از گل ماگنولیا (Magnolia) است. یک بوی تقریبا سرد و خیس و شیرین که با گذر زمان به بویی خشک و نیمه گرم و قدری تاریک و حیوانی (Animal) تغییر رایحه میدهد. ترکیبی از بوی بهار در یک روستای بِکر شمالی، در کنار رایحهی رطوبتِ خاکی که از باران صبح نمناک شده است. در لایه نخست، این سبزی و شیرینی آمده از گل فضا را تسخیر میکند، نیم ساعت بعد، لایههای جدیدتر باز میشود و آرام آرام بوی ترشِ گریپفروت و اندکی عطر پوست نارنج کال آن را غنیتر میکند. از شیرینی به رگههایی از ترشی میرسد و آرام آرام بوی خاک و چوب و گل Lily نیز انگار که از خواب برخواسته باشند، در آن قویتر می آمیزند و آن را دلکشتر میکنند. این لایهشکوهمند از عطر، همانجایی است که یکی از آغوشیترین لحظههای خودنمایی آن است.
رایحه، از نظرم نماد زنی زیبارو و خوشاندام و مغرور است که از پلههای این Palladiano در یک صبح خنک بهاری زیبا پایین می آید در حالی که لباس آبی و مخملین فاخرش روی زمین کشیده میشود. صحنهای چشمنواز که زنی خاص بودن را نه در پوشش، که در نگاه و زبان بدن او فاش میکند. در آرام پلک زدناش، در دلبرانه کنار زدن موهایاش، و در خندیدنهای گاه به گاهاش.
عطر بوتگا ونتا ماگنولیا، به مانند همه عطرهای با رایحهای آغوشی و شهوتآمیز، نه تنها ماندگاری و پخش (Projection) طولانی ندارد، که برای استفاده فضای بسته، و موقعیتهایی نزدیک طراحی شده است. عطری که به عقیدهام بیشتر مناسب زنان شرقی، کمصحبت، گوشهگیر، مغرور اما پرجسارت است. با این وجود همچنان عطری مناسب برای مردان کت و شلواری و البته میانسال نیز هست. این رایحه، برای مردان سیگاری، میتواند یک Game Changer باشد، وقتی بوی تلخ و خشک تنباکو، در آن می آمیزد.

نقاشی رنگ و روغن La Princesse de Broglie اثر ژان اگوست دومینیک آنگْر، که اکنون در موزه متروپولیتن قرار دارد. رنگ آبی، برای سالها رنگ طبقه اشراف و روشنفکران آمده از خانوادههای بالا شناخته میشد به این سبب که تولید رنگ آبی، فرآیندی بسیار گرانقیمت و از سنگ لاجورد استخراج می شد که قیمت لباسها را بسیار گران میکرد. بعدها رنگ آبی ارزان مشهور به نام آبی پروسی خلق شد که طبقه متوسط نیز توانست لباسهایی آبی را در میهمانیهایشان بیشتر به تن کنند.
Robert Lehman Collection, 1975
سرانجام پس از یک ساعت، لایه آخر عطر در فضا میشِکفد. لایهای که تا حداکثر ۴ ساعت به قوت خود میماند. رایحهای واپسین برآمده از بوی مُشک و برگ درخت کاج و گل رز در کنار بوی گل ماگنولیا تصویری از یک زن اشرافزاده فرانسوی را در ذهن زنده میکند. که اگر چشم را برهم بگذارم و استشماماش کنم، مرا یاد تابلوی زیبایی La Princesse de Broglie می اندازد. بویی سحرانگیز و ماورایی که ترکیبی از رایحههای شیرین و ترش و بهشتی از گلهاست. همسایگی رنگهای سرد و اندکی تاریک در کنار گرمِ و روشن طلایی.
عطر بوتگا ونتا ماگنولیا، عطری که میشل المایراک آن را استادانه طراحی کرده، تا با پیچیدگی و هوشمندی که در شکفته شدن لایههای آن است، تلاش کند به آن شخصیتی متفاوت و استثنایی برای استفاده توسط خاص پسندها بدهد. میشل المایراک بدونشک به خاطر خلق این عطر سحرانگیز به خود میبالد و مطمئنم از آن افرادی است که اگر روزی از دنیا رفت، شاهکاربینشپژوه حتما خواهد گفت که وقتی استاد داشت در باغ هشتگرد ادکلن میگذاشت، برای او در آشپزخانه غذا درست میکرد. چشمک