بدون تعصب که نگاه کنیم، هر سه دینِ یهودیت، مسیحیت و اسلام از مردسالارانهترین ادیان جهاناند. با این وجود میشود گفت از میان این سه، یهودیت، به شدت مردسالارانهتر و سختگیرتر است. اما آنچه بزرگترین پرسش را فارغ از این خصوصیت در ذهن ما ایجاد میکند این است که چرا برخلاف اسلام و مسیحیت که ادیان بسیار جدیدتری بودهاند، و تا امروز میلیاردها تَن به پیروان آنها اضافه شده است در دین یهودیت پس از ۳۲۰۰ سال این اتفاق نیفتاد و امروزه جمعیت پیرواناش کمتر از ۲۰ میلیون نفر است؟ از چه رو این دین در جذب مردم چندان موفق عمل نکرده است؟
شاید بشود گره ِ کور این مساله را در تفکر نژادی، قومیتی و قوانین سختگیرانهی این دین یافت. شما نمیتوانید به سادگی یک یهودی باشید، مگر این که خون یهودی در رگهایتان در جریان باشد. و راهحلی که برای گرویدن ِشما (Conversion to Judaism) به این دین گذاشته شده همچنان سبب نمیشود یهودیان شما را عمیقا از خود بدانند. در این صورت تنها اجازه میدهند در جامعه آنها از امتیازاتشان برخوردار شوید.
پشت صحنهی این سناریو صدالبته تفکرِ خودبرتر بینی است که ۳۲۰۰ سال از زمان ظهور حضرت موسی برای این قوم بارها و بارها خوانده و نوشته شده است. در اصل میتوان گفت این دندان لقی بود که موسی برای هربار همراه کردن قوم بدقلقل بنیاسرائیل با خودش بکار میبرد و اینگونه آنها را به پیروی از خودش تهیج و آرام میکرد. قرنها گذشته، اما یهودیان همچنان عمیقا اعتقاد دارند “ملت خاص” یا “ملت منتخب”خداوند هستند و روزی خداوند این قوم را بر همه مسلط خواهد کرد. پس از این رو که فکر میکنند نباید مردمان غیریهودی (به دنیا نیامده از پدر یهودی) با ورود به حلقه جامعهی آنان، این خلوص را برهم بزنند اصولا از گرویدن دیگران به یهودیت به ندرت استقبال کردهاند.
یهودیان زندگی دیگر ادیان در کنار خود را پذیرفتهاند، اما اعتقاد دارند اگر باقی ادیان اعضای یک پیکر باشند که به خداوند متصل میشوند، اما آنها مغز و قلب این پیکره هستند. احتمالا ما و مسیحیان بیضه و مثانه و آپاندیس این پیکره هستیم. (چشمک) اما این یک واقعیت پنهان است که در میان یهودیان ارتدکس و بسیار مذهبی، نفرت از غیریهودیان، بیگانهستیزی، برتری جویی، مالکیتطلبی مالی، خشونت دردرونیات بسیاری از آنها همچنان وجود دارد.
همان طور که در قسمت پیشین اشاره کردم، مسیحیت یک اصلاح (Reform) آمده از داخل دین یهودیت بود که در نهایت سبب شد یهودیان خشمگین با کشتن عیسی مسیح به آن پایان دهند. همچنین اشاره کردم که عجیب است که علی رغم این که اسلام تقریبا ادامه دین مسیحیت نیست، اما شباهتهای انکارناپذیری با یهودیت دارد. گاهی میزان این شباهتها در شیوهی عبادت یا آداب و رسوم داخل خانه حیرتآور است. از مراسم نماز جماعت گرفته، تا قوانین پوشش و حجاب برای زنان. از قوانین سختگیرانه برای خروج از دین گرفته تا قوانین مربوط به نوشیدنیها و گوشت. اما سئوال مهمی که پیش می آید این که چرا دقیقا پیروان این دو دین، که بسیار شبیه به هماند سالهاست که سایه یکدیگر را با کاتیوشا میزنند؟ از چه رو اینقدر نسبت به هم بیاعتماد شدهاند؟ و چرا برخلاف مسلمانان، اغلب این یهودیان بودهاند که برای آزار و تحقیر مسلمانان دست بکار شدهاند؟ تاریخ در این زمینه آموزنده است. در قسمت چهارم و پایانی این مجموعه مرور نکتههای کمترگفته شده درباره یهودیت را خواهم داشت که طبق معمول، به نوشتاری طنازانه تذهیب خواهد شد.
اسلام و یهودیت
اگر بخواهم یک برهه زمانی (Time line) که در پخش شدن جمعیت یهودیان در جهان بسیار موثر بود را نام ببرم، ۷۰ سال پس از میلاد مسیح است. اینجا حضرت مسیح کشته شده است. یهودیان از نقش داشتن در این ترور راضی هستند و البته حضرت محمد هنوز به دنیا نیامده است. زمانی است که رومیها به فلسطین کنونی و خاصه اورشلیم حمله میکنند و دو قبیله بازمانده از ده قبیلهی بنیاسرائیل از ترس جان و مال گروه به گروه به این سو و آن سو میگریزند.
از میان آنها، نزدیک به ۱۰ هزار نفر، به هر سختی و دشواری هزاران کیلومترها دورتر سفر میکنند تا به یمن میرسند. این یهودیان آرام آرام در جامعه آنقدر حل میشوند، و اکثر زمینهای نخل خرما و تجارت میوهجات و سبزیجات را صاحب میشوند که به نوعی یمن امروزین را به نوعی اولین پایگاه خود در خاورمیانه میکنند. همین می شود که یک روز پادشاه یمن را جو گرفت و گفت دوستان من میخواهم یهودی شوم! و از این پس همه هزینهها برای یهودیان خواهد بود. او از سلسلهی حِمْیَر بود. تا اینجا هنوز اسلام وجود نداشت اما قدرتمندترین دین یا باور خاورمیانه زرتشتیان (Zarathustra) ایران بودند. از اینجا یهودیت در خاورمیانه، خصوصا مناطقی که امروز عربستان، ایران و عراق نامیده میشود گسترده شد. صدها سال میگذرد و یهودیان با این که در جامعه اعراب (بتپرست و خورشید پرست و ابراهیمی و …) پذیرفته شده بودند اما ترجیح می دادند در شهرکها و قلعههای خود زندگی کنند تا همیشه در امان باشند. و برای این که از لحاظ قومیتی مخلوط با قوم عرب نگردند قوانین سختگیرانهای برای ازدواج میگذارند. با این وجود به دلایلی به جای اسامی آرامی، برای خود اسامی عربی انتخاب کردند تا به سادگی یهودی بودنشان شناخته نشود. چرا؟ نمیدانیم. خلاصه که پلاکهایشان را مخدوش میکردند.

تمثال حضرت علی (ع) که گفته میشود با زور بازو درب یکی از قلعههای خیبر را از جا میکند و سبب ورود سپاه مسلمان به مستحکمترین قلعه یهودیان میشود. البته خوب، نمیدانم. من خیلی به سینمای هند علاقه ندارم. خیلی باورپذیر نیست از جا کنده شدن این درب چندتُنی توسط یک نفر. خصوصا برای حضرت علی که از محبالدین طبری نقل شده که بر خلاف پیامبر، او فردی کوتاه قد بوده است.
پس از سالها، یهودیان در شبه جزیره عرب، خاصه میان مدینه و مکه، ۷ قلعه و دژ بزرگ ساختند که به دژهای خیبر مشهور شدند. اما در میان آنها بزرگترین و مستحکمترینشان قلعهی قَموص بود. آنچه من در کتب درسی ایران دیدهام که از جنگ خیبر نام برده شده، در اصل فتح همین قلعه قموص است. و این از بزرگترین و اولین جنگها میان مسلمانان و یهودیان بوده است. نبرد خیبر (Battle of Khaybar)، همان جایی است که حضرت علی آنجا قلعه قموص را فتح میکند، درب را از جا میکند، و جنگجوی مشهور و غولاندام یهودیان بنام مرحب را میکشد. اما چرا این سلسله جنگها میان پیامبر و یهودیان؟ آیا واقعا پیامبر سلام یهودی سیتز بود؟ پاسخ کوتاه این است، خیر.
همانطور که احتمالا خیلیها نمیدانند، مبنای تاریخ هجری شمسی تقویم فارسی (که داریم به سال ۱۴۰۰ آن نزدیک میشویم)، ارتباطی به اتفاقی خاص در ایران ندارد. بلکه مبنایاش همان زمانی است که پیامبر از مکه (جایی که با Bluetooth و پیامرسانهای فیلتر شده دنیای اسلام را اداره میکرد) به یثرب یا همان مدینه امروزین (جایی که آشکارا و با صدای بلندگفت من ولیامر دنیای اسلام هستم) حرکت کرد. ورود پیامبر به مدینه که اولین و مهمترین اتفاق دنیای اسلام است، مبنای تقویم ایران نیز هست.
وقتی حضرت محمد (ص) حکومتاش را در مدینه شروع کرد، که سال ۱ هجری شمسی محسوب میشود (۱۳۹۸ سال پیش) یکی از اولین کارهایی که انجام داد، دادن اماننامه (مشهور به دستور المدینه) به همه بتپرستان و یهودیان بود. از سپاهاش و مسلمانان خواست نه اموال، و نه ناموس و نه فرزندان مردمانِ این ادیان مورد بیحرمتی قرار گیرد و نه از آنها خواسته شود حتما مسلمان شوند. مشهور است که دستور داد کسی حق ندارد به غنیمت حتی یک خلخال از پای یک زن یهود بیرون بیاورد. شما اگر تاریخ اسلام را از منابع دقیقاش بخوانید متوجه میشوید محمد (ص) به شدت بر حرمت نهادن بر زنان دشمن یا غیرمسلمان تاکید داشت. این در جامعه آن زمان عرب که زن را معادل با ثروت و غنیمت جنگی میدانستند و رفتاری شیء گونه با آن داشتند، یک رفتار انقلابی و بسیار روشنفکرانهای بوده است.
با این وجود عده زیادی از بتپرستها، و بسیار کمی از یهودیان از ترس همرنگ نشدن با جماعت، به مسلمانی تظاهر کردند و اما مسلمان واقعی نشدند. کاور گوشیهایشان آیفون بود، اما داخلاش گوشیهای هُوایی بود. بکگراند صفحههایشان عکس محمد بود، اما آهنگ پیشواز پشتخطشان صدای نیِ موسی بود. عدهای از این یهودیان که مسلمان شدند، بعدها که متوجه شدند از جانب پیامبر تهدیدی به آنها نمیرسد، همچنان خود را به مسلمانی میزدند و اما برای قبیلههای یهود خبرچینی میکردند تا اگر بشود، جامعه جوان و هنوز قوام نگرفته مسلمانان را از هم بپاشند. این دقیقا همان پلتفرمی است که سالها پیش میان پیروان حضرت عیسی و جامعه آن زمان اورشلیم انجام دادند و تاریخنگاران اروپایی بارها بدان اشاره کردهاند. از معدودکارهای عجیبی که یهودیان در آن تبحر داشتند و اما درباره اسلام خیلی موفق بدان نشدند تغییر دادن متون دینی بود. این کار را از طریق خطاطان به ظاهر مسیحی (اما از خانوادههای یهودیزاده) که کارشان نشر کتابهای مقدس بود پیش میبردند. کتاب مقدس مسیحیان گفته میشود صدها نسخه جعلی دارد که خوب سبب ِانحراف مسیحیت به فرقههای گوناگون شد. اما آنها جز یکی دوبار که افشا شد، نتوانستند با قرآن چنین کاری کنند.
با این وجود آرام آرام مچ اینها گرفته میشد. افرادی که برای نماز به مسجد می آمدند، اما یاران محمد (ص) میفهمیدند لالولایِ کارهای بعد از نماز، یواشکی تورات داخل مسجد باز میکنند و میخوانند و عفو عفو میگویند (چون روایت عبدالله بن سلام). یا یک روزهای مشخصی غیب میشوند و سرکار و مزارع نمیآیند و خود را به تمارض میزدند. در اصل به پیروی از آیین یهودیت آن روز در هفته باید کار نمیکردند. و در حالیکه دست تعجب مسلمانها زیر چانههایشان بود، برای تابلو نشدن، این مسلماننماها برای نماز جماعت با مسلمانان ناگهان بدو بدو پیدایشان میشد و صف اول میایستادند و احتمالا قلهوالله را غلیظتر از اصحاب پیامبر حلقوی میگفتند! واژه منافق در ادبیات (Terminology) اسلام از همینجا آمد. یهودیانی که ظاهرشان را مسلمانهای دوآتشه کرده بودند و پیشانیهایشان از سجده کِبِره بسته بود، اما در اصل یهودی مانده بودند. این در ایران امروز هم حتی هست. شاید بسیاری از مردم ندانند که بسیاری از صرافان ودلارفروشهای ایران، خاصه در تهران، در اصل به ظاهر مسلمان اما نسل اندر نسل از خانوادههای یهودی و یهودیزاده هستند. یکجورهایی میشود گفت بخشی از بازار دلار ایران، در دست خانوادههای اینچنینی است.
اما تاریخ را که ساده کنم، اسلام که دین رسمی شبه جزیره عربستان شد، ما سه قبیله مهم یهود در این منطقه داشتیم. اینها در اصل نوادگان همان یهودا بودند، اما نامهای عشیرهایشان بنیقینقاع، بنینضیر و بنیقریظه بود. افراد این قبیله در طول ۷ سال آنقدر بلا بر سرپیامبر آوردند، آنقدر کارشکنی، خیانت و ماستهای خودشان را با قیمههای اسلام قاطی کردند که یک روز صبر و رحمت محمد (ص) تمام میشود. رسولالله یکی از سرداراناش را به جنگ آنها میفرستد که پیروز نمیشود. عصبانی به سراغ حضرت علی میرود که میبیند ایشان در حال بازی Call of duty با پلیاستیشن ۵ است. سیم پلیاستیشن را میکشد و علی داد میزند پیامبرا حداقل میگذاشتی Save اش میکردم کد نسوز ندارم! که پیامبر ذوالفقار علی را به او میدهد و میگوید به ولای علی یک مرتبه دیگر بیایم، ببینم جای این ذول، دسته پلیاستیشن دستت باشد من میدانم و تو، و بعد حضرت علی را با سپاهی روانهی قلعههای یهودیان ناسپاس میکند. جنگی که تبدیل به یکی از دلاورانهترین و غرورانگیزترین جنگها به رهبری علی (ع) در صدر اسلام میشود.
پیش از وارد جزئیات شدن، یک تصویر بزرگ ( Snapshot) به شما بدهم که هرچند ثابت نشده، اما روایتهای زیادی (خصوصا در منابع اهل تسنن) برای آن هست و آن این که پیامبر اسلام به مرگ طبیعی از دنیا نرفت. ادعا میشود ایشان با گوشت کبابِ سمی یکی از زنان جوان یکی از این سه قبیله که پیامبر و یارانش بر سر سفره او نشسته بودند چشم از جهان فروبست. اگر این روایت تاریخی حقیقت داشته باشد معنیاش این است که یهودیان هم در کشتن حضرت عیسی و هم محمدرسولالله بطور مستقیم دست داشتهاند. به نظر می آید “ترور” از ابتدا در میان یهودیان یک عمل جا افتاده بوده است. البته که تاریخ آکادمیک، نه تاریخهای من درآوردی منبری، در این زمینه Factهای زیادی دارد.
در این ۷ سال تا آغاز کینه اسلام و یهودیت در سرزمین اعراب، اولین قومی که به محمد خیانت کرد بنیقینقاع بود. مردان این قبیله اغلب در کار فروش طلا و نقره بودند. اشرافی یهودی در سرزمین اعراب بودند. خیلی پولدارهایشان حومه مدینه بودند متوسطهایشان داخل قلعهها. اینها هرجا مسلمانی را تنها میدیدند او را آزار میدادند. اکثر روایات دروغی که درباره پیامبر اسلام و عادت او وجود دارد (مثل ازدواج با هزاران زن) را افراد این قبیله نشر دادهاند. حضرت محمد این سبک زندگی و رفتار قوم یهود را تحمل میکند تا آن اتفاق بزرگ میافتد.
یک روز که یک زن مسلمان برای فروش طلاهایش به بازار طلای یهودیان میرود، دورهاش میکنند، دامن او را به پایین میکشند، پوشش را نمیدهند و آن زن که پایینتنهاش مقابل بازاریان عریان میشود شروع به فریاد و شیون میکند. همه شروع به خندیدن میکنند که مسلمانی رهگذر از خشم به آن یهودی طلافروشی که این کار را کرده یورش میبرد. او را میکشد. یهودیان نیز به سمت آن مرد مسلمان یورش میبرند و او را میکشند. چند ساعت بعد پبامبر خواست قاتلان این مرد مسلمان خود را به عدالت بسپارند که نکردند، پس اماننامهی آنها را باطل کرد و به آنها ۲۰ روز وقت داد این شهر را ترک کنند تا مورد غضب اسلام قرار نگیرند. این شد که قبلیه بنیقینقاع (Banu Qaynuqa) که به شایعه سازی و آزارجنسی زنان مسلمان عادت داشت از آن منطقه دور شد. این قائله جز همان یک یهودی، کشته دیگری از این قبیله نداشت.
چند سال گذشت و قبیلهی بعدی یهودیان که به اماننامهاش خیانت کرد، بنینضیر (Banu Nadir) بود. از اینها عوضیتر در عربستان نبود. یعنی که واژهی عوضی را اولین بار برای اینها ساختهاند. از روشهای این قبیله دختر دادن به مسلمانان برای نفوذ در میان آنها بود اما در عینحال سعی داشتند میان مسلمانان تفرقه و دشمنی ایجاد کنند. مغز متفکرشان حیی بن اخطب، که گفته میشود از لحاظ حیلهگری عمر و عاص یهودیان آن منطقه بود.
آنها بارها نقشه قتل یاران پیامبر و خود او را ترتیب میدهند و اغلب موارد آن را به شیوهای انجام میدهند تا پیامبر به بتپرستان (فالوورهای ابوسفیان) مشکوک شود. پیامبر بارها مورد سوء قصد قرار میگیرد و اما به یقین نمیرسد. بنینضیرها که اغلب صاحب نخل خرما و دامداری بودند در نهایت یک روز از پیامبر دعوت میکنند تا به منطقهی خیبر، محل قلعههای آنان بیاید و به کسب و کارشان برکت بدهد. پیامبر میرود و در چندمین روزی که آنجاست وقتی محمد به خانه حیی بن اخطب دعوت شده، از قبل حیی بن اخطب هماهنگ میکند تا سنگی عظیم را وقتی محمد از کنار یکی از دیوارها میخواهد عبور کند بر سر او هل دهند. اما محمد رسولالله که جبرئیل در آخرین لحظات زود موضوع را برایاش از آسمان واتس آپ میکند میفهمد و سنگ را میبیند و یقین پیدا میکند این میهماننوازی ترتیب داده شده، در اصل نقشه قتل او بوده است. اینجا این پیامبر، آن پیامبر سابق دیگر نمیشود.
محمد به آنها ۱۰ روز زمان میدهد تا از اطراف مدینه بروند وگرنه سپاهاش را به سراغ آنها میفرستد. قبول نمیکنند و در همان قلعههایشان در منطقه خیبر میمانند. این میشود که سپاه اسلام نبردی را با یهودیان بنینضیر به اسم جنگ خیبر آغاز میکند که به تار و مار شدن و تسلیم آنها میانجامد. اینجاست که حیی بن اخطب کشته میشود. گفته میشود پیامبر پس از جنگ باز به خانواده او اما امان نامه میدهد و دستور میدهد کسی به بازماندگان یهودی از جنگ آسیب نرساند. در پایان این جنگ است که محمدرسولالله برای در امان ماندن این قبیله، از دختر ۱۷ سالهی حیی بن اخطب خواستگاری میکند تا عشیره قریش را با بنی نضیر به صلح برساند، که میپذیرد. ناماش صفیه بود. برخی روایات صفیه را همان دختری میدانند که سالها بعد با کباب مسموم از پیامبر انتقام گرفت و سبب پایان زندگی او شد. اما از Documentation تاریخی نمیشود آن را با قطعیت تایید کرد. تا اینجا، نزدیک به ۱۰۰ یهودی در این نبرد جان خود را از دست دادند و ۵۰ مسلمان همچنین.
تنها قبیله یهودی که به پیامبر خیانت نکرده بود، بنیقریظه (Banu Qurayza) بود که آن هم سالها بعد کرد! جنگی میان سپاه پیامبر و بتپرستان در میگیرد که به جنگ خندق مشهور است. همان جنگی که ابتکار عملاش به نام یک ایرانی به اسم آقا روزبه ثبت شده است. در این جنگ آقا روزبه که از سمت اصفهان نمیدانیم چطور خودش را عربستان رسانده (!) وقتی سپاه ابوسفیان از همه طرف در حال حمله به مدینه است رو به پیامبر میگوید (با لهجه اصفهانی تصور کنید): دادا!میگما، اصولیش اینس که ما یه گُودالی همین دَمادولا مدینهدونا دورتادور بکشیما پُری آبش بوکنیم. برا چی چی؟ که اینا اومِدَن دمشونا بذارن رو کولشونا برن دنبالی زندگیشون! اینجا چارباغ نیسا که بذاری کِلش کِلش بیان تا پشتی دروازامونا! اینا بنز نیسَّنا که بیان بمالن به ما خوشمون بیادا! آدِمکشن!
که در نهایت محمد (ص) این ایده را میپسندد و پیشنهاد داد دور مدینه خندقی (Moat) حفر شود تا سپاه دشمن به مدینه نتواند نزدیک شود. شگفتانگیز این که افراد قبیله بنیقریظه نزد پیامبر میروند و میگویند اجازه بده ما هم در این کار شریک شویم. که میشوند. پیامبر هم که دستور داده بود هر چند کیلومتر دورِ این خندق یک راه عبور باشد و گروهی نگاهبانی دهند، از روی اعتماد، نگاهبانی یکی از این راهروها را به بنیقریظه می دهد.
آنچه اتفاق میافتد اما این است. سپاه ۱۰ هزارنفری دشمن به رهبری ابوسفیان (همان بتپرست مشهوری که پیامبر با ورود به مدینه به او امان نامه میدهد) با یک هماهنگی با یهودیان بنیقریظهای که داخل مدینه زندگی میکنند در طول جنگ تصمیم می گیرند از یکی از این راهروها به مدینه نفوذ کنند که بچههای حفاظت اطلاعات مدینه و سربازان گمنام خیانتی که این یهودیان درحق او میکنند را با مدرک و سند نشان میدهند. سپاه ابوسفیان که بر اثر گیر افتادن در پشت خندق شکست خورد، حضرت محمد به تلافی این خیانت دستور میدهد به سکونتگاه اصلی آنها در بیرون از مدینه حمله کنند. این بزرگترین جنگ پیامبر با آخرین قبیله خائن یهودی به او است. و البته تا از خاطرم نرفته بگویم که آن آقا روزبه ، همان سلمان فارسی (بدین اسم تغییر داد) است که نخستین ایرانیِ مسلمان کره زمین محسوب میشود و واقعا اهل اصفهان بوده است.
و این همان جنگی است که تاریخنویسی به نام ابن اسحاق (که ۱۵۰ سال بعد از این واقعه میزیسته) ادعا کرده در آن یهودیان قتل عام شدند. به گونهای که حضرت علی تنها در یک روز نزدیک به ۸۰۰ نفر را گردن زده است. در این روایت تشکیک است. گفته میشود ابن اسحاقِ مسلمان شده در نزدیکی با یهودیانی بوده که عادت به بزرگنمایی قتلعامها و مظلوم نمایی داشته اند. با این وجود تصور این که یک انسان بتواند ۸۰۰ گردن را در یک روز بزند اصولا باوری غیرعقلانی است واصولا حضرت علی دارای چنین روحیاتی نبوده است. آدم مرغ در آشپزخانه پاک میکند خسته میشود! چه برسد به زدن گردن ۸۰۰ نفر. و این تقریبا پایان تجمع یهودیان در نزدیکی شهرهای مسلمان است. بسیاری از آنها دوباره به سمت اروپا میروند، به سمت ایران مهاجرت میکنند (احتمالا کلیمیان امروزین) یا در مناطقی که امروز سوریه نامیده میشود زندگی جدیدی را آغاز میکنند. از اینجا دکمه Forward را فشار میدهم و به هزار سال بعد، یعنی دوران معاصر میرویم.

تصویری از مردمان یهود در عربستان در نزدیک به ۸۰ سال پیش. وزارت امورخارجه اسرائیل ۴ سال پیش طرح شکایتی ۱۰۰ میلیارد دلاری را پیش کشید که براساس آن دولت عربستان باید این پول را به همه یهودیان ِخاورمیانه پرداخت کند. آنها اساس شکایتشان را اخراج سه قبیله مهم یهود توسط پیامبر در ۱۳۹۲ سال پیش عنوان کردهاند.
یهودیان و اروپای نوین
شاید بسیاری ندانند که کشف شدن قاره امریکا توسط کریستف کلمب، در اصل نه مدیون شاه اسپانیا، که مدیون یهودیان ثروتمند ساکن اسپانیا بوده است. این یهودیانِ تاجر و بانکدار حاضر به پرداخت هزینه صدها کشتی به رهبری کریستف کلمب میشوند به شرطی که اگر از این سفر امتیازی تجاری به دست آمد متعلق به آنان باشد. اینجاست که با ورود کریستف کلمب به سرزمینی که امروز کوبا نامیده میشود، تجار یهودیِ همراه او در کشتی، با اولین چیزی که آشنا میشوند مزارع تنباکو و شیوه کشت آن است که انحصار آن را از دولت اسپانیا میگیرند. از آن زمان تا امروز که ۶۰۰ سال میگذرد، یهودیان بزرگترین مافیای پشت پرده تنباکو و سیگار در هرجای جهان، جز کوبا هستند.
در زمان پیش از اروپای مدرن، نزدیک به ۷۵ هزار یهودی در اروپای امروزین، ۲۵۰ هزار یهودی در خاورمیانه و آسیای میانه، ۲۵۰ هزار یهودی در قاره افریقا زندگی میکردهاند. این نکته مهمی است. امروزه قاره افریقا یهودیان بسیاری را در خود جای داده است که یکی از دلایل تسلط دولت اسرائیل بر کشورهای این منطقه همین است. تسلطی که حکومت ایران سعی کرد با نفوذ در افریقا آن را ضعیف سازد اما به باورم موفق نبود.
در سال ۱۴۰۰ میلادی (۶۰۰ سال پیش)، اسپانیای امروزین مرکز تجمع یهودیان بود. و پس از آن لهستان و مجارستان. برخلاف یهودیان آسیایی و آفریقایی که اغلب زندگی فقیرانهای داشتند، بیش از نیمی از یهودیانِ ساکن اروپا از ثروتمندان، بانکداران و افراد مرتبط با حکومتها بودند. صاحبان قمارخانهها و عشرتکدهها و روسپیخانهها نیز اکثرا یهودی بودند. همچنین بیشترین سهم تجارت از تنباکو، تولید سکه، صرافی و بانکداری، حمل ونقل و تولید مشروبات الکی و ساخت اسلحه و باروت در دست خانوادههای بزرگ یهودی در اروپا بود.
با این وجود همچنان یهودیان علاقهای به نزدیکی و اختلاط با مسیحیان و دیگر قومها نداشتند. گاهی آنها در هر شهر اروپایی محلههای مخصوص به خود را داشتند که به گتو (Ghetto) مشهور بود. محلههای یهودی نشین. نمونههایی از این گِتوها در همه جای جهان هست، مثل محلهی جویباره در اصفهان، یا عربمحله در مازندران که فکر نمی کنم در حال حاضر خیلی یهودی نشین باشند اما صدها سال پیش از گتوهای یهودیان بوده است. تا نزدیک به سال ۱۶۰۰، اسپانیا، هلند و لهستان محل تجمع یهودیان بود. اما ۱۰۰ سال بعد، آرام آرام یهودیان برای موقعیتهای بهتر زندگی آغاز به مهاجرت به انگلستان میکنند. پس چمدانهای سامسُونایتشان را میبندند و دسته دسته به لندن و ایرلند مهاجرات میکنند. مهم است که بدانیم اگر امروز لندن تبدیل به قلب مناسبات مالی و تجاری مدرن اروپا شده است، آن را مدیون یهودیانی است که ۳۰۰ سال پیش به این کشور مهاجرت کردهاند و مناسبات پیچیده و جدید اقتصادی را در آن پایهریزی نمودند.
در این تاریخ شخصی به اسم اولیور کرامول (Oliver Cromwell) اولین و آخرین رئیسجمهور انگلستان بود. در آن سه سال زمان ریاست جمهوری او، بریتانیا هیچ پادشاهی نداشت! یهودیان بسیار ثروتمندی از این فرصت برای مهاجرت به انگلستان و گرفتن جایگاههای مالی مهم انگلستان که از دست اشراف درباری آزاد شده بود اقدام کردند. تاحدی موفق نیز شدند. کرامول که با نیش پشه مالاریا از دنیا رفت و به خاک سپرده شد، دوباره تاج و تخت به انگلستان بازگشت. با این وجود نفوذی که یهودیان در این سه سال در انگلستان پیدا کردند، فراتر از نفوذ ۱۰۰سال پیششان بر اثر مهاجرت به این کشور بود و پادشاهی بریتانیا نتوانست آنها را از هرم قدرت خارج کند.

اولین و آخرین رئیسجمهور بریتانیا، اولیور کرامول. او در طول ۳ سال حکمرانیاش بر انگلستان اسباب مهاجرت بسیاری از یهودیان به این کشور را فراهم کرد. یهودیان بعدها، برای همکاری با پادشاه به تاج بازگشته بریتانیا، در نبش قبر و بریدن سر او شرکت داشتند.
تشکیل دولت اسرائیل
تاریخ یهودیان، پر از دالانهای پیچیده است. میشود این ادعا را داشت که یهودیان تنها قومی در جهان بودند که تا به امروز قربانی بیشترین کشتار، تحقیر، حمله و اخراج از سرزمینهایشان قرار گرفتهاند. زنان و کودکان زیادی از آنان کشته شده، و ظلمهای بسیاری برآنان رفته که گاهی شنیده شدن آن روایتها نفسگیر است. آنها از زمان فرعون، ۳۰۰۰ سال پیش که از مصر در به در شدهاند تا ۷۰ سال پیش که توسط دولت شوروی به زجرآورترین شکل ممکن از خانههای شان اخراج شدند همواره بیخانمان بودهاند.
با این وجود مطالعهی دقیق رفتارهای اجتماعی آنها نشان میدهد اغلب یهودیان لزوما ملتی مظلوم، سربهزیر و معصوم نیز نبودهاند. به نظرم یهودیان (البته که به همه جامعهشان تعمیم نمیدهم) تنها قومی بودند که حتی زیرپای پیامبران خود را نیز خالی و از هر فرصتی برای پیشرفت استفاده کردهاند. دسیسهچینی، خیانت، مالکیتطلبی، نژاد پرستی، خودخاص پنداری و عدموفاداری جز به پول و قومیت خودشان از خصوصیات بارز اغلب آنها در طول هزاران سال بوده است. تاریخ نشان داده هرجا آنها صاحب قدرت بودهاند، ترور کردن، شایعهسازی و خرابکاری در دولتها و ملتهایِ غیرخویشاوند با خودشان از خصوصیاتِ جداییناپذیر آنها بوده است. با این حال جای قضاوت نیست که آیا اخلاقا این همه بلایی که بر سرآنها در طول تاریخ آمده است سزای رفتارهای خودشان بوده، یا خیر. قومی که امروز فهمیدهاند رسیدن به قلههای ثروت، کنترل رسانهها، کمپانیهای سرگرمی و شرکتهای نظامی تنها راه دوام آوردنشان در این دنیاست. ۲۰ میلیون نفری که میشود با جرات گفت اکنون اختیار بخش مهمی از چندمیلیارد انسان دیگر کره زمین را در اختیار دارند.

گِتوها، محلههایی یهودی نشین بودند که یهودیان همسایه به همسایه در آن زندگی میکردند. تصویری از یکی از گتوهای باقیمانده در ونیز ایتالیا.
از میان ظلمهایی که همیشه بر یهودیان در دنیای معاصر رفته، نسلکشی آنان از همه پررنگتر است. پدیدهای که به پوگروم (Pogrom) مشهور است. آخرین و مشهورترین پوگروم دنیای معاصر، اردوگاه آشویتس است. جایی که ارتش هیتلر با دستگیری و سوزاندن یهودیان اغلب اهل لهستان و مجارستان، قصد داشت از جمعیت آنان در اروپا کم کند. علت نفرت هیتلر از یهودیان چه بود؟ کسی دقیقا نمیداند. اما او یهودیان را عامل شکست و تحقیر آلمان در جنگجهانی اول میدانست. مدعی بود یهودیان با راهانداختن روسپیخانهها آلمان را به لجن کشاندهاند. از همکاری نکردن آنها در جنگهای ارتش آلمان عصبانی بود و اعتقاد داشت یهودیان طاعونی هستند که باید از روی کره زمین حذف شوند! او در کتاب مشهورش “نبرد من” یهودیان را به انتقامی سخت فرامیخواند، انتقامی که در جنگ جهانی دوم رخ داد و هزاران یهودی با آتش و گاز و گلوله حذف شدند. هرچند یهودیان را اتحاد جماهیر شوروی با شکست هیتلر از نسلکشی نجات داد اما تاریخ در این زمینه خنده تلخی با خود دارد.

تصویری از کورههای مردهسوزی (Crematorium) هیتلر. البته افراد در این کورهها زنده زنده سوزانده نمیشدند، بلکه برای دفن نشدن پیکرشان در این کورهها تبدیل به خاکستر میشده است.
نخستین نسلکشی و پوگروم علیه یهودیان توسط حکومت اتحاد جماهیر شوروی صورت گرفت. روسها با یقین بر این که کشته شدن تزار توسط یهودیان بوده آغاز به انتقام از یهودیان کردند. این اتفاق ۲۰ سال قبلتر از هیتلر آغاز شد. از سال ۱۸۸۱ تا ۱۹۱۷، برای مدت ۳۵ سال یهودیان در روسیه تزاری زنان و کودکانشان بارها و بارها مورد تجاوز قرار گرفته شدند. مردانشان در جنگلها کشته میشدند و خانهها و فروشگاههایشان آتش زده میشد. نزدیک به ۱۰ هزار یهودی در روسیه کشته شده یا مورد تجاوز قرار گرفتهاند. در لهستان این اتفاقها تکرار شد، و برای سه سال یهودیان با ترس و نگرانی از کشته شدن زندگی میکردند. این نسلکشی ها در رومانی با این شایعه که یهودیان از خودن مردم این کشور میخورند (مثل دراکولاها) ادامه یافت و نزدیک به ۸ هزار زن و کودک و مرد یهودی در آن کشور از خشم و نفرت یا کشته یا سوزانده شدند.
هیتلر پس از آزادی از زندان و به صدراعظمی رسیدن آتش این پوگرومها را آنقدر شعلهور ساخت که ادعا میشود نزدیک به ۴ میلیون یهودی، تنها در یک دوره ۵۰ ساله از ۱۹۰۰ تا ۱۹۴۵ در سراسر اروپا کشته یا ناپدید شدهاند (نزدیک به ۲۵% کل یهودیان کره زمین). اتفاقی که دو رخداد را رقم زد. اول، سیل مهاجرت یهودیان و فرار آنها به امریکا، آرژانتین و مکزیک. و اتفاق دوم دستبکار شدن پادشاهی بریتانیا برای یافتن جایی برای سکنی دادن یهودیان و به آنها سرزمینی امن دادن. و این سرآغاز جنگ یهودیان بر سر سرزمینهای اشغالی فلسطین و تشکیل دولت اسرائیل است.

در رومانی و شوروی، کشتن مردان یهود و وادار کردن زنانشان به پیاده روی با زانو در خیابانها یا عریانکردنشان و سنگاندازی به آنها توسط کودکان رفتاری معمول شده بود. این بخشی از تاریخ است که احساسات ضدیهودی در اروپا به اوج خود رسیده است و ۵۰ سال ادامه داشت. آنچه در اروپا بر علیه یهودیان و زنان و کودکانشان رخ داد، هرگز در سرزمینهای اسلامی و توسط مسلمانان برعلیه این قوم اتفاق نیفتاد. با این وجود تاریخ غیرآکادمیک به گونهای نوشته شده که گویی اعراب و مسلمانان بزرگترین دشمن قوم یهود بودهاند و ردهپای اروپائیان در این مساله در کتابهای درسیشان پاک شده است.
از این برهه که گذر کنیم، میرسیم به یکی از مهمترین شخصیتهای دنیای معاصر یهودیان. کسی که میشود او را پدرِ اسرائیل کنونی یا خالق صِهیونیزِم دانست. آقای تئودور هرتسل (Theodor Herzl)، وکیل، نویسنده و روزنامهنگاری یهودی بود اهل مجارستان. او را میشود مغز متفکر یهودیانی دانست که در اصل جزو یهودیزادههای غیرمعتقد به باورهای دینی بود. یهودیان سکولار یا Zionism که یهودی قدرتمند برایشان آرمانی بزرگتر از یهودی متدین (دنبالهروی شریعت) بود. این گروه از یهودیان هرچند بر رسیدن به جایگاه در خور و استثنائی برای یهودیان تاکید داشتند، اما اعتقاد نداشتند این موهبتی است که باید صبر کرد تا خدا نصیب آنها کند. یهودیانی که به شکار فرصتها اعتقاد داشتند.
تئودور، اعتقاد داشت این “برتری قومی” حقی است که باید با سیاست و لابی و زور بدست آورد. برای آن باید جنگید یا حتی ترور کرد. او برای نخستین بار در کتاب مشهورش Der Judenstaat حرف از خانهای برای یهودیان (Jewish homeland) زد و این را آغازی نرم برای حمایت از دنیای یهودیان، و غلبه بر یهودیستیزی (Anti-Semitism) شکل گرفته در دنیا برشمرد. این حرفهای او آرام آرام در میان یهودیان خسته از تحقیر و خانهبهدوشی تبدیل به یک جنبش شد. اما تئودور ناگهان در ۴۴ سالگی از دنیا مستقیم به نزد موسی رفت و دیگران راه او را ادامه دادند.
تئودور هرتسل، دو کار مهم پیش از مرگاش انجام داد. قانع کردن دولت و برخی نظامیان انگلستان به واگذاری بخشی از مستعمرههایشان (در محدوده مناطقِ مسماناننشین) به ملت یهود یا همان فلسطین (Mandatory Palestine) که توسط انگلیسیها از امپراطوری عثمانی (ترکها) گرفته شده بود، و دیگری، جلب نظر ثروتمندان یهودی اروپا و امریکا و جمع آوری سرمایههای آنها برای ساختن یک کشور و سرزمین. او برای این کار بیش از همه روی دو خاندان بسیار ثروتمند یهودی حساب میکرد.

تصویر Theodor Herzl و پول اسرائیل. اگر تصویر این اسکناس را برعکس کنید و به داخل ریش تئودور با ذرهبین نگاه کنید داخلش هیچ چیزی جز ریش و پشم نمیبینید. زودتر گفتم تا پیروان آقای رائفیپور به زحمت نیفتند.
اما آنچه دولت بریتانیا را بدین سمت سوق داد نه در نهایت تلاشهای هرتسل، که اتفاقی در روسیه بود! به دلایل سیاسی و به دلیل منفور بودن یهودیان در اتحاد جماهیر شوروی، دولت این کشور برای به دردسر نیفتادن خودش، ناگهان دهها هزار یهودی را از آنجا اخراج کرد تا روسیه از جامعهی یهودیان پاک شود. یهودیانی که تنها جایی که داشتند بروند اروپا و خاصه انگلستان بود. ترس از پذیرش و سامان دادن به این حجم از مهاجران، بریتانیا را بدین جمعبندی رساند که بهتر است یهودیان آواره از روسیه (که اغلب کمسواد، پیر، دارای بیماری و بدون تخصص خاصی بودند) را در جایی متوقف کند تا بیش از این اروپا در آن شرایط بد اقتصادیِ آن سالها دچار دردسر نشود. اینجا بود که از ایده هرتسل استقبال شد.
سپس دو خانواده بسیار ثروتمند و اشرافی یهودی، خانواده هیرش (Hirsch) و خانوادهی روتشیلد (Rothschild)، با پرداخت هزینه و لابی با دولتهای روسیه، امریکا و بریتانیا و آلمان در نهایت توافق کردند تا یهودیان کشورهایشان را مجبور به سکونت در منطقهای مشخص در فلسطین کنند و آنقدر آنجا یهودی جمعگردد تا بشود در سازمان ملل آن را به عنوان یک کشور جدید معرفی کرد. اینجا بود که بیانیه بالفور (Balfour Declaration) با همکاری وزیر امور خارجه بریتانیا تعهدی شد از سوی انگلستان برای دادن بخشی از مستعمره سابقاش (مقدسترین سرزمین اعراب و مسیحیان) به یهودیان.
بیانیهای که نه تنها خشم اعراب را برانگیخت، که آغازی شد برای دشمنی دنیای عرب با کشوری که بعدها در آن محدوده تشکیل شد. یعنی دولت اسرائیل. روسیه و امریکا و انگلیسی و … به سرعت یک منشور استقلال (Israeli Declaration of Independence) را نوشتند و امضا کردند و گفتند هیپ هیپ هورا! آقایان خانمها اینجا کشور جدید شما یهودیان است.
روسیه، با همکاری کشورهای اروپایی با کمک وعده و پول و گاهی زور نزدیک به ۳ میلیون یهودی آواره را مجبور به سکونت در این منطقه کردند. با این وجود ایالات متحده سعی نمود یهودیان ثروتمند و یهودیان نخبه (افرادی چون انیشتین) را در امریکا نگاه دارد و تنها یهودیان فقیر و ساکن در گِتوهای نیویورک و سانفرانسیسکو را تشویق به رفتن به اسرائیل کند. اما رفته رفته آمار یهودیان ساکنین اسرائیل آنقدر بالا رفت تا که امروز از ۲۰ میلیون جمعیت کل یهودیان، ۷ و نیم میلیون تن از آنها در اسرائیل زندگی میکنند.
آن سالها یهودیان سه دانشمند و اندیشمند بسیار مشهور در جهان داشتند. آنها با یکدیگر رفیق و صمیمی بودند. اولی آلبریت انیشتین بود که امریکا او را برداشت و به او تابعیت داد و انیشتین بعدها از مطرحترین فیزیکدانهای جهان شد. نفر دوم زیگموند فروید (Sigmund Freud) از برجستهترین روانکاوان روز دنیا که او را هم فکر میکنم اتریش برداشت (فروید به ۷ زبان کامل مسلط بود)، و در نهایت حییم وایزمن (Chaim Weizmann) ، شیمیدان برجسته، که او را روسیه برنداشت! و گفت عزیزم شما برو به همان اسرائیل.
البته وایزمن دانشمندی ثروتمند بود، او در حالی پس از رفتن به اسرائیل، نخستین رئیسجمهور منتخب این کشور گردید که کمتر کسی میداند نخستین رئیسجمهور اسرائیل همان کاشف ماده اَستون (Acetone) است. مادهای که اکثر خانمهای کره زمین امروز لاک ناخنهایشان را با آن پاک میکنند.
اختلاف اصلی اعراب با اسرائیل از آنجا شروع شد که قرار بر این بود که بعد از پایان مستعمرگی بخشی از سرزمین فلسطین از دست بریتانیا، با نظارت سازمان ملل، آن محدوده میان مسلمانان و یهودیان به مساوات تقسیم شود. از طرف دیگر شهر اورشلیم، مقدسترین شهر یهودیان و همینطور اعراب، شهری غیرمتعلق به هیچ کس، و یک منطقه آزاد زیر نظر سازمان ملل باشد تا مسیحیان و یهودیان و مسلمانان در آن راحت عبادت و زندگی کنند. اصطلاحا قیماش تنها یک نهاد بینالمللی باشد. اسماش را گذاشتند طرح تقسیم یا قطعنامه ۱۸۱ (Resolution 181). همه قبول کردند و به خیر و شادی سال ۱۹۴۸ اسرائیل بدین ترتیب شکل گرفت اما وایزمن، که حال از یک شیمیدان، تبدیل به سیاستمدار بیچشم و رو شده بود نه تنها چندماه بعد به اعراب خیانت کرد و قانون تقسیم مساوی زمین را رعایت نکرد، که با تصرف اورشلیم توسط نظامیاناش، برخلاف وعده اولیه بریتانیا و سازمان ملل، عملا کنترل آن منطقه را به دست گرفت.

ناتالی پورتمن، بازیگر یهودیتبار و برجسته هالیوود که به اعتراض به ظلمی که دولت اسرائیل به مردم فلسطین روا میدارد، اظهار کرد که هرگز پایاش را به کشور اسرائیل نخواهد گذاشت.
اعراب با اسرائیل بر سر همین مساله ۶ جنگ راه انداختند که در نهایت اسرائیل پیروز آنها بود. این آغاز رژیمِ اشغالگر خواندن دولت اسرائیل است. این که دولت اسرائیل، خلاف قرار و مدارهای اولیهاش اعراب را از سرزمینهای خودشان بیرون انداخت. این که گفت من حاکم اورشلیم هستم اما اجازه میدهم مسلمانان نیز در آن عبادت کنند. پرزیدنت ترامپ اما پا را فراتر گذاشت و با انتقال سفارت امریکا به اورشلیم، عملا این پیام را به جهان عرب فرستاد که ایالات متحده، اشغال اورشلیم توسط دولت اسرائیل را تایید میکند! اتفاقی که جهان عرب از ترس، تنها به مخالفتهایی زیرپتویی با آن بسنده کردند و آن زمان جرات نکردند کاخ سفید را به خاطر این تصمیم غیرقانونیاش تحریم کنند. باید دید آیا در دوران بایدن، رویکردی متفاوت خواهند گرفت یا نه.
در هر حال امروزه رسمی بودن دولت اسرائیل توسط ۱۶۳ کشور پذیرفته شده است. با این وجود ۳۰ کشور تا این لحظه حاضر به پذیرش آن نشدهاند. از میان ۱۶۳ کشور، اسرائیل با ۷۱ کشور رابطه خیلی رسمی (De jure) دارد و در آنها سفارتخانه تعیین کرده، و با باقی آنها رابطهای غیررسمی (De facto) دارد که لزوما در آنها سفارتخانه ندارد اما مناسبات تجاری و امنیتی و فرهنگی میانشان برقرار است. اولین کشوری که اسرائیل را به رسمیت شناخت البته دولت شوروی بود و علت آن را همه میدانیم. زودتر خلاص شدن از دست یهودیان و فرستادن شهروندان یهودی به این سرزمین. با تحرکات جدید بنیامین نتانیاهو، نخست وزیرکنونی اسرائیل، برنامه جدید این کشور است که از تعداد این ۳۰ کشور، که عمدتا عربی و مسلمان هستند کم شود، با این وجود تنها کشوری در این لیست ۳۰ تایی که خواهان سقوط دولت اسرائیل و نابودی سرزمین اسرائیل توامان است، حکومت جمهوری اسلامی ایران است!
هرچند میدانیم در سال اول جنگ حکومت ایران از اسرائیل برای جنگ برعلیه عراق سلاح خریداری کرده است و با این کشور همچنان روابط داشته است و حتی اسرائیل برای کمک به ایران، به مناطقی از عراق در طول جنگ تحمیلی حمله کرده است، اما طبیعتا مشخص نیست علت این که در میان این همه کشورهای عربی، اکنون این تنها ایران است که خواهان از میان رفتن کشور اسرائیل است دقیقا چیست.
این پایانی بر چهارگانه تاریخ خودمانی یهود است. هرچند آنچه بر قوم بنیاسرائیل تا به امروز گذشته، یکی از حیرتانگیزترین و جنجالیترین بخشهای تاریخ معاصر است اما کمتر فیلم یا سریالی داستانی درباره آن به شکل جامع ساخته شده است. با این حال مستند دنبالهدار The Story of the Jews به تهیهکنندگی شبکه PBS یکی از بهترین مجموعههای تصویری درباره تاریخ این قوم است که پیشنهاد میکنم این مستند را حتما تماشا کنید.
در فصل جدید کانال پرنسجان در سال آینده، درباره فرقههای یهودیان و جنگ پنهانی که میان جادوگران یهودی و جادوگران ساکن سرزمینهای اسلامی برقرار است خواهم نوشت. نبردی مبتنی بر نیروهای ماورالطبیعه که واقعیت دارد و جهان زیر زمینی سحر و دعا و وِردها و طلسمها را میان ادیان برای شما باز خواهد کرد. دنیایی ترسناک از جادوی سیاه خاورمیانه، که تجارتش از شکار افعیهای یک میلیون دیناری در بغداد و بصره (عراق) مشهور به افعی یهودی و قاچاق مهرهها و دندانهایش به اسرائیل گرفته تا خانههایی مملو از دعاهای جادوگران و دعاهای عربی در روستاهای کرمان، اطراف مشهد و جنوب تهران بخشی پنهان مانده از این قصه است.
پیشنهادِ کتاب مرتبط برای مطالعه:
نام کتاب: الأمراء والقبائل | نویسنده: دکتر جبرائیل سلیمان | نشر: دارالعلم للملایین
نام کتاب: دانشنامه جهان اسلام | نویسنده: مهدی فرهانی منفرد | نشر: دایرهالمعارف اسلامی
نام کتاب: طبقات الکبری | نویسنده: محمد عبدالقادر عطاء | نشر: دارالکتب العلمیه
نام کتاب: Muhammad and the Jews | نویسنده: Leon Nemoy | نشر: New Ser
نام کتاب: Commandant of Auschwitz | نویسنده: Rudolf Hoess