صفحه اصلی سیاستسیاستِ ایرانی اربابِ در سایه

اربابِ در سایه

نوشته پرنس‌جان
سیاستِ ایرانی

از انقلابی‌ترین شعار‌های نظام، در سال‌هایی که آقابزرگ هنوز نمی‌دانست ممکن است روزی رهبر ایران شود، “نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی” بود. آیت‌الله خمینی اما روی “نه شرقی‌”اش بیشتر تاکید داشت. دولت‌های کمونیستی (نمایندگان شرق)، نه تنها ضد خدا و بی اعتقاد به دین و مذهب بودند که چون غربی‌ها علاقه به مستعمره ساختن (نه متحد استراتژیک ساختن) از کشورها داشتند. اما چه شد که بعد از آمدن آقابزرگ، نظام تصمیم گرفت آرام آرام با روسیه (که حال بخشی از غرب شده بود) و چین به دِیت‌های عاشقانه برود، کیک و قهوه بنوشد، شب‌ها شعرها و GIFهای عاشقانه ارسال کند، و این شعار مشهور که لوگوی نظام بود را با جارو و خاک‌انداز زیر فرش ورژن جدیدی از “انقلابی بودن” مخفی کند؟ قصه این است که سیاست، با “وفاداری” ازدواج نمی‌کند. امروز، آیا آقا بزرگ در هواپیمایی که نشسته، دکمه‌های درستی را فشار می‌دهد؟

پرزیدنت رئیسی سفری به روسیه داشت، برای دیدار با پرزیدنت پوتین، و فراهم شدنِ فرصت یک دست نماز شکسته خواندن روی پارکت‌های کاخ کرملین. این خود به تنهایی، خبر از یک سفر نمایشی می‌دهد. نماز در کاخ کرملین، آیا پیامی زیبا با خود دارد؟ ایران هرچند برای پوتین خیلی ارزش تجاری ندارد، اما ارزش ژئوپولیتیک (استفاده از موقعیت جغرافیایی) قطعا دارد. روسیه اگر اکنون برای نظام یا ما رسما یک ارباب نباشد، اما همدم هم نیست! دلایل زیادی از سوی تهران برای نزدیک شدن به روسیه وجود دارد. مثل تسهیل در عضویت در اتحادیه اوراسیا (EAEU) که می‌تواند تا اندازه‌ای برای اقتصاد ایران خوب باشد. که همان نیز به شرط، زیر تیغ و سبیل روسیه است. دلیل دیگرِ نیاز تهران به مسکو، حمایت احتمالی روسیه از نظام در مقابل هرگونه کودتا یا براندازی از سوی مردم ناموافق با حکومت است. مثل آنچه چند روز پیش در لشکرکشی روسیه به قزاقستان و بلاروس دیدیم. پس این رابطه‌ی عاطفی پیچیده‌ای است که خیلی هم رومانتیک نیست.

پوتین ذاتا این‌گونه است، با کسی به رختخواب نمی رود، مگر زیر پتو خبرهای خوبی برای‌اش در راه باشد. روی تعهد روسیه به وفاداری به نظام می‌شود حساب کرد؟ به سادگی نه، چون روسیه با طناب نظام وارد چاه نمی‌شود. او ذاتا به شدت خودشیفته، منفعت‌گرا و آینده‌نگر است، برای کسی تب می‌کند که هزینه هر دقیقه تب را از جیب‌هایش نقد بردارد. و اگر به او نارو زده شود، قطعا در بلند مدتی که حدس بزنند فراموش کرده، به سختی انتقام می گیرد. ایران در حالی در سیاست با روسیه ساده‌لوحانه مار پله بازی می‌کند و گمان دارد روی این بازی می‌تواند حساب کند، که تهران، برای پوتین، تنها یکی از ده‌ها سرباز روی زمینِ شطرنج‌اش است. اما ما چقدر سرباز‌ایم؟

شاید نگاه از لنز اقتصاد ایده‌ی خوبی به ما بدهد. مبادلات تجاری میان ایران و روسیه در مقایسه با دیگر همسایگان، نزدیک به یک شوخی است. حدود ۲.۵ میلیارد دلار. این عدد میان ترکیه و روسیه ۲۰ میلیارد دلار است. و همین تبادلات تجاری میان روسیه و اسرائیل نزدیک به ۱۷ میلیون دلار. همین معادله به سادگی نشان می‌دهد روسیه بیشتر بر روی منابع، موقعیت جغرافیایی (دسترسی به آسمان پروازی ایران، زمین و دسترسی به خلیج فارس) و یارگیری دیپلماتیک حساب می‌کند تا بازار تجاری ایران. مگر با اطمینان از رفع شدن تحریم‌ها بتواند صادرات نظامی خود را به ایران آغاز و تضمین کند. اما یادمان نرود، هرچند در این صورت حجم مبادلات تجاری میان ایران و مسکو بالا می‌رود، اما بیشتر آن‌ها به ما خواهند فروخت تا ما به آن‌ها. پس ممکن است مبادلات تجاری از ۲.۵ میلیارد به ۵ میلیارد دلار برسد، اما ۴ میلیاردش را احتمالا ما از آن‌ها کالا وارد می کنیم. فراموش نکنیم روسیه بعد از فروش تسلیحات نظامی، روی فروش محصولات کشاورزی، صنعتی و دامداری‌اش به ایران حساب باز کرده است.

از لنز سیاست وارد شویم. نقش روسیه در مذاکرات هسته‌ای چگونه است؟ می‌توانم بگویم نقش برادر بزرگِ مداخله‌گر! برادری که قرار است مراقب باشد اگر توافقی صورت گرفت نه دست‌اش خالی بماند، و نه ایران که ذاتا بچه‌پررو است تبدیل به حیاط خلوت غرب شود و برای روس‌ها یک روز زبان‌درازی کند. دقیقا همان نقشی که چین بازی می‌کند، دیگر برادر بزرگ ایران که البته هنوز به اندازه‌ی روسیه دستِ بزن ندارد اما هرچه نباشد به بعضی جاهای‌مان می‌تواند ضربه‌های دردناک وارد کند.

فارغ از این که امروز روسیه مثل بچه‌های طلاق، در یک دو هویتی شرق سابق (پایتخت شوروی)، و غرب امروز (بخشی از اروپا بودن) مانده است و هنوز چون چین شرقِ خالصِ سحرخیز نمانده، اما رویکرد دو کشور روسیه و چین در نزدیکی به کشورهای ضعیف و در حال توسعه متفاوت است.

چین، طبق عادت، با نفوذ اقتصادی و تجاری، سعی در تحمیل خود به عنوان یک ابرقدرت سیاسی دارد. شگردش ایجاد وابستگی تجاری است در کشورها. تصور کنید اگر ۶۰% نیازهای لوازم و تجهیزات پزشکی یک کشور، یا اکثر نیازهای لوازم خانگی یک کشور به تصمیمات چین برای ادامه‌ی صادرات وابسته باشد! چینی‌ها طبق راهبرد جدیدشان که به “چین و جهان در عصر جدید” مشهور است (بخوانید). صراحتا تاکید دارند که این کشور کمونیستی با پوسته‌ی سرمایه‌داری، ترجیح می دهد به جای توسعه سرزمینی یا ژئوپولیتیک از طریق ارسال نیروهای نظامی یا مشاوران نظامی به دیگر کشورها، از طریق فرهنگی و تجاری به قله‌ی ابرقدرتی برسد. کاری که تا به امروز قطعا در آن موفق شده و بنا دارد تا ۲۰ سال آینده توسعه‌اش دهد.

در پنل مقابل اما، روسیه با نفوذ نظامی و سرزمینی (ژئوپولیتکی)، ایجاد فشار دیپلماتیک و درمنگنه‌ قرار دادن کشورهای ضعیف می‌خواهد این ابرقدرتی را زنده نگاه دارد. دراصل چین اگر با تعارف غذا و کمی نون‌خامه‌ای ارزان شما را نمک‌گیر می‌کند، روسیه با سهم لات‌بازی و نفوذ در رای دیگر کشورها، از شما محافظت می‌کند. هر دو البته موفق‌اند، اما چیزی که می‌تواند چین را موفق‌تر نگاه دارد، “نیاز جهان” به بازارهایی است که اکنون چین تامین کننده آن است. اول کسب ثروت می‌کند، بعد نفوذ. کار پوتین از این جهت سخت است که باید اول هزینه کند، بعد منتظر نتیجه بنشیند.

در مقابل روسیه هم باید چین را به عنوان دوست و حامی در مقابل غرب کنار خود نگاه دارد، هم اجازه ندهد چینی‌ها از پشت به برنامه‌های او خنجر بزنند. نکته‌ی دیگر، رقابت‌ها و اردنگی‌های چین و روسیه به همدیگر است که بخشی پیچیده از بازی این دو ابرقدرت شرق باهم شده است. در سیاست می‌گوییم این‌ها به صورت “تاکتیکی” کنار هم هستند، و نه “راهبردی”. اما چرا؟ هرچند روس‌ها برند قوی‌تری در دنیای دیپلماسی و نظامی هستند، اما چینی‌ها به دلیل ثروتمند‌تر بودن، دست بالاتر را در مناسبات بین‌المللی دارند. روسیه به مراتب تنهاتر از چین است. چون به عنوان یک کشور اروپایی در این حوزه بازی داده نشده، پس به سمت کشورهای این سو آمده، و تصمیم گرفته نقش برادر بزرگ کشورهای آسیای مرکزی (اغلب متعلقات شوروی سابق) را بازی کند. به جبران این‌که در پارتی‌ها و میهمانی‌های شبانه‌ی کشورهای اروپایی دعوت نمی‌شود و بی‌محلی می‌گیرد، پارتی‌های خودش را این طرف برگزار می کند. این یک دلیل “وحشی‌تر” بودن پوتین است، چون تنها خودش باید از قلمرو و اعتبار خودش دفاع کند.
 

اینجا اما برای دادن تصویری بهتر از رفتارهای چین و روسیه باهم، لازم است اشاره کنم که اکنون و در سال ۲۰۲۲، ما با چهار ابرقدرت مهم جهانی روبرو هستیم:
ایالات متحده امریکا
روسیه
چین
اتحادیه‌ی اروپا (به جز انگلیس)

 

روسیه همواره سعی کرده، رابطه نزدیک‌تر با چین را به قیمت لج‌بازی با امریکا یا اتحادیه‌ی اروپا در دستور کار خود قرار ندهد. نمونه‌اش این که پوتین در مساله بسیار حساس دخالت و نفوذ امنیتی چین در هنگ‌کنگ حاضر نشد کنار چین بایستد و در سمت اروپا و امریکا در سازمان ملل ایستاد. مساله‌ای که پکن را به شدت عصبانی کرد. واکنش پکن چه بود؟ این‌که روسی‌جان دنیا گرد است. کمی بعد در الحاق شبه جزیره‌ی کریمه به خاک روسیه، درست وقتی پوتین نیاز به حمایت سازمان‌مللی چین داشت، این‌بار چین در قایق امریکا و اروپا نشست و بی‌آنکه بقیه حضرات بفهمند، از پشت پارو، یک بیلاخ دیپلماتیک و تاکتیکی به مسکو نشان داد!

از این رو وقتی هر دو قرار است به اتاق‌خواب ایران راه پیدا کنند، هرچند مسکو ممکن است فرصت‌های اقتصادی با تهران را به عنوان هدیه‌ی ولنتاین به پکن بدهد و بگذارد چین به روش خودش ایران را بدوشد، اما قطعا امتیاز‌های ژئوپولیتکی را برای خود نگاه خواهد داشت تا بداند می‌تواند از لحاظ نظامی و نفوذ سرزمینی قدرتمند بماند.

یک نکته‌ی کلیدی این‌که شاید چین، از برداشته شدن تحریم‌های ایران بیشتر سودتجاری می‌کند (که قابل نیست)، اما روسیه، عملا چه تحریم‌ها باشد یا نباشد، می‌تواند از موقعیت ژئوپولیتیکی ایران بدون موافقت کشورها استفاده کند. از آن بدتر، برداشته شدن تحریم‌ها و به نتیجه رسیدن مذاکرات هسته‌ای، می‌تواند موقعیت مادر و تجاری روسیه را در فروش محصول استراتژیک گاز تحت شعاع قرار دهد. آغاز صدور گاز از ایران در این مورد می‌تواند پاشنه‌ی آشیل فشار مسکو بر اروپا و ترکیه، در زمستان‌های سرد و بالا نگاه داشتن قیمت گاز باشد.

پس روسیه، انگیزه‌ای مهمی برای به توافق رسیدن یا آغاز مکانیزم بازگشت ایران (Snap Back Senario) ندارد اما در عوض، برای‌اش مهم است به جای تابلوبازی و ساز مخالف زدن با دیگر ابرقدرت‌ها، توافق هسته‌ای با ایران دست‌کم به گونه‌ای تعریف شود که نیاز به تمدید هرباره داشته باشد. چرا که این هربار تمدید سبب می‌شود، بیت‌رهبری همیشه به او نیاز داشته باشد. این‌که ایران وقتی کارش راه افتاد مقابل مسکو دست به قلدری نزند، پررو نشود، و سهم روسیه از سرمایه‌گذاری‌ها را در صنعت هسته‌ای ایران تضمین کند، و اروپایی‌ها را برای خودشیرینی وارد این حوزه نکند. همچنین تلاش کند تا تهران وقتی هر روز در آینه به خودش نگاه ‌می‌کند فراموشش نکند که خیلی چیزها را از الطاف رفقای روس دارد. این‌چیزی است که پوتین به دنبال‌اش است تا ایران را در سمت خود، بی‌خطر، نگاه دارد. از این رو، سفر اخیر رئیسی به مسکو را می‌تواند اتمام حجت پوتین با آقابزرگ پیش از توافق هسته‌ای دانست. معنی دیگرش اما؟ این که در آستانه‌ی یک توافق هسته‌ای و پایان کار هستیم.

پوتین، بعد از گرجستان، قرقیزستان، قزاقستان، باکو و اکراین، احتمالا به فکر یارگیری از لهستان خواهد افتاد. او در سودای زنده کردن روح شوروی سابق است اما به شیوه‌ی مدرن و زیرپوستی‌اش. او اربابِ در سایه است‌. می‌خواهد روسیه برادر بزرگتر همه‌ی این‌سرزمین‌ها باشد، تا تحقیری که از جانب اروپا (NATO) به او وارد شده را اینگونه جبران کند.

اما سئوال اصلی این است که آیا ایران نسبت به کشورهای بالا (قرقیزستان، باکو و …)، برای روسیه مهره‌ی مهمتری است؟ پاسخم این است؛ قطعا خیر. اغلب کشورهایی که نام بردم، شرایط سیاسی‌شان، می‌تواند برای پوتین مشکل امنیتی و حیثیتی ایجاد کند، در حالیکه ایران این‌طور نیست. آنجا پوتین جنگی با NATO دارد که برای‌اش برنده شدن در آن مهمتر است. در حالیکه اینجا پوتین با عربستان، اسرائیل و ترکیه سه دشمن یا رقیب اشکار و پنهان ایران روابط بسیار مستحکم‌تر و قوی‌تری دارد و دوست دارد از “ارزش افزوده‌ی تهران” نیز استفاده کند.

همان طور که اشاره کردم، امروز با چهار ابرقدرت مشخص روبرو هستیم. تمام کشورهای ضعیف یا کوچک روی نقشه‌ی جهان، به ناچار مجبورند در بازی امتیاز دهی، مبادلات اطلاعاتی امنیتی، یا حفظ دوستی تجاری با این چهارگانه دارای یک Balance دقیق و حساب شده باشند. اگر کشوری چون ایران، با یکی از این ابرقدرت‌ها دشمن باشد، چون امریکا، و با دیگری در لج‌بازی دیپلماتیک، مثل اتحادیه اروپا، قطعا نیاز به دخیل بستن به ضریح دو دیگر ابرقدرت باقیمانده در سینی دارد. اتفاقی که چین و روسیه از آن استقبال می‌کنند. متاسفانه این شرایطی است که نظام، خود برای خودش بوجود آورده است. مساله‌ای که نه تنها به نظام و مردم ایران ضررهای مالی هنگفت زده، که نتیجه‌اش امتیازدهی‌های بیشتر و ضعف بوده است.

تهران، همیشه یک برداشت احساسی و غیراصولی از دنیای سیاست داشته. علت اصلی‌اش؟نگاه تاریخ گذشته‌ی ایدئولوژیک‌ به همه‌ی مناسبات. برای سال‌ها ما روابط دیپلماتیک‌مان را با کشور‌ها نه براساس “احترام متقابل و منافع ملی” که براساس رابطه با کشور‌های دوست یا برادر قرار داده‌ایم. “کشور دوست” در دنیای دیپلماتیک چه معنی دارد؟ “رابطه‌ای برادرانه” آیا یک Term در سیاست عمل‌گرایانه است؟ این‌ها واژه‌های من‌درآوردی است که سال‌ها اساس رابطه‌ای تهران با کشورها بوده تا بتواند شعارهایی پوچ و احمقانه چون “نه شرقی، نه غربی”، یا همه چیز فدای “استقلال” یا “خودکفایی” را برای مردم‌اش توجیه کند.

حال این که در دنیای سیاست Practical، نه کسی دوست کسی است، نه برادر. آیا دولت “برادر چین” می‌آید برادری کند و بازار ۳۳۰ میلیونی امریکای‌اش را فدای بازار ۸۰ میلیونی ما کند؟ شاید جاهایی برادر باشد، اما در بلندمدت، خر که نیست. و نتیجه‌ی همه این واژه‌های احمقانه، مگر امروز چیزی جز راه پیدا کردن چین و روسیه به اتاق‌خواب یک سرزمین است؟ این قراردادهای عجیبی که مشخص نیست چگونه سرمایه‌ها انسانی و سرزمینی این مملکت را، که مالک‌اش مردم هستند و نظام، در اختیار این دو کشور قرار می‌دهد.

اکنون سئوال این هست چرا حکومت ایران، بدون در نظر گرفتن Cultural Temperture یا نظر و احساس ناخوشایند مردم به وابسته شدن بیش از حد به چین و روسیه، همچنان اصرار دارد به قیمت ستیز با امریکا و باج ندادن نمادین به اتحادیه‌ی اروپا، کنار این دو ابرقدرت چهارپایه‌ای با پایه‌های کوتاه بگذارد و روی آن بنشیند و همچنان اما مقابل آن دو دیگر قلدری کند؟ از نظرم مهمترین سبب‌اش، “ترس از خیانت خودی‌ها”، و “عدم اطمینان از آرام ماندن مردم” در فکرِ دستگاه حاکمه است. “ترس” همیشه مهمترین سبب باج دادن است. چه در زندگی عادی، چه در دنیای دیپلماسی. نه “عزت” یا “استقلال”. بهتر است اجازه ندهیم با ذهن ما بازی شود. آقایان فراموش نکنند، ما با دربازکن‌های چینی و روسی، برای خود نوشابه‌های پیروزی نمی‌توانیم باز کنیم.

از سوی دیگر، نظام به خوبی و با دقت می‌داند همان‌قدر که بحران شرایط اقتصادی می‌تواند سبب اعتراضات و شورش گردد، ترمیم و بهبود اوضاع اقتصادی نیز می‌تواند. اگر در سناریوی اول فشارهای اقتصادی عامل جوشش است، در سناریوی دوم، با آمدن رفاه نسبی، توجه دوباره مردم به مسایل حقوق بشری و دمکراسی بعد از فارغ شدن از فشارهای اقتصادی. روی کاغذ، امکانات اطلاعاتی چین، برای کنترل سناریوی دوم، و سایه‌ی روسیه را برای مدیریت سناریوی اول همیشه نیاز خواهد داشت.
اکنون می‌شود حدس زد ادعای استقلال طلبی بیشتر به یک مفهوم شعارزده و برای مصرفِ نمازجمعه‌ای است. سئوال این است اگر روسیه و چین، در معامله‌ای با دیگر ابرقدرت‌ها و به شرط تقسیم غنائم تصمیم بگیرند به “نظام” در مقابل مردم خیانت کنند، پشت نظام را خالی کنند، آیا نظام، توان محافظت از خود را خواهد داشت؟ پاسخ به سادگی خیر است.

ولادمیر پوتین اظهار کرده مسکو اجازه نخواهد داد در کشور‌های همسایه‌اش انقلاب شود. شاید این خبری خوشحال کننده برای نظام باشد، اما؛ پوتین در کارنامه‌اش کودتا کردن در کشورها بدون انقلاب را هم دارد وقتی از دولت‌ها راضی نبوده است. این قمار با کارت‌های بی‌ارزشی است که حاکمان ایران اکنون کرده‌اند. نظام خود را به خاطر احتمال آسیب‌پذیر بودن، با باج دادن به این دو قلدر، چه بسا آسیب‌پذیرتر نیز کرده است. به میهمانانی در خانه‌اش اتاق داده، که نمی‌داند، یا می‌داند که هرگز بیرون نمی‌روند مگر شیره‌ی جان را بردارند.

در مدیریت بحران، ما از چاله‌ی “امریکا ستیزی” خود را به چاه “سرزمین و آسمان و منابع” فروشی به دو ابرقدرتی انداختیم که اگر نفع‌شان اقتضا کند، بودن یا نبودن نظام هم برای‌شان کمترین اهمیتی نخواهد داشت. ما از دیپلماسی “نگاه به شرق”، آرام آرام به “خوابیدن با شرق” تغییر رویه داده‌ایم. ما به جای پیش گرفتن دیپلماسی “تقسیم میز” بیلیاردمان میان همه ابرقدرت‌ها برای کنترل کردن آن‌ها در رقابت با هم، به دیپلماسیِ اشتباه “بخشیدن میز” به دو تای از آن‌ها کفایت کرده‌ایم و به بقیه اجازه بازی نداده‌ایم.

موضوع مهم دیگر همکاری‌های امنیتی روسیه و چین با نظام است. اینجا اصرار دارم نظام را از واژه‌ی ایران یا کشور جدا کنم. همان‌طور که پیشتر اشاره کردم؛ حکومت ایران در روز صفر، یا شدیدترین بحران سیاسی که ممکن است متحمل شود، احتمال دارد که از کمک‌های امنیتی و مشاورت‌های نظامی روسیه برای کنترل بحران برخوردار شود، همان‌طور که پیش از وقوع چنین روز یا بحرانی، در راستانی قرارداد ۲۵ ساله با چین، به عنوان یکی از بندهای همکاری، با کمک گرفتن از پکن برای کنترل اینترنت، شنود تلفن‌ها، پیام‌ها، و افزایش Social Monitoring از طریق تجهیز مثلا خیابان‌های کلیدی به دوربین‌های تشخیص هویت و … می‌خواهد دست بالا را از لحاظ امنیتی در صورت اتفاق این پدیده داشته باشد.

به نظر می‌آید نظام با حلال کردن استفاده از موقعیت ژئوپولیتک‌اش برای پوتین، این کالای امنیتی را با او با یک کالای امنیتی دیگر طاق زده. دادن آسمان و دریا در زمان بحران به روسیه، در عوضِ گرفتن حمایت امنیتی، نظامی از روسیه در صورت بروز یک انقلاب یا شورش بزرگ احتمالی (مانند سناریوی اکراین اما متفاوت‌تر). همچنین با حضور و عضویت در پیمان شانگهای (Shanghai Pact)، و برخورداری از بندهای امنیتی آن، در قبال دادن امتیازهای اقتصادی و تجاری به چین، و بندرگاه‌ها، دریاها، و انحصار کشف معادن سرشار هنوز کشف نشده، و آرام آرام جایگزین کردن کالاهای چین به جای کالاهای کره‌ای که بازار ایران را پیش از این تسخیر کرده بودند. به نظر می‌آید حتی اگر این حکومت برود، ایران در دست این دو تا سال‌ها باقی خواهد ماند و این آشی است که اکنون برای ما پخته شده است.

تنها طنز ماجرا در آنچه نوشتم این است، در حالیکه تهران به قمار افتادن در دامان دو کشور چین و روسیه تن می‌دهد، که خود مقامات دو کشور (چین و روسیه)، هرگز به دلیل داشتنِ عقل دیپلماتیک و سخت‌نکردن زندگی برای مردم کشورهای‌شان، حاضر به درگیری، ستیز و دشمن ساختن از امریکا و اتحادیه‌ی اروپا برای خود نیستند. دولت چین، مثل عربستان، خود با سرمایه‌گذاری در حد یک ترلیون دلار در بورس امریکا (وال‌استریت)، نه تنها می‌تواند با اقتصاد امریکا بازی کند، که از آن سو اگر امریکا به فروپاشی برسد، چین نیز ضرر بزرگی خواهد کرد. از این رو این دو کشور، هرچند رقبای جدی ایالات متحده هستند، اما نمی‌خواهند بنای دشمنی را با آن ایجاد کنند. با این وجود، در اصل، نظام ایران، به مثابه بچه‌پرویی ضعیف می‌ماند که به لطفِ دادنِ باج‌های زیاد و خطرناک به این دو قلدر، در مقابل یک قلدر دیگر (امریکا) رجزخوانی می‌کند و به قلدرِ باقیمانده (اتحادیه‌ی اروپا) پوزخند می‌زند. حال این‌ که بدون باج ندادن به این دو کشور، “رجزخوانی” و تکیه بر استقلال‌اش به فوتی بند است و به دیواری تکیه زده، که میان آجرهایش باد است.

به عنوان پایان‌بندی به این اشاره کنم در حالیکه تهران، در رسانه‌های داخلی‌اش، روسیه را کشور برادر، دوست و متحد استراتژیک خود یاد می‌کند و بدان “تعامل امنیت ساز” می‌بالد که چندماه پیش اسرائیل با چراغ سبز و اجازه‌ی روسیه به صدها پایگاه سپاه و نیروی حزب‌الله در سوریه حمله می‌کند، لاذقیه را شخم می‌زند، صدها ایرانی را می‌کشد، و کشور برادر و دوست روسیه، با خاموش کردن دستگاه‌های پدافند S400 در منطقه، جشن این کشتار را برای اسرائیل شیرین‌تر می‌کند. این تنها یکی از ده‌ها مثال است. آیا کسی در ایران، اجازه دارد در روزنامه‌ها، از این دوستی‌ها و برادری‌ها برای شما تعریف کند؟ سیاست بین‌المللی ما فاقد عقل سلیم و دوراندیش است، و این، یعنی در حالیکه با بیل مشغول کندن قبر خودمان هستیم؛ رو به دوربین می‌خندیم و می‌گوییم؛ به مناسبت روز درخت‌کاری است!

با آرزوی آرامش…

 
نظرهای ارزشمند شما که از طریق “درج دیدگاه” ارسال می‌کنید توسط نویسنده مطالعه خواهند شد. اما امکان پاسخگویی به تک‌تک آن‌ها فراهم نیست.

Print

درج دیدگاه

نوشته های مشابه