پردهی اول | در دام یک دیوانه، یک عاشق
نمیدانم قصهی هولناک کشته شدن یک زوج برنامهنویس ایرانی توسط یک Stalker که خبرش سراسر امریکا را درنوردید در ایران هم بازتاب داشت یا نه. تا حدی در توئیتر فارسی بدان پرداخته شد. اما نه عمیق. البته ماجرا زوایای مبهم بسیاری دارد. دوستان این افراد هم سکوت کردهاند. هرچند، برخی از تجربههای مشابه نوشتند، اما متوجه شدم هنوز بسیاری با مفهوم واژه “استاکر” ناآشنا هستند و نمیدانند دقیقا چه تقسیمبندیهایی دارد. اما آن قصهی هولناک.
زهره، ۳۳ ساله، برنامهنویس کامپیوتر در کنار همسرش محمدمیلاد، ۳۵ ساله در ردموند واشنگتن زندگی میکردند. زهره علاوه بر داشتن یک پلتفرم پادکست، گاهی در اتاقهای کلابهاوس به دیگران توصیهها و راهنماییهایی برای بدست آوردن کار در در امریکا میکرد؛ بی آنکه بداند، قاتل آیندهاش یکی از شنوندگان او در کلابهاوس بود. یعنی رامین، ۳۸ ساله، ظاهرا صاحب شرکت خصوصی که وانت و ماشینهای باربری اجاره میداد. آشنایی رامین با پادکست زهره، سبب آغاز علاقهی یک طرفه¬ی او به زهره میشود اما به نظر میآید اولین تماسهای او با زهره، به بهانه گرفتن راهنمایی برای یافتن کار بود.
سالها پیش زهره، پس از ورود به امریکا، با ادامه تحصیل در نهایت از رشتهی فلسفه در مقطع دکترا (با رویکرد علوم کامپیوتر) فارغالتحصیل میشود. در تمام دوران تحصیلاش، در همکاری داوطلبانه به نهادهای خیریه اجتماعی، افراد جویای کار یا نیازمندِ کمکهای اجتماعی فعالیت میکرد. او در آخرین روزهای زندگیاش در استخدام یک موسسهمالی وام مسکن بود. پس از آشنایی با همسرش محمدمیلاد، هر دو با موفقیت شغلیشان صاحب یک زندگی ایدهآل میشوند. و این “ایدهآل” کلمهی غریبی است. محمدمیلاد از فارغالتحصیلان نخبهی دانشگاه شریف، در روزهای آخر زندگیاش در استخدام شرکت آمازون بود. و این شاید آرزوی هر زوج مهاجر ایرانی است وقتی مجبور به ترک وطن میشود.
اولین تماسهای رامین (استاکر، قاتل) با زهره از نوامبر سال ۲۰۲۱ آغاز میشود. چند تماس تلفنی و دو یا سه دیدار (احتمالا) میان زهره و رامین اتفاق میافتد. هنوز هیچ کس تایید نکرده میان آن دو یک دوستی پنهان (Covert Friendship) بوده یا که نه. اما به نظر میآید رامین هربار برای دیدن زهره از تگزاس به واشنگتن میآمده. چند ماه بعد اما به دلایلی که ما نمیدانیم زهره راه تماس گرفتنِ رامین را میبندد. رفتارهای استاکری و غیرمعمول رامین از همانجا آغاز میشود. از یافتن محل کار و منزل او، تا شماره تلفن اقوام و همسایههایش. رامین ناگهان از آدمی علاقهمند به کمکهای زهره، تبدیل به خواهندهیِ تهدیدگر او میشود. و تهدید او، زندگی “بایدی” زهره با اوست. زهره در گزارشش به پلیس نزدیک به یکسال بعد مینویسد که رامین (استاکر) شماره تلفنهای زیاد ثبتنشدهای داشت. از آنها برای زنگ زدن، و پروفایلهای شبکههای اجتماعی ساختن در اینستاگرام استفاده میکرد. بارها پیامهای ناشناس به تلگرام و واتسآپ میفرستاد. تغییر شماره تلفن زهره، از حجم این رفتارها نکاست. در یک گزارش پرینت شده، در یک روز رامین نزدیک به ۱۰۳ بار روی تلفن زهره Miss call و پیام از شمارههای متفاوت میفرستد. از اینجا رامین تصمیم میگیرد تماس با اقوام و خصوصا همسر زهره را آغاز کند تا زهره از آبروریزی بترسد و بیشتر به او توجه کند.
در مکالمات ضبط شدهی زهره برای پلیس تماسهای مکرر رامین (استاکر) با محمدمیلاد (همسر) اشاره شده، و اینکه رامین بارها و بارها از محمدمیلاد خواسته از زهره جدا شود. وقتی همسر زهره میپرسد چرا؟ رامین میگوید زیرا او عاشق زهره شده. هرچند مکالمات ضبط شده به پلیس نشان میدهد محمدمیلاد در پاسخ به رامین با خشم و توهین پاسخ نمیداد، اما با هر بار تغییر تلفن زهره، او در عوض، تماسها و مزاحمتها برای شوهر زهره را افزایش میداد.
رامین، که تایید شده فردی با مشکلات روانپزشکی و اختلالات روانی بوده، از همسر سابقاش صاحب دختری کودکسال بود. آنها در سال ۲۰۱۸ از هم جدا میشوند. ۵ سال پیش. همسر سابق رامین، ندا مِشابیم، اذعان میکند که در جریان علاقهی رامین به دختری به نام زهره بوده، و اطمینان دارد بیش از یک دیدار و تماسهای تلفنی متعددی داشتهاند. به نظر میآید از ماه ۸ ام آشنایی حساسیتهای شدید رامین روی زهره آغاز میشود. از درخواست برای بیرون آمدن از شبکههای اجتماعی تا تعطیلی پادکستاش. از درخواست برای دیدار تا اجازه تماس هر روزه داشتن تا از ارسال گل، مشروب و هدیه به درب منزل او. زهره که از حساسیتها و گستاخیهای رامین آزار دیده، او را از صفحات اجتماعیاش حذف میکند. این موضوع تا نوامبر ۲۰۲۲، یعنی ۱۲ ماه بعد ادامه پیدا میکند. در این مدت رامین ابتدا از شمارههای متفاوت و مسیرهای دیگر با گریه و التماس از زهره میخواهد دست از این کار بردارد. زهره که آرام آرام متوجه میشود این استاکر روانپریش حتی هیچ ابایی از در جریان قرار گرفتن همسرش (محمدمیلاد) ندارد، پیامها را بیپاسخ میگذارد. مسالهای که بیشتر بر خشم رامین افزود و سبب “تهدید به آبروریزیِ زهره” از سوی رامین در شبکههای اجتماعی میشود. در نهایت در ۶ نوامبر ۲۰۲۲، زهره، رامین را از همهجا بلاک میکند.
به دلایلی که ما نمیدانیم، در اوج این تهدیدها که شامل هم زهره و هم همسرش میشود، محمدمیلاد برای چندین روز امریکا را به قصد استرالیا ترک میکند! رامین که متوجه تنها شدن زهره و مادرش در خانه میشود دوباره مهربان میشود. این آغاز ارسال دوباره گل و هدیه (جواهرات) به درب خانهشان است. همینطور گریه و خواهش. رامین از این فرصت استفاده میکند و ظاهراً در نبود همسر زهره، با آمدن به شهر ردموند (Redmond, WA)، و گرفتن هتل در آن نزدیکی، سعی دارد در اطراف خانه زهره حضور دائمی داشته باشد.

تصویری از فضای داخلی خانه زهره و محمدمیلاد. رامین (استاکر) با شکستن یکی از شیشههای همین سالن، در حدود ساعت ۲ بعد از نیمه شب وارد این خانه میشود. (Image Credit for REDFIN)
از ماه نوامبر تهدیدهای رامین برای زندگی کردن با زهره شکل جدیدی میگیرد. از تهدید به سوزاندن خود در جلوی خانه¬ی آنها تا کشتنشان. از ماه نوامبر تا مارچ ۲۰۲۲، یعنی چندماه بعد، اوج فشارهای رامین (استاکر) روی خانوادهی زهره است. در ۳ مارچ، زهره تصمیم به شکایت از این استاکر دیوانه و گرفتن حکم برعلیه او میگیرد. دادگاه با محرز دانستن اتفاق دو جرم Misdemeanor Stalking و Telephone Harassment، طی حکمی به زهره حکم محافظت از او یا Petition for Protective Order میدهد.
در لایحه درخواست زهره به دادگاه، آمده که “او {رامین} بارها گفته است که هیچ چیز کمتر از مرگ خودش باعث نمیشود که من را تنها بگذارد، بنابراین من دوست دارم این دستور منع توسط دادگاه تا آنجا که ممکن است ادامه داشته باشد”. اعتبار درخواست زهره از دادگاه برای این حکم ۹۹ سال بود. دادگاه میپذیرد. همینطور دادگاه حکم میدهد اسلحهی رامین، توسط پلیس ضبط شود.
این حکم اما دستور دستگیری رامین نیست، دستور دستگیری رامین در صورت دیده شدن در نزدیکی خانهی زهره و همسرش یا تماس با او است. در نتیجه اگر در فاصله نزدیک شدن رامین به زهره، پلیس از محل دور میبود، رامین میتوانسته هر آسیبی به او وارد کند. همینطور قانوناً پلیس موظف بوده از زمان دیده شدن حکم توسط رامین آن را قابل اجرا بداند، اما به هردلیلی فرصت رساندن این حکم به رامین بوجود نمیآید.
در نهایت ۷ روز پس این از حکم، در حالیکه رامین هنوز از حکم دادگاه مطلع نیست، و درحالیکه زهره آسودهخاطر بوده که دیگر خطری او را تهدید نمیکند، رامین با بیپاسخ گذاشته شدن تماسهایش توسط زهره و محمدمیلاد خمشگین شده، با اسلحه به نزدیکی خانهی آنها میرود. با اطمینان از خواب بودن آنها، کمی قبل از ساعت ۲ بعد از نیمهشب، پنجرهی خانه را میشکند، (ظاهرا) وارد اتاقخواب میشود و به زهره و همسرش شلیک میکند. مادر زهره از خانه فرار میکند تا با همسایهها تماس بگیرد. در همین فاصله اما رامین که معشوقهاش را غرق خون دیده، اسلحه را به سمت قفسهی سینه خودش گرفته، و شلیک میکند. و تمام!
گزارشها میگوید همسر زهره، تا رسیدن پلیس به صحنه جنایت هنوز زنده بود، اما پس از ناموفق بودن CPR، در همانجا از دنیا میرود. زهره ۳۳ ساله، محمدمیلاد ۳۵ ساله، بر اثر رفتارهای مجرمانهی یک استاکر که مدعی عاشقی بوده، در نهایت بعد از یکسال رابطه و تعقیب و کشمکش پرخطر، به قتل میرسد. اتفاقی که جامعهی امریکا را در حیرت فرو میبرد. و این سئوال مهم را مطرح میکند که چرا قوانین سختگیرانهتر و بازدارندهتری نسبت به استاکرهای روانپریش وجود ندارد؟ چرا یک فرد با مشکلات روانپزشکی میتواند به راحتی صاحب اسلحه باشد و برای صدمه به دیگران هر تهدیدی بکند؟

تصویر وانت (Truck) قرمز رنگ رامین، که در هفتههای واپسین پیش از قتل با آن میان هتلاش و خانه زهره بارها تردد میکرد. (Credit for Image: Matt Symons)
پردهی دوم | استاکر چه کسی است؟ مسالهاش چیست؟
هدف اول این نوشته ایجاد آگاهی عمومی (Public Awareness) است برای فارسیزبانها. به این سبب که دوست داشتم مطلبی کامل در این زمینه تهیه کنم، متن طولانی است، چون علاقه داشتم جُستاری (Essay) کامل دربارهاش بنویسم. شاید فرهنگسازی دربارهی آن در ایران آغاز شود. این توضیح را بدهم که در سیستم نوشتاری غرب که در مدارس به نوجوانها آموزش داده میشود، جُستار یک نوشتهی معمولا پژوهشی و جامع است که نویسنده فکر، احساس و نظرش را هم در آن وارد میکند، مرزی میان محاورهنویسی و رسمینویسی در آن نیست. سبک نوشتاریاش، با مقاله (Article)، گزارش (Report) و Narrative فرق دارد. نکتهی دیگر اینکه عامدانه، انگلیسیِ برخی واژهها را در پرانتز میگذارم تا خوانندهی غیرتخصصی، ترمینولوژی آن اصطلاح را به زبانی دیگر هم بداند، و یا اینکه اگر معنی فارسی واژهای را ندانم، لاتیناش را مینویسم.
کلمه Stalk، در ادبیات قدیم لاتین، یعنی با مخفیکاری، آنقدر حیوانی را قدم به قدم دنبال کنیم تا در جایی بالاخره شکار شود. اما معنای نزدیک به امروزیناش را اولین بار فکر میکنم Dante Alighieri شاعر ایتالیایی در کتابش Vita Nova بکار برد. ۷۰۰ سال پیش. (مطمئن نیستم) بعدها kierkeɡaard فیلسوف دانمارکی آن را دوباره در یکی از کتابهایش که درباره پدیدهی اضطراب نوشته بود استفاده کرد. (مطمئن هستم). ۱۸۰ سال پیش. البته این دو، از آن تصویری مثبت و عاشقانهمآب ارائه میدهند که با فرهنگ آن زمانه، تعجبآور نیست. میدانم اولین تصویر ترسناک و رویِ منفی استاکر بودن را در رمان A Long Fatal Love Chase میبینیم. نویسندهاش خاطرم نیست. اما رمان ۱۶۰ سال پیش نوشته شده.
با این وجود روانپزشکی به اسم Henri Clérambault اصرار دارد که بقراط اولین بار ۲۳۰۰ سال پیش مفهوم استاک کردن را مطرح کرد. اگر اینطور حساب کنیم، اولین مرد نئاندرتال که یواشکی از این غار به آن غار دنبال زن نئاندرتال میرفته تا از او صاحب بیبی نئاندرشورت شود، اولین استاکرهای ۶۵ هزارسالهی این کرهی خاکی بودند. نه؟ بگذریم.
از دیدگاه جامعهشناختی و روانشناختی (و حقوقی)؛ اِستاکْ کردن (Stalking) به زبان ساده به مجموعهای از تعقیب کردنهای پیوسته همراه با جمعآوری اطلاعات گفته میشود که به خودی خود غیرقانونی و مجرمانه نیستند، اما وقتی بصورت یک زنجیره در کنار هم قرار میگیرند، میتوانند در قربانی (تعقیب شونده) ایجاد احساس مزاحمت، ناامنی و ترس کنند. به همین علت در دنیای مدرن استاککردن یک عمل مجرمانه تلقی میشود. به این دنبال کننده میگویند Stalker. و کاری که او میکند در دنیای مدرن رفتاری توهینآمیز (Offending Behavior) و یک “تجاوز روانی” محسوب میشود. مثل کلمهی “تجاوز جنسی”.
طبیعتا تعقیب پلیس، وکیل یا یک نهاد قانونی برای دستگیری یک متهم از این تعریف جداست. تعقیب یک نیروی نفوذی در خاک خودش و تعقیب او توسط نیروی نظامی برای دستگیری یا کشته شدن، از این تعریف جداست. یا افسر ادارهی ضد اطلاعاتی که به دنبال یک جاسوس است. اینجا ما دربارهای نوعی از استاک صحبت میکنیم که پشت آن “قانون”و “سازمان شناخته شده” نیست. انگیزهی استاکر، اینجا در متن ما “شخصی” است؛ اغلب “بدخواهانه” است، و استاکر معمولا نمیخواهد کسی از آن سردربیاورد جز قربانیاش. اولین نقطهی دنیا که برعلیه اِستاکِرْها قانون نوشت و آن را جرم شناخت “ایالت کالیفرنیا” در امریکا بود. ۴۴ سال پیش. در پایان متن قصهی حیرتانگیزش را خواهم نوشت.
اگر بخواهم یک تعریف کرهمربّایی از اِستاکرْ را ارائه بدهم میتواند این باشد:
اینکه کسی با “ایجاد مزاحمت تکرار شونده“، “ورود بدون اجازه و مکرر به حریم خصوصی“، “دنبال کردن“، “یافتن هر اطلاعاتی” درباره شما مخل زندگی شما شود. همینطور عامدانه یا از روی روانپریشی زندگی عادیتان را “مختل، سخت یا جهنم” کند تا “احساس امنیت” را در فضای مجازی، خانه، خیابان، و حتی محل کار از شما بگیرد. این به “تجاوز روانی” تعبیر میشود. تجاوزی که انگیزههایی چون انتقام، ترساندن، تهدید کردن، مجبور کردن کسی به کاری و یا صدمه زدن پشت آن باشد. او دوست دارد شما دچار این توهم شوید که او همه جا هست.

این آدم، سمت چپ بالا، استاکرِ جودی فاستر، هنرپیشهای امریکایی بود. یکی از زیباترین دختران هالیوود در زمانهاش. چون توان نزدیک شدن و یافتن او را نداشت، تصمیم گرفت برای “گرفتن توجه” دیوانه کنندهترین کار ممکن را بکند. ترور دانلد ریگان رئیسجمهور کشورش. درست در روزهایی که ایرانیها فهمیدند سرشان کلاه رفته و آب و برق مجانی نیست، … دست به ترور دانلد ریگان زد. ترور ناموفق بود. (AP Photo/Ron Edmonds)
اما اینجا لازم هست نکتهای اضافه کنم. وقتی صحبت از استاک کردن (Stalking) میشود، ما با یک تعریف صفر و یکی روبرو نیستیم. دقت کنید. فارغ از اینکه مجنون را در تیتر یادداشت پیشرو، “دیوانه” معنی کنیم یا عاشقِ طلبکار قلمداد کنیم یا یک فرد سایکوپات (روانپریش یا با مشکل روانپزشکی) ، او به دنبال طیفی از نفوذهای مکرر و ناخواسته به زندگی ما است تا با کنترل هر حرکتمان، به تصمیمها و رفتارهایمان اشراف داشته باشد. تفاوت روش استاکرها هرچه باشد زمانی یک “تجاوز روانی” محسوب میشود که صدمه روانی (Psychological Injuries) در قربانی ایجاد کند. مثل این حس که شما دائما نگاهتان بر شانههایتان باشد تا مطمئن شوید کسی به دنبالتان نیست. بگذارید درباره “طیف” صحبت کنیم.
یک طیف (Spectrum) را فرض کنید که گسترهاش از خاکستری کمرنگ تا سیاه باشد. روی این طیف با انواعی از روشها و تکنیکها برای یک تعقیب مریضگونه روبرو هستیم. فارغ از انگیزهها. چه بسا از انواع ابتداییاش متوجه نمیشوید به این سبب که کمرنگاند و پنهان، تا انواعی که شما متوجه میشوید و حس مزاحمت، ترس یا عدم آرامش برایتان ایجاد میکند، یا حتی جان شما را میگیرد، که در بخشهای سیاهتر آن طیف هستند. آنجا دیگر استاکر، اِبایی از پنهان شدن ندارد. سعی دارد شما را وادار به قبول چیزی کند، از شما چیزی غیرمنطقی بخواهد، یا به شما آشکارا صدمه بزند.
روی این طیف، استاک کردن میتواند از یواشکی به محلکار شما آمدن و شما را مکرر تماشا کردن شروع شود تا دنبال کردن مریضگونهی همهی فعالیتها و اکانتهای شما در شبکههای مجازی. میتواند از برای شما گل و هدیه فرستادن بصورت ناشناس باشد تا دائماً سورپرایز کردنتان مقابل دوستانتان بدوناینکه شما بخواهید. میتوانند بارها و بارها زنگ زدن و پیام و Text دادن در روز باشد. با شمارههای مختلف و ایمیلهای متفاوت درخواست کردن باشد. Online بودن شما را دائم چک کردن باشد. میتواند از توهین به شما در توئیتر و اینستاگرام شروع شود تا یواشکی به دنبالکنندگانتان در شبکههای اجتماعی بصورت دائمی پیامدادن تا شما را پیش آنها بیاعتبار (Defaming) کنند یا دربارهی شما از آنها اطلاعات بگیرند. میتواند کنجکاوی مریضگونه و سردرآوردن دائمی از کار و زندگی یک همکلاسی تازه مهاجرت کرده به اروپا باشد (معمولا دختر از دختر). می تواند از یادداشت گذاشتن زیر برفپاککن اتومبیل شما باشد تا تماس دائمی رئیس یا مشتری شما خارج از وقت اداری. حتی میتواند اظهار علاقهی یک طرفه و دائمی به شما باشد در حالیکه پاسخی به آن نمیدهید، تا دنبال کردن شما در هر کافه، یا پاساژ. در مواردی استاکرهای ابتدای طیف از همهچیز شما میخواهند مطلع باشند، فهمیدن سلیقهی موسیقیایی و موضوعات مورد علاقه شما از روی لایکهایتان، آدمهایی که با آنها ارتباط دارید از طریق Mentionها یا Reply هایی که به آنها میدهید. حتی Emoji گذاشتنتان را هم تحلیل میکنند. چرا؟ چون کسخلاند. چرا برای این قلب گذاشت؟ چرا برای آن بوس گذاشت؟ اما در فرهنگ ایرانی، ما استاکرهای فامیلی هم داریم، آدمهایی که با پروفایلهای ناشناس میروند داخل صفحههای فامیلشان تا سر از همه چیز در بیاورند، و اینکارها را به تکرار و دائم انجام میدهند. البته این متن بیشتر به استاکرهای “عاطفی” یا “به دنبال توجه” میپردازد، و به طیفهای دیگر پرداخته نمیشود.
یک مثال. بعضی از استاکرها وقتی آن اوایل “پنهان” هستند و شما نمیدانید، در دیت اول یا شروع یک دوستی، دوست دارند شما را با چیزهایی که دربارهتان میدانند شگفتزدهکنند. این همیشه جالب نیست. شما اگر کمتجربه، احمق یا تحتتاثیر یک فرهنگ اشتباه باشید ممکن است خوشآیندتان باشد، برای اطرافیان با ذوق تعریف کنید. یک Hype برایخودتان باز کنید. اما اگر باتجربهتر و عمیقتر نگاه کنید، سناریویی ترسناک است. حتی خطرناک است. این که کسی دقیقا بداند کجا میروید، چه غذایی دوست دارید، چطور میخندید، چطور موسیقی گوش میکنید، کی با شما بد یا خوب است، کجاها تفریح میکند و دهها مورد خصوصی و شخصی دیگر.
در سریال ایرانی “میخواهم زنده بمانم” چنین صحنهای هست که قهرمان پسر داستان (علیشادمان)، در مطب؛ معشوقه¬اش (آناهیتادرگاهی) را خفت میکند و برای اینکه به او نشان دهد چقدر دوستاش دارد، جزئیاتی را که در او دیده بر میشِمرد. (از اینجا ببینید) شاید در فرهنگ یا ادبیات ایران این رشکبرانگیز باشد. شما بگویید Wow، چقدر این پسر دوستش دارد که به او دقت میکند. اما این دقیقا تعریف یک استاک کردن است. نمایشی از تمرکز غیرطبیعی و بیش از اندازه روی کسی که از یک انسان “سالم از لحاظ روانی” برنمیآید. این یعنی شما اینقدر بیکار و شکارچی و متمرکز بودهاید که هر جزئیاتی را درباره زندگی کسی فهمیدهاید و تازه به او با افتخار انتقال میدهید تا توجه و آفرین بگیرید!! از نمونه شخصیتهای این پسرها و دخترها باید ترسید، اینها واقعا اگر استاکر نباشند، مستعد بودناش هستند. درهرحال روالِ داستانیِ همین سریال، چنین کسی را به عنوان یک عاشق با دقت به معشوقهاش برای شما تصویر میکند و کدهای اشتباهی به مغز بیننده ارسال میکند.

برای من یک فیلم تقریبا زجر آور بود. فیلم Les deux amis با بازی گلشیفته فراهانی. به نوعی روایتی از استاکر بودن را نشان می دهد. نتوانستم تا آخر ببینم. دختر در این فیلم دو استاکر عاطفی همزمان دارد، و در نهایت هر دو استاکر با هم تصمیمی عجیب میگیرند…. که البته دختر استقبال میکند. وقتی بابا و مامان رفتند عیددیدنی، تنها ببینید. اگر هم بابا هستید، به بهانهی تعمیر آبگرمکن بقیه را بفرستید عید دیدنی بعد ببینید.
مثالهای دیگری هم هست. اینها میتوانند عامدانه یا از روی کنجکاوی بیمارگونه باشند. کسی که دائما صفحههای اجتماعی شما را چک میکند، در پینترست، فیس بوک، لینکداین، تیکتاک، کوفت و زهرمار همه جا اثری از شما میتواند باشد، آنجا را میگردد و Bookmark میکند. این آدمها مستعد استاکر بودناند. یا هستند. مهم نیست دختر به دنبال دختر، یا دختر به دنبال پسر. آن رفتار، استاک کردن است وقتی تکرار شود. مثل وقتی به تکرار و بدون اجازه بدون خواستتان نود یا تصور بدن میفرستد. دائما موسیقی و مطلب میفرستد بی آنکه از شما اجازه بگیرد. حتی تماشای مداوم دختر یا پسری از پنجرهای اتاقاش در آپارتمان روبرو نوعی استاک کردن است. مثل کسی که “دائما” برای شما شعر و نوشتهی عاشقانه میفرستد حتی وقتی میبیند شما خیلی هم استقبال نمیکنید.
اینها پای هر نوشتهای از شما در شبکههای اجتماعی زیاد تعریف میکنند، حتی اگر چرت نوشته باشید. علاقه دارند در هر سوراخی که مربوط به اینترنت است، شما را فالوو داشته باشند. به مناسبت هر مناسبَت گوز و چرتی، پیام تبریک میفرستند. روز هوای سالم مبارک! روز بازشدن تنگهی فلان در هند مبارک! تولدت مبارک! روز جهانی مردهای آستیگمات مبارک! یا اصلا در غالب منفیاش، دائما شما را در توئیتر، فیسبوک یا اینستاگرامتان با کامنت و پیام دادن زیر سئوال میبرند و مسخره میکنند تا واکنش و خشمتان را برانگیزند. اینها نوعی از استاک کردن معروف به Cyberstalking است. بنابراین اینجا ما میگوییم “Profile” استاکرها مهم است، اینکه بدانیم از کدام نوع و گونهی جانوری هستند. اینها طبقهبندی دارند. دمایِ مادربهخطاییشان باهم فرق دارد. روشهای برخورد با آنها نیز. مثل کنه که پیفپاف خودش را دارد، و هزارپار، که اسپری خودش را دارد.
چند سئوال را باهم مرور کنیم. آیا ما حق داریم “با اصرار” کسی که علاقه و کششی به ما ندارد را راضی به ارتباط کنیم؟ آیا استفاده پرتکرار از هدیه، گلفرستادن، عکس بدن، رفتارهای عاشقانه، و چیزهای وسوسهبرانگیز میتواند یک نوع “فریبکاری” و “در فشار قراردادن” برای گرفتن توجه و قانع کردن کسی محسوب شود؟ آیا ما اجازه داریم بدون اجازه یک غریبه، هدفمند او را در معرض سورپرایز شدن قرار بدهیم؟ آیا درست است که رسیدن به کسی را در دنیای خیالی خودمان یک چالش عاطفی تعریف کنیم؟ آیا “بله گرفتن” به هر قیمت، ارزش ایجاد هر مزاحمت و آزار روانی را به فرد مقابل دارد؟
زنان و مردانی هستند که بدون یک کشش عاطفی دوسویه، در رودربایستی یا نرمشدن نسبت به استاکرهای مزاحم خود، از روی ترحم وارد رابطه با آنها میشوند. آیا اینها به جاافتادن یک روش اشتباه علاقهمندی در جامعه دامن نمیزنند؟ آیا ما به اشتباه، “تعقیب” و “اصرار کردن” را تبدیل به یک نشانهی واقعی برای عمیق دوست داشتن در فرهنگمان تبدیل نکردهایم؟ ما از کجا میدانیم پشت این “پافشاری” یکنفر به ما “دوستداشتن” است یا ارضای “حس مالکیت” یا حس خوشایند “تیک زدن” به پروژه داشتن کسی که خیلیها دنبالاش هستند و او باید زودتر بُر بزند تا برنده باشد؟ انسانهایی هستند که دوستدارند شما را داشته باشند تنها برای اینکه دیگران تایید و تحسینشان کنند. علاقهای واقعی در میان نیست. باور میکنید؟
تحقیقاتی میگوید میانگین Stalking در امریکا نزدیک به ۱ سال و ۸ ماه است. بعد از آن استاکرها خسته یا دستگیر یا حکم میگیرند. آمار Stalking Resource Center میگوید حدود هفت و نیم میلیون نفر هرسال در امریکا استاک میشوند. این ۵/۷ میلیون شکایت کردهاند، آمار واقعی به مراتب بالاتر است. ۸۴% استاکرها مرد هستند. و ۶۴% استاک شدنها علتی عاطفی و عاشقانه دارد، از اظهار علاقه تا انتقام از طرد شدن. تحقیقاتی میگوید از هر ۴ نفر، ۳نفر خیابانی تعقیب میشود، ۱ نفر در شبکههای اجتماعیاش (Cyberstalking). نهاد NIPSV یک تحقیق جالبی داشت که میگفت بالاترین میزان استاک نداشتن مربوط به ردهی سنی ۱۸ تا ۲۴ سال در امریکاست. (قطعا در ایران اینچیزها تحقیق نشده) و اینکه افراد بالای ۴۰ سال در امریکا اگر استاکر دارند، اغلب مردان و زنان ثروتمند، سلبریتیها، با بیزنسمنها یا افراد موفق یا مورد توجه دیگران هستند. (منابع در پایان متن)

جان لنون، نوازند و خواننده سابق گروه مشهور بیتلز. او از محبوبترین خوانندگان عصر خود بود. یکی از طرفداران آتشین گروه بیتلز که به سبب عشقاش به او از جدایی او و ترانههایش خشمگین بود تصمیم میگیرد تا با تعقیب و زیرنظر گرفتن او طی ماهها، لنون را بکشد. این استاکر سرانجام بعد از فهمیدن همه مکانهایی که این خواننده رفت و آمد میکند و رستورانها و کافههای مورد علاقهاش، یک روز وقتی لنون و همسرش در پیاده رو میان طرفداران بودند، بعد از گرفتن امضا از پشت به او ۴ بار شلیک کرد. بعدها قاتل لنون گفت ندایی در سر او، به او دستور داد لنون را از پای در بیاورم!
آمار استاک در کشورهای جهان سوم به مراتب بالاتر و وحشتناکتر است. کمتر گزارش میشود، کمتر قانون برای آن هاست. به دلیل تفاوت فرهنگی کشورهای پیشرفته و جهان سوم، و تعریف متفاوت Privacy، شیوه علاقهورزی و Love Approach در این سرزمینها، خیلی از رفتارهایی که در غرب، از لحاظ قانونی یا اجتماعی، استاک محسوب می شود ممکن است در ایران، هند، اوگاندا یا پاکستان رفتاری معمولی، نوعی اظهار علاقهی پذیرفته شده توسط جامعه، یا قابل اغماض توسط قانون باشد. بعدا دربارهاش شرح میدهم که “خطای زاویهیدید فرهنگ”ها چقدر در این زمینه مسالهساز است.
هنوز نمیشود گفت راهی وجود دارد که نزدیک به یقین بشود شخصیتهای استاکر را از پیش حدس زد. همانطور که شخصیت انسانهای بددل غیرتی را. سئوالهای فلسفی زیادی هم میشود در رابطهاش طرح کرد. این که واقعا کسی که ما را دوست دارد، واقعا عاشق ماست، ممکن است اگر بداند استاک کردناش ما را روانرنجور و آزرده میکند، همچنان ادامه دهد؟ اصلا مرز میان پافشاری برعلاقه یا استاکر شدن کجاست؟ آیا مردان و زنانی که بیشاز اندازه به ما دائما اظهار علاقهمیکنند و ما به هردلیل به آنها کشش نداریم، میتوانند تبدیل به استاکر شوند؟ آیا ما “محکوم به دوست داشتن متقابل” هستیم؟
به نظر من استاکرها هیولاهای ترسناکی نیستند که از قبل زیر تخت ما پنهان شده باشند. میتوانند عاشق دیروز، دوست دختر امروز یا حتی یکی از طرفدار احمق و آویزان شما باشند. میتوانند جراح، وکیل، کارگر جوشکار، دانشجو باشند، یا حتی یک ششکلاسه که تا مطمئن نشده، در تعقیبتان، همهجا حتی پشت دستشویی درب میزند و از لای درب نوک دماغش را میآورد داخل و میپرسد شما قبل از ریدن، نهار خوردید؟ میگویند یکی از ویژگیهای مشترکشان این هست که معمولا افرادی هم سطح شما (فرهنگی، اقتصادی یا زیبایی) نیستند. یا اگر هستند، کمبود عزت نفس و Insecurity دارند. یا این حق را تنها برای خود قائل هستند که درباره برقراری ارتباط تصمیم بگیرند. استاکرها مشکل در حل مساله دارند. تنها هستند. برای دیگران خیلی جذاب نیستند. میگویند احتمال دارد از کودکی از حمایت دوست و خانواده در بزنگاههای عاطفی برخوردار نبودند، تروماهایی از گذشته دارند. مثل پدری که Supportive approach نبوده، یا مادری که بسیار دخالتگر بوده. تجربهی بارها نادیده گرفته شدن و توجه نگرفتن از آدمهای همسطح یا “بالاتر از خودشان” داشته باشند.
حتی افرادی که درمان روانی یا روانپزشکی ندارند یا قطع شده است و دچار حالات پارانوئیدی هستند میتوانند در زمرهی متهمهای ردیف اول استاکر شدن باشند. آنها در موارد عاطفی، قابلیت فهم اینکه شما ممکن است کسی را بیشتر از آنها دوست داشته باشید را ندارند. در مدیریت خشم و احساساتشان اینقدر نابالغاند که رفتارهای عاشقانه و خشمگینانه را توامان دارند. گاهی تهدید، گاهی گریه. گاهی عشقورزی، گاهی زیرسئوالبردن. گویی بین دو مود روانی دائما در حال Switch کردناند. حسادت بیمارگونه یا Insecurity بالای مزمن دارند. انواع ۱۸۰ درجه متفاوت هم دارند، مثل آنها که ترکیبی از متوهم بودن، خودخواهی، خودبنز پنداری (Stuck-up) و اعتماد به نفس کاذب را همزمان دارند. شخصیتهای باکنکی، فقط باد.
در میانشان کم نیستند آنها که در توهم معشوق بودن (Erotomania) سیر میکنند. اینکه فلان سلبیریتی، نویسنده، استاد یا آدمِ مهم زندگیشان به او حس دارد؛ اما جلو نمیآید! پس خودشان جلو میآیند!! ایننویسنده اگر این مطلبرا نوشت به خاطر چت آن روزمان بود! آنکارگردان که طرفدارش هستم اگر فیلماش شخصیتی با نام الهام داشت، اشارهاش به من است! اینها سوسمار همهجا خزندهی متوهماند! آنها اتوماتیک استاکر هستند، ترکیدن این توهم حتی آنها را استاکر خطرناکتری میکند. “بیکاربودن” برای وقت صرف کردنِ متمادی برای تعقیب از خصوصیات بارز آنهاست، در نتیجه هیچ هدف بزرگی در زندگی ندارند و میتوانند ساعتها روی شما تمرکز کنند. اصلا هدف، شمای بدبخت هستید. اما درهرحال علم روانشناسی تا اندازهای در این زمینه برای روشن شدن فضا چراغ قوه میگیرد و به ما کمک میکند.
محققان روانشناس میگویند اغلب استاکرها سایکوپات نیستند، اما انواع سایکوپاتاش بسیار خطرناکاند. میگوید اغلب یا دچار انواعی از اختلالهای شخصیتی (Personality Disorder) هستند، یا آگاهانه و با روان سالم اینکارها را میکنند. برخی روانشنان میگویند افرادی با این مشکلات اولیه در Profile شان، که تحت فشار این ۴ محرک زیر قرار بگیرند، احتمالا میتوانند وارد باشگاه استاکرها شوند. پس اگر در افرادی که امروز با آنها رابطهی خوبی دارید این محرکها (Triggers) را در دسترس دیدید، یک استیکر بیمهی ابوالفضل آن پشت، بالای قُمبل بچسبانید. البته این بیشتر برای استاکهای عاطفی است و شامل افرادی است که در رابطه با قربانی هستند یا هنوز نیستند و میخواهند باشند. این ۴ محرک چه هستند؟
طرد شدن (Rejection)
طرد شدن یا رها شدن میتواند در فرآیند نزدیک شدن (اغلب) یا خواستن عاطفی کسی به شما باشد، یا میتواند در طول یک رابطه رخ دهد. فارغ از اینکه علت این طرد کردن چقدر منطقی یا غیرمنطقی هست، درد و فشار حاصل از آن، یک محرک قوی برای استاکر شدن است. به زبانی دیگر، افرادی که ترس از رها شدن دارند، افرادی که کابوسشان “پسزده شدن” است چون دچار Insecurity دارند، مرد یا زن، اینها میتوانند از کاندیدهای استاکر شدن باشند اگر، دقیقا از نظر خودشان به هر بهانهای “طرد” شوند. فاقد توان پذیرشاش هستند.
وسواس فکری (Obsession)
اصولا افرادی که زیاد پیش میآید در صورت وقوع شکست، پیروزی یا هر اتفاق مهمی، دائما به آن فکرکنند، و توان عبور از آن مساله را نداشته باشند. اینها میتوانند کاندیدای استاکر شدن باشند. چرا؟ چون از همین موضوع “طرد شدن” به سادگی نمیتوانند عبور کنند، پس یا باید انتقام بگیرند، یا باید دست به عملی بزنند که این حس بد را از آنان بگیرد. که عملا نمیگیرد. اینها توان خروج ازالگوهای فکری تکرار شونده در خودشان را ندارند. اتفاقهای ناخوشایند، مدام از درون آنها را میخورد. مثل کسی که ندای دروناش مرتب میگوید “تو برای او همیشه یک آدم غیرجذاب بودی”، “تو در سکس با او همیشه گند میکاشتی” یا تکرار کند “دیدی چطور او شخصیت تو را مچاله کرد؟”. اصطلاحا Ruminative Cognitive Style هستند. مرور مداوم تا مرز دیوانگی و عصبی شدن.
رویاپردازها (Person Fantasy)
فرض کنید مردی پیش از نزدیک شدن به زنی، در ذهناش صدها فانتزی نسبت به او بسازد. از چگونه سکس کردن، تا خریدن کردن تا حتی بچهدار شدن. تکرار فانتزیها با فریب (Manipulation) مغز در او خطای تعلق را ایجاد میکند. او فکر میکند از امروز آن زن به او تعلق دارد. در این صورت اگر چنین مردی با طرد شدن یا پاسخ منفی گرفتن روبرو شود، دچار دردی شدید میشود که ممکن است وسواسهای فکریاش او را به سمت درّهی استاکر شدن هُل دهد. مدل زنانهاش نیز هست، زنی منزوی که به او توجه زیادی نمیشود، در نهان روی کسی کراش میزند، و تصمیم میگیرد با نفوذ به زندگی او با او رابطه بگیرد. یا زنی که ارضای روانیاش این است که با مردان یا پسرهای “در چشم” رابطه بگیرد. چرخخیاطیهای رویادوز.
خودشیفتگی (Narcissism)
یک علت استاکر شدن زنان و مردان، کنار نیامدن با طرد شدن یا نادیده گرفتنشدن است. البته که طرد شدن سخت و دردآور است اما این تصور اشتباه در نارسیستها هست که باید برای “همه” جذاب باشند و جز این قابل پذیرش نیست. قادر به قبول پاسخ “نه” نیستند. این یک اختلال روانی (NPD) است. چون شخص نارْس، فاقد مهارت پذیرش یا کنار آمدن با “خواسته نشدن” هستند. نمیفهمند برای همه دوستداشتنی نیستند، برای بعضی دوستداشتنیاند. در این صورت احتمال دارد این محرکی برای استاکر شدن آنها باشد با این ایده که “اگر تو مرا در رنج خواسته نشدن نشاندی، من هم باید تو را رنج دهم”. مردان و زنان زیبارو و خودشیفته، مردان و زنان بسیارتحصیل کرده و خودشیفته، یا پولدارهای تازه به دورانرسیدهی خودشیفته، از این “طرد شدن” رنج فراوانی میکشند چون یک بزرگانگاری احمقانه (Omnipotence) از جایگاه خودشان دارند. ایدهشان این است که اگر کسی منِ هُلو را نخواهد، پس چه گوهی میخواهد؟ اینها دو معمولا دسته میشوند، بعد از طرد شدن شما را تمسخر میکنند (حالا فکر کردی کی هستی؟)، یا استاکر میشوند تا جایی که جبران کنند.
البته در دنیای تخصصی روانشناسی، جزئیات پیچیدهتر از این حرفهاست. و درونیات انسانها خیلی بهتر پایش و آنالیز میشود. مثل اینکه افرادی که دارای اختلال شخصیت وابسته (Dependent Personality Disorde) هستند، و تکیهکردن به کسی از بایدهایشان هست، بسیار مستعد استاکر شدن هستند. تشخیص افتراقیاش با Borderline، Antisocial و Histrionic بهتر است توسط یک روانشناس دابلچک شود. اختلالهای خُلقی، شخصیتی، شخص هیسترونیک همراه با خلق بایپولار (Dramatic Personality disorder) که نمونهاش رابطهی اِمبر هرد و جانیدپ بود که ۱۰ سال جانیِ بدبخت را پیر کرد و از زنان فراری. یا پدیدهای روانی به نام عقدهی حقارت (Inferiority complex)، یعنی کسی به دلیل گذشتهی سیاهی که تجربه کرده، دچار حساسیت به تحقیر میشود که این عقده میتواند او را تبدیل به یک “حسود شدید” یا در نهایت یک خرابکار یا انتقامگر کند. چون عقدهحقارت خشم فراوان تولید میکند. مثل همان مورد ژاکلین که پیمان را با دیوار له کرد. با پیمان و ژاکلین بعدا آشنا میشوید. یا مثل این بسیجیهای اغلب دارای عقده حقارت، که با مغزشویی ایدئولوژیک، از آنها برای زدن مردم، بدون عذاب وجدان سوءاستفاده میشود. میخواهم بگویم آدمهایی که یکی یا چندتا از این اختلالها را داشته باشند، میتوانند مستعد استاکر شدن هم باشند. الاماشاالله فکر میکنم در فضای ایران، با این حکومت خُزعبل، با این رفتار مردم نسبت به هم، از هر ۵ نفر، ۲ نفر میزبان یکی از این پدیدهها و اختلالهاست. فقط خیلیهایش بیرون نزده.
درهر حال گذشتهی این افراد که میتواند مثل بشکه باروت عمل کند. هرچند Background Check انسانها در ابتدای رابطهها سخت است. از آسیبهای دوران کودکی و نادیده گرفته شدنها تا قرار گرفتن در معرض خشونت در خانواده، مسائل مربوط به سلامت روان، و مشکلات اقتصادی و فرهنگی در گذشته. شخصیتهای وابسته واجد ریز علتهایی هم هستند که به دلایل روانشناختی اثرگذارند. مثلا افراد “زشت” بیشتر احتمال تبدیل شدن به استاکر را دارند تا زیبارو. دختران و پسران “قدکوتاه” همینطور نسبت به قدبلندها بیشتر استاکر میشوند. افراد با تحصیلات پایین نسبت به تحصیلکردههای ردهبالا. افراد “کمهوش” نسبت به “باهوش”ها. افراد “بیکار” نسبت به “پرمشغله”ها. یا افرادی که در رابطه گرفتن با جنس مقابلناموفقاند نسبت به موفقها. طبیعی است که خیلی اوقات کسی که در Market برای یک انتخاب عاطفی دستاش باز است، نمیرود استاکرِ بدبخت و آویزان کسی دیگر بشود. میشود؟
استاکرها میتوانند دغلکار هم باشند. معمولا برای گرفتن سمپاتی از دیگران، یارکشیهای اجتماعی یا در معذوریت قراردادن شما، ممکن است از فریبکاری یا مغالطههای غلط (False Fallacy) زیاد استفاده کنند. مثلا در اثر طرد شدن، شما را به بازی کردن با احساساتشان یا شکستن غرورشان متهم کنند. یا از شما “فردی بازی کننده با احساسات” برای دیگران بسازند تا همراهی و تایید بگیرند. اگر پارتنر سابق شما باشند، با عباراتی مثل “تو به محبتهای من مدیونی”، “تو به وقت و انرژی که من گذاشتم بدهکاری”، “تو اینهمه سال وقت مرا هدر دادی” و… سعی میکنند با احساس شرم در شما، از طرد شدن خود جلوگیری کنند. یا به شما احساس عذاب مصنوعی بدهند. اینگونه با خُزعبلبافی به دنبال راهحلاند. میتوانند با روشهایی زمانبخرند تا از طرد شدن جلوگیری کنند.
چند سیمکارت داشتن، ایمیلهای متفاوت داشتن، اکامنتهای مجهول زیاد توئیتری و فیسبوکی و اینستاگرامی … داشتن از ابزارهای آنهاست. میخواهند از آناتومی الگوریتم رفتاری شما با دیگران سر در بیاورند. مثل یک جراح یا لولهکش که جعبه ابزار دارد، اینها هم دارند چون مشغولیات دائمیشان است. هرکول پوآروهای فاضلابی. من کسی را میشناسم که خودش و مادرش روی هم ۶ پروفایل زاپاس اینستاگرامی داشتند. خانوادگی استاکر بودند. بعضی از استاکرها چند قدم جلوتر میآیند. متوسل به باجخواهی میشوند. در ازای اطلاعات خصوصی شما که جمعآوری کردهاند یا موارد دیگر. مثل همین رامین پارانوئید که از حسادت شدید به زهره گفت اگر شبکههای اجتماعیات را نبندی، آبرویات را جلوی طرفدارانات میبرم. اینکه چیزهایی از شما را به خانوادهی شما، همکاران شما یا دوستانتان خواهند گفت. آبروی شما را در شبکههای اجتماعی خواهند برد، عکسها و تصویر چتهایتان را پخش خواهند کرد. شما را تهدید به تماس گرفتن با والدین، نامزد یا مدیرتان در محل کار کنند.

در استرالیا؛ پیمان تقیپور، ایرانی ۳۳ ساله توسط زنی ۴۴ ساله، ژاکلین موسی، که پیشتر با او رابطهای کوتاه داشت کشته شد. پس از پایان چند هفته رابطه ایندو، خانم موسی با تعقیب پیمان در شبکههای اجتماعی و خانهاش در نهایت متوجه میشود او از دختری دیگر خوشش آمده. او پس از هفتهها استاککردن، در روزی که دختر به خانهی پیمان میرود، با بیرون کشاندنش، در نهایت با اتومبیل او را به دیوار میکوبد تا بدناش متلاشی شود. یک شاهد گفته او در کنار پیکر متلاشی پیمان، عادی قدم میزد، و سیگار میکشید تا پلیس سر برسد. ژاکلین مادر چند فرزند، از دادگاه تقاضای بخشش نکرد. روانشناس دادگاه، با رد بیماری روانپزشکی در ژاکلین، حسادت بیمارگونهی او را عامل این حادثه میدانند. فلذا، اگر با دختر خیلی حسود (سرشار از عقدهی حقارت) دوست شدید، مطمئن شوید اتومبیل ندارد. (لبخند)
موارد ذکر شده در پاراگراف پیشین، بیشتر رفتار افراد با مشکلات روانپزشکی است. سایکوپاتها. کسانی که عواقب احتمالی این کارها که دائما تکرار میکنند اصلا برایشان مهم نیست. این که ممکن است شاکلهی خانوادهای از هم بپاشد، یا کسی از نان خوردن بیفتد، از ترس خودکشی کند یا نامزد کسی برای یک جنایت تحریک شود چون خون جلوی چشماش را بگیرد. در مثال زهره، اگر محمدمیلاد (همسرش) با تلفنهای رامین (استاکر)، اولین چیزی که به ذهناش میآمد خیانت زهره بود، ممکن بود به خاطر تماسهای رامین چه بلایی بر سر زهره بیاورد؟ خوشبختانه تا اندازهای همراهش بود. هرچند یک لحظه فکر کنید اگر کسی به شما زنگ بزند و بگوید عاشق همسر یا دوستدختر|پسر شماست و با او قرار و صحبت داشته و شما مانع این عشق هستید و بعد قطع کند، چقدر میتوانید عصبانیت خود را کنترل کنید؟ چقدر میتوانید خشم و سناریوهای فرضی خود را از روی پارتنرتان بردارید و یکطرفه قضاوت نکنید؟ استاکرهای با مشکلات روانپزشکی به فارغ از “عواقب” کارهایشان هستند. تنها فکر ضربه زدنی هستند که خود را محق آن میدانند. به همین دلیل در امریکا این یک جرم یا فعالیت مجرمانه (Criminal Action) است.
پردهی سوم | پروفایل استاکرها
اینجا میخواهم برخی طبقهبندی ها را بنویسم. افراد مختلفی تحقیق کردهاند و طبقهبندیهای خود را داشتهاند. در کتابهایی که بعدتر معرفی میکنم به تفصیل آمدهاند. بعضیهایشان باهم همپوشانی دارند. همه را مینویسم تا به عنوان رفرنس برای مقایسه استفاده شوند. (از دیدگاه روانشناختی)
اصولا استاکرها انسانهای خودمحور (Egomaniac) و فاقد غرور هستند. از اینرو که فعلِ تعقیب و بههیچ دستآوردی نرسیدن، به آنها احساس تحقیر نمیدهد. به ندرت دچار شرم میشوند، به مرزبندیها احترام نمیگذارند و روحیات یک “شکارچی” را دارند. ممکن است این در ذات آنها باشد، ممکن است موقتی بوجود بیاید.
یک طبقهبندی چهارگانه برای استاکرها براساس نوع رابطهشان با قربانی وجود دارد:
گروه اول: استاکر سلبریتیها، افرادمشهور و هنرمندان (Celebrity Stalker)
اینها اغلب با قربانی رابطهندارند و بیشتر طرفدار هستند
نکته: جانلنون، خواننده مشهور بیتلز توسط یکی از استاکرهایش کشته شد.
گروه دوم: استاکر افراد شخصی (Private Stranger Stalker)
ممکن با قربانی هنوز غریبه باشد اما میخواهد به او نزدیک شود.
گروه سوم: استاکر عاطفی و صمیمی (Intimate Stalke)
خطرناکترین نوع هستند و میتوانند تا مرز صدمه زدن جلو بروند.
افرادی که قبلتر با قربانی در رابطه صمیمی یا عاشقانه بودهاند و طرد شدهاند.
پروه چهارم: استاکر آشنا (Acquaintance Stalker)
او فردی را تعقیب و همهجا دنبال میکند که میشناسد اما هدفش عاطفی نیست.
این نوع نیز میتواند تا مرز صدمه زدن پیش برود.
یک طبقهبندی ۷ گانه دیگر براساس یک تحقیق روانشناسی وجود دارد. مهم است.
گروه اول: استاکر به دنبال صمیمیت (The Intimacy Seeker)
نیاز به درمان روانپزشکی (Psychiatric treatment) و درجاتی از پارانوئید را دارند. در تعقیب و دنبال کردن هستند تا روزی ارتباط بگیرند. اغلب فکر میکنند قربانیهم به آنها فکر میکند و دوست دارند با آنها صمیمی شود چون جذاب هستند. اما قربانی اکثرا از وجود آنها تا روزی که جلو نیامدهاند بیخبر است. این افراد اگر داروهایشان قطع شود، بعید نیست دوباره از نو شروع میکنند.
گروه دوم: استاکر نامتناسب (The Incompetent Stalker)
میدانند هنر و هوش و مزیت خاصی برای اینکه قربانی از آنها خوشش بیاید ندارند، اما با استاک کردن امیدوار هستند با جلب ترحم و دلسوزی، وارد رابطه با او شوند. معمولا با شعر و موسیقی و هدیه و گل فرستادن و رفتارهای عاشقانه سعی در جبران “بیخاصیتیشان” هستند. اینها مشکل روانپزشکی ندارند اما توصیه میشود به رواندرمانگر مراجعه کنند. اغلب این استاکرها پایینتر از شما هستند. مثل رانندهی دیپلم اسنپ که عاشق مسافرِ خانمِ پزشکاش میشود و مدام پیغام میدهد و همهجا او را تعقیب میکند. یا دختر دبیرستانی که میخواهد به هر ترتیب با استادش یا یک سلبریتی مشهور وارد رابطه شود. استاکر اینجا هموزن اجتماعی قربانی نیست.
گروه سوم: استاکر طرد شده (The Rejected Stalker)
اسماش واضح است. کسی که با او قبلتر وارد یک رابطه عاطفی سطحی یا عمیق بودهاید، اما به هردلیلی او را طرد کرده یا از رابطه با او خارج شدهاید. او همهجا به دنبال شماست. اگر بیرون دستاش برسد، اگرنه، در شبکههای مجازی. اینها یا خواهان انتقام هستند، یا برگشتن به رابطه. یا خشمگین هستند یا پشیمان و آماده جبران. اما معمولا هردو سناریو اگر دوباره به رابطه راه داده نشوند رفتارهای کینهتوزانه و خرابکارانهشان را آغاز میکنند. بعضی از این استاکرها ممکن است نیاز به شکایت قانونی داشته باشند به این سبب که قادر به صدمه زدن هستند.
گروه چهارم: استاکر مچاله شده (The Resentful Stalker)
این ترجمه را عامدا انتخاب کردم. این استاکرها عصبانیتشان ورای استاکرهای طرد شده است. میدانند نمیتوانند وارد رابطه شوند. میدانند نمیتوانند به رابطهای بازگردند. میدانند هیچ شانسی ندارند پس به شدت خشمگین، تحقیر شده و آماده انتقام هستند. خود را قربانی بیعدالتی، خیانت میبینند. آنها اغلب پارانوئیدی، سرشار از عقدهی حقارت و گرفتار هذیاندرونی (Delusional Disorder) میباشند. در مرور هر روزه و مدوام با خودشان فکر میکنند قربانی با بیتوجهیاش در حال تحقیر و تمسخر آنهاست. که طرف با ترجیح یک دختر بِلاند و جوانتر، او را سرشکسته کرد. پس باید ضربهشصتی به او نشان دهند. اینها انواعی از صدمه زدن را پیش رو میگیرند. این استاکرها یک نشانهی مشهور دارند، این عبارت که “به دنبال رابطهی دوباره نیستم، فقط میخواهم بدانم چرا طرد شدم؟” یا “اگر بدانم چرا مستحق طرد شدن بودم برای همیشه میروم”. یا “تو بگو چرا من نه، من میروم!” . ولی دیوث اگر رفت. نمیرود. در ظاهر به دنبال دلیلاند، اما در اصل به دنبال یافتن بهانهای برای ارتباط دوبارهاند، که اگر نشد، به بدین ترتیب اعمال مجرمانهشان را ادامه یا گسترش میدهند. از بیاعتبار کردن تا صدمههای فیزیکی. گاهی نیاز به درمان روانپزشکی و رواندرمانگری توامان دارند.
گروه پنجم: استاکر وحشی (The Predator)
این استاکرها در تعقیب مدوامشان در همهفضاها، نه به دنبال یک رابطهی عاطفی، که به دنبال رسیدن به یک فانتزی هستند تا قدرت خود را اعمال کنند و احساس برتری نمایند. مثل مردی که با استاک کردن دختری که میداند از لحاظ اجتماعی و اقتصادی در حد و اندازه آن دختر نیست، با تجاوز به او، تنها میخواهد احساس قدرت کند. یا زنی میانسال که شیفته پسر نوجوان زیبایی شده، و با اغفال و تجاوز به او میخواهد فانتزی سکس با یک مرد زیبا را در خود برآورده کند. میدانم در مورد آخر خیلی آقایان میگویند تا باشد از این تجاوزها، اما یک درصد فکر کنید ۱۲ ساله باشید و مادر پشمالوی ناصرالدینشاه تلاپی بیفتد روی شما. نه مادرش در سریال جیران، مادرش در آن عکسهای سیاهوسفید مشهوری که “آنتوان سوریوگین” گرفته است.
گروه ششم: استاکرهای سیاسی (Political Stalker)
شاید بهترین مثال برای این نوع استاک کردن، سام (احسان) رجبی و دارودستهاش (وابسته به محفل مسیح علینژاد) در استاک کردن شخصیتهای ایرانی آمده از ایران به امریکا باشد. فکر میکنم مشهورترین نمونهاش استاک کردن پرویز پرستویی بود که ویدئویاش فراگیر شد. آنها برای استاک کردن هنرمندان یا ورزشکاران ایرانی که نسبت به مسائل سیاسی ایران واکنش نشان نمیدادند، همهجا با آنها میرفتند، مدام سئوال میکردند، دوربین را به سمت آنها میگرفتند و با عصبانی کردنشان قصد داشتند از ریاکشن خشم آنها فیلم بگیرند. در قوانین امریکا این کار میتواند بسادگی جرم باشد. البته سام رجبی به سبب شکایتی که برعلیه او شد برای پیشگیری از حکم سنگین، قبول کرد که به مدت ده روز در یک بیمارستان روانپزشکی بستری شود. از زمانی هم که قرص روانپزشکی خورد بهتر شد.
گروه هفتم : استاکرهای صدمه زننده ( Hitmen Stalker)
این نوع استاکرها میتوانند خودِ فرد یا شخصی اجیر شده باشند. در همه مناسباتِ قربانی از زندگی در بیرون تا شبکههای اجتماعیاش نفوذ میکنند تا در نهایت به او صدمهی جدی وارد کرده، یا او را به قتل برسانند. طبیعتا از خطرناکترین نوع استاکرها هستند و نیاز به درمانروانپزشکی و رواندرمانگری ندارند. با چند گلوله و تفنگ درمان میشوند. شاید یکی از بهترین نمونهها استاکرهایی هستند که با تعقیب زنان کارگر جنسی، اقدام به قتل سیستماتیک آنها میکنند.
یک دسته از استاکرها، از یک کشش عاطفی یا گرفتن توجه از فرد موردعلاقهشان، به استاک کردن روی میآورند. این استاکرها که میتواند دوستدختر، نامزد، کسی که روی شما کراش دارد یا Ex شما باشد، از لحاظ عاطفی هنوز بسیار درگیر شما است یا به دنبال راههایی برای جدا کردن شما از دیگران (تهدیدهایی که او فکر میکند) و در کنترل گرفتن عاطفی شما است. حتی از بیاعتبار کردن شما، برای دوری دیگران از شما و تنها مال خودشان شدن استفاده میکنند. و همه اینها به چه منظور است؟ در اصل گرفتن توجه شما (Attention-seeking).
اما روشهای آنها برای استاک (Stalk) کردن چه هست؟ میتواند از روشهای روانپریشانهی (Psychopathic) میدانی مثل تعقیب و گریز تا روشهای سایبری استفاده کنند. هر روشی که کنترل آنها برشما و اطلاع گرفتن از شما را برای آنها سادهتر و بیشتر کند. حتی دوستی با دوستان شما یا اقوام دور شما.

اگر از دیدگاه سرگرمی به موضوع استاکرها علاقهمند هستید تماشای این ۴ فیلم و سریال را پیشنهاد میکنم. هرچند اعتقاد دارم هنوز یک اثر سینمایی روانشناسانهی عمیق و دقیق درباره استاکرها ساخته نشده است. این ۴ انتخاب، جزو بهترینها که دیدم هستند.
پرده چهارم | استاکر در فرهنگ ها، و مناسبات ایرانیان
یکی از نکات مهم که تاکید دارم استاککردن (Stalk) را تبدیل به طیف یا درجاتی مختلف میکند، تفاوت فرهنگی است. چه بسا کاری که در فرهنگ آمریکا، استاک کردن محسوب میشود، در ایران، اصلا نشود. پس هر سرزمین تعریفهای خودش را میتواند داشته باشد اما، به نظر آنکارهایی که در امریکا به عنوان استاککردن دیگری به رسمیت شناخته شده یا جرم محسوب میشود، استانداردهای بهتری هستند. بگذارید مثالهایی ترسناک بیاورم.
در هند قومی هست که به رومنیها (Romani) هم شناخته میشوند. کولیوار زندگی میکنند. اینها یکی از شیوههای ازدواج کردنشان استاک کردن دخترهایی است که میپسندند. یک کولی هندی با ماهها دنبال کردن و زاغ زدن یک دختر کولی دیگر، بعد از اینکه مطمئن شد او را میخواهد، دختر نگونبخت را میدزدَد. رسم این است که اگر دختر تا سهروز نتوانست از دست او فرار کند، خانوادهاش رضایت میدهند با آن دزد استاک کننده ازدواج کند! چرا؟ چون اگر نکند، تا آخر عمر مجرد میماند و کسی با او ازدواج نمیکند.
به نوعی این سنت در میان برخی از مردم قرقیزستان نیز وجود دارد. بخشهای بسیار سنتیتر قرقیزها نه تنهایی، آن پسر و برادران یا دوستاناش بصورت تیمی استاک میکنند یک دختر را. در نهایت بعد از اطمینان، او را در خیابان یا هرجای دیگر میدزدند، دختر به ناچار باید عروس آن خانواده شود. گفته میشود این سنت در قرقیزستان صدها سال عمر دارد. یک زمانی در میان اعراب بادیهنشین هم بوده (یا عنوان: اختطاف العروس) که دیگر انجام نمیشود. در میان مکزیکیها مردمان از تبار Tzeltal، و در میان مردم شهرهایی از چین و ازبکستان هم رواج دارد.
اما آغاز همهی اینها با استاک کردناست. مردی که با تعقیب و زیرنظر گرفتن همهی فعالیتهای یک دختر، وقتی مطمئن شد او را میخواهد، اقدام به دزدیدناش میکند! البته این سنت عروس دزدی هزاران سال پیش در اروپا هم بوده، چرا که وایکینگها (دانمارک امروز) اصولا زنان خود را از دیگر سرزمینها میدزدیدند (نمیدانم مشکل زبان را چطور حل می کردند، همهاش که دوفدوف نبوده) اما استاک کردن (ماهها تعقیب کردن و زیرنظر گرفتن) را امروز همانها که گفتم انجام میدهند.
برویم سراغ ایران. نیاز به گفتن نیست که طیف استاک کردن در ایران، هنوز به درستی تعریف نشده است. بخشی از این طیف میتواند به اشتباه علاقهمندی، عاشق بودن و … معنی شود. از آن مهمتر برخورد عجیب فرهنگی ایرانیها با این پدیده است. مثلا اگر پسری ماهها مثل یک شکارچی در نخ و تعقیب دختری باشد که دوستش دارد، اطرافیان کمتر به عنوان یک استاکر به او نگاه میکنند، چون خود را در جای دختری نمیگذارند که ممکن است از تعقیب و زیرنظر افتادن آن پسر آزار ببیند و احساس عدم امنیت. آن را چه دیلماج میکنند؟ آن پسر عاشقانه به دنبال دختر است!
حتی جامعهی سالهای اخیر ایران در صورت تقبیح استاک کردن، به خاطر بافت و بنیان مردسالارانهاش (Patriarchal Ideologies) زن را اول مقصر میدانسته. این جمله را زیاد شنیدهایم که “حتما خودش نخ داده”. در نسل قبل، کمتر کسی انگشت اتهام را اول به سوی آقا میبرد. حتی دیدهایم زنان مسن اینجامعه ایرانی، مادران و مادربزرگها اگر مردی دختری را استاک کند چه میگویند. “حتما کِرم از خودش بوده که افتاده دنبالش”. همین مادربزرگسانان یادشان رفته در عصر قطار دودی، وقتی خدیجهجون ۱۶ سالش بود و با چادر گلمنگلی که بوی روغن حیوانی میداد به کوچه میرفت، حاجمسلمِ پشمالو ۵۰ ساله کوچه به کوچه تسبیح بهدست میافتاد به دنبالش و “خَدی وایسا! خَدی وایسا عریضه دارم گلنباتام” به او میگفته. اتفاقا هزاران هزار خدیجون با همان استاکرهایشان هم ازدواج کردهاند و خبر ندارند! همین آدمهایی که میگویند خوب دوست داشتن بعدا خود به خود بوجود میآید! نمیفهمند آن لزوما دوست داشتن نیست، کنار آمدن با سرنوشت از سرناچاری است.

۲ دو کتاب اول پیشنهادیام برای کسانی است که علاقهمند به خواندن بحث استاکرها از دیدگاه روانشناسی و جامعهشناسی هستند. از مطالعه هردویشان لذت بردم. هر دو کتاب شامل تحقیقاتی خوب با رویکرد آکادمیک است. خصوصا مطالب قابل اعتنا و مفصل در فیلد قربانیشناسی (Victimology) استاکرها دارد. نسخه دیجیتال این دو کتاب را میتوانم به دوستان دانشگاهی بدهم اما به شرایط دریافت آن که در پایان متن آمده توجه کنید. کتاب سوم، یکی از بهترین رمانها درباره استاکرها با تم سرگرم کننده اما پرکشش است. این سه کتاب برای وقتی است که هنوز استاکر ندارید یا یک نرمالش را دارید و میخواهید مدیریت کنید. آما… آما اگر از بخت سیاهتان به پست یک استاکر روانپریش با پارانوئید حاد خوردید، فقط کتاب آخر جواب است. بقیه را هم دیگر نخوانید. It’s too late. فقط میماند که بعدا بگویم ” ای سفر کرده به معراج به یادت هستیم”.
در ادامهی رویکرد اشتباه فرهنگی به استاکرها، در همین سریال “پوست شیر”، صحنههایی هست که کارگردان نشان میدهد صدرا، دختر مورد علاقهاش ساحل را همهجا دنبال میکند! وقتی به ورزش میرود، وقتی به خانه میرود (تا آدرساش را بفهمد)، وقتی با دوستانش کافه میرود، مدام از داخل ماشین او را همهجا میپاید و حتی خودش را جلوی ماشین میاندازد تا دختر به او شماره تلفن بدهد … برای چه؟ که آن دختری که علاقه به رابطه با او را ندارد، وادار به پذیرش کند. چه به ما نشان داده میشود؟ در نهایت ساحل عاشق صدرا میشود. این کد میتواند بسیار خطرناک و غلط باشد. چون دارد به جامعه این سیگنال را مخابره میکند دوستداشتن واقعی یعنی همین که همهجا مثل یک تعقیبگر سمجِ فضول یواشکی دنبال کسی باشی تا دوستداشتنات را باور کند! یا نتیجه¬ی گیردادن و مدام مزاحم شدن، میتواند این باشد که او هم عاشق تو شود! پیامهای به غایت احمقانه. درچند درصد موارد یک دختر، عاشق استاکر خود میشود!؟ این اما در فرهنگ ایرانی ما جالب است، ستایش میشود، دمتگرم میگویند!
من اینطور فکر میکنم در باورهای عمیق فرهنگی اجتماعی (Deep-Seated Docio-Cultural Beliefs) ایرانیها، استاک کردن تقبیح نمیشود مگر دختری فریاد بزند و اعلام کند کسی دارد مزاحم او میشود. درغیر اینصورت میتواند افتادن دنبال دختر یا پسر مورد علاقه معنی شود. حتی اگر این هم نباشد و دختری از استاک شدن شکایت کند. مهم است این روال زشت نکوهش کردن قربانی (victim-blaming belief) را به جای مقابله و سد ایجاد کردن مقابل استاکر جایگزین کنیم.
مهم است که والدین وقتی متوجه میشوند دخترشان یک استاکر دارد، از او حمایت کامل بدون نکوهش کنند، به او آرامش بدهند و راهحلی قوی برای آن بیابند. از آدمی که به ما “پناه” آورده، “گناهکار” نسازیم. مهم است مردی که میداند همسرش توسط مردی دیگر استاک میشود، همین حمایت را بکند، و زنی که میبیند مردش توسط زنی دیگر. نقشهای حمایتی اینجا بسیار مهماند. چرا؟ یکی از نقطههای کوری (Blind Spot) که استاکرها از آن سواستفاده میکنند همین است! این که میدانند اگر مردی متاهل را استاک کنند، او میترسد آن را با همسرش به اشتراک بگذارد. اگر دختر خانوادهای سنتی یا مذهبی را استاک میکنند، او میترسد با برادارن یا والدین خود مطرح کند مبادا که محدودترش، نکوهشش کنند. شما نترسید، مطرح کنید. استاکرهای زن اینجا گاهی بسیار خطرناکترند، چون تنظیم فکری جامعهی ایران روی این است که استاکر مرد به مراتب خطرناکتر از استاکر زن است. اینطور نیست. استاکرهای زن اتفاقا میتوانند صدمات وسیعتر و روشهای حلیهگرانهتری را در نقش “مظلوم مورد سواستفاده قرار گرفته” پیش بگیرند.

متاسفانه دختران و زنان ایرانی در مطرح کردن معضل استاکر داشتن با خانواده خود دچار بحران هستند. جامعهی مردسارلانه ایران هنوز در این موارد، اول سوی اتهام را به بیاحتیاطی زن|دختر میکشاند. یا واکنشهای حمایتی عصبی اما آزاردهنده دارد. چون غیرتی شدنهای مخرب. بیش از آنکه نقش “حمایتی” و “حل کننده” داشته باشد، خودش نقش بحران زایی دارد. به عنوان پدر و مادر، دوستپسر یا همسر؛ چگونه با رنج استاکر داشتن دختر یا پارتنرتان رفتار حمایتی میکنید؟ حمایتی که در آن “دختر” تخت فشار روانی بیشتری قرار نگیرد؟ (صحنهای از فیلم خشموهیاهو؛ نویدمحمدزاده، طناز)
میخواهم دو چیز وحشتناک به شما بگویم. اول اینکه خیلی از زنان خصوصا در کشورهای جهان سومی به ناچار مجبور میشوند با استاکرهایشان ازدواج کنند. با افرادی که ماهها مثل شکارچی تعقیبشان کردهاند و بارها مزاحمشان شدهاند. شاید هرگز دوست داشتنی عمیق شکل نگیرد. شاید به جایاش زن می پذیرد کسی که دیوانه وار دوستش دارد با او ازدواج کرده. کمدیدهایم که در دهه ۶۰ در همین ایران؟ چقدر پسرها دخترها را از درب مدرسه تا خانه، از خانه تا پاساژهای خرید دنبال میکردند؟ هرروز هرروز. چقدر مزاحمت تلفنی و تلفنهای بدون اجازه میزدند؟ چقدر مدام خود را در راه راه کسی قرار میدادند و متلک مکرر میانداختند؟ نامههای ناخواسته و هدیههای ناطلبیده فرستادند؟ اینها برای آنسالها، نمایی از خواستن عمیق و دوستداشتن و عشقورزی بود. به اشتباه.
پدیدهی وحشتناک دیگر Gaslighting است. ترجمهاش سخت است. وقتی اتفاق میافتد که وقتی یک دختر یا پسر نزد دیگری میرود تا مثلا از استاک داشتن خود بگوید و ترس و عدم امنیتاش را با دیگری در میان بگذارد، اما به جای حمایت، اینترس و عدمامنیتاش “بیاعتبارسازی” شود. اینکارها را که میکنند؟ پدرمادرها، برادرخواهرها، پلیسها و نهادهای قضایی و حتی دوستان آدم. یک مثال بزنم. دختری که استاکر (نامزد سابقاش) او را تا حد مرگ ترسانده، به مادر خود آن را اطلاع بدهد و مادر بگوید وا! نه مادر خیالاتی شدی! پاشوپاشو آماده شو برویم خانه عمه. این گَسلایْتینگ است. دختری برود پیش پلیس و بگوید آقا من یک استاکر دارم که حس میکنم ممکن است به من صدمه بزند. پلیس بیبررسی بگوید خوب حالا که صدمه نزده خانوم. یا خانوم به گفتن که نیست و این چیزهایی که میگویید سندیت ندارد. این گَسلایْتینگ است. برود به دوستاش بگوید و دوستش به او بخندد و جواب دهد آخه چرا یکی باید تو رو استاک کند، قیافه، داری؟ پول، داری؟ بی خیال بابا. این گَسلایْتینگ است. پسرانهاش هم هست. پس این پدیده یعنی وقتی کسی تهدیدی از استاکر میگیرد، این “تجاوز روانی” را با پوست و گوشتاش حس میکند، آدمهایی که قربانی به او پنهانده شده تا کمکاش کنند، ادعایاش را با سخره گرفتن، جدینگرفتن “بیاعتبارسازی” میکنند. چند نمونه از فاجعههایی منتهی به مرگ و اسیدپاشی و … داشتیم که علتاش Gaslighting بوده؟ در ایران بسیار. نکنید اینکار را.
و اما گذر زمان است که به ما نشان میدهد چقدر بعضی رفتاهای به ظاهر خوشایند دیروز، امروز در اصل زیرپا گذاشتن چیزی بدیهی است. مثل سرزده میهمانی رفتن به خانهی این و آن، که امروز برای نسلهای جدید رفتاری دور از ادب و ناراحت کننده است. البته هنوز در شهرهای کوچک ایران یا محلههای پایینتر شهرهای بزرگ، پدیدهی “استاک کردن” یک دختر در خیابان، امری رومنس تلقی میشود! ببین چقدر دوستت دارد که همه جدا دنبالات هست! هرجا هستی نشانهای از او هست! نمیدانم. این رومنس است؟ همهی این رفتارهای “کنترلگرانه” را عشق و دوستداشتن ترجمه نکنید. در فرهنگ خیلی از کشورهای غربی هم، این یک رفتار Creepy، و دخالتگرانه است. اما همچنان ممکن است برای عدهای نهایت رومنس، قشنگ و سورپرایز باشد.
من واقعا نمی دانم که گفته برای “عشقات بجنگ”، وقتی با عشقای یک طرفه مواجه هستیم! از “دوست داشتنات ناامید نشو” و هر طور میتوانی با اصرار به او بفهمان. خوب کلهکاه! اگر کسی نخواهد با تو باشد به هزار علت و سبب، اینکه در سطحاش نباشی، در شاناش نباشی، صاحب قیافه مورد علاقهاش نباشی، خانواده ناجوری داشته باشی، او بداند خانوادهای ندارد که کنار تو خوشبخت شود، اصلا به هر دلیلی از تو خوشش نیامده باشد، تو چطور به خودت جرات میدهی آن آدم را به زور و مدام در معرض “خواستن بیمارگونه”¬ات قرار بدهی. یا مدام چک کردن فامیل در همه شبکههای اجتماعیشان؛ رسوخ کردن و چک کردنشان! که بفهمیم کی کجا میرود، چه میکند، با که میگردد! میدانید این طیفی ضعیف از استاک کردن است؟ نشانهای از “کنترلگیری” بیمارگونه و حس استیصال است؟ استاکرهای چراغ خاموش فامیلی.
خوب ما چکار بکنیم اگر پارتنر عاطفیمان یک استاکر عاطفیِ آزارگر داشت؟ اول از همه درک کنیم هرکسی ممکن است به هر دلیلی یک استاکر داشته باشد. و اگر بدشانس باشد، یک استاکر مزاحمِ آزارگر روانپریش. کسی که قصدش آزار پارتنر ما، یا حتی بهم زدن رابطه ما باشد. مرد و زناش مهم نیست. طبیعتا او برای این آزار و ایجاد پارازیت از هر ابزاری استفاده میکند. رفتار مجرمانه دارد. رفتاری آمده از اختلالهای شخصیتیاش را دارد.
اگر قبلتر با دوستدختر ما رابطهی عاطفی داشته، ممکن است چتها و عکسهای خصوصی را رو کند تا ما را به مرز دیوانگی برساند. یا ممکن است بخواهد دوستپسر ما را از چشممان بیندازد تا او را ترک کنیم. این تنها شدنِ “قربانی” او، یکی از بزرگترین لذتها و احساس موفقیت بعضی استاکرها است. در موارد عاطفی استاکر (عاشق طردشده) با روحیات مالکیت طلبانه از فریب و دروغ و صحنهسازی استفاده میکند تا پارتنر ما در رابطهاش با ما دچار مشکل شود. این خیلی مهم است که ما در چنین شرایطی “روحیهی حمایتگر” از پارتنرمان داشته باشیم تا آن استاکر نقشهاش عملی نشود. قضاوت را به بعد موکول کنیم و هدف اولمان مقابله با استاکر باشد. شما فیلم “دو زن” تهمینه میلانی را ببینید. و ببینید چطور خانوادهاش با خالی کردن پشت دخترشان که یک استاکر عاشق دیوانه داشت، چطور روزگار را برای او سیاهتر کردند. از نظر من استاکرهای رابطهخرابکن، مثل شرخر هستند، یک چک دارند که میخواهند وصول کنند به هر قیمتی؛ و مبلغ آن چک، خشم ناشی از عقدهی حقارت، یعنی بهم زدن رابطه شما، یا روانشما یا رساندن شما به مرز دیوانگی است.
پرده پنجم | قانون در این باره چه می گوید؟
ابتدا از امریکا شروع میکنم چون از آن بیشتر مطلع هستم. برای اولین بار توجه مردم و رسانههای امریکا به خطر “استاکر”های جامعه، در سال ۱۹۶۹ جلب شد. با اتفاقی هولناک. وقتی یک دانشجوی هندی تبار که تازه به امریکا و ایالت کالیفرنیا آمده بود، با استاک کردن یک دختر دانشجو امریکایی در نهایت جانش را از او گرفت. آنها برای اولین بار در یک کلاس رقص آشنا شدند. هرکس مجبور بود برای رقص تانگو، پارتنری برای تمرین پیدا کند. در نهایت این دختر که Tatiana نامداشت و آن دانشجوی هندی یعنی Rosenjit بهم افتادند و قصیدند و این سرآغاز علاقهی دیوانهوار او به آن دختر شد. یکی از زیباییهای قوانین مدنی آمریکا همین است که اتفاقات تلخ اینچنینی فراموش نشده، بلکه سببساز وضع قانونی جدید شدهاند. یعنی حکومت به سادگی از روی آن رد نشده و یک Protection به خاطر آن ایجاد کرده است. نکات این پرونده بسیار مهم است. اکنون در مدارس حقوق و رشتهی روانپزشکی در سراسر امریکا به عنوان یک Case مهم تدریس میشود.
آقای Rosenjit دچار اختلال شخصیت و مشکلات روانپزشکی بود. او از همان ابتدای ورودش به دانشگاه تحت درمان یک روانپزشک قرار میگیرد. رفتارهای شیزوفرنیک و پارانوئید حاد (Severe Paranoid) را در او تشخیص دادند. این آقا، در میانهی درمان با آن دختر (قربانی) آشنا میشود. به او دل میبندد. کار هر روز و شباش این میشود که او را تعقیب کند، ببیند با چه کسانی ارتباط دارد و به چه کسی علاقه دارد. عاداتش را زیر نظر بگیرد. سرکلاسهایش بنشیند و خلاصه هرجا میرود او هم برود. Tatiana از استاک شدناش آگاه میشود. اعتراض میکند. اما دانشجوی هندی می گوید که عاشقاش شده و میخواهد کنارش باشد. دختر قبول نمیکند. Rosenjit میبیند آن دختر با دیگر پسرها دیت میکند. اجازه میدهد آنها در آغوشش بگیرند. پس دوباره جلو میرود و تقاضای رابطه میکند.
این اتفاق ۴-۵ مرتبه رخ میدهد و Tatiana او را طرد میکند. این فشارها سبب میشود او دیگر قرصهایش را هم مصرف نکند. در نهایت یک روز Rosenjit ماجرا را به روانشناساش (نه روانپزشکش) میگوید و میگوید که تصمیم دارد آن دخترک را بکشد. روانشناس به پلیس اطلاع میدهد و دانشجوی هندی دو روز دستگیر و بعد آزاد میشود. موشمردگی و مظلومبازیاش سبب شد پلیس او را بیخطر بداند. در حالیکه نه پلیس نه روانپزشک این مساله را به آن دختر و خانوادهاش اطلاع نداده بودند Rosenjit آزاد شد. این دانشجوی هندی که فلفلبزند به کمرش میفهمد که این دختر، برادری دانشجو در یک کمپ دانشگاهی دیگر دارد. به هر ترتیبی سعی میکند با او همخوابگاه شود تا اطلاعات بیشتری از آن دختر و خانوادهاش بگیرد. خواهر از این موضوع بیاطلاع بود. در نهایت یک روز این دانشجوی هندی به درب خانهی آن دختر میرود و با جواب نه شنیدن، وقتی از نبود پدر و مادرش مطمئن است، او را به طرز فجیعی به قتل میرساند. شکلیک با گلوله و بعد پاره کردن تناش با چاقو جلوی مردم در خیابان!
بزرگترین بدشانسی این دختر تنها این نبود که عاشق استاکرش، یک مرد امریکایی مورد دلخواهاش نبود، این نبود که شاید این دانشجوی هندی برایاش جذابیت بصری یا اشتراک فرهنگی ندارد، بزرگترین مشکلاش این بود که از بخت بدش، استاکر او یک روانپریش و شخصی پارانوئید بود. یعنی زبان آدم سرش نمیشد. خواسته نشدن سرش نمیشد. و چون با دختر فانتزی داشت، هر دیدار او با مردی دیگر را خیانت میدید. اینکه فکر میکرد Rosenjit با هر که دیت میکند سکس میکند، هر مردی را به او ترجیح میدهد، و خود را به شکل یک لوزر میدید که به سادگی “نادیده” گرفته شده است.
پس از این قتل فجیع، امریکا منفجر شد، روزنامهها هر روز دربارهاش مینوشتند، والدین دختر از روانشناس، پلیس و دانشگاه به دادگاه شکایت بردند. اینکه اگر بدانها اطلاع داده شده بود چه کسی تهدید کرده، از دخترشان مراقبت بیشتری میکردند. همه در انتظار سختترین مجازات ممکن برای Rosenjit بودند، مجازاتی که عبرت همه استاکرها بشود. اما دادگاه، با دخالت روانشناس و روانپزشکِ این دانشجوی هندی که شهادت دادند او اختلال روانی دارد و قادر به تشخیص خوب از بد نبوده، او را بیگناه شناخت و آزاد شد!

تصویر آقای Prosenjit Poddar هندی تبار و خانم Tatiana Tarasoff . میشود این را نخستین پروندهی استاکری در امریکا در سال ۱۹۶۹ دانست که تاریخساز شد و بسیاری روزنامهها بدان پرداختند. این آقای هندی وقتی بعد از ماهها تعقیب و درخواست همدانشگاهیاش دید این دختر حاضر به رابطه با او نیست و دست رد به سینهای او میزند، ابتدا با یک تفنگ شکاری به او در خانهاش شلیک میکند، و در حالیکه دختر نیمهجان به خیابان میرود و فریاد میزند، مقابل همسایگان از پشت ۱۷ بار چاقو را در بدن او فرو میکند. او در نهایت در یک دادگاه پرجنجال با گواهی روانپزشکانش قرار منع تعقیب گرفت و آزاد شد. چمداناش را بست و به هند برگشت. کمی بعد با یک وکیل هندی ازدواج کرد و به زندگی عادیاش ادامه داد.
این ماجرا غوغا به پا کرد. در عوضِ این رای دادگاه، قانونگذاران این ایالت معطل نکردند و از همان زمان استاک کردن را یک “رفتار مجرمانه” شناختند. تا مردم امکان شکایت از استاکرهایشان را داشته باشند و پلیس بدانها کمک کند. همینطور قانونی وضع شد که روانپزشکان و روانشناسان در موارد اینچنینی نباید قائل به رازداری باشند و اینکار جرم است. ایالت کالیفرنیا اولین ایالت امریکا شد که استاک کردن مردم را یک جرم شناخت. اولین در سراسر جهان. پروندههایی دیگر پیش آمد که کالیفرنیاییها این قانون را عمیقتر و کاملتر کردند. مثل جریان استاک شدن کودکان توسط یک فلوشیپ روانپزشکی در کالیفرنیا، که در اصل بیماران او بودند، اما با اگاهی از مشخصاتشان در پرونده، در بیرون توسط او استاک میشدند و در جایی که تنها پیدایشان میکرد بدانها تجاوز میکرد. بیشتر نمیگویم که استاکزده نشوید.
آرام آرام ۵۰ ایالت دیگر امریکا قوانین ضد استاک (Anti-Stalking Laws) را کامل کردند. به تأسی از ایالت کالیفرنیا، کشورهای اروپایی نیز قوانینی برعلیه استاکرها وضع کردند. هرچند نوع مجازاتها و جزئیات متفاوت بود. در سال ۱۹۹۰، به سبب قتل یک هنرپیشه توسط استاکر عاشق، ایالت کالیفرنیا دوباره قانون علیه استاکرها را سختتر و دقیقتر میکند. از جمله جرم بودن نشت آدرس و تلفن مردم به دیگران از طریق کارمندان دولتی، و وضع قوانینی که استاک کردن زنان در آن مجازاتهایی قویتر گرفت. ۱۰ سال بعد در سال ۲۰۰۰ اکثر ایالتهای امریکا، قوانین کالیفرنیا را الگو قرار دادند.

هنرپیشه محبوب امریکایی Rebecca Schaeffer (خانم سمت چپ). ۲۰ سال پیش از ماجرای آن دانشجوی هندی و دختر امریکایی؛ ربکا ۲۲ ساله، توسط یکی از طرفدارانش که روی او کراش داشت کشته میشود. استاکر دیوانه، بعد از اینکه در چند فرش قرمز و پشت صحنه فیلم با بیتوجی او مواجه شد بشدت آزرده میشود. در نهایت معاشقه ربکا در یک فیلم با هنرپیشه مرد او (صحنه سینمایی) او را به خشم میآورد. او پس از ۳ سال استاک کردنِ ربکا، در نهایت از طریق پرداخت پول به یک کاراگاه خصوصی که درDMV (اداره راهنمایی رانندگی) آشنا داشت، آدرس او را بدست میآورد. بعد از پرسجو از همسایگان برای اطمینان از آدرس، در حالیکه ربکا خوشحال از گرفتن نقشی در فیلمپدرخوانده است، به جلوی خانهاش میرود و با اسلحه او را میکشد. از آن پس در ایالت کالیفرنیا قانونی وضع شد که اعلام آدرس و تلفن مردم از طریق کارمندی در ادارات امریکا به افرادی در بیرون، جرم محسوب میشود و ۵ سال زندان دارد. که امیدوارم این قانون هم روزی در ایران حاکم شود.
نهادهایی با شمارهتلفنهای مشخص تاسیس شد که شما هرجا احساس کردید یک استاکر دارید، چه شبکههای مجازی، چه خیابان یا محل تحصیل، بتوانید از آنها بلافاصله مشاوره قانونی بگیرد و به پلیس اطلاع دهید. امروز در کالیفرنیا، سایتهایی مثل Whitepages که آدرس و رکورد شهروندان را در ازای پول به دیگران میدهند، یا موظف هستند آدرس قدیمی افراد را نمایش دهند، یا در صورت دادن مشخصات بروز یک نفر در ازای پول، براساس مشخصات کردیتکارت و IP، مشخصات گیرندهی آدرس دیگران را در زمان لازم به FBI اعلام کنند. از مزیتهای قوانین ایالت کالیفرنیا اینکه میتوانید از طریق ارائه شکایت به FBI، حتی علیه کسانی که در خارج از خاک امریکا شما را استاک میکنند، با مدارک مستند و وکیل، از کسی شکایت کنید. برای این افراد دادگاه برگزار نمیشود، اما در ورودشان به خاک امریکا و کانادا مشکل ایجاد شده، یا در فرودگاه بازجویی میشوند.

براساس قوانین مصوب Anti-Stalking سال ۲۰۱۲ در امریکا، Code §۶۴۶.۹ و CPC §۲۰۷ اگر فردی با استاک و اثبات ارسال پیام یا رفتار تهدیدآمیز یا اقدامی تلافیجویانه به کسی یا خانوادهاش شناخته شود، با رای دادگاه میتواند گرینکارت، ویزای کار او باطل و امکان ورود به بعضی ایالتها را از دست بدهد. شما همچنین میتوانید اگر فردی (زبان آن فرد مهم نیست) از طریق شبکههای مجازی (توئیتر، ایمیل، فیسبوک، SMS و …) در خارج از خاک امریکا با بصورت مداوم استاک کردن، شما را تهدید به تلافیجویی در خاک امریکا میکند، با مستند سازی یک وکیل به FBI Victim Services اطلاع بدهید تا روی پروندههای او Flag Check برای گرفتن ویزا به امریکا و کانادا ثبت شود. این را به دوستان پیشنهاد میکنم. ۴ ماه پیش شخصا انجام دادم.
دستکم کشور امریکا، قوانین مهم و تا اندازهای دقیق برای “استاکر”ها مشخص کرده است. جز مواردی که استاکر فردی کاملا دیوانه و سایکوپات است که محکوم به بستری در بیمارستان روانی میشود. تا طیفهای خطرناکی از استاک کردن، از دوسال پابند الکترونیک تا ۱۰۰۰ دلار جریمه وجود دارد.همینطور Redflag خوردن او بین ۷ تا ۱۰ سال. تا دوسال زندان نیز میتواند در انتظار یک استاکر باشد. همچنین قاضی با اعلام فرمانی مشهور به Protection Order، میتواند فردی را ۱ تا ۹۹ سال محکوم به نزدیک نشدن به شهر، محلزندگی و کار قربانی کند.
حتی اجازهکار ،گرینکارت، و امکان تحصیل یک نفر میتواند به حکم قاضی، به سبب استاک کردن برای همیشه لغو گردد. این قوانین تنها یک مشکل دارند. بیشتر مواقع پلیس حق دستگیری استاکر را ندارد مگر بعد از انجام جرم در محل. در غیر این صورت استاکر با حکم دادگاه محدود میشود. در هر حال امروز استاک کردن مثل دزدی، تیراندازیِ غیرقانونی، مصرف مواد مخدر در محیط پابلیک و تصادف کردن و فرار کردن، در امریکا “جرم” محسوب میشود. چه مجرم شهروند امریکا باشد، چه کسی آن را علیه یک شهروند امریکا انجام دهد.
متاسفانه قانونگذاران در ایران، استاک کردن را عملی مجرمانه نمیدانند. در بسیاری از مواقع شکایت درباره استاکرها بالاتر از دادسرا نمیرود، آن هم در صورتی که استاکر، بیشتر در بیرون از فضای مجازی ایجاد مزاحمت کند. من امیدوارم روزی، قانونگذاران ایران Stalk کردن را فارغ از انواع عاطفی تا غیرعاطفیاش با مصادیق و جزئیات دقیقتری جرمانگاری (Criminalization) کنند. متاسفانه قربانیان استاکرها در ایران، ناامید از وجود قانونی قوی علیه آنها، بابت ترسها و احساس خطرهایشان باید داروهای افسردگی (Antidepressants) مصرف کنند و امیدوار باشند استاکر روزی منصرف شود!
میدانم این حرف من اشتباهاً یک شوخی تلقی میشود، اما به نظر من در کشوری که قوانین درستی برای این مساله تصویب نشده، استاکرهای خطرناک را باید کُشت. تمیز، حسابشده و بدون رَد. اینکار تنها به چندماه برنامهریزی نیاز دارد. حتی آدمهایی با چند میلیون پول اینکار را انجام میدهند. شغلشان این است. از نظر من مرگ، سزاوار همه استاکرهایی است که با رفتارهایشان که ممکن است سالها طول بکشد، سبب تجاوز روحی به انسانهای بیپناه میشوند. سبب از هم پاشیده شدن خانوادهها میشوند و چهبسا یک نفر را به مرز خودکشی میرسانند. مرگ، لایق استاکرهایی است که هدفشان میشود عذاب و ترس دائمی دیگران. من بیش از یک دهه پیش، یکی از عزیزترین شاگردان پیانویام را از دست دادم. از غم و ترس و بیپناهی در پارکینگ یک مجتمع تجاری خودکشی کرد. با چشمان خودم دیدم که استاکرش، آرام آرام با او چه کرد. خندههایش را گرفت، آبشکرد، و کوچکترین لذتهای زندگیاش را از او گرفت وقتی حتی می ترسید به پدرومادرش بگوید. باقیاش هنوز یکی از رازهای زندگی من است. شاید روزی دربارهاش نوشتم. و نوشتم که چرا بعضی استاکرها، لایق یک مرگ تحقیرآمیز هستند، و اینجا، تاوان دادن مهم است.
همانطور که میدانیم در بسیاری از کشورهای دنیا، هر تماس، تعقیب یا نزدیک شدن ناخواستهای که با تکرار مدوام سبب ترس و احساس تهدید در شهروندی شود، میتواند استاک و در نهایت یک Crime و Identity theft معنی شود. ایجاد مکرر و عامدانهی پریشانی احساسی، رنج روانی، ترس مزمن و وارد کردن مدوام حسِِ ترس و شرم به دیگران در بسیاری از کشورها جرم محسوب میشود. این مهم به عنوان یک “تجاوز روحی” و “دخالت در حریم” شهروندان قلمداد میشود. تفاوتی نمیکند از طریق یک ایمیل ناشناس یا سیمکارت باشد، یا تلفنی، ارسال یک نامه به آدرس منزل، حتی ارسال هدیه و گل ناخواسته و بدون اجازه به یک آدرس. در ایران، تمام نهادها و سازمانها، و شرکتهایی که ممکن است تلفن، آدرس و اطلاعات شخصی مردم از آنها بسادگی نشت کند و زندگیشان را تحت تاثیر قرار دهد، باید شامل قوانینی سختگیرانه برای کارمندانشان شوند تا از ایجاد فاجعهها در آینده جلوگیری شود.
پرده آخر | آیا شما خود یک استاکر هستید؟
فکر میکنم سئوال گویاست. ممکن است بسیاری از ما حداقل برای یک بار در زندگی کسی را استاک کردهایم. برای دادن یک هدیه ناشناس یا پیشنهاد یک رابطه عاطفی بیاجازه او را تعقیب کرده باشیم، بیآنکه بدانیم او به جای خوشحالی، ناراحت شده، خشمگین شده یا آزار دیده است.
شاید این موضوع خندهدار به نظر بیاید، اما تصویر کنید نبود داروهای روانپزشکی، و مصرف نکردن این داروها چگونه میتواند انسانهای زیادی را در ایران تبدیل به هیولاهایی کند که خودشان نمیدانند چگونه ممکن است به دیگران صدمه میزنند. با این وجود استاکرهای روانپریش زیاد نیستند. بسیاری از ما ممکن است به خاطر حس انتقام، حس حسادت، حس مالکیت، حس لوزِر بودن یا هر چیز دیگری، تبدیل به یک استاکر شویم. از نظر من استاک کردن دیگران، زشتترین، ترحمبرانگیزترین و نشانهی بدبختی یک آدم در فهم ارزش و جایگاه خودش است. اینکه نفهمد مثل راسو به دنبال دیگران افتادن، چقدر دون از شان انسان سالم است. کسی را همهجا جستجو کنیم، بپاییم، بخواهیم همه چیز را دربارهاش کشف کنیم و همهجا دنبالش کنیم. فرقی نمیکند فامیل باشد یا همکار. فرقی نمیکند طرفدار او به عنوان یک سلبریتی باشیم، یا دوستدختر سابق، یا همسر آیندهی مان باشد. ما، میتوانیم به سادگی استاکر دیگران باشیم و خودمان ندانیم. میتوانیم دقیقا همین موجود نفرتانگیز باشیم که به دیگران “تجاوز روحی” میکند.
و سرانجام
فراموش نکنید، اکثر استاکرها یک مخرج مشترک دارند، و آن گرفتن توجه، تایید و قدرتنمایی است. گرفتن توجه به این سبب که عقدهی کمبود توجه دارند یا از نادیده گرفته شدن خود خشمگیناند. و قدرتنمایی چون ممکن است به خود به چشم یک بازنده، نگاه کنند. یا چون در واقعیت نمیتوانند ضربهای به شما بزنند، مثل یک شکارچی به دنبال شما میافتند تا جایی برای تلافی بیابند. هرچند انسانهای کنجکاو که تا ماتحت مردم را از روی کنجکاوی در همه شبکههای اجتماعی چک میکنند و میخواهند از همهچیز دیگران سر دربیاورند استاکرهای بیآزاری محسوب میشوند، اما فراموش نکنیم Stalk کردن از هر نقطه که شروع شود، زشت، خجالتآور و رفتاری بسیار Cheap است. آن استاکری که قتل میکند و صدمه میزند، که مسالهاش جداست.
پیام استاکر عاطفی طرد شده یک چیز است، “دیگی که برای من نجوشه، می¬خوام سر سگ توش بجوشه”. امیدوارم این “روش چرک” که وقتی کسی را دوست داریم، همهجا پا به پا دنبالش باشیم و مصرانه خودمان را به او تحمیل کنیم یا خراباش کنیم، یک روز از فرهنگ ما ایرانیان محو شود. هیچکس با ارسال ۶۰۰ تا آهنگ هر روز عاشق شما نمیشود. هیچکس هم دوستداشتنِ کسی که به زور میخواهد وارد رابطه شود را یک کار جذاب نمیبیند. رابطهای که قرار باشد با این “تعقیب”ها و تجاوز به حریم شخصی و حس بد باشد، با این حس ناامنی دادن به کسی که مدعی هستیم دوستش داریم شروع شود، به شما قول میدهم در بلندمدت رابطهای مزخرف خواهد شد. یک حکومت با “عقدهی حقارت” داریم که خودش بزرگترین استاکر زندگی مردم ایران است، دیگر اضافهاش نکنید، همین برایمان کافی است!
توضیح) دوستانی که مایل به دریافت نسخهی دیجیتال دوکتاب مهم پژوهشی درباره “استاکرها” هستند، میتوانند با ارسال پیام درخواست به آیدی تلگرام پرنسجان (اینجا)، آن را دریافت کنند. همچنین میتوانید نسخهای کاغذی این دوکتاب را با قیمت ۳۰۰ دلار از سایت آمازون تهیه کنید. نسخهی دیجیتال کتابها تنها در اختیار دوستانی قرار میگیرد که در رشته مرتبط باشند و پروفایل تلگرام آنها دارای تصویر شخصی و نام و فامیل باشد.
توضیح) دیدگاههای درج شدهی شما درباره این مطلب، توسط نویسنده مطالعه خواهد شد.
منابع پیشنهادی برای مطالعه:
کتاب |Psycho-Criminological Approaches to Stalking| مشاهده
کتاب |Victims of Stalking| مشاهده
کتاب | Stalkers and their Victims | مشاهده
قانون ایالتی کالیفرنیا Code 646.9| مطالعه
وبسایت مرکز مقابله با جرائم امریکا | مطالعه
مقاله اول | مطالعه
مقاله دوم | مطالعه
مقاله سوم | مطالعه