
حجاب، و ولّیِتارِمو
درباره پدیدهی “حجاب اجباری” مینویسم. درباره ۴۰ و اندی سال اجبار زن ایرانی به پوشاندنموهایش برای به خطر نیفتادن اصول یک حکومت مذهبی، به خطر نیفتادن بنیاد خانوادهها، و به خطر نیفتادن شریعت.
گویی اقتدار شریعت به تارِ مویی بند است و خانوادهها به گیسویی رها از هم میپاشند و آن حکومت به تاب موی زنان، سرنگون میشود! در این نوشته می خواهم از راه عقل استدلال کنم که ما با یک “اجبار دینی” روبرو نیستیم. به همین خاطر بسیارند کشورهای مسلمانی که حجاب در آنها اجباری نیست؛ جز ایران و طالبان! ما با یک “اجبار سیاسی” روبرو هستیم. اجباری به سبب بیخردی و اشتباهِ استراتژیک رهبر انقلاباش، امروز تبدیل به اسب تروآی این حکومت شده است. سئوال. چرا “ایران” باید استثناییترین کشور روی کرهی زمین بشود که از اصول حکومتاش، پنهان نگاهداشتن گیسوان زنان باشد؟ آیا با نسخهای مندرآوردی از اسلام زمان پیامبر روبرو هستیم؟ به سبب اولویتام در جامع شدن این متن، و رمزگشایی کردن، متن را طولانیتر اما همهفهم برای نوجوان تا بزرگسال مینویسم. اما شما میتوانید هر پرده را در یک نوبت بخوانید.
پردهاول | موسیتر از موسی
به غرب آسیا برویم. به کشوری با حکومتی که عمرش تنها ۳۰ سال بیشتر از جمهوری اسلامی ایران است. اسرائیل با حدود ۹ میلیون نفر جمعیت. یکی از کوچکترین کشورهای جهان که تنوعهای دینی متفاوتی را در خود جای داده است. یهودیان، مسیحیان و مسلمانان. ۶ میلیون یهودی در کنار ۳ میلیون مردمی از دیگر ادیان. اما در جمعیت ۶ میلیونی یهودیان اسرائیل ما ۴ قشرِ شهروندی داریم.
اولین قشر، یک گروه افراطیِ مذهبیِ تهاجمی (مثل سوپر حزبالهیهای ایران) که به آنها میگویند Haredi. اینها علاقهای به جذب نوکیشها ندارند. نژاد خالص میخواهند. یک قشر دیگر بیشتر سنتی و تا اندازهای مذهبی داریم به اسم Masortiها. در ایران بیشتر معادل خانوادههای سنتی ایرانی است که گرایشهای مذهبی نیز دارند و سرشان در لاک خودشان است. یک قشر مذهبی مدرنتر هم داریم که مذهبی متعصب تهاجمی نیستند، اما به شدت متوقع و خواهان نفوذ بیشتر مذهب میان جوانان هستند به نام Datiها. داتیها مذهبیهای متعصبی هستند که با تبلیغ و تبیین به یارگیری برای بیشتر کردن جمعیتشان میکنند. و در نهایت یک قشر بیاعتقاد به دین یا غیرمتشرع که به آنها میگویند Hiloni. نکته را دقت کنید. Harediها ۸% جمعیت اسرائیلاند، مسلمانها ۱۴% و Hiloniها که اکثرا جوانان نسل غیردیندار اسرائیلی و افرادی هستند که با عصر دنیای اینترنت و شبکههای اجتماعی بزرگ شدهاند ۴۰%. اما حدس میزنید بزرگترین قشر تولیدکنندهی بحرانهای اجتماعی با بقیه اسرائیلیها در این کشور کدام یک است؟ نه مسلمانان، که Harediها. چرا؟ چون سرزمین اسرائیل و حکومت اصلی اسرائیل را ارث پدرشان میدانند. چون باوردارند بقیه یهودیت ناب موسی را نفهمیدهاند. از اینرو باقی هر سه قشر یهودیها، از اینکه با خانوادههای Harediها (یهودیان افراطی) ازدواج کنند پرهیز دارند.
یهودیان یا Jewishها دارای قوانین سفت و سخت شرعی هستند. به آن میگویند هالاخا (Halakha). 99%اش ربطی به موسی در ۳۳۰۰ سال پیش ندارد. چه آنها که از تورا آمده، و چه آن که از کتابهای مقدسی که به مرور برای بروز کردن تورا آمده و نوشتهشده توسط بزرگان دینیشان (مراجع). مثل پلتفرم شیعیان که از قرآن و حوزه علمیه احکام بعدیشان بیرون آمده. از شباهت کلی اما عجیب این دو فضا هرچقدر بگویم کم است. انگار کهبخش غیرقابل انکاری از دستورات اسلام یک نمونهبرداری چراغ خاموش از اعتقادات ارتدکسهای جویش یا همان افراطیهای یهودی باشد.

آیین قربانیکردن حیوان در یهود و اسلام بطور مشترک وجود دارد. در روایتهای آنها از آنچه ابراهیم با فرزندش کرد ایده گرفته شده. بسیاری از دانشمندان علم ژنتیک، باستانشناسان و تاریخپژوهان، در حقیقت داشتن شخصیتی به نام “ابراهیم” تردید دارند. آنچه از او گفته میشود را افسانه میدانند. این تردید را درباره موسی، عیسی و محمد اما ندارند. با این وجود در میان این سه دین ابراهیمی، قربانی کردن حیوان، در یهودیت و اسلام وجود دارد. در عید کپاروت، یهودیان گناهان خود را به خروس انتقال میدهند. او را ذبح میکنند تا هم پاک شوند، هم گوشت آن را به فقرا بدهند. در عید قربان (عید الأضحی) دلایل مسلمانان نیز با Concept مشابه است اما بیشتر به سمت ذبح گوسفند و بز تمایل دارند. مفهوم گوشت “حلال” و گوشت “کوشِر” نیز در این دو دین مشابه است. در هر دو دین هم در کارخانههای تولید گوشت، آخوندهای یهودی و ملاهای مسلمان استخدام میشوند تا در خط تولید حلال و کوشر بودن را هر روز قبل از ورود به بازار تایید کنند!
از ممنوعیت گوشت خوک گرفته، تا دخیل بستن به زیارتگاهها، روضهخوانی و نماز خواندن. از گوشت حلال (برای آنها کوشِر) تا سفارش به ختنه شدن. از قربانیکردن بز و گوسفند در موقع تولد فرزند و عروسیها و… تا پرداخت ذکات و صدقه از درآمد (برای یهودیان زدکا) تا مرسوم بودن صندوقصدقات در هر دو دین. از روزهداری در ماه رمضان تا روزهداری یهودیان در روز عاشورا. البته بگویم که روز عاشورا از مهمترین اعیاد یهودیان است. روز شکرگزاری (معادل Thanksgiving مسیحیان) همان روز حجرت حضرت موسی است و روز آغاز جشن روزهداری آنها است. اما حدود ۲ هزار سال بعد، واقعهی شهادت حسینبنعلی دقیقا در همین روز اتفاق افتاد. که اگر به رائفی پور باشد میگوید ببینید در روزی که ما عزادار کربلا هستیم، این صهیونهای کافر جشن و پایکوپی دارند! این مخرج مشترک مناسک تا اینحد و با این جزئیات میان مسیحیت و اسلام نیست. اینکه چطور دوباره خداوند نظرش تغییر میکند و همه آنها را در دین اسلام دوباره برمیگرداند، خوب البته باید صبر کنیم تا بمیریم، که اگر جهنم نرفتیم، از خود پیامبر یا خدا بپرسیم. اینها “اطلاعات” است. “تحلیل”اش با خودتان.
Datiها و Harediهای متعصب میگویند کشور باید براساس قوانین شریعت اداره شود. هرجا شرع کافی نبود، قوانین مدرن و بهروز. روی هم اینها ۱۸% مردماند. باقی ۸۲% مردم اسرائیل اما میگویند زرشک. حکومت باید سکولار باشد، دین از سیاست جدا باشد، تکالیف دینی در جامعهی خودشان اجرا شود و همه مجبور به آن نشوند. میگویند ما قوانین مدرن و معاصر مثل همهی کشورهای پیشرفته میخواهیم. اعتقاد یا علاقه نداریم مثل آن ۱۸% لباس بپوشیم، محدودیت نوشیدن و خوردن داشته باشیم، قوانین محرم و نامحرمی تا روز ازدواج رعایت شود و خلاصه، با قوانین من درآوردی نوشته شده ۱۱۰۰ سال بعد از مرگ حضرت موسی زندگی کنیم. منطقی هم هست. زوری که نیست. میخواهند با قوانین پذیرفته شده در دنیای قرن ۲۱ زندگی کنند.

در مناسک قشر دینی هِردیها، روضهخوانی و گریهزاری (به سبک خودشان)، وضو و خواندن نماز (۳ رکعت، تِفیلا)، زیارت قبور و زیارتگاهها، تشویق به داشتن محاسن و موی بلند، درجهبندی دینی (مثل حجتالاسلام و ثقهالاسلام و آیتالله)، قربانی کردن حیوان، جشن تکلیف کودکان و … با دقت و در طول صدهاسال رعایت شده است. در میان آنها گزارهای مشهور هست که دین ما (هردیها) به عبادت و تزرع (گریه) زنده است. (Image Credit: David Cohen)
چرا این دو قشر Haredim (بیشتر) و Datiim (کمتر) دائما روی اعصاب قشرهای دیگر اسرائیل میروند؟ چون معتقدند حتی اگر دولت سکولار (اولویتندادن به قوانین شرعی) شود، سبک زندگی مردم “باید” براساس شرع (هالاخا) باشد. یعنی دانشگاهها و مراسم عروسی و وسایل حملنقل عمومی… تفکیک جنسیتی شود. یا اینکه ازدواج و طلاقها باید کاملا باخطبه و و اجازهی آخوند یهودی (Orthodox rabbi) جاری شود. یا در روز روزهداری، تمام رستورانها و آبخوریها و… جمع شود. چرا مثلا میگویند باید ازدواج با خطبه عقد یهودی باشد؟ چون باور دارند در غیر اینصورت فرزند این دو یهودی، یهودی محسوب نمیشود. و زنازاده است! مثل مسلمانها به فرزند به دنیا آمده بدون اجازه دین، حرامزاده میگویند.
این Harediها، سوپر حزبالهیهای یهودی میگویند دولت اسرائیل باید نماز عمومی (تَفیلِهْ) را سراسری کند. و آخوند ارتدکس درآن برای عموم سخنرانی کنند. و اینکه هر “شنبه” برگزار شود! که هیچ شباهتی به نماز جمعه در اسلام ندارد. (چشمک) اصرار دارند که روز سَبَتْ یا شنبهها هیچکس از وسایل نقلیه مثل تاکسی، اتوبوس، قطار و هواپیما یا حتی وسایلی که با برق و الکتریسیته کار میکنند استفاده نکند. حتی دست به کلید روشن و خاموش چراغ اتاق نزند. گناه کبیره است! چند نکته جالب درباره افراطیون یهودی بگویم.
ما در امریکا باید روز شنبه (شَباتْ) خیلی مراقب اینها در بعضی محلهها باشیم. در این روز یهودیان متعصب از هیچ وسیلهای که با برق کار میکند استفاده نمیکنند. مثلا چون نمیخواهند دکمه سبز شدن عبور عابرپیاده را فشار بدهند، یکهو برای عبور به وسط خیابان میآیند. در کالیفرنیا دستکم در محلههای یهودیان ارتودکس، خیلی چیزها شنبهها با تایمر کار میکند. چراغ راهروها ،پلهها، سالنها با تایمز کار میکند. یا مکانیکی کار میکند تا اینها مجبور به دست زدن نباشد، از دکمهچراغقرمز گرفته تا دکمههای پمپ بنزین. در پروژههایی معماری که در طراحی بیمارستان یکی از این محلهها شرکت داشتم متوجه شدم برای اینها در هر طبقه آسانسورهای مخصوصی به نام Sabbath elevator را تعبیه میکنند بیماران و ملاقاتکنندگانشان در شنبهها استفاده کنند. از آن برای مکانیکی (بدون برق) بالا رفتن استفاده میکنند. اما برای پایین آمدن چون ترمزهای آسانسور با برق کار میکند، سراغ پله میروند. موضوع پیچیدهتر هم میشود. پاره کردن دستمال توالت در شنبه گناه است. از این رو جمعهها دستمال توالتهایشان را برای ریدنهای در طول شنبه پاره و آماده میکنند. Harediها اعتقاد دارند وظیفه اصلی زنان بچهآوردن و خانهداری و توجه به شوهر است. اینکه رابطه دوستدختری و دوستپسری معنی ندارد و حرام است. سکس قبل از ازدواج حرام و بلیط مستقیم به جهنم است. نگاه مرد به موی زن متاهل گناه است. و…

خانوادههای هِردی با فرزندآوری زیاد بسیار موافق و به هم پز میدهند. اصرار اینها به ازدواجهای داخلی و فامیلی در دهههای قبل سبب شده که این قشر مستعد بیماریهای ژنتیکی و… باشند. از بعد از تشکیل دولت اسرائیل چه جویشهای ارتدکس در اسرائیلی چه در امریکا، باید سختترین تستهای ژنتیکی را پیش از ادواج بدهند. با اینحال ازدواجهای محدود بین خودشان هرچند جمعیت آن را صدها سال در اقلیت نگاه داشته، اما با نصف عمر خود را در اتاقخواب شنا کردن و تولید شبانهروزی بچه، سعی در جهادزایش در راه موسی (ع) آن دارند. (Image Credit: Kobby Dagan)
این افراطیهای یهودی، تفکر Haredim، همه را یا یهودی مخلص میدانند یا کافر! حزبالهیهای یهودی به دیگر قشرهای یهودی مثل Masortiها و Hiloniها در میان خودشان نمیگویند یهودی، به تحقیر میگویند سگ (kelev)! میگویند فرزندآوری ترجیحا ۳ به بالا مگر دلیل موجه باشد. فقط بکُنید و بزایید که اجرتان با موسی است! کم بودن جمعیت یهودیان نسبت به دیگر ادیان از نگرانیهای مهمشان شده. (۵/۱ میلیون ارتدکس در جهان). معتقدند چون ما Harediها تمام زندگیمان وقف شرع و تبیین دین و اخلاص در راه خدا است، سربازی برای ما باید حذف شود. حکومت به ما حقوق و ردیف بودجه هم بدهد تا فقط تبلیغ دین کنیم. مثل کیها در ایران؟ آفرین. و این نکته را بگویم، سربازی در اسرائیل اینقدر مساله مهم و میهنپرستانهای است که حتی سر ۱۸ سالگی دخترها ۲ سال و پسرها حدود ۳ سال، به سربازی اجباری میروند.

تصاویر دختران زیبای اسرائیلی در حال خدمت ۲ سالهی اجباری سربازی معمولا در شبکههای اجتماعی دست به دست میشود. البته همهشان زلیخا (خوشگل) و عایشه (داف) نیستند. درعوض سکینهبیگم با زیباییهای درون هم دارند. خدا نصیب بکند جنگ کلاسیک زمینی با ارتش اسرائیل را. اعراب لیاقتش را نداشتند. آدم با تیر و فشنگ حوریهای موسی شهید شود برود آندنیا پیش حوریهای محمد. و قابل توجه فمنیستهای ایران. وقتی حرف از برابری مرد و زن میشود، اینجاها غیب نشوید! و قابل توجه پسرهای فوفول ایرانی، که از سربازی فراریاند. البته که سربازی در ایران اگر همین بود، اینقدر کولیبازی میکردم تا هرماه اضافه خدمت بخورم.
حال برسیم به نکته اصلی. اینها اطلاعات را بعدتر در بخش اسلام نیاز داریم. Harediها داشتن حجاب را برای زنان متاهلشان ضروری و بایدی میدانند. حجابهایشان چهار گونه است. یا روسری، یا کلاههای کیسهای مثل دمکنی (Bonnet) یا کلاهگیس (Wig) که خودشان به آن شیتِل میگویند و یا Beret که یکجور عمامهی زنانه محسوب میشود. به این حکم شرعی اجباری میگویند قانون حیا (Rules of modesty) یا صینیعُوت. این که نامحرم نباید موی زنِ متاهل را تا پایان عمرش ببیند. گناه کبیره است. به شدت خواستار این هستند که همهجای اسرائیل شهروندان از این حجاب پیروی کنند تا “یهود ناب موسوی” جاری شود. حتی از نظر Harediها(یهودی دوآتشه) و Datiها (یهودی سنتی مذهبی)، شنیدن آواز زن برای مرد حرام است. دست دادن مرد و زن غریبه حرام است. در عبادتگاهها میان مردان و زنان باید پرده باشد. زیر سقف بودن زن و مرد غریبه جایز نیست و نفر سوم شیطان ( برای یهودیان ساتانْ) است. Harediها میگویند اینها باید قانون کشوری شود، نه اینکه فقط ما رعایت کنیم. در مسیحیت خیلی از احکام نیست یا بسیار متفاوت است، اما در اسلام دوباره اینها با تغییراتی ظاهر میشود.
نکتهای هم وجود دارد. یهودیت، مسیحیت و اسلام به ادیان ابراهیمی مشهور هستند. شباهت کلی میان هر سه دین مکرّم وجود دارد. در اصل اتاقک اینها یکی است. اما بدنه و چراغ و دنده و داشبور اینها فرق میکند. فرض کنیم که ۳۳۰۰ سال پیش یهودیت اتاقک و طراحیاش مثل پیکان کارلوکس ۶۴ بوده. ۱۳۰۰ سال بعد مسحیت همان اتاقک را برداشته اما پیکانوانت چراغ بنزی شده است. طبیعتا خیلی شبیه به پیکان ۶۴ نمیشود، اما اتاقک یکی است. حال ۶۰۰ سال بعد، زمان ظهور اسلام، به جای اینکه اسلام بشود پیکانسواری چراغ بنزی و شباهتش به مسیحیت بیشتر باشد، چون تکمیلِ نسخهی مسیحیت بوده، دوباره خداوند آن را برگرداند به مدل “پیکان جوانان” که شباهت بسیاری به “پیکان کارلوکس ۶۴” دارد. چرا؟
حال سئوالات دیگری هم در ذهنِ کودک درون من هست که همیشه فکر کردم گرفتن پاسخشان ذهنیت بهتری از ادیان ابراهیمی به من میدهد. مثلا چرا فاصله بین ادیان اینقدر متفاوت و نامنظم است؟ چرا محل جغرافیایی ادیان ابراهیمی تنها در محدودهی خاورمیانه و شمال افریقا بوده، نه در اروپای کنونی، نه قارهی امریکا، یا امریکای جنوبی و آسیای دور که تمدنها نیز در آنجا وجود و نیاز به هدایت و خداپرستی داشتند؟ چرا دو دین ابراهیمی اول، که بخش بسیار زیادی از احکامشان صد تا هزاران سال بعد “توسط” پیروان آن پیامبرها نوشته و تکمیل شده، و بیشتر تفسیر شخصی است، از پیامبر اول به پیامبر دوم اینقدر متفاوت شدهاند؟ خاصّه اینکه حضرت عیسی (ع) یک یهودی معتقد به کتاب تورا بود.
از همه مهمتر، با درک این واقعیت که محتویات انجیل و کتابهای چهارگانه یهودیان (تورا) (جز دهفرمان وحیشده به موسی) نوشته شده از وحیای نبوده، و در زمان زندهبودنشان نوشته نشده و تفسیر روحانیون بعد از آنها بوده، از چه رو وقتی خداوند قرآن را به پیامبر اکرم وحی میکند، مشخصات کلی آن وحیها در کوه احد و احکام مورد تایید پیامبر، تا حد زیادی مشترک با نسخههای احکام نوشتهشده بعد از دو پیامبر است؟ دو کتابی که هیچکدام براساس وحی نوشته نشدهاند! انساننویس بودهاند. قرنها بعد از مرگ عیسی و موسی. و این پرسش که چرا پیروان شریعت اسلام، وقتی بعد از پیامبر اسلام دوپاره شد، تعداد سنّیها نزدیک به ۸۰% مسلمانان و شیعیان، به عنوان بزرگترین شاخهی دیگر، نزدیک به کمی بیشتر از ۱۸% هستند؟ شاید وقتاش باشد این پرسشها برای من و دیگر علاقهمندان به تاریخ ادیان حل شود. برگردیم به سراغ مردم اسرائیل.

بیزنس فروش موی مصنوعی (Wig) یکی از پررونقترین بیزنسهای یهودیان و مسیحیان در امریکا و اسرائیل است. معادل بیزنس فروش روسری و چادر در ایران. یهودیان افراطی (Orthodox) معتقدند بعد از ازدواج موی زن برای دیگر مردان تا روز مرگشان نامحرم است. مسیحیان افراطی هم به تأسی از یهودیان اعتقادی مشابه دارند. از این رو موی اصلیشان را با موهای زنانهی دیگر (به عنوان روسری پوشاننده) میپوشانند. فقط قیمت آنها از روسری و مقنعه کمی گرانتر هست، از ۱۵۰۰ دلار تا ۵۵۰۰ دلار بازهی قیمتی دارند که در سال معمولا دو عدد از آن را حداقل نیاز دارند.
و اما نکته اصلی. به شکل آگاهانه، برنامهریزی شده و متمادی تمام تلاش افراطیون یهودی یعنی Harediها و Datiها در دو قطبی کردن جامعه بوده است. یکی از بزرگترین عوامل گریز نسلهای جوان جدید اسرائیل از شریعت سختگیرانهی یهود، رفتارها و ضربات و تحکمهای همین دو قشر افراطی بود. Harediها از هر اتفاقی برای تنش، برای به رخ کشیدن تشرع، برای اجبار کردن اسرائیلیها به سبک زندگی خودشان استفاده میکنند. از توهین به زنان متاهلی که موی خود را نمیپوشانند و آنها را لایق تجاوز دانستن تا تمسخر و تحقیر فرزندان زوجهایی که ازدواجشان را حکومت ثبت کرده، نه یک آخوند Haredi.

تصویر نخست وزیر سابق و سکولار اسرائیل Yair Lapid، در حال التماس و راضی کردن یک آخوند افراطی جویش در مجلس برای پذیرفتن و رای دادن برای تصویب یک قانون مدرن در کشور. زبان بدنها را ببینید. گروههای افراطی دینی همهجای دنیا، خودمحور و “گره” تصمیمات کشوری هستند.
Harediها به شدت جامعهی اسرائیل را برای جمع خودشان تبدیل به “خودی” و “غیرخودی” کردهاند. تصور کنید در هرم حکومتی و در مهمترین کانالهای قدرت در ایران، همین Harediهای نسخهی مسلماناش شدهاش، تصمیمگیرندهی این هستند که مردم چه بپوشند، چه بخورند، کجا نروند، چطور برینند، تانژانت ریدنشان چه زاویهای باشد، کی سکس کنند، و خود را حاکم و تصمیمگیرنده برای زنان در استفاده از بدن و موهایشان بدانند. انگار که یک سیب را قاچ کردهباشند، نصفاش را گذاشته باشند در اسرائیل، نصف دیگرش را هم بوس کردهباشند و با آستین برقانداخته باشند و گذاشتهباشند در ایران. برای آشنایی با دنیای یهودیان پیشنهاد میکنم حتما مقالهی سهگانهای که دربارهشان نوشته ام را بخوانید. (مطالعه). خوب و اما آنچه دربارهی یهودیان تا اینجا گفتم و مغزتان را برایاش آماده کردم، نان پیتزا بود، حال برویم سراغ اصل مطلب که مخلّفات روی پیتزا که بدجور تند و پپرونی است. (لبخند)
پرده دوم | محمدتر از محمد
سالها است که تاریخشناسان شبهجزیرهی عربستان به ما نشان دادهاند که حجاب ارتباطی به دین اسلام ندارد. در اصل سنّت پوشش اعراب بیاباننشین بوده. یک پارچه از روی سر زنان عرب تا جلوی سینههایشان را میپوشانده. مشخص نیست علت آن محافظت در برابر خورشید سوزان بیابان بوده، یا دلایل دیگری نیز داشته. به آن خِمار (خیمار) یا جِلْباب میگفتند. منابع تاریخی میگویند عمر استفاده از خِمار حتی به پیش از تولد محمدرسولالله باز میگردد. امروزه هیچکس نمیتواند دقیق ثابت کند در قرآن، زن مسلمان به پوشش حجاب مقید شده است. در تنها مواردی که در قرآن به این پوشش اشاره شده، نه به عنوان حکم، که در وصف سبک زندگی زنان آن زمان (مثل سوره احزاب آیه ۵۳) بوده. این اشارات قرآنی روایت بوده، چون روایتهایی که زندگی یوسف یا دیگر قصههای قرآن وجود داشته است. با این وجود برخی علمای سنّی و شیعه، دههها بعد از فوت پیامبر اکرم، استدلال کردهاند که چون از این پوشش در قرآن اسم برده شده، و جایی هم توصیهای شده، پس حجاب حکم خدا و پوشش تایید شدهی اسلام است. بنابراین آنچه در عربستان به عنوان حجاب وجود داشته و بعد از بعثت پیامبر نیز ادامه پیدا کرده نه لزوما به خاطر اسلام، که به خاطر حفظ سنتهای زنان عرب از تاریخ هزاران سالهشان بوده است. (مطالعه)
از بحثبرانگیزترین سورههای قرآن درباره پوشش زن سورهی نور آیهی ۳۱ و سورهی احزاب آیه ۵۴ است. احساسام این هست که در بعضی ترجمههای فارسی از قرآن، میل به تفسیر کردن آن به حجاب بوده. قطعا تخصص من نیست. تفسیرهای زیادی از قرآنپژوهان و اسلامشناسان وجود دارد که استفاده از خِمار (خیمار) یا جِلْبَاب برای زنان تنها در یک آیه سفارش شده. تنها قرآن در سورهی نور به پیامبر توصیه کرده برای تمایز زناناش از کنیزهای بیتاش (که خِمار به سر نمیکردند) بهتر است “زنان پیامبر” پوشش به تن داشته باشند. و همین! نه حرفی از اجبار آن برای زنان مسلمان زده شده و نه آیهای در زمینه محکوم کردن بیحجابی زنان وجود دارد. (منبع)
اما در مقام مقایسه به وضوح و با شفافیت کامل در دو سورهی قرآن نوشیدن شراب برای مسلمان نهی شده است (بقره ۲۱۹، مائده ۹۰ و ۹۱). فارغ از قرآن، خود پیامبر اسلام، به وضوح، ۱۰ نفر را درباره شراب نفرین میکند. از باغبانی که درختاش را میکارد، و کسی که انگورش را میچیند، تا آن که میفروشد و میخورد و غیره. این سئوال جدی وجود دارد که چرا برای نوشیدن شراب، اسلام حد و مجازات گذاشته، گزارهای غیرقابل انکار بوده که تفسیر بردار هم نیست. اما برای عدم رعایت حجاب از صدر اسلام حد و مجازات وجود نداشته است. این خودش نشانهای از اختیاری و توصیهای بودن حجاب حتی در آن زمان هست. شما به سادگی با این تناقضها می توانید درک کنید مستند بودن خشمخدا و پیامبر از محجبه نبودن زن مسلمان، یک افسانه است. پس نه قرآن و نه پیامبر، به عنوان دو منبع اوریژینال، هیچ نهیای درباره نداشتن حجاب “ندارند”. نقطه، سرخط.
در یک مجموعه کتاب مرجع تحقیقی از اسلامشناسان دانشگاه آکسفورد، که پیش از نوشتن این مقاله میخواندم (کتاب)، به تفصیل توضیح داده شده که امروز اکثر مفسران قرآن در جهان (Islamic commentators) اذعان دارند آنچه در سوره نور به پیامبر وحی شده، به سبب آزار و اذیت افراطی زنان کنیز در مدینه توسط مردان گستاخ این شهر بوده است. مردان مدینه، با مردان مکه و دیگر شهرها متفاوت بودهاند. کنیزهایی که به سبب تنها و بیخانواده بودن در خیابانهای مدینه عبور و مرور میکردند هدف آزار این مردان قرار میگرفتند. از این رو پیامبر اسلام این پیشنهاد قرآن را به بستگان خودش (حتی نه کنیزهایش) “توصیه” کرده است. (منبع ۲). دوباره بخوانیم. چه کرده؟ “توصیه”. به عبارت بهتر، “هیچ” سند دقیق و مستدلی از اینکه پیامبر اسلام حجاب را بر همهی پیرواناش واجب کرده، وجود خارجی ندارد.
در همان منبع توضیح داده حتی مفسران مشهور اسلامیای هستند که اعتقاد دارند در آن آیه، منظور نه پوشش سر، که پیشنهاد پردهای در خانه بوده تا وقتی میهمان میآید، زنان خانه در چشم نباشند. تفاوت تفسیرها را میبینید؟ علمای زیادی در میان سنّیهای غیر افراطی (غیر ارتدکس) معتقدند پیامبر اسلام از همان زمان حجاب را اختیاری میدانسته، اما طبیعت گردوخاک صحرا و آفتاب سوزان عربستان، و جدا کردن زنان مردان عرب از کنیزانشان، آن را به عنوان “سنت پوشش زنان عرب بیاباننشین” حفظ کرده است.
برخی به روایتی از پیامبر استناد میکنند که پوشش کامل خِمار را تنها در موقع نماز خواندن زنان ضروری دانسته. سنّی و شیعه بر سر آن اختلاف ندارد و مورد تایید همه است. روایاتی هم وجود دارد که پیامبر زناناش را تشویق میکرد که پوششهایی جز سیاه، زرد و صورتی روشن نیز بر تن کنند. خاصه که حضرت خدیجه به خاطر علاقهی پیامبراسلام، بیشتر زرد میپوشید. پس حتی در اسلام توصیهای برای چادر و حجاب سیاه برای زنان وجود نداشته است. هرآنچه هست اینها بعدا ساخته و پرداخته شدهاند. البته طبیعی است. کدام کلهمغزپستهای زیر آفتاب تموز عربستان دائما سیاه میپوشد.
این نکتهی کلیدی را هم فراموش نکنیم Dress Code مردان عربستان نیز در همان ۱۴۰۰ سال پیش، تفاوت زیادی با از پوشش زنان نداشته، لباسهای بلند و چندلایه تا مچ پا (اَلْبشِت، ثوب)، و یک روسری مانند روی سر که گردن و موها و حتی صورت را میپوشانده (غُترَه) تا در معرض آفتاب و خاک صحرا نباشند. اینطور نبوده که زنان صدر اسلام با خِمار سراسر پوشیده و اما مردان پیامبر با شلوارک کلوینکلاین و تیشرت تامفورد سوار بر شتر و یا مشغول چیدن خرما بودهاند. هنوز هم این برابری پوششی (سنتی نه اسلامی) رعایت میشود. لباسهای سراسر بلند، پوشیده، چیزی که بر سر میگذارند طوری که صورت، گردن، دست و پاهایشان تنها مشخص است، تا برآمدگیهای بدنشان نیز عیان نباشد. از حق نگذریم خود آخوندهای ایران هم کم از همسرانشان پوشیده نیستند و آن زیر میپزند. ولی خوب مگر ما مجبورشان کردهایم؟ انتخاب شخصیشان بوده است و در نوع خودش زیباست از نظر من.

تنوع لباسهای بومی عشایر و قبایل عرب عربستان پیش از ظهور اسلام که بعدتر هم ادامه یافت. همانطور که در عکس دیده میشود، فلسفه این پوشیدگی در امان ماندن از خاک و آفتاب داغ بوده است. اما آیا شاهد یا سندی وجود دارد که بعد از اسلام در زیر سقف و میهمانیها، زنان همین پوشش را مقابل مردان غریبه و میهمان رعایت میکردهاند؟ خود عربها میگویند خیر. به نظر میآید به وسط کشیده شدن “حجاب اسلامی” نزدیک به ۱۰۰ تا ۱۵۰ سال بعد از رحلت پیامبر اکرم بوده است. حاصل تفسیر و تصمیم روحانیون بعد بوده، نه اسلام محمدی. آیا امروز اگر کسی آن را پیروی نکند، خلاف نص قرآن، و در تضاد با خواست پیامبر اسلام عمل کرده است؟ قطعا خیر.
از آغاز قرن ۲۰ام، یکصدسال پیش، بسیاری از حکومتهای کشورهای مسلمان (خصوصا اعراب حوزهی خلیج فارس) آرام آرام تصمیم گرفتند به سبب تردید در اجباری بودن حجاب برای زن مسلمان، قوانین را عوض کرده و رعایت حجاب را امری اختیاری و اختیاری بودناش را برای “زنان مسلمان” قانونی کنند. آخرین کشور، عربستان بود که به باشگاه کشورهای مسلمان با قانون لغو حجاب اجباری پیوست. نتیجه؟ حکومت ایران و طالبان تنها دولتهای عضو سازمان ملل هستند که در این زمینه، به دیگر حکومتهای اسلامی نپیوسته و اصرار دارند که حتی اگر نص قرآن و خود پیامبر هم نگفته باشند، “حجاباجباری” از اصول حکومت آنها است! قرآن حد تعیین نکرد، پیامبر کسی را به خاطر بیحجابی مجازات نکرد، اما ما تعزیر می کنیم، از او پول میگیریم و نقرهداغاش میکنیم!
از نکات قابل تفکر و عجیب این که حتی خود جامعهی محدود شیعیان تفسیرهای متفاوت از این آیات دارند. متفاوت از هم عمل میکنند. ما ۴ کشور داریم که اکثریت مردماش مسلمان و شیعهاند. به ترتیب فراوانی جمعیت شیعه؛ ایران، عراق، آذربایجان و بحرین. جز ایران، در هر سه کشور شیعهی باقیمانده حجاب اجباری نیست!
حتی آسید حسن رهبر حزبالله لبنان، نداشتن حجاب را برای زنان پیرو اش انتخابی و آزاد گذاشته است. هلو برو تو گلویاش میشود چه؟ این که ایران نه تنها خلاف همه کشورهای با جمعیت سنّی میخواهد عمل کند، که خلاف رویکرد همهی کشورهای با جمعیت شیعه میخواهد به “زور ظالمانه” به زناناش حجاب اسلامی بپوشاند! از زنان مسلمان گرفته، تا ارمنی و کلیمی و زرتشتی! اجازه بدهید مودب نباشم. این اگر دیوثی نیست، چه هست؟ آیا قرائت درست از اسلام را تنها جمهوریاسلامی ایران و وهابیهای بیابانی طالبان، اجرا میکنند؟ از اینپس اگر کسی، هرجا، به زور به شما گفت در اسلام ناب محمدی حجاب تکلیف شرعی و بیحجابی حرام است، با پشت دست محکم بزنید بر دهاناش. از رهبرش تا حاجآقای بازاری و بسیجیِ مغزشوییشدهاش. حال برویم و ببینیم چرا ایران اینطور شد. مرور تاریخ حیرتانگیز است.
دو نفر در ایران، روی جا انداختن موضوع حجاب بعد از انقلاب از لحاظ تحلیلی نقش داشتند. از آرا و افکار اینها بعد انقلاب بیشتر از همه برای توجیه حجاب اجباری استفاده یا سو استفاده شد. یکی “مرتضی مطهری” بود که یک آخوند و از مغزهای متفکر آنزمان بود، و دیگری “علی شریعتی”، که به شدت در ارائهی تصویری شکلاتی با تزئینفرنگی از احکام اسلامی برای جذب جوانان نقش داشت. هرچند اما اسلامِ سفت و سخت نسخهی روحانیت را قبول نداشت. نسخهی خودش را تبیین میکرد. هر دو نفر یک زرنگی کردند. به سراغ شرعی کردن حجاب نرفتند. آمدند و با توجه به شرایط زمانه، افکار چپها و جو ضدامریکایی و انگلیسی آن زمان، حجاب را یک پوشش ضدامپریالیستی، یک پوشش ضددنیای ماتریالیستی یا به عبارتی، حجاب را پیامآور مخالفت با سبک زندگی پیشنهادی و ابزاری ضد غربی برای زنان تعریف کردند. بعد هم گفتند داوطلبانه. در نتیجه به تحلیل من “حجاب” از همان زمان یک پوشش باکارکرد سیاسی بود نه صرفا شرعی.
برای همین سید علی خامنهای همین چند روز پیش، بدو بدو آمدند پشت مایکروفن و گفتند بیحجابی هم “حرام شرعی” است هم “حرام سیاسی”. که بگویند حتی اگر به اسلام هم اعتقاد ندارید، مواضع سیاسی ما، حجاب داشتن را برای همه ضروری میکند. اینجا باید دوریالیتان بیفتد چرا مخالفت با حجاب برای اینها، همان مخالفت با حکومت است. چون حجاب را “پوشش اسلامی” نمیدانند، “پوشش جمهوری اسلامی” و پشت صحنه ابزار “دینشویی” میدانند. دقیقا مثل فرآیند پولشویی. استفاده ابزاری از دین برای مقاصد سیاسی. چون حجاب ابزار اعمال قدرت و نماد است. روحالله خمینی هم تا در فرانسه بود هیچ حرفی از چیزی که در نظر داشت نمیزد. نزدیک آمدن به ایران اما که خیالاش تخت شده بود و میدانست به احتمال زیاد رهبر میشود، کدهایی مشخصتر داد. اما لو نداد. تا آمد به ایران و رفت داخل مدرسهی فیضیه و گفت “بیحجابی یعنی لختی! زنان آزادند لکن با حفظ کامل حجاب شرعی” یعنی بیحجابی حرام است. تا اینجا اما این بیانیهها هنوز مصرف داخلی داشت.

علیشریعتی، از محبوبترین و مشهورترین روشنفکران پیش از انقلاب که تفکرات اسلامی را مدرنتر تفسیر کرد. تصویری جوانپسند نشان داد. مثل اینکه بهجای اینکه بگویند روی مهر کامل خم شوید، سجده کنید و تا این عبارت را کامل نخواندهاید بلند نشوید که نماز باطل میشود و همانا خداوند بر تمسخرکنندگان نماز خشمگین میشود (تفسیر سنتی)، شریعتیطورش این طور میشد که؛ هانی، با اتصال پیشانی خوشگلات به این خاک (مهر)، افکار مثبت و جریان انرژی بکر زمین به چاکراهای تو منتقل میشود فدایت بشوم. هانی، هرچی هم بیشتر بمونی اون زیر و از خدا تشکر کنی، منافذ انرژیات بیشتر باز و ریلکسیشن کامل میشود. (تصویر جذاب). روحانیت همیشه از این ترس داشت تفاسیر جوانپسند و متفاوت شریعتی گسترش پیدا کند، و به مرجعیت تفسیر روحانیت از مسایل اسلامی صدمه بزند.
یک مرور دوباره. در قرآن، هیچ نصی دال بر واجب بودن پوشش صورت و موی زنان وجود ندارد. تنها “توصیه” میکند با توجه به عادت بد مردان مدینه در هیزی و متلکپرانی، پوششی را رعایت کنند که بیشتر در امان بمانند. در روایات شیعی هم این طور که مطالعه و پرسوجو کردهام، اولین روایاتی که تفسیر به اجباری بودن حجاب برای زن مسلمان دارند، از طرف مفسرانی در ۱۰۰ تا ۱۵۰ سال بعد از ظهور اسلام آرام آرام ساخته شده است. دقت کنید. ۱۰۰ تا ۱۵۰ سال بعد از مرگ محمدرسولالله افرادی در شیعه و سنّی این فهم و تفسیر را وارد کردند! از آن چیزها که به قول طلبهها در محدودهی اِرتِکاز مُتشرّعِه است (مطالعه). یعنی فقیهی آمده گفته این برداشت و ذهنیت من است. بقیه را نمیدانم.
“هیچ کس”، در سراسر دنیای اسلام دیده نشده آیه یا روایتی مورد تایید همه (مفسران سنّی و شیعی) و مستند از حضرت محمد و قرآن او به شما نشان دهد که پیامبر اسلام یا الخُلَفاءُ الرَّاشِدون (ابوبکر، عمر، عثمان و حضرت علی)، زنی مسلمان را بهخاطر بیحجابی مجازات و جریمه کرده باشند. حتی نمیتوانند از قرآن یا روایتی از پیامبر یا سندی در سیره اهلبیت به شما نشان دهند که خداوند از زنان محجبه “راضیتر” است. طبیعی است وقتی پای تفسیر یا سیاسیکاری باشد، با گیج کردن مغز شنونده با سفسطه و مغلطه میشود کسی را با دچار خطای ادراکی کردن، قانع کرد. اینجا دریایی از مغلطه که در هر بحث و قانعسازی ممکن است علیه حقیقت و واقعیت استفاده شود. (فهرست) آخوندها، سفسطه و مغلطه را سالها باهم و با اطرافیانشان در حوزه و خارج از حوزه تمرین میکنند تا مغزشان سه قسمت میشود، قاچ چپ، قاچ راست، قاچ وسط که سفسطه و مغلطه است. این قاچ وسط تشکیل نشود، نمیتوانند منبر بروند، در مسئلتمها و تشکیکها میمانند. (چشمک) چند مثال میزنم.
مغلطهی مسمومکردن سرچشمه (Empoisonnement du puits). صفت زشتی را به یک چیز بچسبان تا هرکس از آن دفاع کند شامل همان صفت شده، در نطفه خفه شود. مثلا؛ “هر انسان حامی بنیان خانواده و اصول اخلاقی میداند حجاب و عفاف برای سلامت جامعه ضروری است و بیحجابی بیبندباری”. شما به اعتراض بلند میشوید که اصلا هم این طور نیست. من به حجاب اعتقاد ندارم و اتفاقا پاکدامن هستم. بعد او شما را نشانه میگیرد که بفرمایید! یک نمونه از همین آدمهایی که نه به اخلاقیات اعتقاد ندارد و سبب سست شدن بنیاد خانواده میشود! برچسب “ضداخلاق” و “خانوادهخرابکن” میدهند.
مغطلهی ابطالپذیری (Réfutabilité). این عصای دست آخوندهای سیاسی است. یک مثال اینکه شما یک ادعایی بکنید که تاثیر روانی مثبت یا منفی روی شنوندگان دارد، با آن تاثیر کار گوینده راه میافتد، اما هیچکس هم نمیتواند خلافاش را ثابت کند. آخوندی برود بالای منبر جلوی بازاریهای پیر و پاتال بگوید عزیزان مومن، “بیحجابی و همین شبکههای اجتماعی مهمترین عامل طلاق و شیوع خیانت در میان زوجها در ایران است”. یک قیافه حق بهجانب هم بگیرد. این همان ثانیه تاثیر روانی بدش را میگذارد، اما آیا کسی میتواند غلط بودناش را اثبات کند؟ پژوهشی در این زمینه شده؟ نه.
مغلطه توسل به اکثریت (Argumentum ad populum). ترکیبی از دو مغلطه قبلی و این، خوراک بیانات رهبری و امامجمعههاست. ردخور ندارد. مثال. با صدای خسته و حقبهجانب و خشدار آقا در ذهنتان این گزارهرا تصور کنید. “مساله خیلی روشن است؛ مردم اجازه نمیدهند بساط بیحجابی و فساد و بیبندوباری بیش از این ادامه پیدا کند. دشمن و فریبخوردگان باید بدانند اینجا ممکلت امام زمان است”. برویم برای کدگشایی.
مردم اجازه نمیدهند، در مقابل عبارت فریبخوردگان | مغلطهی توسل به اکثریت، و وانمود کردن اینکه مردم اکثریت هستند و این را میخواهند. و هرانکه مقابل مردم (در اصل ما) است، فریبخورده است.
مردم اجازه نمیدهند | مغلطهی ابطالپذیری، چه کسی میتواند ثابت کند این نظر اکثریت است؟ رفراندوم شده؟ آمارگیری دقیق شده؟ هیچ کس نمیتواند خلافاش را ثابت کند اما اثر روانیاش را میگذارد.
بساط بیبندوباری و فساد و بیحجابی، کنار “دشمن”، کنار “فریبخورده” | از مغلطهی مسمومکردن سرچشمه و ابطالپذیری استفاده شده. یعنی بیحجابی همان فساد است. همان بیبندوباری است. و اینکه کسی آزادی در حجاب بخواهد هم با دشمن است، هم فریبخورده، و هم عامل بیبندوباری و فساد در جامعه است. اثرش روانشناختیاش را در مغز شنونده اینطور میگذارد.
اینجا مملکت امام زمان است | با مغطلهی ابطالپذیری میخ آخر جمله را میزند. چه کسی گفته ایران، ممکلت مورد علاقه و تایید امام زمان است؟ من میتوانم به امام زمان ایمیل بزنم و بپرسم؟ روی کرهی زمین دفتر پرسش شرعی دارد امام زمان؟ اصلا چه کسی میتواند ثابت کند امام زمان وجود دارد؟ نمیگویم ندارد؛ انشالله که دارد، اما میتوانید ثابت کنید؟ اما ظاهرا کسی که بیحجاب و بیبندبار و فاسد است میتواند سبب ناخرسندی امام زمان بشود. مغطله دیگر در ” مملکت امام زمان است” این است که به شما القا کنند جمهوری اسلامی، تنها نمایندگی و شعبهی مورد تایید امام زمان است که به مشتریان خدمات میدهد. شما میتوانید خلافاش را ثابت کنید؟ نه.
شما ذهن یک جوان بسیجی، این خانمهای خانهداری که روی جانماز میخوابند، یا یکی از تازهاستخدام شدههای خردهمغز و هیجانزدهی اطلاعات سپاه را تصور کنید. مغز اینها را یک نرمافزار روی گوشی تصور کنید. فکر کنید این حرف آقا که بالا اشاره کردیم، یک اپلیکیشن است که میآید روی مغز اینها نصب میشود. چه میشود؟ بسیجی از عصبانیت دیر آمدن امام زمان به خاطر بیبندوباری، میخواهد دختر بیحجاب را جر بدهد. خانم مذهبی خانهدار، اولین دختر بیحجابی را که میبیند به چشم فاسد و بیبندبار به او نگاه میکند که ممکن است دامادش را از دخترش بقاپد. شروع میکند به او توهینکردن و تذکر دادن. آن خردهمغز اطلاعاتی هم جای تمرکز روی پروتکلهای سازمانیاش، دغدغه موازیاش این میشود که برای هر آدم اینطوری، مثل یک سلبریتی، به جرم خط گرفتن از دشمن برای تبلیغ بیحجابی پروندهسازی کند.
اینها را گفتم که بگویم با مساله پوشش اجباری، حجاب، القاء تکلیف شرعی بودن حجاب، بدنام کردن بیحجابی، تحریک مذهبیها علیه بیحجابها و… جز زور و فشار، از همهی این ابزارهای مغلطهای و سفسطهای استفاده میکنند. اما Point من چه هست. تعداد تولید کنندگان محتوی، روشنفکرهای جوانفهم و متفکرین اثرگذاری که بتوانند مقابل این سفسطهها و مغلطهها بایستند و پدافند ادراکی کنند و سبب آگاهی و هشیاری شوند نزدیک به صفر است!
تریبون افتاده دست یک سری شبکههای معلومالحال، که به سادگی خوراک سفسطههای این آقایان در پروژهی دژمنسازی میشود. کافی نیست فقط دخترها و زنها در خیابانها با این مساله بجنگند. این کافی نیست. پشتیبانی نرمافزاری میخواهد. دائما تولید فکر و دلیل و اندیشه باید کرد. آنهم بدون سوگیری و در مسیر حقیقت خالص. با یک پاراگرف حرف حساب که یک نویسندهی با مهارت بزند، میتواند در جبهه مقابل، آگاهیسازی کند. ایجاد تشکیک و انگیزه تحقیق درباره درست بودن عقایدشان ایجاد کند. این قسمت را ما نداریم. نوشتههای اعتراضی چسنالهنویسی و تحقیر حکومت تا بخواهید داریم، مطالب زرد. اما موتور استدلالورزی و تولید اندیشه نداریم. به بسیجی میگویند اینها تکلیف شرعی را زیر پا میگذارند، برو از اسلام دفاع کن. برو مثل همت، باکری سرباز جنگ نرمباش و با باتوم کبودشان کن. اما نمیگویند پیامبر گفته “لااکرهفیالدین”. نمیگویند پیامبر گفته مبادا ببینم حتی به زن یهود تنها در بازار بیحرمتی و نگاه چپ شود، این زن هم امت من است. اینچیزها را میکنند زیر فرش. ما اینها را باید بهشان نشاندهیم. عملیات روانی آنها را مثل میدان مین، نوبت به نوبت خنثی کنیم. فکر اینها، تلقی و برداشت اینها باید سالم شود. جنگ است دیگر. جنگ آزادی در برابر اسارت. جنگ جهل مقابل آگاهی. چقدر حاشیه رفتم.

رژیم ایران نیروهای بسیج و آتش به اختیار را با دقت انتخاب و از لحاظ روانشناختی و ایدئولوژیک در طول سالها مغزشویی میکند. اغلب این بچههای در ابتدا معصوم و محروم از زندگی نرمال، بعدها توسط رژیم تبدیل به افراد دگم، خشن و گوشبهفرمان میشوند که هر عملی را در راستای نزدیکی به خدا و رضایت رهبر میبینند. بسیجیهای نوجوان اغلب پروفایلهایی یکسان دارند. از خانوادههای “فقیر” ، ساکن جنوبشهر یا حاشیهنشین هستند. به دلیل نبودن امکانات و تمول، اکثر تفریحات آنها شرکت در برنامههای تفریحی مساجد است. خانوادههایی مذهبی و اغلب تک سرپرست دارند. به سبب سبک زندگی سخت و انباشته از فقر و ناکامی، قربانی بی عدالتی همان حکومت، و همینطور تحقیر و نادیده گرفتهشدن، اغلبشان ترکیبی از عقدههایی چون Superiority complex ، God complex و Martyr complex را با خود دارند. از لحاظ ایدئولوژیک حکومت آنقدر روی آنها کار میکند تا با “خودی و غیرخودی” کردن نرمافزار قضاوتگر مغزشان، از آنها برای سرکوب غیرخودیها سواستفاده کنند. متاسفانه در اپوزوسیون نیز قشر مشابه به فراوانی وجود دارد. مثل کاربرهایی که در توئیتر فارسی به “قاسمچک” علاقهی زیادی دارند وابتداییترین و اولین نشانهها را مبنای قضاوت و جداسازی خود از مردم قرار میدهند. بعضی از آنها هم توهم به حق بودن دارند.
اگر دوباره مرور کنیم، در “غیاب” سندی معتبر و شفاف که قابل اجماع باشد، بیحجابی در اسلام نه تنها از گناهان کبیره نیست، نه تنها فعل حرام نیست، نه تنها شامل تعزیر نمیشود، که حتی رعایت کردناش مستحب هم نیست! حاکم متشرع “مجاز” به تعزیر تارک آن نیست. یعنی یک خانم را صرف بدون حجاب بودن، چه جریمه مالی، چه زندان، چه هر جریمهی اجتماعی دیگری نمیتوان کرد. خلاف قانون اساسی منطبق با اسلام است. خلاف اسلام است. نصّ معتبر شرعی ندارد. حتی پدر عزیز من (نویسنده) در ایران، جزو افراد متدیّنی هستند که به تفسیر حکومت از حجاب هنوز اعتقاد دارند، که البته وظیفه من است در این زمینه با او گفتگو کنم تا دلایلی عقلی همدیگر را بررسی کنیم. (لبخند)

عربستان، نه فقط به عنوان مهد ظهور اسلام؛ که سرزمینی که بیشترین گروههای افراطی وهابی، سلفی و سنی را در خود جای داده است، با پیشنهاد ولیعهد و دستور پادشاه، حجاب اجباری را در این سرزمین (جز مکه و مدینه) و برای همیشه در سال ۲۰۲۰ لغو کرد. همچنین برای کسانی که به زنان بیحجاب حمله، توهین یا آنها را به سبب بیحجابی از حقوق اجتماعیشان محروم میکنند (آتش به اختیارها) مجازاتهای شدید تعیین شد. هرچند همچنان بسیاری از زنان عرب، که کاملا در اکثریت هستند به سبب حفظ سنتهایشان همچنان از چادر استفاده میکنند. شرایط اجتماعی عربستان به خوبی نشان میدهد علیرغم آزادی حجاب، اکثریت زنان و دختران همچنان ترجیح به داشتن حجاب دارند. سئوال اما این هست که اگر حاکمان جمهوری اسلامی مطمئن بودند که همین اتفاق در ایران نیز خواهد افتاد، قانون حجاب اجباری لغو میشد؟ به نظرم بله. نکته اما این است که الگوی عکس آنچه در عربستان میبینیم، در ایران رخ خواهد داد. از این رو ادعای حکومت ایران مبتنی بر خواست اکثریت مردم به حجاب، به سادگی به هوا میرود.
به نقل قولی از آقای ایازی،مجتهد اسلام و قرآنپژوه، نه سیرهی عقلا و نه اطلاقات ادّلهی روایات، هیچکدام حرفی از واجب بودن حجاب نزدهاند. مطالعهی استدلالهای ایشان را خصوصا به دوستان متشرع و پیشنهاد میکنم. (مطالعه) همهی اینها یعنی چه؟ حجاباجباری یک “قانون مندرآوردی” است. حال چرا این دروغ ۱۲۰۰ سالهی “تکلیف واجب شرعی بودن” به امر قرآن و پیامبر را کمتر کسی رفته تا تهاش در بیاورد و برای افکار عمومی به زبان ساده توضیح دهد، من نمیدانم.
حتی اگر معتقد شش دنگ به شریعت اسلام باشید؛ شرعاً میتوانید براساس تفسیر افراد دیگر (از مجتهد تا اسلامپژوه) سبک لباس و حجاب خود را انتخاب کنید. این “قانون حجاباجباری” باید از قانون اساسی ایران حذف شود. این گزاره حتی جای چانهزنی هم ندارد. چون اصرار بر اجبار، بدونپشتوانه دقیق فقهی و اجماع است. فرمان خودخواسته و مندرآوردی آیتالله خمینی است. مردم برای تبدیل این فرمان به قانون رای ندادهاند. دور زده شدند. نظر مردم برایشان پشیزی ارزش نداشته. فلذا، حکم آقای آیتالله خامنهای هم مبتنی بر حرامشرعی و حرام سیاسی بودن عدم رعایت حجاب، منطقا ًیک حکم بیارزش برای کسانی است که از تفسیر و سلیقهی او پیروی نمیکنند.
نمیشود یک فردی خودش را از محمد رسولخدا هم محمدتر بداند. بیشتر از محمدرسولالله نگران اسلام شود. کاتولیکتر از پاپ شود. مضحک است. کسب مرجعیت از کانال افراطیگری است. خروج از ریل شریعت صدر اسلام است. مثل همان ارتدوکسهای یهودی. بعضی ظاهرا باورشان شده که جایگاهشان را خداوند به آنها داده. باورشان شده که نظرشان بر قانون ارجح است. حالا میفهمیم چرا به مملکتی که بعضیها رهبرش باشند، به نقل از خودشان، باید هر روز هر ساعت بهحال آن سرزمین گریست.
این روشنگریها در دنیای مسیحیت و یهودیت شد و تا حد زیادی افراطیها با احکام سخت و مندرآوردیشان را عقب زدند. چون روشنفکران قدرقدرت، باهوش و بسیار شجاع داشتند. روحانیون مسیحی با سفسطه و مغلطه و ترساندن از جهنم و گناه هم به سادگی حریف اینها نمیشدند. تمام داستان عصر رنسانس همین است. از آنجاست که ادبیات و هنر و سیاست و اقتصاد در غرب ناگهان تغییر میکند. یک فشار بزرگ، نظر روحانیون به بهانهی نماینده خدا بودن، از روی بسیاری از مفاهیم برداشته شد. دینزدایی نشد، اما به افکار و استعدادهای غیردینی هم فرصت برابر برای اظهار وجود داده شد. اما در نهایت روحانیون مسیحی و یهودی از یک طرف با روشنگریهای علم و از طرف دیگر با استدلال و استنباطهای عقلگرایان محاصره شدند و نتوانستند در نهایت از دنیای خود دفاع کافی کنند. توسل به مغلطه و سفسطه، برای فالوور گرفتن، برای قانع کردن همین است. تا یکجایی جواب میدهد. در این دنیا واقعا ممکن نیست. اما این کارها در دنیای اسلام تا همین اواخر انجام نشده بود. اگر هم در بسیاری از آنها شده، نه به زور علم و استنباط متفکرانشان، که بهزور پیروی کردن شرایط جهانی و پیروی از تعاریف دنیا از آزادیهای فردی و حق احترام به حریم انسانها بوده است. یعنی زیربنایی اتفاق نیفتاده. اما به شما اطمینان میدهم در ایران زیربناییتر خواهد بود. چون این تغییر دارد از پایین شروع میشود.
نسل جدید ایرانی، جوانهای به دنیا آمده در عصر کوانتوم، هوشمصنوعی و متصل به جهان آزاد و پیشرفتهاند. نمیشود با سلیقه و تشخیص آدمهای پیرسال و ۸۰-۹۰ سالهای زندگی کنند که سالبه
سال از پناهگاههای وکیوم شده خودشان بیرون نمیآیند و هیچ درک واقعبینانهای از دنیای بیرون ندارند. چه مجتهد باشد، چه بیتنشین. این تفسیرها و اجماعهای سلیقهای دینی هم بماند برای خانوادههای خودشان و پیروان مقلّد خودشان. اینترنت و شبکههای اجتماعی پر است از عکسها و ویدئوهایی که نشان میدهد بعضی از این پرت و پلاهای سختگیرانه که به اسم احکام شرعی به مردم تحمیل میشود را حتی نوههای ائمهجمعه و مجتهدین هم گردن نمیگیرند. استخرپارتی میروند، با مشروب دوش میگیرند، غرق در رابطههای Polyamory هستند، و در غرب سبک زندگی کاملا خلاف شرع دارند.
پرده سوم | خریّت جمعی
اگر بخواهم ورقی به تاریخ قهوهای وعطرآگینمان بزنم، ما با یک رهبر معنوی در ابتدای انقلاب روبرو بودیم که در ظاهر یک فرد بسیار اخلاقی، کاریزما و قائل به آزادی بود، اما در زیر عمامه و عبایاش شخصیتی فریبکار و ماکیاولیست، و کمسواد در امور حکومتداری نهفته بود. همین وعدههای آب و برق مجانی اتفاقا نه از فریبکاریاش، از کمسوادی و جهل ادراکی آیتالله از شیوه حکومتداری بود. کسی که با عباراتی نقلبهمضمون مثل “الاغ هم زیربنای همهچیزش اقتصاد است” و “ما میخواهیم همچی باشد که وقتی توی بانک آمدیم، انگار توی مسجد آمدیم” یا “ما همان جوگندمی که کشت میکنیم را اقتصاد میکنیم “، “دلخوش (قانع) به این مقدار نباشید که (فقط) خانه میسازیم برای مستمندان، آب و برق و اتوبوس را مجانی میکنیم برایشان، روحیات شما را عظمت میدهیم”، “اسلام ما شخص اول مملکتاش با رعیت فرق ندارد” و… که نشان از جهل ایشان بود. آقایان، خانمها، به دنیای آخوندکراسی خوش آمدید.

امام خمینی در فرانسه، به شدت دقت میکرد تا زیباترین و ابریشمینتر جلوه را از حکومت بعد از سقوط شاه نشان دهد. از وعده به آزادی بیان و احزاب گرفته، تا سپردن فرمان قدرت به اهلاش. او با این حرفها حتی اعتماد بدبینترین گروهها مثل تودهایها، مجاهدین، چپها و جبهه ملی را جلب کرد تا جلودار و خط مقدم انقلاب ۵۷ باشد. در دید همه، آیتالله رهبری معنوی مثل گاندی خاورمیانه بود که پس از ورود به ایران، با رفتن به قم، کشور را در اختیار دیگر احزاب سیاسی قرار خواهد داد. که خوب؛ یعنی واقعیتاش، قم خیلی دور از تهران بود، و نشد. این عکس از معدود دفعاتی است که آیتالله خمینی را بدون عمامه و لباس روحانیت در وسط جمعیت نشان میدهد. (Image credit for : Robert Lebeck)
صدها بار خبرنگاران خارجی از ایشان پرسیدند آیا زنان در جامعهی ایران آزاد خواهند بود، و بارها با کلمههایی چون اگر که “عفیف” باشند بله، اگر “کارهای صحیح” بکنند بله، تعهد میدهم براساس “شرع اسلام” کاملا آزاد هستند. اما آن موقع هیچکس از این روشنفکرهای جو زده و محو کاریزمای آیتالله کنجکاو نشد تا بایستد و سئوال کند “اگر عفیف باشند” دقیقا یعنی چه؟ وسط آن آتش و دود و هیجان، هیچکس عقلاش نرسید که برای زنان بپرسد “آزاد طبق شرع اسلام” آقای خمینی یعنی دقیقا چهجوری چهشکلی؟ نپرسیدند آقا لطفا این ترمینولوژی “کارهای صحیح بکند” را بیشتر بازش میکنید تا قبل از به قدرت رسیدنتان بدانیم کار صحیح برای یک خانم دقیقا چه حساب میشود؟ یکبار خبرنگاری فرانسوی گیر داد به اینها، که آیتالله دو کلمه گفت “میگویم، به وقتاش”! و هیچکس به این “به وقتاش” گفتن آیتالله نخودی شک نکرد! اما “شیطان، همیشه در جزئیات است”. گویی تمام آزادیخواهان و روشنفکران و مردم مذهبی و غیرمذهبی ایران در سال ۵۷، مستِ ورژن فرانسوی آیتالله، گرفتار یک “خریّت جمعی” شده بودند. واقعیتش خر زیربنایاش اقتصاد نبود، اماخریّت مردم زیربنای ظهور ملّاکراسی شد.
درباره عکس ذیل؛ تا روزهای پیش از رفراندوم برای تعیین حکومت ایران، پیش از اینکه جمهوری اسلامی ایران شود، روزنامهها پر بود از تیترهای اینچنینی درباره آزاد بودن پوشش در ایران. در پایین سمت راست دادستان کلانقلاب از دستگیری افرادی خبر میدهد که به زنان بیحجاب بیحرمتی میکنند. علیرغم اینکه حزبالهیهای خودشان بودند، آنها را افراد “ضدانقلابی” معرفی میکند! در پایین سمت چپ، از آمادگی برای رفراندوم به مردم خبر داده میشود. تمام دغل و حقّهبازی آخوندیسم سیاسی در همین یک صفحه روزنامه جمع شده است.
وقتی با قولها و شعارهای اینچنینی مردم در سال ۵۷ به پای رفراندوم برای “آری گفتن”آمدند، وقتی ملّاها خیالشان راحت شد رای گرفتند و حکومت هم تیترش “جمهوری اسلامی” شد، ۴ سال بعد، وسط شلوغ پلوغیهای جنگ، در مرداد ۱۳۶۲ نه تنها حجاب اجباری شد، که با پرده برداشتن از قانون مجازات اسلامی، بیحجابی حتی جرم هم تلقی شد! از اینجا به بعد که فهمیدند جای پایشان محکم شده، ناگهان یکهویی، بیحرمت کردن بیحجابها دیگر رفتاری “ضدانقلابی” نبود، “رویکردی انقلابی” شد و دادستان انقلاب شروع به دستگیر کردن بیحجابها کرد!
به والدین خود اینقدر خرده نگیرید، چه کسی فکر میکرد آخوندیسم سیاسی، خداوند نیرنگ و دغلبازی و جادهایزیبا اما پر از انواع دوربرگردان باشد. بخش زیادی از مردم، از هیجان این همه شیرینی وعده داده شده و اینکه شاه بازنگردد، مثل آدم مثانهپُرِ به دنبال اولین توالت، تندتند میخواستند یک حکومت دیگری بیاید تشکیل و قضیه جمع شود، تا بعد بروند با خیال راحت جیش کنند. وقتی از توالت بیرون آمدند، تازه فهمیدند سنگ توالت، آیندهی خودشان بود. اگر همان زمان مردم باهوش بودند، باید میفهمیدند وقتی آیتالله خمینی میگوید “حفظ این حکومت، حتی از جان حضرت مهدی هم مهمتر است” در اصل با ماکیاولهای قرن ۲۰ام روبرو هستند. خلاصه که حجاب اجبار شد. بقیه چه کردند؟ حزب توده، چریکهای فدایی خلق، همهی این اسکولهایِ چپِ کمونیست و مائیست کتابخوان و آرتیستها و شاعرها و روشنفکرهای پرمدعی چپ هم در اطلاعیههایشان فرمان حجاب آقای خمینی را با عنوان “چادر ضد امپریالیستی” و “حمایت از زن زحمتکش خلق” برای پیروانشان تایید کردند! یکی مثل که؟ پدر جوزدهی همین خانم گلشیفتهی فراهانی که امروز خودش را از چهرههای اصلی مبارزه برای آزادی زنان میداند.
پرده چهارم| زن، گیسو، آزادی
اینجا حرفم با خانمها است، این خیزش انقلابی ۱۴۰۱، به افتخار شما، و به درستی، “زن زندگی آزادی” نام گرفت. همهی هزینهها برای شما بود. و این امید که این جنبش سرآغاز پیروزی آگاهی بر تاریکی باشد. تنها که هستید، از خود میپرسید نتیجه ماهها اعتراض شجاعانه و صدها کشته از جمله دهها کودک در نهایت چه شد؟ به خاطر دارید ۵ ماه تمام بسیاری در خیابانها زیر آتش و بارانِ بیامان ساچمههای داغ و باتومها ایستادند؟ حدود ۵۵۰ انسانِ معصوم امیدوار به آینده، هم سن و سال شما، به خاطر ” این جنبش زنانه” کشته شدند. در شکنجهگاههای رژیم آنقدر داد زدند که دیوارها گریستند. و در انفرادیهای مخوف رژیم آنقدر ماندند که به سختترین تروماهای روحی گرفتار شدند. فکر میکنید از امروز به بعد کمترین کاری که برای بیپاسخ نگذاشتن زجر و اندوه ابدی ۵۵۰ خانواده عزادار چه هست؟ من به شما میگویم. این که به “زن، زندگی، آزادی”، تجسم ببخشید. آن را با “زن گیسو، آزادی” در خیابانها شروع کنید. در جنگلها، کوهها، جادهها. هرجا که شدنی است. از آزادیهای کوچک شروع کنید تا روزی بزرگترینهایش مال شما باشد.
این ۵۵۰ نفر نه به چسنالههای نمایشی ما در شبکههای اجتماعی نیاز دارند، نه به گلها و گریههایی که روی قبرشان میکنیم. اینها رفتهاند زیر خاک، برای همیشه. دیگر مثل ما نمیتوانند کافیشاپ بروند، قهوه بخورند. نمیتوانند باقی قسمتهای سریال مورد علاقهشان را ببینند. دیگر فرصت نیست با دوستپسرشان، دوست دخترشان سینما برود، درجادههای شمال نفس عمیق بکشند، و کنار دریا عکسهای زیبای دونفری ثبت کنند. بروند یک روز دیگر کنار پدر و مادرشان صبحانه بخورند تا مادرهایشان از سیر شدن آنها پای سفره لذت ببرند. اینها به خاطر آزادی زنان جامعهشان، برای حمایت از مهسا، سختترینِ هزینهها را دادند. برای همیشه نبودن. میخواهند بابت مرگشان، از دست دادن جانشان، چشمهایشان، انگیزهی ما برای ایجاد یک تغییر بزرگ در ایران باشند. اینکه یک چیزی را زنده نگاه داریم. جنبش “آزادیهای زن” را. اینکه عقب نکشیم، و نشان دهیم در سرزمینی که نمیشود با صندوق رای، “قوانین سلیقهای خلیفه” را تغییر داد، با فریاد و خون تغییر میدهیم.
مرور کنید. هزاربار مرور کنید. سید محمد حسینی، آن کارگر ورزشکار مرغداری، که حتی فامیل نداشت تا تکانهای پاهایش را پای چوبه دار، ببیند و نفرین کند. به چکمههای خالیاش در رختکن آن مرغداری فکر کنید. نیکا را از ساختمان پرت کردند و بدناش را متلاشی کردند. زیباترین دختران این سرزمین را کور کردند. دختر زیبای پزشکی که معترضان را درمان میکرد را بردند، تجاوز کردند، و کشتند. و دهها نفر زیر شکنجهها در زندانهای شهرستانها تلف شدند، کسی آنها را نمیشناخت، و شبانه مثل یک مجرم دفن شدند.
ما جان به در بردیم. آسیبی ندیدیم. اما بازگشتمان به زندگی عادی سوگواریهای نمادین فایدهاش چه هست؟ هدردادن خون آنها بیهیچ دستآورد و تغییری شرمندگی ندارد؟ احساس گناه ندارد؟ آنها جنگیدند تا ماهم بجنگیم. یکی با قلماش، یکی با موهای رهایاش، یکی با هنرش، و دیگری با فریادش. “عقب نشستن”، یک بیحرمتی ننگین به کشته شدن آنهاست. نامردی در حق جان و چشمان آنهاست. به مادرهای مو سپید و پدرهای شکستهشان نشان ندهیم بچههایشان همینطوری مردند. مردند دیگر. غم آخرشان باشد. آنها مردند، تا آغاز تغییر باشد.
این خیزش اجتماعی اگر بخشی از پلکان تغییرات بزرگ و رهایی باشد، پلهی اولاش باید مبارزه برای ابتداییترین آزادیهای زنان باشد. نپذیرفتن “حجاب اجباری”، “لباس دستوری” و عدم پیروی از حقّههای سیاسی که ۴۰ سال به “بهانهی حفظ دین و خانواده” به خورد ما دادند. همین به اصطلاح نمایندگان خدا، که فریب و دروغ و فساد از همهی منافذ چرکشان بیرون زده است.
ما در یک پیچ بسیار مهم تاریخی در تاریخ اعتراضات آزادیخواهانه هستیم. بینظیر در خاورمیانه. در جهان معاصر اسلام حتی. در آینده در کتابها خواهند نوشت. نه میخواهم خواهش کنم، نه التماس که این حق و مبارزه را جدی بگیرید. وظیفه من نوشتن این متن است که بگویم هرآنچه از این پس کردید با آینده خودتان و نسلهای بعد کردهاید. وا بدهید، شک کنید، بترسید؛ دوباره همان میشود که شده بود. مبارزه کنیم، پایداری کنیم، مثل آن ۵۵۰ نفر نترسیم، تا بخشی از تاریخسازان خاورمیانهی نوین؛ و جهان قرن ۲۱ام باشیم. بعد از یکی دو سال این تنش و سختیها و آزار و اذیت از میان میرود. چادر و مقنعه و روسری اجباری برای همیشه در ایران حل شود. مادر هر تغییر، خستگیناپذیری در مسیر آن تغییر است. و پدر هر آزادی، پایداری در به آغوشگرفتن سختیهایش. تغییرات اجتماعی، راه و کلید میانبر ندارد.
من فکر نمیکنم اجازه ندادن برای سوار هواپیما شدن، ممنوعالخروج و ممنوعالورود شدن وقتی قصد مهاجرت نداریم، گروگانگیری دو تابعیتیها، ممنوعالمعامله شدن و باطل شدن کارت کتابخانه و باشگاه و مترو. حتی جریمه مالی و ضبط گواهینامه و فریاد و دشنام و اعتراض شنیدن اگر جزء هزینه دادنها باشد، دربرابر هزینه دادن آن آدمها و خانوادههایی که جان و بیناییشان و سلامتشان را برای همیشه از دست دادند واقعا چیز مهمی باشد. برای هزینه دادن خیابانها نماندند که ما امروز از ترس شالهایمان هنوز روی شانههایمان باشد، تا اگر کسی تذکر داد، زود سرمان کنیم. زیر خاک نرفتند تا مردهایی باشیم که به دخترهایمان در خیابان وقتی توهین میشود، بِرّوبِر نگاه کنیم. چیزی نگوییم. شجاعت و غیرت را از آنها یادبگیریم. خستهشدن، پسکشیدن و به گوشهی عافیت دوباره خزیدن، خیانت به آرمان این جنبش اجتماعی است. با مبارزه در خیابان و دانشگاه و Eventها ما محک میخوریم تا نشان دهیم بلایی که بر سر این ۵۵۰ نفر آمد، فراموش شدنی نیست. مبارزات شما در شبکههای اجتماعی، برای اکثر ایرانیان قابل لمس نیست. در خاورمیانه برای هر تغییری؛ همیشه خیابان، میدان است.
سالها پیش، در امریکا برای تحقیر، سیاهان را از خدمات عمومی برابر مثل استفاده از رستورانهای سفیدپوستان و قطارها و اتوبوسهایی که سفید پوستها داخلاش هستند محروم کردند. حتی سینما و بعضی بیمارستانها. اگر اتوبوس و قطار جای خالی داشت، سیاهان اجازه سوار شدن داشتند تا در عقب اتوبوس بنشینند. سانسهای بد سینماها و تختهای خراب بیمارستانها و رستورانهای بیکیفیت برای آنها بود. سیاهان هرچه نداشتند، اما غرور داشتند. یکجایی تصمیم گرفتند جلوی این رفتار دولت امریکا بایستند. همه باهم، پشتهم، پذیرفتند که همه سختی و دردسر و رنجاش، ۳۸۱ روز از وسایل نقلیه استفاده نکنند. سینما نروند. رستوران نروند. این جنبش هم از سوار اتوبوس نشدن (Montgomery bus boycott) شروع شد.
مثل اینروزها در ایران که خانمهای معتقد به آزادی پوشش را از رفتن به مترو و موزه و تفرجگاهها و سوار هواپیما شدن منع میکنند. برای آنها ۶۷ سال پیش همین بود. ۳۸۱ روز اینها، هر چیزی که غرورشان را میشکست، تحریم کردند. به سمتاش نرفتند. یک عده ۳۸۱ روز پیاده به محل کار رفتند. کیلومترها! چه پاهایی که پینه نبست و چه تنهایی که از خستگی عرق نکرد. اگر سیاهپوستی ماشین داشت هر سیاهپوستی در راه میدید تا جایی میرساند. حتی اگر دیر به سرکارخودش میرسید. قید رستوران و قهوه و غذا را در بیرون زدند. کافههای خصوصی و زیرزمینی باب شد. کنسرتها و بارهای زیرزمینی. تعداد زیادی راننده تاکسیها در این هزینه دادنها شریک شدند. با یک سوم قیمت مبارزان پیاده را میرساندند. دولت یک سری رستورانهای سفیدپوست که حاضر شدند به سیاهان سرویس دهند بست. سفیدپوستانی که پشت سیاهان ایستادند را تحقیر کد. بسیاری از سیاهان را به بهانهی دیر و خسته رسیدن سرکار و شرکت در این جنبش اخراج کرد. سفیدپوستان نژادپرست به سیاهانی که پیاده میرفتند آب میریختند. آنها را آشغال و میمون خطاب میکردند.
فیلم قدیمی اما برجسته The Long Walk Home را در این زمینه ببینید. میخواهم بگویم چه؟ اینکه اینها دیگر نترسیدند، پشت هم ایستادند، بیخیال جریمهها و اخراجها و تذکرها و طولانی شدن مسیرها و از دست دادن خیلی از امکانات شدند، اما پای یک آرمان ایستادند، و آن “آزادی حقوق سیاهان”، حقوق خودشان بود. که حتی اگر به خودشان نرسید، بچههایشان دنیای بهتری را تجربه کنند. نسلهای بعد. فداکاری جمعی. مبارزهی پر رنج جمعی. دنیا اینطور تغییر میکند. نه با نشستن. نه با دعا کردن. نه با چسناله کردن در شبکههای اجتماعی. نه با امروز و فردا کردن. تغییر دادن قوانین ضد آزادیهای مدنی، “تخم جمعی” میخواهد. تغییر دادن، شانس نمیخواهد.

مبارزات مونتگومری، سرآغاز رفع بسیاری از تبعیضها و محدودیتها برای سیاهپوستان است. مارتین لوتر کینگ از دل همین مبارزات شناخته شد. مبارزات که تا برابر شدن حقوق سیاهان و رنگین پوستان در مقابل سفیدپوستان، نزدیک به ۱۰ سال مبارزه در خیابانها، روزنامهها، شبنامهها و دانشگاهها بود. اما از نکات جالب این که الهامبخش و آغازگر این مبارزات یک زن بود. فیلم درخشان SELMA، برشی از این مبارزات شگفتانگیز و انسانهای خستگیناپذیر را برای تغییر قوانین امریکا و آزادیهای مدنی نشان میدهد. این که مبارزاتی که در ابتدا خلاف قانون اساسی خوانده و سرکوب میشد، چگونه پلهپله توانست همان قانون از ابتدا اشتباه را برای همیشه حذف کند. حتما آن را تماشا کنید.
سیاهان فقط یک سال این مبارزهی مدنی و ۱۳ سال مبارزات پیوسته و پله به پله را باهمه سختیها و رنجهایش تحمل کردند، تا حکومت مجبور شد “تمام” قوانین نژادپرستانه در سراسر امریکا را بردارد. حکومت نگفت شما غلط کردید این قانون است. قانوناً و شرعا حرام است. و از این پرتوپلاها که از بیت در میآید. قاضی نگفت اکثریت نمایندگان به این قانون رای دادهاند پس مردم اقلیت باید بپذیرند. وقتی تمام سیاهان از مردم شهر Montgomery، الگو گرفتند و مبارزهای مدنی در امریکا جرقه زد، حکومت چارهای جز تن دادن نداشت. پس قانون اشتباه، باید عوض بشود. حذف شود. هیچ قانون اساسی در هیچ کشوری بر سنگ نوشته نشده و تغییر ندادن آن خصوصا اگر خلاف آزادیهای اجتماعی باشد، ضدیت با مردم است.
میدانم در شرایط مشابه حکومت ایران میگوید… لقتان. سوار نشوید. سینما نروید. رستورانها را آنقدر بایکوت کنید تا بایکوتدونیتان خسته شود. همین است که هست. هدف من اما، آنبخش نخست بود. که بگویم که هر کسی از این قانون اشتباه آسیب میدید، روی یک قرار اجتماعی برای گرفتن حق، کنار بقیه ایستاد. یکی نگفت من کمرم درد میکند، شرمنده، با همان اتوبوس میروم. آن یکی بگوید خوب کارم را از دست بدهم که بدبختم، من نیستم. کسی دیگر بگوید من از چهارراه ولیعصر تا تجریش پیاده بروم؟ همهی فیلرهای صورتام که آب میشود! بیخیال، همان عقب اتوبوس میشینم.. یک “هماهنگی جمعی” بوجود آمد. این معجزهی “ایستادگی”، این شکوه “حامی هم بودن”، این شگفتی “حق خود را به هر قیمت گرفتن”، تمام قوانین وبخش نامههای اشتباه را در طول ۱۳ سال جارو کرد.

یک شیخ شیعه در عربستان بود به اسم شیخ باقر النمر. از رهبران شیعه در عربستان. سمت ایران غش داشت. اعتراضاتی کرد. اغتشاشاتی شد. حکم محاربه گرفت. با شمشیر آل سعود گردناش زده شد. این شیخ، همان زمان که جوانان شیعه را در مساجد شیر میکرد، هر سه فرزندش در امریکا در بهترین دانشگاهها مشغول تحصیل بودند! همسرش که مریض شد، تمام خرج درمان آن را وزارت امور خارجه امریکا پرداخت کرد. بعد از مرگاش، آقای خامنهای یک سخنرای قرّا کرد. وا مصیبتا سر داد. به پادشاه عربستان گفت خون این مظلوم دامن شما را خواهد گرفت. خشم خدا. آن را بزرگترین جنایت عربستان خواند و به خاطر گذر آنان از این خط قرمز شیعیان در کشتن یک مجتهد وعده انتقام داد. حتی دستور داد خیابانی که سفارت عربستان درآن قرار دارد را به نام این شیخ کنند. بعد از ۷ سال، دوباره اما آغوشش را برای پادشاهی عربستان باز کرد. آیتالله خامنهای شیخ را دیگر نمیشناخت. آن تابلوی اسم شیخ را هم دستور داد به عنوان پایان انتقام سخت از خیابان پایین آوردند. با آلسعود، خبیث سابق، در چین پلو خوردند، خندیدند و رقصیدند. معلوم شد تمام شلوغبازیها و انتقامبازیها روی استیج بیترهبری، مثل همیشه، یک “حقهّبازی” موقت ایدئولوژیک بیش نبوده. هرچند این نوع حقهبازی را آنها اولویت منافع ملی ترجمه میکنند. پای ماندگاری بیشتر که وسط باشد، شک نکنید قانونها هم عوض میشود. فتّامُل.
ارزش واقعی پدیدهی حجاب اجباری هم برای اینها دقیقا همین است. حجاب اجباری برای اینها یک نماد است. مثل آن که آنهم تاریخ مصرف دارد. تصور نکنید رژیم غیرت لامتغیر دارد. فیلمشان است. پای منافعشان که بیاید وسط، بهروزش پیشنهاد تاپ گلگلی هم به خانمها میدهند تا صباحی بیشتر بمانند. دنیا، دنیای منافع است، نه اصول.
وسوسهها و ترسها، بنیان اسارتها هستند. همینالاناش میلیونها نفر آنها که از حجاب متنفرند، اما هنوز آن را سر میکنند، اسیر زنجیر شدهی همین ترسها و وسوسهها هستند. کاش از حجاب متنفر نبودند. میگفتیم چون بدان اعتقاد دارند، چون دوستاش دارند روی سرشان است. که هم منطقی بود هم قابل احترام.
بروید کتاب گفتگوهای خدیجه افضل وزیری (در دورهی رضا شاه) را که پسرش در مصاحبه با او ضبط کرده. روایت زجر و آزار دیدناش است وقتی در دورانی که نه حکومت، که مردم سنتی و مذهبی مخالف برداشته شدن حجاب و لباسهای مدرن پوشیدن زنان ایرانی بودند. ببینید چه حرفهایی زده.بخش هایی از آن سانسور شده. بروید ببینید وقتی این شیرزن، با طراحیهای لباساش برای زنانی که نمیخواستند چادر سنتی سر کنند تلاشهایی را آغاز کرده، چه براو گذشته. با پوشیدن لباسهای خودش مردان و دیگر زنان کوچه و بازار چگونه به او دشنام میدادند، تحقیر میکردند و او چگونه پایداری کرد. ایستادگی میکرد. میدانم میگویید آن زمان حکومت اسلامی نبود و رضاشاه هم مترقی بود.
اما رضاشاه که در مسیر او و در کوچه پس کوچهها و مغازههایی که به او توهین میشد که نبود. او ایستادگی کرد. برنگشت همان لباسهای چادری قدیمیاش را بپوشد. به اطرافیاناش هم انگیزه داد که خسته نشوید، اینها باید به ما عادت کنند. نه ما اسیر اعتقادات آنها بشویم. همه جوره ایستاد. و راست میگفت. ۵ سال بعد، بسیاری از زنان تهران مثل خدیجه لباس میپوشیدند. این راه را، خدیجهها باز میکنند. خیابانهای امروز تهران، شیراز، اصفهان نیاز به صدها و هزارها خدیجه دارد که نشان دهد دوران توسری خوری و تن دادن تمام شده است. تحمل کنند. یک سال. تا نتیجهاش را سال بعد همین موقع بگیرند.

خدیجه افضل را بسیاری از ایرانیان نمیشناسند. نویسنده، معلم و روزنامهنگار و از اولین طراحان لباس در ایران (خانم نشسته در وسط). او یکی از مهمترین زنان ایران در مبارزات مدنی برای حقوق و آزادیهای زنان است. چنانچه در عصرِ مرسوم نبودن تحصیل برای زنان در دورهی قاجار، با لباس پسرانه و موهای تراشیده به مدرسه میرفت. درگیری او بیشتر با قشر سنتی و مذهبی کوچه و بازار بود. آنها که از هر تغییری در پوشش، سبک زندگی و حتی خورد و خوراک براساس سبک زندگی روز دنیا میترسیدند. مخالفت و نکوهش میکردند. مهلقاء فلاح (ایستاده وسط)، به مادر محیط زیست ایران شناخته میشود. مهرانگیز ملّاح (نشسته در چپ)، از مطرحترین زنان نقاش، در کنار حسنعلی وزیری (مرد ایستاده، نفر دوم از چپ) شاگرد ممتاز کمالالمک و از بهترین مجسمهسازان ایران در عصر پهلوی است. همینطور حسینعلی وزیری (بالا سمت چپ) و بدری وزیری دختر کلنل وزیری (خانم اول ایستاده در راست) از شناخته شدهترین موسیقیدانهای تحصیل کردهی اروپا در آن زمان، همه اعضای یک خانواده بودند. خسرو فلاح، پسر خدیجه افضل (ایستاده اولین نفر سمت راست)، گُشاد وزیری، دنبال قِروفِر، ول در اینستاگرام و توئیتر بود. چنین خانوادهی روشنفکر و تحصیلکردهای، به تنهایی سبب تغییرات زیادی در ایران شد. غمانگیز است که میدانم بسیاری برای اولین بار نام این خانواده که در تاریخ آزادیهای اجتماعی زنان، علم محیط زیست و موسیقی ایران نقش تعیین کننده داشتند، آشنا میشوند. اما اهمیت خانوادهی وزیریها، که بیشتر تحت تاثیر آموزش، هنر و فرهنگ فرانسه بودند در تاریخ معاصر ایران، کم از خانوادهی پرنفوذ فرمانفرمائیان نداشت. خدیجه افضل، یک سال پس از ورود آیتالله خمینی به ایران از دنیا رفت، شاید فکر نمیکرد ۳ سال بعد (۱۳۶۲)، ایران به قوانین صدها سال قبل باز میگردد و هرچه او و خانوادهاش رشته، پشمشیشه خواهد شد!
حال اگر این اتحاد و ایستادگی و پشتهم بودن را شروع کردیم و هرکس با خودش کنار آمد که قدری برای آن هزینه دهد، اتفاقهایی میافتد. در غیر اینصورت پایان قصه ساده است. هرآنچه، بر سر ما میآید، “لایقاش” هستیم. اگر تا تصمیمگیری برای اتاقخوابمان میآیند، درباره اوپن آشپزخانهمان هم دستور میدهند، لایقاش هستیم. اگر روی دختر و زنمان دست بلند میکنند و روی زمین میکشانند لایقاش هستیم. اگر با آیندهمان، با درآمدمان، با امیدها و اندک خوشیهایمان بازی میکنند، باز هم لایقاش هستیم. اگر عمرمان را به باد میدهند و بهترین سالهای جوانی خودمان یا فرزندانمان را برای همیشه میگیرند، “لایقاش” هستیم. و وقتی لایقاش باشیم، بهتر است وا بدهیم، و از باقی مانده حق و بلایی که هنوز برسرمان نیامده لذت ببریم که فردا همان را هم از ما میگیرند و میشویم آنی که بازهم لایقاش هستیم.
پرده پنجم | کارتهای میزِ جنگِ ما
این تابستان جنگ است. جنگ حق علیه زور. جنگ آزادی علیه اسارت. بهار تا آبان را مقاومت کنید، تام تابستان را تا جای ممکن تحمل کنید.سعی میکنند با دعوا، با تکهپرانی و متلک، با بحثکردن شما را بشکنند، تحقیر کنند، دچار احساس گناه و احساس عدم امنیت کنند. از موتوریها گرفته، تا آنها که داخل اتوبوس و تاکسی و مترو اطرافتان مینشینند. اما لطفا قوی باشید. شما در حال ایجاد یک تغییر دردناک برای آنها هستید. طبیعی است. نتیجه را پاییز و زمستان و بهار بعد، خواهید دید. اسم این را نگذارید نافرمانی مدنی. نافرمانی نیست. این دفاع از حقوق شهروندی است. آزادی در خوردن، آزادی در نوشیدن، آزادی در پوشیدن، آزادی در حرف زدن، آزادی در اعتقاد داشتن و نداشتن و آزادی در سبک زندگی، “ابتداییترین” حق انسان معاصر است. نه مردان ایرانی، چون مردان عقبماندهی ۱۴۰۰ سال پیش مدینهاند، و نه این آمارعجیب طلاق خصوصا در استانهای مذهبی چون خراسان رضوی، اصفهان و قم (فارغ از نسبت جمعیت) نشان میدهد “حجاب اجباری” و رعایت سفت و سخت پوشش زنان، به بنیان خانوادهها هیچ کمکی نکرده است. کمترین آمار ازدواج در استان مذهبی و ارتدوکس سمنان نیز خود قابل تامل است. (منبع). علم و آمار، دروغها را برملا میکند.
اما روی میز شما چه کارتهایی است؟
یکم| اولین کارت، “در اکثریت بودن” شماست. وزیر ارشاد گفت ۸۰% جامعه موافق حجاب اجباری هستند. چگونه چنین ادعای دروغی را میتوان برملا کرد؟ از کارت “اکثریت” استفاده کنید. بیشمار باشید. اینجا، آنجا، همهجا. حضور شما در بطن خیابانها، خودش رفراندوم، خودش آمار دقیق به همه دادن است.
دوم|دومین کارت، استراتژی Hybrid بودن. تقسیمبندی کنید. نیاز نیست همهجا بیحجاب باشید. ۸۰% مواقع با پوشش مورد نظر خود باشید. خیابان، پارک، رستوران، پاساژها. بااعتمادبهنفس. پرشوق. داخل بانک و اداره و هرجای دولتی اما رعایت کنید. آنقدر که کور بگوید آمین. آنقدر که کارتان راه بیفتد. کارمندهای بانک و رستوران و… ، و دربانها و نگهبانهای این مکانها هم مثل شما مردمند. اکثرشان در دل شجاعتتان را تحسین میکنند. با آنها در نیفتید. لزوما آنها را همراه حکومت قضاوت نکنید. استراتژی Hybrid بودن برای پیشرفت، از سرسختی لحظه به لحظه کاراتر است.
سوم| کارت سوم، حمایت آقایان. این چیزها فرمول پذیر نیست. اما باید جا بیفتد که هیچ دختری در صورت هر تعرض و بیاحترامی تنها نماند. با شما هستم آقایان. به ازای هر دختر، دستکم دو مرد، سه مرد. بین بیحرمتی کننده و آن دختر بایستید. فریاد بزنید. عین بزبزهقندی فیلم نگیرید و زل نزنید. لای پای شما نعمت خداست. شجاع باشید. بادیگارد باشید. حامی باشید. “شجاعت تکثیر شدنی است”. زیراکس باشید. جنبش “زن، زندگی، آزادی” است، اما به شما مردان هم نیاز دارد. کارت سوم، شما هستید.
چهارم | کارت چهارم، رفتار پدافندی. دو رویکرد دارد، مقابله به مثل کردن، یا تکنیک فشار روانی برابر. وقتی در اقلیت هستید، بدون واکنش نشان دادن، از تذکر دهندگان عکس و فیلم بگیرید. روی شبکههای مجازی پخش کنید تا دیگران در جریان قرار بگیرند. اینجا دوربین در این شرایط تنها سلاح شماست.
اما رویکرد دوم، وقتی است که در تعداد برابر یا اکثریت هستید. در صورت بیادبی، توهین و… از رفتار متقابل با این افراد فروگذاری نکنید. اگر با Vol 8 (بلندی صدا) به شما اعتراض میکنند شما جلوی همه با Vol 16 فریاد بزنید، توجه دیگران را جلب کنید، توهینهایشان را پاسخ بدهید. اما از تماس بدنی خودداری کنید. از صدمه زدن به آنها پرهیز کنید.
پنجم | کارت “ایستادگی”. نگاه به شعارها و تهدیدها و حرف از آتش به اختیارها نکنید. ایران سرزمین ارتدوکسهای افراطی شیعه نیست. سرزمین شما هم هست. آنها قیم این خاک نیستند، شما هم هستید. آنها با ساپورت و دوپینگای که از سوی حکومت میشوند روی “ترس” شما، روی “خستگی” شما روی “بیخیال شدن” شما حساب کردهاند. حتی اگر ترس را در چشمان و زبان بدن شما ببینند گستاختر میشوند. اما مقابل جمعیت ۲-۳ میلیونی افراطیهای خشن، جمعیت شما بیش از ۳۰ میلیون نفر است. دچار خطای ادراکی زیاد بودن آنها نشوید.
حتی اگر به اسلام اعتقاد یا ارادتی ندارید، یا اگر به حجاباجباری؛ در انتخاب پوشش، کلیات عرفی را رعایت کنید اما جزئیات را نه. افراط همیشه سمی و خطرناک است. چه از سمت آنها و چه ما. میتوانید ببینید Alternativeهای خوب برای مانتو چه هست. لباسهای شیکای که پوشیدگی را هم به قدر عرفی (نه شرعی) حفظ کنند. دربارهی گیسوان، لزومی ندارد حتما بیپوشش باشید. صفر و یکیاش نکنید. میشود از کلاههای زیبا از انواع اسپرت تا فلورا (Flora) استفاده کرد. به شما چند پوشش با سکارف پیشنهاد میکنم. هم زیبا هستند. و هم این که در مواقعی که نیاز ضروری داشته باشید میتوانید آن را تبدیل به پوشش کامل کنید. در رعایت نکردن پوششی که با اعتقادات شما تضاد دارد “خلاقانه” مخالفت کنید. مثلا از روسری و شال به عنوان گیسوبندهای زیبا (ponytail hair scarf) استفاده کنید.
در پایان این قسمت اما پیشنهاد ویژهای هم برای شما دارم. فن بدل. بسیاری از شما ممکن است به هردلیل علاقهنداشتهباشید موهای خودتان بیرون باشد. یا علاقه نداشته باشید به تندروها بهانه بدهید. اما میخواهید بیحجاب باشید و با این جنبش مدنی همراهی کنید. ساده است. از پروتزهای مو، از Hair system یا انواع کلاهگیس (Wigs) با موی طبیعی یا مصنوعی استفاده کنید. اتفاقا موی خود را شرعاً پوشاندهاید. و موی زیبایی که مردم میبینند در اصل حجابِ موی اصلی شماست. کسی نمیتواند شما را ممنوع به استفادهاش کند. اگر حتی فرض کنیم ۱% حجاب تکلیف شرعی در اسلام باشد، ۱% هم، حکمی وجود ندارد که این پوشیدگی دقیقا باید پارچه باشد، یا قابلمه باشد یا موی مصنوعی باشد. از این گپهای تفسیری استفاده کنید. این روش برای استفاده در سینما و سریالهای صدا و سیما هم مجوز از مجتهد دارد. شما هم به آن فکر کنید. از مو، برای حجاب مو استفاده کنید.
پرده ششم | کارتهای میزِ جنگِ آنها
رژیم ایران با سه میز روبرو است. میز جنگ با شما. میز بازی با طرفداران و فالوورهای خودش که اغلب مذهبیها و قشر سنتی هستند. و میز بازی با افکار عمومی بینالمللی. پیش از همه برایشان مهم است که از نارضایتی، اعتراض و ریزش طرفداران خود جلوگیری کنند. پس مجبورند دائما از نمایندهمجلس تا رئیسفراجا تا خود رهبر، در حال شعار و تهدید و خطو نشان کشیدن در رسانهها باشند تا وانمود کنند به افکار عمومیبخش طرفداران خودشان اهمیت میدهند. حقّه در ذات آنهاست. اما همهاش واقعی نیست. این تهدیدها و بلوفها دو استفاده دارد. ایجاد “ترس عمومی” و همین طور کسب رضایت “فالوورهای متعصب یا سنتی خودشان” که ۸ تا ۱۰ میلیوننفر بیشتر نیستند. چه استراتژیهایی را در چنته دارند؟
یکم | استراتژی حملهی نامرئی. رویکرد نرمافزاری. انواعی از جریمههای مدنی (ضبط موقت گواهینامه، قطعیارانه خانواده، منع استفاده از حملونقل عمومی، چند ترم محرومیت از تحصیل، صادر نکردن پروانه مطب و…). چرا مهم است؟ چون زنان را به دور از فضای عمومی، مجازات و خُرد میکنند تا بلایی که به سرشان تک به تک آمده عامل سونامیِ سمپاتی دیگران نشود. مثل ماجرای کور شدن دخترها. کسی نمیآید به خاطر ممنوعالخروجی و گرفتن اینترنت از دختران، اعتراض خیابانی راه بیندازد. اما به همان اندازه “ترس” ایجاد میکند که ممکن است نفر بعد شما باشید. این موقتی است. نهایت چندماه بهار و تابستان. مهم است که کانون وکلای ایران، شکایتهایی علیه این جریمههای غیرقانونی مدنی را به جریان بیندازند.
دوم | استراتژی مردم علیه مردم. رویکرد سختافزاری. یک حالتاش آزادگذاشتن “آتشبهاختیارها” ست. مثل همان دیوثی که سطل ماست روی آن دختر و مادر ریخت. یک حالتش بسیجکردن “مردم معترض پوششی” است. بعدتر توضیح میدهم. حالتآخرش هم تحریک قشر سنتی و مذهبی از طریق رادیو و تلویزیون برای تذکر دادن به شما، از سفسطه و مغلطه برای این کار کمک میگیرند.
اما مردم پوششی که هستند؟ تا جایی که از منابعام متوجه شدهام، درصد کمی از افرادی که در خیابانها به شما تذکر میدهند خانوادههای متدین با دغدغهی شخصی هستند. اکثریت آنها افرادی داوطلب شده یا فراخوان شده از خانوادههای مستضعف تحت پوشش “کمیته امداد امام خمینی”، “بنیاد کرامت آستان قدس رضوی”، “بنیاد مستضعفان و جانبازان”، و دیگرنهادهای خیر حکومتی هستند. در ازای پرداخت حقوق یا مساعدت برای وام و امکانات بیشتر، از این بندگان خدا میخواهند با حضور درPublic اقدام به عکاسی، فیلمبرداری، تذکر، شلوغبازی سعی در نشان دادن مصنوعی “اعتراضات مردمی” به جز “مخالفتهای حکومتی” دارند. عکاسیهای مخفیانه این افراد کمک زیادی به تکمیل Data Base نرمافزارهای چهرهشناسی نهادهای پلیسی و امنیتی ایران خواهد کرد. در مترو و اتوبوس شما بیشتر با این ورژن روبرو هستید. از پوشششان متوجه میشوید. اعصابتان را برای این پوششیها بهم نریزید.
سوم | سیاست نانبُری. رویکرد سختافزاری. دو سناریو دارد. اولی زیرمجموعهای از مورد دوم است. یعنی مردم را مقابل مردم انداختن اما چطور؟ تهدید رستورانها، کافیشاپها، داروخانهها، فروشگاههای زنجیرهای و… به پلمپ شدن. اشتباه شما این هست که خیلی از اینها را علیه خودتان ببینید. اینطور نیست. اینها با شما هستند اغلب، اما برای ورشکست نشدن و از نان نیفتادن دهها یا صدها کارمند و کارگری که دارند، نمیتوانند به وضوح همراه شما باشند. نه به اینها تنفر داشته باشید. نه حیثیتشان را در شبکههای مجازی ببرید. این توئیتریهای احمق از اینکارها زیاد میکنند. نگذارید دسیسهی قرار دادن مردم دربرابر مردم، کار کند. جواب دهد. بهترین کار نرفتن به این مکانهاست یا مثل آن سیاهپوستها بایکوت کردنشان. جاهای دیگر بروید. اما اهرم پلمپشان توسط رژیم نشوید.
استراتژیِ دومِ نانبری، پاکسازی است. این هم به نوعی مردم در برابر مردم است. مثل چه؟ از اساتید خواستن که دانشجویان بیحجاب را بیندازند از کلاس بیرون. یا اطلاع بدهند به حراست. از معلمها همینطور. از کارمندان بانک یا کارمندان پست و مسئولان کتابخانههای دانشگاهی همینها را خواستن. اگر نکنند چه میشود؟ اخراج. عدم قرارداد. پاکسازی. از زندگی انداختنشان. اینطور نانبری میکنند. اما اغلب موارد، این استاد و کارمند و مدیر بانک، بیرون در خیابان مثل خود شما هستند. زن و دختر و خودشان حجاب برمیدارند. با اینها هم در نیفتید. در چنینجاهایی سعی کنید برای اینها دردسر درست نشود. هوای آنها را هم داشته باشید. همان استراتژی Hybrid بودن حجاب.
چهارم | استراتژی مغلطههای روانی. رویکرد نرمافزاری. خیلی مهم است. این را از طریق پروپاگاندای رسانهای انجام میدهند. با کلمهها، مقالهها، نشستها و مناظرهها. چطور؟ مثلا وزیر بیکفایت ارشاد میآید جلوی خبرنگار میگوید “حجاب و عفاف” لازمهی جمهوری اسلامی است. چه کدی میفرستد به شنونده؟ که بیحجاب پاکدامن نیست، هرزه است. “عفیف بودن” با “باحجاب بودن” همبستگی دارد. دائما میخواهند بیحجابی را با انواعی از برچسبهای اخلاقی و انگهای ضداجتماعی و ضدخانواده بیاعتبار کنند. به مردانی که کنار همسر یا خواهرشان با این انتخاب راه میروند چه میگویند؟ بیغیرت. خاکبرسر. یا سئوالهایی مثل “احساست چه هست زنات را دوستدخترت را همه مردان میبینند؟ ” اینجا مردها را میخواهند به جان ناموسهایشان بیندازند.
جمعبندی؛ بخش زیادی از تهدیدهای اینها، پروژه ایجاد ترس عمومی است. اما اجرا کردناش هم بسیار هزینهبر است، هم غیرممکن با امکانات اینها، هم در افتادن با میلیونها نفر است. پس با “ترساندن” سعی میکنند تا جای ممکن درگیرش نشوند. ترافیک و هزینهای که این تصمیمها روی سیستم اداری و دادگاههایشان میتواند ایجاد کند کمرشمن است، فلج کننده است. و اما مثال میزنم.
اصولا بالای ۷۰ درصد دوربینهای ترافیکی در خیابانهای ایران توانایی تشخیص چهره را ندارند. به سبب پایین بودن رزولوشن لنزهای آنها، در تشخیص جزئیات صورت خطای زیادی (High FAR) دارند. اغلب اینها قدیمیاند. IP Cameras with built-in facial recognition ندارند. Resolution بالا و Processing speed کافی ندارند. نیاز به اینترنتهای پرسرعت دارند. این دوربینها تکنولوژیهای مورد نیاز مثل HOG و MTCNN و LDA را برای سازگاری با نرمافزارهای چهرهیاب ندارند. پیشرفتههایشان که اینها را دارند هم بسیار گرانقیمتاند که بیشتر در اطراف ساختمانهایی مثل بیت و مجلس و وزارت کشور واستانداریها نصب شدهاند. یا چهارراهها و گلوگاههای مهم. مثل اطراف صدا و سیما. هنوز که هنوز است در فرودگاه امام خمینی، مهمترین پورت ورودی کشور، یک آدم لاغرمردنی با یک لیوان چای نشاندهاند پای مانیتور، عکسهای افراد تحت تعقیب روی مانتیور را با مسافرانی که از قسمت بار ورودی میآیند، چشمی کنترل میکند! از لحاظ روانی، شما وقتی حریف کامل و کافی برای مبارزه با مبارزگر روبرویات نیستی چه خواهی کرد؟ از ترساندن استفاده می کنی. که شاید بلوف تو او را ترساند و عقب نشست. قصه حکومت ایران هم همین است. “نترساند” چه کند؟ میتواند روی دخترها و زنان بی حجاب باتوم و گلوله بزند؟ خیر.
۷۰% دوربینهای ترافیکی، بیشتر برای تشخیص رنگ، و اعداد و ابعاد هستند. حرف آقای رادان از آن بلوفهای اصفهانی است. میخواهند به این دوربینها و نرمافزارهای آمده از چین و آلمان بگویند الگوریتم جان، بیزحمت بیحجابها را سوا کن و اسم و فامیل بده؟ اینها برای تشخیص چهرهاند نه تشخیص مو از مقنعه و پایلخت از شلوارپاچهای. جز اینکه هزاران اپراتور بیکار را بگذارند پشت دستگاهها، و دستی، مثل تمیز کردن برنج از سنگ، بیحجابها را سوا کنند. دوربینها را زوم کنند، و عکس یک دختر هفتقلم آرایش کردهی بیحجاب را، با عکس عصرِ حجر کارت ملیاش Recognize کنند. نرمافزارهای پیشرفته تشخیص چهره، در کسری از ثانیه، صورت سوژه را نه تنها با اوراق هویتی میلیونها تن بررسی میکند، که حتی با تصاویر پروفایلهای فیسبوک، اینستاگرام و… مقایسه میکند. ایران هنوز فاقد آن است. فلذا، این بلوفها، مصرف داخلی و موقتی دارد برای آرام کردن حزبالهیها. نشان ندادن ضعف.
پرده آخر |
در اواسط نمایشنامهی “ژولیوس سزار”، اثر شکسپیر جملهای دلنشین از مارکوس بروتوس (از خائنین به ژولیوس سزار) خواندم. آنجا که میگوید ” ترسوها بارها قبل از مرگشان میمیرند؛ شجاعان مرگ را فقط یک بار میچشند “. یعنی ترسوها، از اضطراب و استرس فراوان و فکر کردن به اتفاقهای بعدی، بارها تا حد مرگ میترسند و در درون میمیرند. اما انسانهای نترس و شجاع، یکبار میمیرند آنهم وقتی کشته شوند. ما وارد یک جنگ مدنی شدهایم که باید تا تهاش برویم. اگر بترسیم، اگر شک کنیم، اگر خستهشویم، آن ۵۵۰ نفر بیهوده و به خاطر “هیچ و پوچ” جان دادهاند. میخواهم پارگراف به پاراگراف نکتههایی بنویسم.
ما دو پدیده داریم که شبیه هم هستند و نیستند. “ممنوعیت ماهواره” و “ممنوعیت بیحجابی”. اینها هر دو در قانون ایران جرمانگاری شدهاند. اما ممنوعیت ماهواره، بعد از ۱۰ سال کشمش عادیسازی شد. نه ماهواره جمع میکنند و نهکاری دارند. گفتند قانوناش باشد اما ما زیر سبیلی رد میکنیم. این همان چیزی است که درباره حجاب هم رخ خواهد داد. هرچند به این سادگیها نیست. مهم است که حکومت بداند اصرار بر جرمانگاری بیحجابی از این پس میتواند برای حکومت “بحران” تولید کند.
جمهوری اسلامی چند اصل ایدئولوژیک برای خود معرفی کرده است. براساس آنها خودش را معرفی کرده. حکومت ایدولوژیک همیشه نیاز به اصولی دارد که آنرا بهانهی کنترل یا پیروی مطلق مردم از خودش قرار دهد. یکیاش مفهوم مندرآوردی “ولیفقیه” است. تنها کشور مسلمان جهان که این جایگاه مندرآوردی را ساخته تا بگوید فرمان او ورای قانون اساسی کشور است! اصل دوم داشتن “دشمن بزرگ” است. این نقش را یک زمانی امریکا و شوروی و انگلیس ایفا میکردند. بعد شورویاش حذف شد و امریکا و انگلیس ماندند. بعد انگلیساش حذف شد و امریکا و اسرائیل و عربستان شدند. و اگر روزی امریکا و عربستان حذف شود که شده، بدانید حتما اسرائیل را نگاه میدارند. این “دشمن بزرگ” پایهی حقّهی همیشگیشان یعنی درک “این برهه حساس کنونی” است. اصل سوم، حجاب است.
آقایان و پسرها، این جنبش بدون ساپورت و حمایت شما، برای زنان این جامعه بسیار سخت میشود. غمانگیزترین صحنه، دیدن این تصاویری است که وقتی از طرف انصار حکومت و مزدورها به زنها ودختران این جامعه توهین و دستدرازی و رفتارهای خشن میشود، ما مردان سرمان را مثل چراغ مطالعه میاندازیم پایین، و سکوت یا تنها تصویربرداری میکنیم. اینزنها و دخترها باید حس کنند در این مبارزه تنها نیستند. برادر اجتماعی دارند. پدر اجتماعی دارند. با یک حکومتی درگیر هستیم که از همهی مرد ایرانی، یک تصویری مثل “شخصیت حشرناک”، ” هیز”، “مشتاق به آزار ناموس مردم” ساخته، تا آن را اهرمی برای فشار به زنان برای حجاب اجباری کند. کارت بازی مغلطههای برخی از این آخوندها نشوید. اینها خصوصیات خودشان را به دیگران نسبت میدهند.
یک آیتالله محمد ریشهری بود که دختر ۹ سالهای را با ۵۰۰تومان مهریه عقد کرد. قول داد تا این کودک بزرگسال نشود با او سکس و نزدیکی نکند. دوسال نشده، در ۱۱ سالگی او را برد و با او همخوابگی کرد. این کودک، این طفل معصوم، دختر آیتالله مشکینی بود. در ۱۱ سالگی به پدر و مادرش التماس میکند که به خانهی داماد نرود و زمان بخرد تا چارهای کند. مشکینی به ریحشری پیام میدهد این بچه را لطفا نبر. به مصلحت نیست. ریحشری اما اصرار که شرع اجازه میدهد. پس میبرم. میزند زیر قولاش. پدر ابله هم به خاطر “شرع” به خاطر “چهار جملهی عربی خواندن” دختر و کودک نازنیناش را در دودستی تقدیم این داماد میکند. از این دست مثالها کم نیست. اینها اغلب خودشان چنین روایتها و شخصیتها و حشرناکیهایی داشتهاند و فکر میکنند همه مردان این سرزمین مثل خودشان هستند. میخواهم بگویم اکثریت اینها همیناند و به زن به چشم ابزار سکس و ارضا و کارگر خانهدار نگاه میکنند. مسالهشان دقیقا موی زنان نیست، “حجاب اجباری” ابزار اینها برای دیکته کردن نسخهی اسلام خودشان به زنان است.
خیلی کمدی ست که یک حکومت اسلامی، خودش بشود مهمترین عامل اسلامگریزی و بیدین شدن مردماش! مردم از زمان قاجار و پهلوی هم بیشتر از شریعت دوری میکنند. خالی شدن نماز جمعهها، خلوت شدن مساجد، از رونق افتادن منبرها و روضهها، به تشکیک افتادن بسیجیها، رزمندههای سابق متدین، نارضایتی شدید خانوادههای شهدا و هزاران نشانهی واضح دیگر. جوانهای نسل ۸۰ و ۹۰، اغلب نسل بیدین (Irreligion) خواهند بود. ایران بزودی از استثنائات کشورهای مسلمان، است که با سرعت نور، میلیونها نفر در آن از “دین” فرار کنند. نگویید عاشورا همه در خیاباناند. بساط نذری و کارناولهای نمادین و فستیوالهای خیابانی موسیقی حماسی و خیابانیاش را جمع کنید تا فقط روضه خوانی در مساجد شود، بعد میبینید چند نفر استقبال میکنند.
چه بخواهید چه نخواهید، مساله حجاباجباری را باید از قانون تبدیل به یک ارزش اجتماعی (Social Value) و فضیلت فرهنگی (Virtue) کنید. همانکه ۵۳ کشور مسلمان دیگر فکر کردند و عقل کردند و انجام دادند تا مثل شما به گا نروند. کمترین ریزش متدین را دارند، و کمترین دینگریزی. چون عکس شما شیادها که دین را ابزار سیاسی خود کردهاید، به نص صریح قرآن عمل میکنند. ” لَا إِکرَاهَ فِی الدِّینِ ۖ قَد تَّبَینَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَی “. اجبار کردن به دینداری خلاف حرف قرآن است. خلاف حرف قرآن، یعنی نسخهای یا تفسیری جعلی از اسلام. قصهاش را که از مردم پنهان کردهاید و من بگویم.
یکی از انصار و پیروان سرسخت پیامبر به اسم حصین است. به زبان امروز، ذوب ولایت. دو پسر او اما از اسلام محمد خوششان نمیآید. مسیحیت را ترجیح میدهند. این ذوب ولایت از حضرت محمد میخواهد آنها را راضی کند یا حکم شرعی بایدی بدهد. میگویند آن آیه همینجا نازل شد. و مهم بودناش این که زمان نزولاش بعد از هجرت بوده. وقتی حکومت اسلامی شده بود. پیامبر اما میگوید اجباری نیست. بگذار هر اعتقادی که میخواهند داشته باشند. شما فکر کنید، دربارهی پذیرش خود “دین” وحی خدا، نظر پیامبر آزاد گذاشتن انتخاب است. در این صورت با چه منطقی حجاب اما “بایدی” است و “تکلیف” است و قبول نکردناش فعل حرام؟ این یعنی آیتالله خامنهای، آیتالله خمینی دارند در روحِ تساهل دین محمدرسولالله، اسلام، دست میبرند. اگر کسی کلمهها و متون قرآن و پیامبر را به نفع خلیفهگری خودش عوض کند و فعل و افعالی را تبدیل به حکم “بایدی” برای امتاش کند که نه خدایش و نه پیامبرش تایید نکردهاند، حکم این آدم چه هست؟ حکم این قاضی و دادگستری و حکومت چه هست؟ حکم حاکمای اسلامی که خود به نص قرآن و سیره پیامبر بیتوجهی میکند چه هست؟ بر این حاکم مسلمان چه قضاوتی رواست که در عرض ۳۰ سال، سیاستهایش، تصمیمگیریهایش و شیوهی ادارهی حکومت امام زمانیاش سبب دوری میلیونها ایرانی از دین، خلوت شدن مساجد، اسلامگریزی، قطبیشدن فضای یک کشور شده است. حاکمی که شیوهی حکومتش برای اعتبار دین گران تمام میشود و تبلیغ علیه دین اسلام میشود حکماش چه هست؟ این ها تحلیل نیست. اینها Data است. برای آنها بیندیشند.
کسی که میخواهد امالقرای اسلام باشد اما سرزمیناش بزرگترین قربانی نگاهابزاری به زنان، بیشمار مرگ و جنایت براثر مصرف بیرویه شراب، فساد مالی و اخلاقی و ربا در دنیای اسلام شده. بعد از ۳۰ سال، با این کارنامه، اگر تعقل و تحلیل دارید، چطور اعتماد میکنید؟ حاکمی که شیوهی حکومتش برای اعتبار دین اسلام گران تمام میشود، کارنامهاش خودش تبلیغ علیه دین اسلام میشود. آقایان مجتهد، شماها که دغدغه دین رسولالله را دارید، اسلام دین تسلیم در برابر خداست، نه تسلیم دربرابر اشتباهات بندهی خدا.
آقای آیتالله خامنهای فقط اوضاع را برای این رژیم سخت و سختتر میکنند. اگر خردِ تصمیمگیری داشتند با اهمیت دادن به پیامدگرایی (Consequentialism) و دوراندیشی، پیامد خطرناک این سختگیریهای غیرضروری را گره بازنشدنی نظام نمیکردند. این اتفاقهای فرهنگی اجتماعی ۳۰%اش برنامهریزی معاندین خارج از کشور است، ۷۰%اش طبیعت پوستاندازی فرهنگی نسلهای جدیدی است که غافلگیر کرده است. شما از غافلگیری خود در اصل خشم دارید.
برای آن دلالهای جنگ و انقلاب که میگویند “ما” خون دادیم، شهید دادیم که بیحجابی و فحشا نباشد. از کیسهی شهدا خرج نکنید. صاحب خون آنها “وطن” است. همه مردم. بیهوده “ما” “ما” نکنید. اتفاقا ما هم میگویم که پدران و مادران و عموها و داییهای “ما” خون ندادند و نرفتند که شماها که ماندهاید، بسیج و سپاه را مجبور کنید بریزند داخل خیابانها ناموس و جوان و خواهر و برادر “خودی” و “کمسنوسال” خودشان را لتوپار کنند. از کی تابحال آنسوی خاکریز و پشتخاکریز یکی شده؟
ما خون ندادیم که اقتدارمان حفظ دوربین انداختن روی سر و صورت ناموس مردم و ترساندن و از بانک و فرودگاه و کلاس دانشگاه بیرون انداختنشان باشد. با پول بیتالمال پاکستانی و افغانستانی استخدام کردن برای بدون عذاب وجدان زدن دختران معصوم خودمان. بجای تمرکز بر محور عبری-عربی، زورتان به محور زنان-فرزندان امت خودتان رسیده؟
خلّص و تمّت
چشمانداز روشن است. تاریکی و ابهام نیست. اینبار فرق میکند. حجاب اجباری پله پله به تاریخ میپیوندد. گزاره قطعی است و هرچقدر بگیرید، ببندید، هُل دهید، بکشید، مثل رقص سنگ روی آب است. بدتر میشود که بهتر نمیشود. سختتر میشود که حل نمیشود. حنای “مَنْصُورٌ بِالرُّعْبِ، مُؤَیَّدٌ بِالنَّصْرِ” دیگر رنگ ندارد. این نسل جدید جوان و حقبگیر و نترس و حقیقتیابی که من میبینیم، نسلی است که حکمت ولیفقیه به تخم چپاش است و زور شریعت به تخم راستاش. به “جذب حداکثری” میخندد و به “دفع حداکثری” طغیان میکند. از والدیناش حرفشنویِ کور ندارد، شما که جای خود دارید. فصل حقّهبازی و سواری گرفتن از تشرّع مردم گذشته. اسلام گلخانهایتان از ۱۴۰۲ به بعد دیگر کار نمیکند. جهان در یک گذار عظیم فرهنگی است. شما نقطهای از آن هستید. عمر دنیای “ادیان باستانی” رو به انزوال است. دیگر عصر “باورهای انتخابی و کوتاه مدت” است. خوشمان بیاید یا که نیاید.
در مواجهه نسلی که زبان برنامهنویسیاش، نرمافزارهایاش، سختافزارش، همهچیزش با نسلهای ۶۰ و ۷۰ فرق دارد. نه شناختی به زبان نرمافزاری آنها دارید، نه تسلطی بر حوزهی سختافزاریاش. روی اطلس امنیتی و فرهنگیتان دیالوگ با این نسل تعریف نشده. از بیسوادیتان. از بیبصیرتیتان. نه با سفسطه و مغلطهی منبری حریف اینها میشوید. نه با زور و ترساندن و امنیتچیبازی. درست وسط پوستاندازی بیرحم فرهنگی هستید. اینها “نسل طغیان”اند. نسل P. نسل تمام کننده (Processor Generation).
جنگ ادراکی را باختید. جنگ فرهنگی را باختید. جنگ اقتصادی را باختید. جنگ حفاظت از متخصص و نخبهی دلسوز را باختید. جنگ اطلاعات و ضد اطلاعات را هم شکلی و هم ماهوی واگذار کردید. جنگ هستهای را دوسر باختید. سرنوشت جنگ با اسرائیل و جنگ آب هم پیچیده نیست. چقدر باید ببازید و بازهم ببازید تا از این شیوهی حکومتداری متوهم، خودحقپندار و پارانوئیدیتان بیرون بزنید؟ دچار کلکسیونی از اشتباههای استنباطی و تحلیلی غیرقابل ترمیم شدهاید. موضعگرفتنهای تنشزا، مثل مسالهی حجاب را ایدئولوژیک و به پایههای نظام گره زدن. درست است که باگهای اپوزوسیون ناشمردنی است؛ درست است که همچنان یک اپوزوسیون کارنابلد و بدون انسجام و فقیر از افراد باهوش کافی دارید، اما دلخوش نشوید که باگهای سیستم خودتان به تنهایی خودش یک ارتش “برانداز” است. روحالله خمینی به موقع جام زهرِ مصلحت را نوشید. آسیدعلی، وقت جام شماست.
این متن مهم است که توسط بسیاری از زنان و مردان خوانده شود، تا به آگاهی و جرات آنها برای یک مبارزه مدنی با پدیدهی منسوخ و قانون “غیرقانونی” “حجاب اجباری” افزوده شود. با ارسال آن برای دوستان خود و به اشتراک گذاشتن این مقاله در صفحههای اجتماعیتان، به این آگاهی کمک کنید.
* و اما دربارهی آخرین عکس، چهره سلیقه من، ردیف افقی آخر (ردیف سوم)، تصویر اول از سمت راست میباشد. (لبخند)
منابع:
از این کتابها برای اطمینان از صحت مطالبام استفاده شده. مطالعهی آنها را به شما هم پیشنهاد میکنم.
احکام بانوان در شریعت محمدی (ص) | مجتهد، احمدقابل |فارسی (مطالعه)
فقهکارکردها و قابلیتها | مجتهد، احمدقابل | فارسی (مطالعه)
Histoire du voile | | Maria Giuseppina | فرانسه (مشاهده)
Caussin de Perceval | L ‘histoire des arabes avant l’islamisme | فرانسه
Les religions dans la société israélienne | | Ilan Talفرانسه
Dr. Mohammad Madani| Hijab| انگلیسی (مطالعه)
Katherine Bullock | Muslim Women and the Veil| انگلیسی (مطالعه)
قضایا المرأه فی الخطاب النسوی المعاصر | ملاک إبراهیم الجهنی | عربی (مشاهده)
درباره پدیدهی “حجاب اجباری” مینویسم. درباره ۴۰ و اندی سال اجبار زن ایرانی به پوشاندنموهایش برای به خطر نیفتادن اصول یک حکومت مذهبی، به خطر نیفتادن بنیاد خانوادهها، و به خطر نیفتادن شریعت.
گویی اقتدار شریعت به تارِ مویی بند است و خانوادهها به گیسویی رها از هم میپاشند و آن حکومت به تاب موی زنان، سرنگون میشود! در این نوشته می خواهم از راه عقل استدلال کنم که ما با یک “اجبار دینی” روبرو نیستیم. به همین خاطر بسیارند کشورهای مسلمانی که حجاب در آنها اجباری نیست؛ جز ایران و طالبان! ما با یک “اجبار سیاسی” روبرو هستیم. اجباری به سبب بیخردی و اشتباهِ استراتژیک رهبر انقلاباش، امروز تبدیل به اسب تروآی این حکومت شده است. سئوال. چرا “ایران” باید استثناییترین کشور روی کرهی زمین بشود که از اصول حکومتاش، پنهان نگاهداشتن گیسوان زنان باشد؟ آیا با نسخهای مندرآوردی از اسلام زمان پیامبر روبرو هستیم؟ به سبب اولویتام در جامع شدن این متن، و رمزگشایی کردن، متن را طولانیتر اما همهفهم برای نوجوان تا بزرگسال مینویسم. اما شما میتوانید هر پرده را در یک نوبت بخوانید.
پردهاول | موسیتر از موسی
به غرب آسیا برویم. به کشوری با حکومتی که عمرش تنها ۳۰ سال بیشتر از جمهوری اسلامی ایران است. اسرائیل با حدود ۹ میلیون نفر جمعیت. یکی از کوچکترین کشورهای جهان که تنوعهای دینی متفاوتی را در خود جای داده است. یهودیان، مسیحیان و مسلمانان. ۶ میلیون یهودی در کنار ۳ میلیون مردمی از دیگر ادیان. اما در جمعیت ۶ میلیونی یهودیان اسرائیل ما ۴ قشرِ شهروندی داریم.
اولین قشر، یک گروه افراطیِ مذهبیِ تهاجمی (مثل سوپر حزبالهیهای ایران) که به آنها میگویند Haredi. اینها علاقهای به جذب نوکیشها ندارند. نژاد خالص میخواهند. یک قشر دیگر بیشتر سنتی و تا اندازهای مذهبی داریم به اسم Masortiها. در ایران بیشتر معادل خانوادههای سنتی ایرانی است که گرایشهای مذهبی نیز دارند و سرشان در لاک خودشان است. یک قشر مذهبی مدرنتر هم داریم که مذهبی متعصب تهاجمی نیستند، اما به شدت متوقع و خواهان نفوذ بیشتر مذهب میان جوانان هستند به نام Datiها. داتیها مذهبیهای متعصبی هستند که با تبلیغ و تبیین به یارگیری برای بیشتر کردن جمعیتشان میکنند. و در نهایت یک قشر بیاعتقاد به دین یا غیرمتشرع که به آنها میگویند Hiloni. نکته را دقت کنید. Harediها ۸% جمعیت اسرائیلاند، مسلمانها ۱۴% و Hiloniها که اکثرا جوانان نسل غیردیندار اسرائیلی و افرادی هستند که با عصر دنیای اینترنت و شبکههای اجتماعی بزرگ شدهاند ۴۰%. اما حدس میزنید بزرگترین قشر تولیدکنندهی بحرانهای اجتماعی با بقیه اسرائیلیها در این کشور کدام یک است؟ نه مسلمانان، که Harediها. چرا؟ چون سرزمین اسرائیل و حکومت اصلی اسرائیل را ارث پدرشان میدانند. چون باوردارند بقیه یهودیت ناب موسی را نفهمیدهاند. از اینرو باقی هر سه قشر یهودیها، از اینکه با خانوادههای Harediها (یهودیان افراطی) ازدواج کنند پرهیز دارند.
یهودیان یا Jewishها دارای قوانین سفت و سخت شرعی هستند. به آن میگویند هالاخا (Halakha). 99%اش ربطی به موسی در ۳۳۰۰ سال پیش ندارد. چه آنها که از تورا آمده، و چه آن که از کتابهای مقدسی که به مرور برای بروز کردن تورا آمده و نوشتهشده توسط بزرگان دینیشان (مراجع). مثل پلتفرم شیعیان که از قرآن و حوزه علمیه احکام بعدیشان بیرون آمده. از شباهت کلی اما عجیب این دو فضا هرچقدر بگویم کم است. انگار کهبخش غیرقابل انکاری از دستورات اسلام یک نمونهبرداری چراغ خاموش از اعتقادات ارتدکسهای جویش یا همان افراطیهای یهودی باشد.

آیین قربانیکردن حیوان در یهود و اسلام بطور مشترک وجود دارد. در روایتهای آنها از آنچه ابراهیم با فرزندش کرد ایده گرفته شده. بسیاری از دانشمندان علم ژنتیک، باستانشناسان و تاریخپژوهان، در حقیقت داشتن شخصیتی به نام “ابراهیم” تردید دارند. آنچه از او گفته میشود را افسانه میدانند. این تردید را درباره موسی، عیسی و محمد اما ندارند. با این وجود در میان این سه دین ابراهیمی، قربانی کردن حیوان، در یهودیت و اسلام وجود دارد. در عید کپاروت، یهودیان گناهان خود را به خروس انتقال میدهند. او را ذبح میکنند تا هم پاک شوند، هم گوشت آن را به فقرا بدهند. در عید قربان (عید الأضحی) دلایل مسلمانان نیز با Concept مشابه است اما بیشتر به سمت ذبح گوسفند و بز تمایل دارند. مفهوم گوشت “حلال” و گوشت “کوشِر” نیز در این دو دین مشابه است. در هر دو دین هم در کارخانههای تولید گوشت، آخوندهای یهودی و ملاهای مسلمان استخدام میشوند تا در خط تولید حلال و کوشر بودن را هر روز قبل از ورود به بازار تایید کنند!
از ممنوعیت گوشت خوک گرفته، تا دخیل بستن به زیارتگاهها، روضهخوانی و نماز خواندن. از گوشت حلال (برای آنها کوشِر) تا سفارش به ختنه شدن. از قربانیکردن بز و گوسفند در موقع تولد فرزند و عروسیها و… تا پرداخت ذکات و صدقه از درآمد (برای یهودیان زدکا) تا مرسوم بودن صندوقصدقات در هر دو دین. از روزهداری در ماه رمضان تا روزهداری یهودیان در روز عاشورا. البته بگویم که روز عاشورا از مهمترین اعیاد یهودیان است. روز شکرگزاری (معادل Thanksgiving مسیحیان) همان روز حجرت حضرت موسی است و روز آغاز جشن روزهداری آنها است. اما حدود ۲ هزار سال بعد، واقعهی شهادت حسینبنعلی دقیقا در همین روز اتفاق افتاد. که اگر به رائفی پور باشد میگوید ببینید در روزی که ما عزادار کربلا هستیم، این صهیونهای کافر جشن و پایکوپی دارند! این مخرج مشترک مناسک تا اینحد و با این جزئیات میان مسیحیت و اسلام نیست. اینکه چطور دوباره خداوند نظرش تغییر میکند و همه آنها را در دین اسلام دوباره برمیگرداند، خوب البته باید صبر کنیم تا بمیریم، که اگر جهنم نرفتیم، از خود پیامبر یا خدا بپرسیم. اینها “اطلاعات” است. “تحلیل”اش با خودتان.
Datiها و Harediهای متعصب میگویند کشور باید براساس قوانین شریعت اداره شود. هرجا شرع کافی نبود، قوانین مدرن و بهروز. روی هم اینها ۱۸% مردماند. باقی ۸۲% مردم اسرائیل اما میگویند زرشک. حکومت باید سکولار باشد، دین از سیاست جدا باشد، تکالیف دینی در جامعهی خودشان اجرا شود و همه مجبور به آن نشوند. میگویند ما قوانین مدرن و معاصر مثل همهی کشورهای پیشرفته میخواهیم. اعتقاد یا علاقه نداریم مثل آن ۱۸% لباس بپوشیم، محدودیت نوشیدن و خوردن داشته باشیم، قوانین محرم و نامحرمی تا روز ازدواج رعایت شود و خلاصه، با قوانین من درآوردی نوشته شده ۱۱۰۰ سال بعد از مرگ حضرت موسی زندگی کنیم. منطقی هم هست. زوری که نیست. میخواهند با قوانین پذیرفته شده در دنیای قرن ۲۱ زندگی کنند.

در مناسک قشر دینی هِردیها، روضهخوانی و گریهزاری (به سبک خودشان)، وضو و خواندن نماز (۳ رکعت، تِفیلا)، زیارت قبور و زیارتگاهها، تشویق به داشتن محاسن و موی بلند، درجهبندی دینی (مثل حجتالاسلام و ثقهالاسلام و آیتالله)، قربانی کردن حیوان، جشن تکلیف کودکان و … با دقت و در طول صدهاسال رعایت شده است. در میان آنها گزارهای مشهور هست که دین ما (هردیها) به عبادت و تزرع (گریه) زنده است. (Image Credit: David Cohen)
چرا این دو قشر Haredim (بیشتر) و Datiim (کمتر) دائما روی اعصاب قشرهای دیگر اسرائیل میروند؟ چون معتقدند حتی اگر دولت سکولار (اولویتندادن به قوانین شرعی) شود، سبک زندگی مردم “باید” براساس شرع (هالاخا) باشد. یعنی دانشگاهها و مراسم عروسی و وسایل حملنقل عمومی… تفکیک جنسیتی شود. یا اینکه ازدواج و طلاقها باید کاملا باخطبه و و اجازهی آخوند یهودی (Orthodox rabbi) جاری شود. یا در روز روزهداری، تمام رستورانها و آبخوریها و… جمع شود. چرا مثلا میگویند باید ازدواج با خطبه عقد یهودی باشد؟ چون باور دارند در غیر اینصورت فرزند این دو یهودی، یهودی محسوب نمیشود. و زنازاده است! مثل مسلمانها به فرزند به دنیا آمده بدون اجازه دین، حرامزاده میگویند.
این Harediها، سوپر حزبالهیهای یهودی میگویند دولت اسرائیل باید نماز عمومی (تَفیلِهْ) را سراسری کند. و آخوند ارتدکس درآن برای عموم سخنرانی کنند. و اینکه هر “شنبه” برگزار شود! که هیچ شباهتی به نماز جمعه در اسلام ندارد. (چشمک) اصرار دارند که روز سَبَتْ یا شنبهها هیچکس از وسایل نقلیه مثل تاکسی، اتوبوس، قطار و هواپیما یا حتی وسایلی که با برق و الکتریسیته کار میکنند استفاده نکند. حتی دست به کلید روشن و خاموش چراغ اتاق نزند. گناه کبیره است! چند نکته جالب درباره افراطیون یهودی بگویم.
ما در امریکا باید روز شنبه (شَباتْ) خیلی مراقب اینها در بعضی محلهها باشیم. در این روز یهودیان متعصب از هیچ وسیلهای که با برق کار میکند استفاده نمیکنند. مثلا چون نمیخواهند دکمه سبز شدن عبور عابرپیاده را فشار بدهند، یکهو برای عبور به وسط خیابان میآیند. در کالیفرنیا دستکم در محلههای یهودیان ارتودکس، خیلی چیزها شنبهها با تایمر کار میکند. چراغ راهروها ،پلهها، سالنها با تایمز کار میکند. یا مکانیکی کار میکند تا اینها مجبور به دست زدن نباشد، از دکمهچراغقرمز گرفته تا دکمههای پمپ بنزین. در پروژههایی معماری که در طراحی بیمارستان یکی از این محلهها شرکت داشتم متوجه شدم برای اینها در هر طبقه آسانسورهای مخصوصی به نام Sabbath elevator را تعبیه میکنند بیماران و ملاقاتکنندگانشان در شنبهها استفاده کنند. از آن برای مکانیکی (بدون برق) بالا رفتن استفاده میکنند. اما برای پایین آمدن چون ترمزهای آسانسور با برق کار میکند، سراغ پله میروند. موضوع پیچیدهتر هم میشود. پاره کردن دستمال توالت در شنبه گناه است. از این رو جمعهها دستمال توالتهایشان را برای ریدنهای در طول شنبه پاره و آماده میکنند. Harediها اعتقاد دارند وظیفه اصلی زنان بچهآوردن و خانهداری و توجه به شوهر است. اینکه رابطه دوستدختری و دوستپسری معنی ندارد و حرام است. سکس قبل از ازدواج حرام و بلیط مستقیم به جهنم است. نگاه مرد به موی زن متاهل گناه است. و…

خانوادههای هِردی با فرزندآوری زیاد بسیار موافق و به هم پز میدهند. اصرار اینها به ازدواجهای داخلی و فامیلی در دهههای قبل سبب شده که این قشر مستعد بیماریهای ژنتیکی و… باشند. از بعد از تشکیل دولت اسرائیل چه جویشهای ارتدکس در اسرائیلی چه در امریکا، باید سختترین تستهای ژنتیکی را پیش از ادواج بدهند. با اینحال ازدواجهای محدود بین خودشان هرچند جمعیت آن را صدها سال در اقلیت نگاه داشته، اما با نصف عمر خود را در اتاقخواب شنا کردن و تولید شبانهروزی بچه، سعی در جهادزایش در راه موسی (ع) آن دارند. (Image Credit: Kobby Dagan)
این افراطیهای یهودی، تفکر Haredim، همه را یا یهودی مخلص میدانند یا کافر! حزبالهیهای یهودی به دیگر قشرهای یهودی مثل Masortiها و Hiloniها در میان خودشان نمیگویند یهودی، به تحقیر میگویند سگ (kelev)! میگویند فرزندآوری ترجیحا ۳ به بالا مگر دلیل موجه باشد. فقط بکُنید و بزایید که اجرتان با موسی است! کم بودن جمعیت یهودیان نسبت به دیگر ادیان از نگرانیهای مهمشان شده. (۵/۱ میلیون ارتدکس در جهان). معتقدند چون ما Harediها تمام زندگیمان وقف شرع و تبیین دین و اخلاص در راه خدا است، سربازی برای ما باید حذف شود. حکومت به ما حقوق و ردیف بودجه هم بدهد تا فقط تبلیغ دین کنیم. مثل کیها در ایران؟ آفرین. و این نکته را بگویم، سربازی در اسرائیل اینقدر مساله مهم و میهنپرستانهای است که حتی سر ۱۸ سالگی دخترها ۲ سال و پسرها حدود ۳ سال، به سربازی اجباری میروند.

تصاویر دختران زیبای اسرائیلی در حال خدمت ۲ سالهی اجباری سربازی معمولا در شبکههای اجتماعی دست به دست میشود. البته همهشان زلیخا (خوشگل) و عایشه (داف) نیستند. درعوض سکینهبیگم با زیباییهای درون هم دارند. خدا نصیب بکند جنگ کلاسیک زمینی با ارتش اسرائیل را. اعراب لیاقتش را نداشتند. آدم با تیر و فشنگ حوریهای موسی شهید شود برود آندنیا پیش حوریهای محمد. و قابل توجه فمنیستهای ایران. وقتی حرف از برابری مرد و زن میشود، اینجاها غیب نشوید! و قابل توجه پسرهای فوفول ایرانی، که از سربازی فراریاند. البته که سربازی در ایران اگر همین بود، اینقدر کولیبازی میکردم تا هرماه اضافه خدمت بخورم.
حال برسیم به نکته اصلی. اینها اطلاعات را بعدتر در بخش اسلام نیاز داریم. Harediها داشتن حجاب را برای زنان متاهلشان ضروری و بایدی میدانند. حجابهایشان چهار گونه است. یا روسری، یا کلاههای کیسهای مثل دمکنی (Bonnet) یا کلاهگیس (Wig) که خودشان به آن شیتِل میگویند و یا Beret که یکجور عمامهی زنانه محسوب میشود. به این حکم شرعی اجباری میگویند قانون حیا (Rules of modesty) یا صینیعُوت. این که نامحرم نباید موی زنِ متاهل را تا پایان عمرش ببیند. گناه کبیره است. به شدت خواستار این هستند که همهجای اسرائیل شهروندان از این حجاب پیروی کنند تا “یهود ناب موسوی” جاری شود. حتی از نظر Harediها(یهودی دوآتشه) و Datiها (یهودی سنتی مذهبی)، شنیدن آواز زن برای مرد حرام است. دست دادن مرد و زن غریبه حرام است. در عبادتگاهها میان مردان و زنان باید پرده باشد. زیر سقف بودن زن و مرد غریبه جایز نیست و نفر سوم شیطان ( برای یهودیان ساتانْ) است. Harediها میگویند اینها باید قانون کشوری شود، نه اینکه فقط ما رعایت کنیم. در مسیحیت خیلی از احکام نیست یا بسیار متفاوت است، اما در اسلام دوباره اینها با تغییراتی ظاهر میشود.
نکتهای هم وجود دارد. یهودیت، مسیحیت و اسلام به ادیان ابراهیمی مشهور هستند. شباهت کلی میان هر سه دین مکرّم وجود دارد. در اصل اتاقک اینها یکی است. اما بدنه و چراغ و دنده و داشبور اینها فرق میکند. فرض کنیم که ۳۳۰۰ سال پیش یهودیت اتاقک و طراحیاش مثل پیکان کارلوکس ۶۴ بوده. ۱۳۰۰ سال بعد مسحیت همان اتاقک را برداشته اما پیکانوانت چراغ بنزی شده است. طبیعتا خیلی شبیه به پیکان ۶۴ نمیشود، اما اتاقک یکی است. حال ۶۰۰ سال بعد، زمان ظهور اسلام، به جای اینکه اسلام بشود پیکانسواری چراغ بنزی و شباهتش به مسیحیت بیشتر باشد، چون تکمیلِ نسخهی مسیحیت بوده، دوباره خداوند آن را برگرداند به مدل “پیکان جوانان” که شباهت بسیاری به “پیکان کارلوکس ۶۴” دارد. چرا؟
حال سئوالات دیگری هم در ذهنِ کودک درون من هست که همیشه فکر کردم گرفتن پاسخشان ذهنیت بهتری از ادیان ابراهیمی به من میدهد. مثلا چرا فاصله بین ادیان اینقدر متفاوت و نامنظم است؟ چرا محل جغرافیایی ادیان ابراهیمی تنها در محدودهی خاورمیانه و شمال افریقا بوده، نه در اروپای کنونی، نه قارهی امریکا، یا امریکای جنوبی و آسیای دور که تمدنها نیز در آنجا وجود و نیاز به هدایت و خداپرستی داشتند؟ چرا دو دین ابراهیمی اول، که بخش بسیار زیادی از احکامشان صد تا هزاران سال بعد “توسط” پیروان آن پیامبرها نوشته و تکمیل شده، و بیشتر تفسیر شخصی است، از پیامبر اول به پیامبر دوم اینقدر متفاوت شدهاند؟ خاصّه اینکه حضرت عیسی (ع) یک یهودی معتقد به کتاب تورا بود.
از همه مهمتر، با درک این واقعیت که محتویات انجیل و کتابهای چهارگانه یهودیان (تورا) (جز دهفرمان وحیشده به موسی) نوشته شده از وحیای نبوده، و در زمان زندهبودنشان نوشته نشده و تفسیر روحانیون بعد از آنها بوده، از چه رو وقتی خداوند قرآن را به پیامبر اکرم وحی میکند، مشخصات کلی آن وحیها در کوه احد و احکام مورد تایید پیامبر، تا حد زیادی مشترک با نسخههای احکام نوشتهشده بعد از دو پیامبر است؟ دو کتابی که هیچکدام براساس وحی نوشته نشدهاند! انساننویس بودهاند. قرنها بعد از مرگ عیسی و موسی. و این پرسش که چرا پیروان شریعت اسلام، وقتی بعد از پیامبر اسلام دوپاره شد، تعداد سنّیها نزدیک به ۸۰% مسلمانان و شیعیان، به عنوان بزرگترین شاخهی دیگر، نزدیک به کمی بیشتر از ۱۸% هستند؟ شاید وقتاش باشد این پرسشها برای من و دیگر علاقهمندان به تاریخ ادیان حل شود. برگردیم به سراغ مردم اسرائیل.

بیزنس فروش موی مصنوعی (Wig) یکی از پررونقترین بیزنسهای یهودیان و مسیحیان در امریکا و اسرائیل است. معادل بیزنس فروش روسری و چادر در ایران. یهودیان افراطی (Orthodox) معتقدند بعد از ازدواج موی زن برای دیگر مردان تا روز مرگشان نامحرم است. مسیحیان افراطی هم به تأسی از یهودیان اعتقادی مشابه دارند. از این رو موی اصلیشان را با موهای زنانهی دیگر (به عنوان روسری پوشاننده) میپوشانند. فقط قیمت آنها از روسری و مقنعه کمی گرانتر هست، از ۱۵۰۰ دلار تا ۵۵۰۰ دلار بازهی قیمتی دارند که در سال معمولا دو عدد از آن را حداقل نیاز دارند.
و اما نکته اصلی. به شکل آگاهانه، برنامهریزی شده و متمادی تمام تلاش افراطیون یهودی یعنی Harediها و Datiها در دو قطبی کردن جامعه بوده است. یکی از بزرگترین عوامل گریز نسلهای جوان جدید اسرائیل از شریعت سختگیرانهی یهود، رفتارها و ضربات و تحکمهای همین دو قشر افراطی بود. Harediها از هر اتفاقی برای تنش، برای به رخ کشیدن تشرع، برای اجبار کردن اسرائیلیها به سبک زندگی خودشان استفاده میکنند. از توهین به زنان متاهلی که موی خود را نمیپوشانند و آنها را لایق تجاوز دانستن تا تمسخر و تحقیر فرزندان زوجهایی که ازدواجشان را حکومت ثبت کرده، نه یک آخوند Haredi.

تصویر نخست وزیر سابق و سکولار اسرائیل Yair Lapid، در حال التماس و راضی کردن یک آخوند افراطی جویش در مجلس برای پذیرفتن و رای دادن برای تصویب یک قانون مدرن در کشور. زبان بدنها را ببینید. گروههای افراطی دینی همهجای دنیا، خودمحور و “گره” تصمیمات کشوری هستند.
Harediها به شدت جامعهی اسرائیل را برای جمع خودشان تبدیل به “خودی” و “غیرخودی” کردهاند. تصور کنید در هرم حکومتی و در مهمترین کانالهای قدرت در ایران، همین Harediهای نسخهی مسلماناش شدهاش، تصمیمگیرندهی این هستند که مردم چه بپوشند، چه بخورند، کجا نروند، چطور برینند، تانژانت ریدنشان چه زاویهای باشد، کی سکس کنند، و خود را حاکم و تصمیمگیرنده برای زنان در استفاده از بدن و موهایشان بدانند. انگار که یک سیب را قاچ کردهباشند، نصفاش را گذاشته باشند در اسرائیل، نصف دیگرش را هم بوس کردهباشند و با آستین برقانداخته باشند و گذاشتهباشند در ایران. برای آشنایی با دنیای یهودیان پیشنهاد میکنم حتما مقالهی سهگانهای که دربارهشان نوشته ام را بخوانید. (مطالعه). خوب و اما آنچه دربارهی یهودیان تا اینجا گفتم و مغزتان را برایاش آماده کردم، نان پیتزا بود، حال برویم سراغ اصل مطلب که مخلّفات روی پیتزا که بدجور تند و پپرونی است. (لبخند)
پرده دوم | محمدتر از محمد
سالها است که تاریخشناسان شبهجزیرهی عربستان به ما نشان دادهاند که حجاب ارتباطی به دین اسلام ندارد. در اصل سنّت پوشش اعراب بیاباننشین بوده. یک پارچه از روی سر زنان عرب تا جلوی سینههایشان را میپوشانده. مشخص نیست علت آن محافظت در برابر خورشید سوزان بیابان بوده، یا دلایل دیگری نیز داشته. به آن خِمار (خیمار) یا جِلْباب میگفتند. منابع تاریخی میگویند عمر استفاده از خِمار حتی به پیش از تولد محمدرسولالله باز میگردد. امروزه هیچکس نمیتواند دقیق ثابت کند در قرآن، زن مسلمان به پوشش حجاب مقید شده است. در تنها مواردی که در قرآن به این پوشش اشاره شده، نه به عنوان حکم، که در وصف سبک زندگی زنان آن زمان (مثل سوره احزاب آیه ۵۳) بوده. این اشارات قرآنی روایت بوده، چون روایتهایی که زندگی یوسف یا دیگر قصههای قرآن وجود داشته است. با این وجود برخی علمای سنّی و شیعه، دههها بعد از فوت پیامبر اکرم، استدلال کردهاند که چون از این پوشش در قرآن اسم برده شده، و جایی هم توصیهای شده، پس حجاب حکم خدا و پوشش تایید شدهی اسلام است. بنابراین آنچه در عربستان به عنوان حجاب وجود داشته و بعد از بعثت پیامبر نیز ادامه پیدا کرده نه لزوما به خاطر اسلام، که به خاطر حفظ سنتهای زنان عرب از تاریخ هزاران سالهشان بوده است. (مطالعه)
از بحثبرانگیزترین سورههای قرآن درباره پوشش زن سورهی نور آیهی ۳۱ و سورهی احزاب آیه ۵۴ است. احساسام این هست که در بعضی ترجمههای فارسی از قرآن، میل به تفسیر کردن آن به حجاب بوده. قطعا تخصص من نیست. تفسیرهای زیادی از قرآنپژوهان و اسلامشناسان وجود دارد که استفاده از خِمار (خیمار) یا جِلْبَاب برای زنان تنها در یک آیه سفارش شده. تنها قرآن در سورهی نور به پیامبر توصیه کرده برای تمایز زناناش از کنیزهای بیتاش (که خِمار به سر نمیکردند) بهتر است “زنان پیامبر” پوشش به تن داشته باشند. و همین! نه حرفی از اجبار آن برای زنان مسلمان زده شده و نه آیهای در زمینه محکوم کردن بیحجابی زنان وجود دارد. (منبع)
اما در مقام مقایسه به وضوح و با شفافیت کامل در دو سورهی قرآن نوشیدن شراب برای مسلمان نهی شده است (بقره ۲۱۹، مائده ۹۰ و ۹۱). فارغ از قرآن، خود پیامبر اسلام، به وضوح، ۱۰ نفر را درباره شراب نفرین میکند. از باغبانی که درختاش را میکارد، و کسی که انگورش را میچیند، تا آن که میفروشد و میخورد و غیره. این سئوال جدی وجود دارد که چرا برای نوشیدن شراب، اسلام حد و مجازات گذاشته، گزارهای غیرقابل انکار بوده که تفسیر بردار هم نیست. اما برای عدم رعایت حجاب از صدر اسلام حد و مجازات وجود نداشته است. این خودش نشانهای از اختیاری و توصیهای بودن حجاب حتی در آن زمان هست. شما به سادگی با این تناقضها می توانید درک کنید مستند بودن خشمخدا و پیامبر از محجبه نبودن زن مسلمان، یک افسانه است. پس نه قرآن و نه پیامبر، به عنوان دو منبع اوریژینال، هیچ نهیای درباره نداشتن حجاب “ندارند”. نقطه، سرخط.
در یک مجموعه کتاب مرجع تحقیقی از اسلامشناسان دانشگاه آکسفورد، که پیش از نوشتن این مقاله میخواندم (کتاب)، به تفصیل توضیح داده شده که امروز اکثر مفسران قرآن در جهان (Islamic commentators) اذعان دارند آنچه در سوره نور به پیامبر وحی شده، به سبب آزار و اذیت افراطی زنان کنیز در مدینه توسط مردان گستاخ این شهر بوده است. مردان مدینه، با مردان مکه و دیگر شهرها متفاوت بودهاند. کنیزهایی که به سبب تنها و بیخانواده بودن در خیابانهای مدینه عبور و مرور میکردند هدف آزار این مردان قرار میگرفتند. از این رو پیامبر اسلام این پیشنهاد قرآن را به بستگان خودش (حتی نه کنیزهایش) “توصیه” کرده است. (منبع ۲). دوباره بخوانیم. چه کرده؟ “توصیه”. به عبارت بهتر، “هیچ” سند دقیق و مستدلی از اینکه پیامبر اسلام حجاب را بر همهی پیرواناش واجب کرده، وجود خارجی ندارد.
در همان منبع توضیح داده حتی مفسران مشهور اسلامیای هستند که اعتقاد دارند در آن آیه، منظور نه پوشش سر، که پیشنهاد پردهای در خانه بوده تا وقتی میهمان میآید، زنان خانه در چشم نباشند. تفاوت تفسیرها را میبینید؟ علمای زیادی در میان سنّیهای غیر افراطی (غیر ارتدکس) معتقدند پیامبر اسلام از همان زمان حجاب را اختیاری میدانسته، اما طبیعت گردوخاک صحرا و آفتاب سوزان عربستان، و جدا کردن زنان مردان عرب از کنیزانشان، آن را به عنوان “سنت پوشش زنان عرب بیاباننشین” حفظ کرده است.
برخی به روایتی از پیامبر استناد میکنند که پوشش کامل خِمار را تنها در موقع نماز خواندن زنان ضروری دانسته. سنّی و شیعه بر سر آن اختلاف ندارد و مورد تایید همه است. روایاتی هم وجود دارد که پیامبر زناناش را تشویق میکرد که پوششهایی جز سیاه، زرد و صورتی روشن نیز بر تن کنند. خاصه که حضرت خدیجه به خاطر علاقهی پیامبراسلام، بیشتر زرد میپوشید. پس حتی در اسلام توصیهای برای چادر و حجاب سیاه برای زنان وجود نداشته است. هرآنچه هست اینها بعدا ساخته و پرداخته شدهاند. البته طبیعی است. کدام کلهمغزپستهای زیر آفتاب تموز عربستان دائما سیاه میپوشد.
این نکتهی کلیدی را هم فراموش نکنیم Dress Code مردان عربستان نیز در همان ۱۴۰۰ سال پیش، تفاوت زیادی با از پوشش زنان نداشته، لباسهای بلند و چندلایه تا مچ پا (اَلْبشِت، ثوب)، و یک روسری مانند روی سر که گردن و موها و حتی صورت را میپوشانده (غُترَه) تا در معرض آفتاب و خاک صحرا نباشند. اینطور نبوده که زنان صدر اسلام با خِمار سراسر پوشیده و اما مردان پیامبر با شلوارک کلوینکلاین و تیشرت تامفورد سوار بر شتر و یا مشغول چیدن خرما بودهاند. هنوز هم این برابری پوششی (سنتی نه اسلامی) رعایت میشود. لباسهای سراسر بلند، پوشیده، چیزی که بر سر میگذارند طوری که صورت، گردن، دست و پاهایشان تنها مشخص است، تا برآمدگیهای بدنشان نیز عیان نباشد. از حق نگذریم خود آخوندهای ایران هم کم از همسرانشان پوشیده نیستند و آن زیر میپزند. ولی خوب مگر ما مجبورشان کردهایم؟ انتخاب شخصیشان بوده است و در نوع خودش زیباست از نظر من.

تنوع لباسهای بومی عشایر و قبایل عرب عربستان پیش از ظهور اسلام که بعدتر هم ادامه یافت. همانطور که در عکس دیده میشود، فلسفه این پوشیدگی در امان ماندن از خاک و آفتاب داغ بوده است. اما آیا شاهد یا سندی وجود دارد که بعد از اسلام در زیر سقف و میهمانیها، زنان همین پوشش را مقابل مردان غریبه و میهمان رعایت میکردهاند؟ خود عربها میگویند خیر. به نظر میآید به وسط کشیده شدن “حجاب اسلامی” نزدیک به ۱۰۰ تا ۱۵۰ سال بعد از رحلت پیامبر اکرم بوده است. حاصل تفسیر و تصمیم روحانیون بعد بوده، نه اسلام محمدی. آیا امروز اگر کسی آن را پیروی نکند، خلاف نص قرآن، و در تضاد با خواست پیامبر اسلام عمل کرده است؟ قطعا خیر.
از آغاز قرن ۲۰ام، یکصدسال پیش، بسیاری از حکومتهای کشورهای مسلمان (خصوصا اعراب حوزهی خلیج فارس) آرام آرام تصمیم گرفتند به سبب تردید در اجباری بودن حجاب برای زن مسلمان، قوانین را عوض کرده و رعایت حجاب را امری اختیاری و اختیاری بودناش را برای “زنان مسلمان” قانونی کنند. آخرین کشور، عربستان بود که به باشگاه کشورهای مسلمان با قانون لغو حجاب اجباری پیوست. نتیجه؟ حکومت ایران و طالبان تنها دولتهای عضو سازمان ملل هستند که در این زمینه، به دیگر حکومتهای اسلامی نپیوسته و اصرار دارند که حتی اگر نص قرآن و خود پیامبر هم نگفته باشند، “حجاباجباری” از اصول حکومت آنها است! قرآن حد تعیین نکرد، پیامبر کسی را به خاطر بیحجابی مجازات نکرد، اما ما تعزیر می کنیم، از او پول میگیریم و نقرهداغاش میکنیم!
از نکات قابل تفکر و عجیب این که حتی خود جامعهی محدود شیعیان تفسیرهای متفاوت از این آیات دارند. متفاوت از هم عمل میکنند. ما ۴ کشور داریم که اکثریت مردماش مسلمان و شیعهاند. به ترتیب فراوانی جمعیت شیعه؛ ایران، عراق، آذربایجان و بحرین. جز ایران، در هر سه کشور شیعهی باقیمانده حجاب اجباری نیست!
حتی آسید حسن رهبر حزبالله لبنان، نداشتن حجاب را برای زنان پیرو اش انتخابی و آزاد گذاشته است. هلو برو تو گلویاش میشود چه؟ این که ایران نه تنها خلاف همه کشورهای با جمعیت سنّی میخواهد عمل کند، که خلاف رویکرد همهی کشورهای با جمعیت شیعه میخواهد به “زور ظالمانه” به زناناش حجاب اسلامی بپوشاند! از زنان مسلمان گرفته، تا ارمنی و کلیمی و زرتشتی! اجازه بدهید مودب نباشم. این اگر دیوثی نیست، چه هست؟ آیا قرائت درست از اسلام را تنها جمهوریاسلامی ایران و وهابیهای بیابانی طالبان، اجرا میکنند؟ از اینپس اگر کسی، هرجا، به زور به شما گفت در اسلام ناب محمدی حجاب تکلیف شرعی و بیحجابی حرام است، با پشت دست محکم بزنید بر دهاناش. از رهبرش تا حاجآقای بازاری و بسیجیِ مغزشوییشدهاش. حال برویم و ببینیم چرا ایران اینطور شد. مرور تاریخ حیرتانگیز است.
دو نفر در ایران، روی جا انداختن موضوع حجاب بعد از انقلاب از لحاظ تحلیلی نقش داشتند. از آرا و افکار اینها بعد انقلاب بیشتر از همه برای توجیه حجاب اجباری استفاده یا سو استفاده شد. یکی “مرتضی مطهری” بود که یک آخوند و از مغزهای متفکر آنزمان بود، و دیگری “علی شریعتی”، که به شدت در ارائهی تصویری شکلاتی با تزئینفرنگی از احکام اسلامی برای جذب جوانان نقش داشت. هرچند اما اسلامِ سفت و سخت نسخهی روحانیت را قبول نداشت. نسخهی خودش را تبیین میکرد. هر دو نفر یک زرنگی کردند. به سراغ شرعی کردن حجاب نرفتند. آمدند و با توجه به شرایط زمانه، افکار چپها و جو ضدامریکایی و انگلیسی آن زمان، حجاب را یک پوشش ضدامپریالیستی، یک پوشش ضددنیای ماتریالیستی یا به عبارتی، حجاب را پیامآور مخالفت با سبک زندگی پیشنهادی و ابزاری ضد غربی برای زنان تعریف کردند. بعد هم گفتند داوطلبانه. در نتیجه به تحلیل من “حجاب” از همان زمان یک پوشش باکارکرد سیاسی بود نه صرفا شرعی.
برای همین سید علی خامنهای همین چند روز پیش، بدو بدو آمدند پشت مایکروفن و گفتند بیحجابی هم “حرام شرعی” است هم “حرام سیاسی”. که بگویند حتی اگر به اسلام هم اعتقاد ندارید، مواضع سیاسی ما، حجاب داشتن را برای همه ضروری میکند. اینجا باید دوریالیتان بیفتد چرا مخالفت با حجاب برای اینها، همان مخالفت با حکومت است. چون حجاب را “پوشش اسلامی” نمیدانند، “پوشش جمهوری اسلامی” و پشت صحنه ابزار “دینشویی” میدانند. دقیقا مثل فرآیند پولشویی. استفاده ابزاری از دین برای مقاصد سیاسی. چون حجاب ابزار اعمال قدرت و نماد است. روحالله خمینی هم تا در فرانسه بود هیچ حرفی از چیزی که در نظر داشت نمیزد. نزدیک آمدن به ایران اما که خیالاش تخت شده بود و میدانست به احتمال زیاد رهبر میشود، کدهایی مشخصتر داد. اما لو نداد. تا آمد به ایران و رفت داخل مدرسهی فیضیه و گفت “بیحجابی یعنی لختی! زنان آزادند لکن با حفظ کامل حجاب شرعی” یعنی بیحجابی حرام است. تا اینجا اما این بیانیهها هنوز مصرف داخلی داشت.

علیشریعتی، از محبوبترین و مشهورترین روشنفکران پیش از انقلاب که تفکرات اسلامی را مدرنتر تفسیر کرد. تصویری جوانپسند نشان داد. مثل اینکه بهجای اینکه بگویند روی مهر کامل خم شوید، سجده کنید و تا این عبارت را کامل نخواندهاید بلند نشوید که نماز باطل میشود و همانا خداوند بر تمسخرکنندگان نماز خشمگین میشود (تفسیر سنتی)، شریعتیطورش این طور میشد که؛ هانی، با اتصال پیشانی خوشگلات به این خاک (مهر)، افکار مثبت و جریان انرژی بکر زمین به چاکراهای تو منتقل میشود فدایت بشوم. هانی، هرچی هم بیشتر بمونی اون زیر و از خدا تشکر کنی، منافذ انرژیات بیشتر باز و ریلکسیشن کامل میشود. (تصویر جذاب). روحانیت همیشه از این ترس داشت تفاسیر جوانپسند و متفاوت شریعتی گسترش پیدا کند، و به مرجعیت تفسیر روحانیت از مسایل اسلامی صدمه بزند.
یک مرور دوباره. در قرآن، هیچ نصی دال بر واجب بودن پوشش صورت و موی زنان وجود ندارد. تنها “توصیه” میکند با توجه به عادت بد مردان مدینه در هیزی و متلکپرانی، پوششی را رعایت کنند که بیشتر در امان بمانند. در روایات شیعی هم این طور که مطالعه و پرسوجو کردهام، اولین روایاتی که تفسیر به اجباری بودن حجاب برای زن مسلمان دارند، از طرف مفسرانی در ۱۰۰ تا ۱۵۰ سال بعد از ظهور اسلام آرام آرام ساخته شده است. دقت کنید. ۱۰۰ تا ۱۵۰ سال بعد از مرگ محمدرسولالله افرادی در شیعه و سنّی این فهم و تفسیر را وارد کردند! از آن چیزها که به قول طلبهها در محدودهی اِرتِکاز مُتشرّعِه است (مطالعه). یعنی فقیهی آمده گفته این برداشت و ذهنیت من است. بقیه را نمیدانم.
“هیچ کس”، در سراسر دنیای اسلام دیده نشده آیه یا روایتی مورد تایید همه (مفسران سنّی و شیعی) و مستند از حضرت محمد و قرآن او به شما نشان دهد که پیامبر اسلام یا الخُلَفاءُ الرَّاشِدون (ابوبکر، عمر، عثمان و حضرت علی)، زنی مسلمان را بهخاطر بیحجابی مجازات و جریمه کرده باشند. حتی نمیتوانند از قرآن یا روایتی از پیامبر یا سندی در سیره اهلبیت به شما نشان دهند که خداوند از زنان محجبه “راضیتر” است. طبیعی است وقتی پای تفسیر یا سیاسیکاری باشد، با گیج کردن مغز شنونده با سفسطه و مغلطه میشود کسی را با دچار خطای ادراکی کردن، قانع کرد. اینجا دریایی از مغلطه که در هر بحث و قانعسازی ممکن است علیه حقیقت و واقعیت استفاده شود. (فهرست) آخوندها، سفسطه و مغلطه را سالها باهم و با اطرافیانشان در حوزه و خارج از حوزه تمرین میکنند تا مغزشان سه قسمت میشود، قاچ چپ، قاچ راست، قاچ وسط که سفسطه و مغلطه است. این قاچ وسط تشکیل نشود، نمیتوانند منبر بروند، در مسئلتمها و تشکیکها میمانند. (چشمک) چند مثال میزنم.
مغلطهی مسمومکردن سرچشمه (Empoisonnement du puits). صفت زشتی را به یک چیز بچسبان تا هرکس از آن دفاع کند شامل همان صفت شده، در نطفه خفه شود. مثلا؛ “هر انسان حامی بنیان خانواده و اصول اخلاقی میداند حجاب و عفاف برای سلامت جامعه ضروری است و بیحجابی بیبندباری”. شما به اعتراض بلند میشوید که اصلا هم این طور نیست. من به حجاب اعتقاد ندارم و اتفاقا پاکدامن هستم. بعد او شما را نشانه میگیرد که بفرمایید! یک نمونه از همین آدمهایی که نه به اخلاقیات اعتقاد ندارد و سبب سست شدن بنیاد خانواده میشود! برچسب “ضداخلاق” و “خانوادهخرابکن” میدهند.
مغطلهی ابطالپذیری (Réfutabilité). این عصای دست آخوندهای سیاسی است. یک مثال اینکه شما یک ادعایی بکنید که تاثیر روانی مثبت یا منفی روی شنوندگان دارد، با آن تاثیر کار گوینده راه میافتد، اما هیچکس هم نمیتواند خلافاش را ثابت کند. آخوندی برود بالای منبر جلوی بازاریهای پیر و پاتال بگوید عزیزان مومن، “بیحجابی و همین شبکههای اجتماعی مهمترین عامل طلاق و شیوع خیانت در میان زوجها در ایران است”. یک قیافه حق بهجانب هم بگیرد. این همان ثانیه تاثیر روانی بدش را میگذارد، اما آیا کسی میتواند غلط بودناش را اثبات کند؟ پژوهشی در این زمینه شده؟ نه.
مغلطه توسل به اکثریت (Argumentum ad populum). ترکیبی از دو مغلطه قبلی و این، خوراک بیانات رهبری و امامجمعههاست. ردخور ندارد. مثال. با صدای خسته و حقبهجانب و خشدار آقا در ذهنتان این گزارهرا تصور کنید. “مساله خیلی روشن است؛ مردم اجازه نمیدهند بساط بیحجابی و فساد و بیبندوباری بیش از این ادامه پیدا کند. دشمن و فریبخوردگان باید بدانند اینجا ممکلت امام زمان است”. برویم برای کدگشایی.
مردم اجازه نمیدهند، در مقابل عبارت فریبخوردگان | مغلطهی توسل به اکثریت، و وانمود کردن اینکه مردم اکثریت هستند و این را میخواهند. و هرانکه مقابل مردم (در اصل ما) است، فریبخورده است.
مردم اجازه نمیدهند | مغلطهی ابطالپذیری، چه کسی میتواند ثابت کند این نظر اکثریت است؟ رفراندوم شده؟ آمارگیری دقیق شده؟ هیچ کس نمیتواند خلافاش را ثابت کند اما اثر روانیاش را میگذارد.
بساط بیبندوباری و فساد و بیحجابی، کنار “دشمن”، کنار “فریبخورده” | از مغلطهی مسمومکردن سرچشمه و ابطالپذیری استفاده شده. یعنی بیحجابی همان فساد است. همان بیبندوباری است. و اینکه کسی آزادی در حجاب بخواهد هم با دشمن است، هم فریبخورده، و هم عامل بیبندوباری و فساد در جامعه است. اثرش روانشناختیاش را در مغز شنونده اینطور میگذارد.
اینجا مملکت امام زمان است | با مغطلهی ابطالپذیری میخ آخر جمله را میزند. چه کسی گفته ایران، ممکلت مورد علاقه و تایید امام زمان است؟ من میتوانم به امام زمان ایمیل بزنم و بپرسم؟ روی کرهی زمین دفتر پرسش شرعی دارد امام زمان؟ اصلا چه کسی میتواند ثابت کند امام زمان وجود دارد؟ نمیگویم ندارد؛ انشالله که دارد، اما میتوانید ثابت کنید؟ اما ظاهرا کسی که بیحجاب و بیبندبار و فاسد است میتواند سبب ناخرسندی امام زمان بشود. مغطله دیگر در ” مملکت امام زمان است” این است که به شما القا کنند جمهوری اسلامی، تنها نمایندگی و شعبهی مورد تایید امام زمان است که به مشتریان خدمات میدهد. شما میتوانید خلافاش را ثابت کنید؟ نه.
شما ذهن یک جوان بسیجی، این خانمهای خانهداری که روی جانماز میخوابند، یا یکی از تازهاستخدام شدههای خردهمغز و هیجانزدهی اطلاعات سپاه را تصور کنید. مغز اینها را یک نرمافزار روی گوشی تصور کنید. فکر کنید این حرف آقا که بالا اشاره کردیم، یک اپلیکیشن است که میآید روی مغز اینها نصب میشود. چه میشود؟ بسیجی از عصبانیت دیر آمدن امام زمان به خاطر بیبندوباری، میخواهد دختر بیحجاب را جر بدهد. خانم مذهبی خانهدار، اولین دختر بیحجابی را که میبیند به چشم فاسد و بیبندبار به او نگاه میکند که ممکن است دامادش را از دخترش بقاپد. شروع میکند به او توهینکردن و تذکر دادن. آن خردهمغز اطلاعاتی هم جای تمرکز روی پروتکلهای سازمانیاش، دغدغه موازیاش این میشود که برای هر آدم اینطوری، مثل یک سلبریتی، به جرم خط گرفتن از دشمن برای تبلیغ بیحجابی پروندهسازی کند.
اینها را گفتم که بگویم با مساله پوشش اجباری، حجاب، القاء تکلیف شرعی بودن حجاب، بدنام کردن بیحجابی، تحریک مذهبیها علیه بیحجابها و… جز زور و فشار، از همهی این ابزارهای مغلطهای و سفسطهای استفاده میکنند. اما Point من چه هست. تعداد تولید کنندگان محتوی، روشنفکرهای جوانفهم و متفکرین اثرگذاری که بتوانند مقابل این سفسطهها و مغلطهها بایستند و پدافند ادراکی کنند و سبب آگاهی و هشیاری شوند نزدیک به صفر است!
تریبون افتاده دست یک سری شبکههای معلومالحال، که به سادگی خوراک سفسطههای این آقایان در پروژهی دژمنسازی میشود. کافی نیست فقط دخترها و زنها در خیابانها با این مساله بجنگند. این کافی نیست. پشتیبانی نرمافزاری میخواهد. دائما تولید فکر و دلیل و اندیشه باید کرد. آنهم بدون سوگیری و در مسیر حقیقت خالص. با یک پاراگرف حرف حساب که یک نویسندهی با مهارت بزند، میتواند در جبهه مقابل، آگاهیسازی کند. ایجاد تشکیک و انگیزه تحقیق درباره درست بودن عقایدشان ایجاد کند. این قسمت را ما نداریم. نوشتههای اعتراضی چسنالهنویسی و تحقیر حکومت تا بخواهید داریم، مطالب زرد. اما موتور استدلالورزی و تولید اندیشه نداریم. به بسیجی میگویند اینها تکلیف شرعی را زیر پا میگذارند، برو از اسلام دفاع کن. برو مثل همت، باکری سرباز جنگ نرمباش و با باتوم کبودشان کن. اما نمیگویند پیامبر گفته “لااکرهفیالدین”. نمیگویند پیامبر گفته مبادا ببینم حتی به زن یهود تنها در بازار بیحرمتی و نگاه چپ شود، این زن هم امت من است. اینچیزها را میکنند زیر فرش. ما اینها را باید بهشان نشاندهیم. عملیات روانی آنها را مثل میدان مین، نوبت به نوبت خنثی کنیم. فکر اینها، تلقی و برداشت اینها باید سالم شود. جنگ است دیگر. جنگ آزادی در برابر اسارت. جنگ جهل مقابل آگاهی. چقدر حاشیه رفتم.

رژیم ایران نیروهای بسیج و آتش به اختیار را با دقت انتخاب و از لحاظ روانشناختی و ایدئولوژیک در طول سالها مغزشویی میکند. اغلب این بچههای در ابتدا معصوم و محروم از زندگی نرمال، بعدها توسط رژیم تبدیل به افراد دگم، خشن و گوشبهفرمان میشوند که هر عملی را در راستای نزدیکی به خدا و رضایت رهبر میبینند. بسیجیهای نوجوان اغلب پروفایلهایی یکسان دارند. از خانوادههای “فقیر” ، ساکن جنوبشهر یا حاشیهنشین هستند. به دلیل نبودن امکانات و تمول، اکثر تفریحات آنها شرکت در برنامههای تفریحی مساجد است. خانوادههایی مذهبی و اغلب تک سرپرست دارند. به سبب سبک زندگی سخت و انباشته از فقر و ناکامی، قربانی بی عدالتی همان حکومت، و همینطور تحقیر و نادیده گرفتهشدن، اغلبشان ترکیبی از عقدههایی چون Superiority complex ، God complex و Martyr complex را با خود دارند. از لحاظ ایدئولوژیک حکومت آنقدر روی آنها کار میکند تا با “خودی و غیرخودی” کردن نرمافزار قضاوتگر مغزشان، از آنها برای سرکوب غیرخودیها سواستفاده کنند. متاسفانه در اپوزوسیون نیز قشر مشابه به فراوانی وجود دارد. مثل کاربرهایی که در توئیتر فارسی به “قاسمچک” علاقهی زیادی دارند وابتداییترین و اولین نشانهها را مبنای قضاوت و جداسازی خود از مردم قرار میدهند. بعضی از آنها هم توهم به حق بودن دارند.
اگر دوباره مرور کنیم، در “غیاب” سندی معتبر و شفاف که قابل اجماع باشد، بیحجابی در اسلام نه تنها از گناهان کبیره نیست، نه تنها فعل حرام نیست، نه تنها شامل تعزیر نمیشود، که حتی رعایت کردناش مستحب هم نیست! حاکم متشرع “مجاز” به تعزیر تارک آن نیست. یعنی یک خانم را صرف بدون حجاب بودن، چه جریمه مالی، چه زندان، چه هر جریمهی اجتماعی دیگری نمیتوان کرد. خلاف قانون اساسی منطبق با اسلام است. خلاف اسلام است. نصّ معتبر شرعی ندارد. حتی پدر عزیز من (نویسنده) در ایران، جزو افراد متدیّنی هستند که به تفسیر حکومت از حجاب هنوز اعتقاد دارند، که البته وظیفه من است در این زمینه با او گفتگو کنم تا دلایلی عقلی همدیگر را بررسی کنیم. (لبخند)

عربستان، نه فقط به عنوان مهد ظهور اسلام؛ که سرزمینی که بیشترین گروههای افراطی وهابی، سلفی و سنی را در خود جای داده است، با پیشنهاد ولیعهد و دستور پادشاه، حجاب اجباری را در این سرزمین (جز مکه و مدینه) و برای همیشه در سال ۲۰۲۰ لغو کرد. همچنین برای کسانی که به زنان بیحجاب حمله، توهین یا آنها را به سبب بیحجابی از حقوق اجتماعیشان محروم میکنند (آتش به اختیارها) مجازاتهای شدید تعیین شد. هرچند همچنان بسیاری از زنان عرب، که کاملا در اکثریت هستند به سبب حفظ سنتهایشان همچنان از چادر استفاده میکنند. شرایط اجتماعی عربستان به خوبی نشان میدهد علیرغم آزادی حجاب، اکثریت زنان و دختران همچنان ترجیح به داشتن حجاب دارند. سئوال اما این هست که اگر حاکمان جمهوری اسلامی مطمئن بودند که همین اتفاق در ایران نیز خواهد افتاد، قانون حجاب اجباری لغو میشد؟ به نظرم بله. نکته اما این است که الگوی عکس آنچه در عربستان میبینیم، در ایران رخ خواهد داد. از این رو ادعای حکومت ایران مبتنی بر خواست اکثریت مردم به حجاب، به سادگی به هوا میرود.
به نقل قولی از آقای ایازی،مجتهد اسلام و قرآنپژوه، نه سیرهی عقلا و نه اطلاقات ادّلهی روایات، هیچکدام حرفی از واجب بودن حجاب نزدهاند. مطالعهی استدلالهای ایشان را خصوصا به دوستان متشرع و پیشنهاد میکنم. (مطالعه) همهی اینها یعنی چه؟ حجاباجباری یک “قانون مندرآوردی” است. حال چرا این دروغ ۱۲۰۰ سالهی “تکلیف واجب شرعی بودن” به امر قرآن و پیامبر را کمتر کسی رفته تا تهاش در بیاورد و برای افکار عمومی به زبان ساده توضیح دهد، من نمیدانم.
حتی اگر معتقد شش دنگ به شریعت اسلام باشید؛ شرعاً میتوانید براساس تفسیر افراد دیگر (از مجتهد تا اسلامپژوه) سبک لباس و حجاب خود را انتخاب کنید. این “قانون حجاباجباری” باید از قانون اساسی ایران حذف شود. این گزاره حتی جای چانهزنی هم ندارد. چون اصرار بر اجبار، بدونپشتوانه دقیق فقهی و اجماع است. فرمان خودخواسته و مندرآوردی آیتالله خمینی است. مردم برای تبدیل این فرمان به قانون رای ندادهاند. دور زده شدند. نظر مردم برایشان پشیزی ارزش نداشته. فلذا، حکم آقای آیتالله خامنهای هم مبتنی بر حرامشرعی و حرام سیاسی بودن عدم رعایت حجاب، منطقا ًیک حکم بیارزش برای کسانی است که از تفسیر و سلیقهی او پیروی نمیکنند.
نمیشود یک فردی خودش را از محمد رسولخدا هم محمدتر بداند. بیشتر از محمدرسولالله نگران اسلام شود. کاتولیکتر از پاپ شود. مضحک است. کسب مرجعیت از کانال افراطیگری است. خروج از ریل شریعت صدر اسلام است. مثل همان ارتدوکسهای یهودی. بعضی ظاهرا باورشان شده که جایگاهشان را خداوند به آنها داده. باورشان شده که نظرشان بر قانون ارجح است. حالا میفهمیم چرا به مملکتی که بعضیها رهبرش باشند، به نقل از خودشان، باید هر روز هر ساعت بهحال آن سرزمین گریست.
این روشنگریها در دنیای مسیحیت و یهودیت شد و تا حد زیادی افراطیها با احکام سخت و مندرآوردیشان را عقب زدند. چون روشنفکران قدرقدرت، باهوش و بسیار شجاع داشتند. روحانیون مسیحی با سفسطه و مغلطه و ترساندن از جهنم و گناه هم به سادگی حریف اینها نمیشدند. تمام داستان عصر رنسانس همین است. از آنجاست که ادبیات و هنر و سیاست و اقتصاد در غرب ناگهان تغییر میکند. یک فشار بزرگ، نظر روحانیون به بهانهی نماینده خدا بودن، از روی بسیاری از مفاهیم برداشته شد. دینزدایی نشد، اما به افکار و استعدادهای غیردینی هم فرصت برابر برای اظهار وجود داده شد. اما در نهایت روحانیون مسیحی و یهودی از یک طرف با روشنگریهای علم و از طرف دیگر با استدلال و استنباطهای عقلگرایان محاصره شدند و نتوانستند در نهایت از دنیای خود دفاع کافی کنند. توسل به مغلطه و سفسطه، برای فالوور گرفتن، برای قانع کردن همین است. تا یکجایی جواب میدهد. در این دنیا واقعا ممکن نیست. اما این کارها در دنیای اسلام تا همین اواخر انجام نشده بود. اگر هم در بسیاری از آنها شده، نه به زور علم و استنباط متفکرانشان، که بهزور پیروی کردن شرایط جهانی و پیروی از تعاریف دنیا از آزادیهای فردی و حق احترام به حریم انسانها بوده است. یعنی زیربنایی اتفاق نیفتاده. اما به شما اطمینان میدهم در ایران زیربناییتر خواهد بود. چون این تغییر دارد از پایین شروع میشود.
نسل جدید ایرانی، جوانهای به دنیا آمده در عصر کوانتوم، هوشمصنوعی و متصل به جهان آزاد و پیشرفتهاند. نمیشود با سلیقه و تشخیص آدمهای پیرسال و ۸۰-۹۰ سالهای زندگی کنند که سالبه
سال از پناهگاههای وکیوم شده خودشان بیرون نمیآیند و هیچ درک واقعبینانهای از دنیای بیرون ندارند. چه مجتهد باشد، چه بیتنشین. این تفسیرها و اجماعهای سلیقهای دینی هم بماند برای خانوادههای خودشان و پیروان مقلّد خودشان. اینترنت و شبکههای اجتماعی پر است از عکسها و ویدئوهایی که نشان میدهد بعضی از این پرت و پلاهای سختگیرانه که به اسم احکام شرعی به مردم تحمیل میشود را حتی نوههای ائمهجمعه و مجتهدین هم گردن نمیگیرند. استخرپارتی میروند، با مشروب دوش میگیرند، غرق در رابطههای Polyamory هستند، و در غرب سبک زندگی کاملا خلاف شرع دارند.
پرده سوم | خریّت جمعی
اگر بخواهم ورقی به تاریخ قهوهای وعطرآگینمان بزنم، ما با یک رهبر معنوی در ابتدای انقلاب روبرو بودیم که در ظاهر یک فرد بسیار اخلاقی، کاریزما و قائل به آزادی بود، اما در زیر عمامه و عبایاش شخصیتی فریبکار و ماکیاولیست، و کمسواد در امور حکومتداری نهفته بود. همین وعدههای آب و برق مجانی اتفاقا نه از فریبکاریاش، از کمسوادی و جهل ادراکی آیتالله از شیوه حکومتداری بود. کسی که با عباراتی نقلبهمضمون مثل “الاغ هم زیربنای همهچیزش اقتصاد است” و “ما میخواهیم همچی باشد که وقتی توی بانک آمدیم، انگار توی مسجد آمدیم” یا “ما همان جوگندمی که کشت میکنیم را اقتصاد میکنیم “، “دلخوش (قانع) به این مقدار نباشید که (فقط) خانه میسازیم برای مستمندان، آب و برق و اتوبوس را مجانی میکنیم برایشان، روحیات شما را عظمت میدهیم”، “اسلام ما شخص اول مملکتاش با رعیت فرق ندارد” و… که نشان از جهل ایشان بود. آقایان، خانمها، به دنیای آخوندکراسی خوش آمدید.

امام خمینی در فرانسه، به شدت دقت میکرد تا زیباترین و ابریشمینتر جلوه را از حکومت بعد از سقوط شاه نشان دهد. از وعده به آزادی بیان و احزاب گرفته، تا سپردن فرمان قدرت به اهلاش. او با این حرفها حتی اعتماد بدبینترین گروهها مثل تودهایها، مجاهدین، چپها و جبهه ملی را جلب کرد تا جلودار و خط مقدم انقلاب ۵۷ باشد. در دید همه، آیتالله رهبری معنوی مثل گاندی خاورمیانه بود که پس از ورود به ایران، با رفتن به قم، کشور را در اختیار دیگر احزاب سیاسی قرار خواهد داد. که خوب؛ یعنی واقعیتاش، قم خیلی دور از تهران بود، و نشد. این عکس از معدود دفعاتی است که آیتالله خمینی را بدون عمامه و لباس روحانیت در وسط جمعیت نشان میدهد. (Image credit for : Robert Lebeck)
صدها بار خبرنگاران خارجی از ایشان پرسیدند آیا زنان در جامعهی ایران آزاد خواهند بود، و بارها با کلمههایی چون اگر که “عفیف” باشند بله، اگر “کارهای صحیح” بکنند بله، تعهد میدهم براساس “شرع اسلام” کاملا آزاد هستند. اما آن موقع هیچکس از این روشنفکرهای جو زده و محو کاریزمای آیتالله کنجکاو نشد تا بایستد و سئوال کند “اگر عفیف باشند” دقیقا یعنی چه؟ وسط آن آتش و دود و هیجان، هیچکس عقلاش نرسید که برای زنان بپرسد “آزاد طبق شرع اسلام” آقای خمینی یعنی دقیقا چهجوری چهشکلی؟ نپرسیدند آقا لطفا این ترمینولوژی “کارهای صحیح بکند” را بیشتر بازش میکنید تا قبل از به قدرت رسیدنتان بدانیم کار صحیح برای یک خانم دقیقا چه حساب میشود؟ یکبار خبرنگاری فرانسوی گیر داد به اینها، که آیتالله دو کلمه گفت “میگویم، به وقتاش”! و هیچکس به این “به وقتاش” گفتن آیتالله نخودی شک نکرد! اما “شیطان، همیشه در جزئیات است”. گویی تمام آزادیخواهان و روشنفکران و مردم مذهبی و غیرمذهبی ایران در سال ۵۷، مستِ ورژن فرانسوی آیتالله، گرفتار یک “خریّت جمعی” شده بودند. واقعیتش خر زیربنایاش اقتصاد نبود، اماخریّت مردم زیربنای ظهور ملّاکراسی شد.
درباره عکس ذیل؛ تا روزهای پیش از رفراندوم برای تعیین حکومت ایران، پیش از اینکه جمهوری اسلامی ایران شود، روزنامهها پر بود از تیترهای اینچنینی درباره آزاد بودن پوشش در ایران. در پایین سمت راست دادستان کلانقلاب از دستگیری افرادی خبر میدهد که به زنان بیحجاب بیحرمتی میکنند. علیرغم اینکه حزبالهیهای خودشان بودند، آنها را افراد “ضدانقلابی” معرفی میکند! در پایین سمت چپ، از آمادگی برای رفراندوم به مردم خبر داده میشود. تمام دغل و حقّهبازی آخوندیسم سیاسی در همین یک صفحه روزنامه جمع شده است.
وقتی با قولها و شعارهای اینچنینی مردم در سال ۵۷ به پای رفراندوم برای “آری گفتن”آمدند، وقتی ملّاها خیالشان راحت شد رای گرفتند و حکومت هم تیترش “جمهوری اسلامی” شد، ۴ سال بعد، وسط شلوغ پلوغیهای جنگ، در مرداد ۱۳۶۲ نه تنها حجاب اجباری شد، که با پرده برداشتن از قانون مجازات اسلامی، بیحجابی حتی جرم هم تلقی شد! از اینجا به بعد که فهمیدند جای پایشان محکم شده، ناگهان یکهویی، بیحرمت کردن بیحجابها دیگر رفتاری “ضدانقلابی” نبود، “رویکردی انقلابی” شد و دادستان انقلاب شروع به دستگیر کردن بیحجابها کرد!
به والدین خود اینقدر خرده نگیرید، چه کسی فکر میکرد آخوندیسم سیاسی، خداوند نیرنگ و دغلبازی و جادهایزیبا اما پر از انواع دوربرگردان باشد. بخش زیادی از مردم، از هیجان این همه شیرینی وعده داده شده و اینکه شاه بازنگردد، مثل آدم مثانهپُرِ به دنبال اولین توالت، تندتند میخواستند یک حکومت دیگری بیاید تشکیل و قضیه جمع شود، تا بعد بروند با خیال راحت جیش کنند. وقتی از توالت بیرون آمدند، تازه فهمیدند سنگ توالت، آیندهی خودشان بود. اگر همان زمان مردم باهوش بودند، باید میفهمیدند وقتی آیتالله خمینی میگوید “حفظ این حکومت، حتی از جان حضرت مهدی هم مهمتر است” در اصل با ماکیاولهای قرن ۲۰ام روبرو هستند. خلاصه که حجاب اجبار شد. بقیه چه کردند؟ حزب توده، چریکهای فدایی خلق، همهی این اسکولهایِ چپِ کمونیست و مائیست کتابخوان و آرتیستها و شاعرها و روشنفکرهای پرمدعی چپ هم در اطلاعیههایشان فرمان حجاب آقای خمینی را با عنوان “چادر ضد امپریالیستی” و “حمایت از زن زحمتکش خلق” برای پیروانشان تایید کردند! یکی مثل که؟ پدر جوزدهی همین خانم گلشیفتهی فراهانی که امروز خودش را از چهرههای اصلی مبارزه برای آزادی زنان میداند.
پرده چهارم| زن، گیسو، آزادی
اینجا حرفم با خانمها است، این خیزش انقلابی ۱۴۰۱، به افتخار شما، و به درستی، “زن زندگی آزادی” نام گرفت. همهی هزینهها برای شما بود. و این امید که این جنبش سرآغاز پیروزی آگاهی بر تاریکی باشد. تنها که هستید، از خود میپرسید نتیجه ماهها اعتراض شجاعانه و صدها کشته از جمله دهها کودک در نهایت چه شد؟ به خاطر دارید ۵ ماه تمام بسیاری در خیابانها زیر آتش و بارانِ بیامان ساچمههای داغ و باتومها ایستادند؟ حدود ۵۵۰ انسانِ معصوم امیدوار به آینده، هم سن و سال شما، به خاطر ” این جنبش زنانه” کشته شدند. در شکنجهگاههای رژیم آنقدر داد زدند که دیوارها گریستند. و در انفرادیهای مخوف رژیم آنقدر ماندند که به سختترین تروماهای روحی گرفتار شدند. فکر میکنید از امروز به بعد کمترین کاری که برای بیپاسخ نگذاشتن زجر و اندوه ابدی ۵۵۰ خانواده عزادار چه هست؟ من به شما میگویم. این که به “زن، زندگی، آزادی”، تجسم ببخشید. آن را با “زن گیسو، آزادی” در خیابانها شروع کنید. در جنگلها، کوهها، جادهها. هرجا که شدنی است. از آزادیهای کوچک شروع کنید تا روزی بزرگترینهایش مال شما باشد.
این ۵۵۰ نفر نه به چسنالههای نمایشی ما در شبکههای اجتماعی نیاز دارند، نه به گلها و گریههایی که روی قبرشان میکنیم. اینها رفتهاند زیر خاک، برای همیشه. دیگر مثل ما نمیتوانند کافیشاپ بروند، قهوه بخورند. نمیتوانند باقی قسمتهای سریال مورد علاقهشان را ببینند. دیگر فرصت نیست با دوستپسرشان، دوست دخترشان سینما برود، درجادههای شمال نفس عمیق بکشند، و کنار دریا عکسهای زیبای دونفری ثبت کنند. بروند یک روز دیگر کنار پدر و مادرشان صبحانه بخورند تا مادرهایشان از سیر شدن آنها پای سفره لذت ببرند. اینها به خاطر آزادی زنان جامعهشان، برای حمایت از مهسا، سختترینِ هزینهها را دادند. برای همیشه نبودن. میخواهند بابت مرگشان، از دست دادن جانشان، چشمهایشان، انگیزهی ما برای ایجاد یک تغییر بزرگ در ایران باشند. اینکه یک چیزی را زنده نگاه داریم. جنبش “آزادیهای زن” را. اینکه عقب نکشیم، و نشان دهیم در سرزمینی که نمیشود با صندوق رای، “قوانین سلیقهای خلیفه” را تغییر داد، با فریاد و خون تغییر میدهیم.
مرور کنید. هزاربار مرور کنید. سید محمد حسینی، آن کارگر ورزشکار مرغداری، که حتی فامیل نداشت تا تکانهای پاهایش را پای چوبه دار، ببیند و نفرین کند. به چکمههای خالیاش در رختکن آن مرغداری فکر کنید. نیکا را از ساختمان پرت کردند و بدناش را متلاشی کردند. زیباترین دختران این سرزمین را کور کردند. دختر زیبای پزشکی که معترضان را درمان میکرد را بردند، تجاوز کردند، و کشتند. و دهها نفر زیر شکنجهها در زندانهای شهرستانها تلف شدند، کسی آنها را نمیشناخت، و شبانه مثل یک مجرم دفن شدند.
ما جان به در بردیم. آسیبی ندیدیم. اما بازگشتمان به زندگی عادی سوگواریهای نمادین فایدهاش چه هست؟ هدردادن خون آنها بیهیچ دستآورد و تغییری شرمندگی ندارد؟ احساس گناه ندارد؟ آنها جنگیدند تا ماهم بجنگیم. یکی با قلماش، یکی با موهای رهایاش، یکی با هنرش، و دیگری با فریادش. “عقب نشستن”، یک بیحرمتی ننگین به کشته شدن آنهاست. نامردی در حق جان و چشمان آنهاست. به مادرهای مو سپید و پدرهای شکستهشان نشان ندهیم بچههایشان همینطوری مردند. مردند دیگر. غم آخرشان باشد. آنها مردند، تا آغاز تغییر باشد.
این خیزش اجتماعی اگر بخشی از پلکان تغییرات بزرگ و رهایی باشد، پلهی اولاش باید مبارزه برای ابتداییترین آزادیهای زنان باشد. نپذیرفتن “حجاب اجباری”، “لباس دستوری” و عدم پیروی از حقّههای سیاسی که ۴۰ سال به “بهانهی حفظ دین و خانواده” به خورد ما دادند. همین به اصطلاح نمایندگان خدا، که فریب و دروغ و فساد از همهی منافذ چرکشان بیرون زده است.
ما در یک پیچ بسیار مهم تاریخی در تاریخ اعتراضات آزادیخواهانه هستیم. بینظیر در خاورمیانه. در جهان معاصر اسلام حتی. در آینده در کتابها خواهند نوشت. نه میخواهم خواهش کنم، نه التماس که این حق و مبارزه را جدی بگیرید. وظیفه من نوشتن این متن است که بگویم هرآنچه از این پس کردید با آینده خودتان و نسلهای بعد کردهاید. وا بدهید، شک کنید، بترسید؛ دوباره همان میشود که شده بود. مبارزه کنیم، پایداری کنیم، مثل آن ۵۵۰ نفر نترسیم، تا بخشی از تاریخسازان خاورمیانهی نوین؛ و جهان قرن ۲۱ام باشیم. بعد از یکی دو سال این تنش و سختیها و آزار و اذیت از میان میرود. چادر و مقنعه و روسری اجباری برای همیشه در ایران حل شود. مادر هر تغییر، خستگیناپذیری در مسیر آن تغییر است. و پدر هر آزادی، پایداری در به آغوشگرفتن سختیهایش. تغییرات اجتماعی، راه و کلید میانبر ندارد.
من فکر نمیکنم اجازه ندادن برای سوار هواپیما شدن، ممنوعالخروج و ممنوعالورود شدن وقتی قصد مهاجرت نداریم، گروگانگیری دو تابعیتیها، ممنوعالمعامله شدن و باطل شدن کارت کتابخانه و باشگاه و مترو. حتی جریمه مالی و ضبط گواهینامه و فریاد و دشنام و اعتراض شنیدن اگر جزء هزینه دادنها باشد، دربرابر هزینه دادن آن آدمها و خانوادههایی که جان و بیناییشان و سلامتشان را برای همیشه از دست دادند واقعا چیز مهمی باشد. برای هزینه دادن خیابانها نماندند که ما امروز از ترس شالهایمان هنوز روی شانههایمان باشد، تا اگر کسی تذکر داد، زود سرمان کنیم. زیر خاک نرفتند تا مردهایی باشیم که به دخترهایمان در خیابان وقتی توهین میشود، بِرّوبِر نگاه کنیم. چیزی نگوییم. شجاعت و غیرت را از آنها یادبگیریم. خستهشدن، پسکشیدن و به گوشهی عافیت دوباره خزیدن، خیانت به آرمان این جنبش اجتماعی است. با مبارزه در خیابان و دانشگاه و Eventها ما محک میخوریم تا نشان دهیم بلایی که بر سر این ۵۵۰ نفر آمد، فراموش شدنی نیست. مبارزات شما در شبکههای اجتماعی، برای اکثر ایرانیان قابل لمس نیست. در خاورمیانه برای هر تغییری؛ همیشه خیابان، میدان است.
سالها پیش، در امریکا برای تحقیر، سیاهان را از خدمات عمومی برابر مثل استفاده از رستورانهای سفیدپوستان و قطارها و اتوبوسهایی که سفید پوستها داخلاش هستند محروم کردند. حتی سینما و بعضی بیمارستانها. اگر اتوبوس و قطار جای خالی داشت، سیاهان اجازه سوار شدن داشتند تا در عقب اتوبوس بنشینند. سانسهای بد سینماها و تختهای خراب بیمارستانها و رستورانهای بیکیفیت برای آنها بود. سیاهان هرچه نداشتند، اما غرور داشتند. یکجایی تصمیم گرفتند جلوی این رفتار دولت امریکا بایستند. همه باهم، پشتهم، پذیرفتند که همه سختی و دردسر و رنجاش، ۳۸۱ روز از وسایل نقلیه استفاده نکنند. سینما نروند. رستوران نروند. این جنبش هم از سوار اتوبوس نشدن (Montgomery bus boycott) شروع شد.
مثل اینروزها در ایران که خانمهای معتقد به آزادی پوشش را از رفتن به مترو و موزه و تفرجگاهها و سوار هواپیما شدن منع میکنند. برای آنها ۶۷ سال پیش همین بود. ۳۸۱ روز اینها، هر چیزی که غرورشان را میشکست، تحریم کردند. به سمتاش نرفتند. یک عده ۳۸۱ روز پیاده به محل کار رفتند. کیلومترها! چه پاهایی که پینه نبست و چه تنهایی که از خستگی عرق نکرد. اگر سیاهپوستی ماشین داشت هر سیاهپوستی در راه میدید تا جایی میرساند. حتی اگر دیر به سرکارخودش میرسید. قید رستوران و قهوه و غذا را در بیرون زدند. کافههای خصوصی و زیرزمینی باب شد. کنسرتها و بارهای زیرزمینی. تعداد زیادی راننده تاکسیها در این هزینه دادنها شریک شدند. با یک سوم قیمت مبارزان پیاده را میرساندند. دولت یک سری رستورانهای سفیدپوست که حاضر شدند به سیاهان سرویس دهند بست. سفیدپوستانی که پشت سیاهان ایستادند را تحقیر کد. بسیاری از سیاهان را به بهانهی دیر و خسته رسیدن سرکار و شرکت در این جنبش اخراج کرد. سفیدپوستان نژادپرست به سیاهانی که پیاده میرفتند آب میریختند. آنها را آشغال و میمون خطاب میکردند.
فیلم قدیمی اما برجسته The Long Walk Home را در این زمینه ببینید. میخواهم بگویم چه؟ اینکه اینها دیگر نترسیدند، پشت هم ایستادند، بیخیال جریمهها و اخراجها و تذکرها و طولانی شدن مسیرها و از دست دادن خیلی از امکانات شدند، اما پای یک آرمان ایستادند، و آن “آزادی حقوق سیاهان”، حقوق خودشان بود. که حتی اگر به خودشان نرسید، بچههایشان دنیای بهتری را تجربه کنند. نسلهای بعد. فداکاری جمعی. مبارزهی پر رنج جمعی. دنیا اینطور تغییر میکند. نه با نشستن. نه با دعا کردن. نه با چسناله کردن در شبکههای اجتماعی. نه با امروز و فردا کردن. تغییر دادن قوانین ضد آزادیهای مدنی، “تخم جمعی” میخواهد. تغییر دادن، شانس نمیخواهد.

مبارزات مونتگومری، سرآغاز رفع بسیاری از تبعیضها و محدودیتها برای سیاهپوستان است. مارتین لوتر کینگ از دل همین مبارزات شناخته شد. مبارزات که تا برابر شدن حقوق سیاهان و رنگین پوستان در مقابل سفیدپوستان، نزدیک به ۱۰ سال مبارزه در خیابانها، روزنامهها، شبنامهها و دانشگاهها بود. اما از نکات جالب این که الهامبخش و آغازگر این مبارزات یک زن بود. فیلم درخشان SELMA، برشی از این مبارزات شگفتانگیز و انسانهای خستگیناپذیر را برای تغییر قوانین امریکا و آزادیهای مدنی نشان میدهد. این که مبارزاتی که در ابتدا خلاف قانون اساسی خوانده و سرکوب میشد، چگونه پلهپله توانست همان قانون از ابتدا اشتباه را برای همیشه حذف کند. حتما آن را تماشا کنید.
سیاهان فقط یک سال این مبارزهی مدنی و ۱۳ سال مبارزات پیوسته و پله به پله را باهمه سختیها و رنجهایش تحمل کردند، تا حکومت مجبور شد “تمام” قوانین نژادپرستانه در سراسر امریکا را بردارد. حکومت نگفت شما غلط کردید این قانون است. قانوناً و شرعا حرام است. و از این پرتوپلاها که از بیت در میآید. قاضی نگفت اکثریت نمایندگان به این قانون رای دادهاند پس مردم اقلیت باید بپذیرند. وقتی تمام سیاهان از مردم شهر Montgomery، الگو گرفتند و مبارزهای مدنی در امریکا جرقه زد، حکومت چارهای جز تن دادن نداشت. پس قانون اشتباه، باید عوض بشود. حذف شود. هیچ قانون اساسی در هیچ کشوری بر سنگ نوشته نشده و تغییر ندادن آن خصوصا اگر خلاف آزادیهای اجتماعی باشد، ضدیت با مردم است.
میدانم در شرایط مشابه حکومت ایران میگوید… لقتان. سوار نشوید. سینما نروید. رستورانها را آنقدر بایکوت کنید تا بایکوتدونیتان خسته شود. همین است که هست. هدف من اما، آنبخش نخست بود. که بگویم که هر کسی از این قانون اشتباه آسیب میدید، روی یک قرار اجتماعی برای گرفتن حق، کنار بقیه ایستاد. یکی نگفت من کمرم درد میکند، شرمنده، با همان اتوبوس میروم. آن یکی بگوید خوب کارم را از دست بدهم که بدبختم، من نیستم. کسی دیگر بگوید من از چهارراه ولیعصر تا تجریش پیاده بروم؟ همهی فیلرهای صورتام که آب میشود! بیخیال، همان عقب اتوبوس میشینم.. یک “هماهنگی جمعی” بوجود آمد. این معجزهی “ایستادگی”، این شکوه “حامی هم بودن”، این شگفتی “حق خود را به هر قیمت گرفتن”، تمام قوانین وبخش نامههای اشتباه را در طول ۱۳ سال جارو کرد.

یک شیخ شیعه در عربستان بود به اسم شیخ باقر النمر. از رهبران شیعه در عربستان. سمت ایران غش داشت. اعتراضاتی کرد. اغتشاشاتی شد. حکم محاربه گرفت. با شمشیر آل سعود گردناش زده شد. این شیخ، همان زمان که جوانان شیعه را در مساجد شیر میکرد، هر سه فرزندش در امریکا در بهترین دانشگاهها مشغول تحصیل بودند! همسرش که مریض شد، تمام خرج درمان آن را وزارت امور خارجه امریکا پرداخت کرد. بعد از مرگاش، آقای خامنهای یک سخنرای قرّا کرد. وا مصیبتا سر داد. به پادشاه عربستان گفت خون این مظلوم دامن شما را خواهد گرفت. خشم خدا. آن را بزرگترین جنایت عربستان خواند و به خاطر گذر آنان از این خط قرمز شیعیان در کشتن یک مجتهد وعده انتقام داد. حتی دستور داد خیابانی که سفارت عربستان درآن قرار دارد را به نام این شیخ کنند. بعد از ۷ سال، دوباره اما آغوشش را برای پادشاهی عربستان باز کرد. آیتالله خامنهای شیخ را دیگر نمیشناخت. آن تابلوی اسم شیخ را هم دستور داد به عنوان پایان انتقام سخت از خیابان پایین آوردند. با آلسعود، خبیث سابق، در چین پلو خوردند، خندیدند و رقصیدند. معلوم شد تمام شلوغبازیها و انتقامبازیها روی استیج بیترهبری، مثل همیشه، یک “حقهّبازی” موقت ایدئولوژیک بیش نبوده. هرچند این نوع حقهبازی را آنها اولویت منافع ملی ترجمه میکنند. پای ماندگاری بیشتر که وسط باشد، شک نکنید قانونها هم عوض میشود. فتّامُل.
ارزش واقعی پدیدهی حجاب اجباری هم برای اینها دقیقا همین است. حجاب اجباری برای اینها یک نماد است. مثل آن که آنهم تاریخ مصرف دارد. تصور نکنید رژیم غیرت لامتغیر دارد. فیلمشان است. پای منافعشان که بیاید وسط، بهروزش پیشنهاد تاپ گلگلی هم به خانمها میدهند تا صباحی بیشتر بمانند. دنیا، دنیای منافع است، نه اصول.
وسوسهها و ترسها، بنیان اسارتها هستند. همینالاناش میلیونها نفر آنها که از حجاب متنفرند، اما هنوز آن را سر میکنند، اسیر زنجیر شدهی همین ترسها و وسوسهها هستند. کاش از حجاب متنفر نبودند. میگفتیم چون بدان اعتقاد دارند، چون دوستاش دارند روی سرشان است. که هم منطقی بود هم قابل احترام.
بروید کتاب گفتگوهای خدیجه افضل وزیری (در دورهی رضا شاه) را که پسرش در مصاحبه با او ضبط کرده. روایت زجر و آزار دیدناش است وقتی در دورانی که نه حکومت، که مردم سنتی و مذهبی مخالف برداشته شدن حجاب و لباسهای مدرن پوشیدن زنان ایرانی بودند. ببینید چه حرفهایی زده.بخش هایی از آن سانسور شده. بروید ببینید وقتی این شیرزن، با طراحیهای لباساش برای زنانی که نمیخواستند چادر سنتی سر کنند تلاشهایی را آغاز کرده، چه براو گذشته. با پوشیدن لباسهای خودش مردان و دیگر زنان کوچه و بازار چگونه به او دشنام میدادند، تحقیر میکردند و او چگونه پایداری کرد. ایستادگی میکرد. میدانم میگویید آن زمان حکومت اسلامی نبود و رضاشاه هم مترقی بود.
اما رضاشاه که در مسیر او و در کوچه پس کوچهها و مغازههایی که به او توهین میشد که نبود. او ایستادگی کرد. برنگشت همان لباسهای چادری قدیمیاش را بپوشد. به اطرافیاناش هم انگیزه داد که خسته نشوید، اینها باید به ما عادت کنند. نه ما اسیر اعتقادات آنها بشویم. همه جوره ایستاد. و راست میگفت. ۵ سال بعد، بسیاری از زنان تهران مثل خدیجه لباس میپوشیدند. این راه را، خدیجهها باز میکنند. خیابانهای امروز تهران، شیراز، اصفهان نیاز به صدها و هزارها خدیجه دارد که نشان دهد دوران توسری خوری و تن دادن تمام شده است. تحمل کنند. یک سال. تا نتیجهاش را سال بعد همین موقع بگیرند.

خدیجه افضل را بسیاری از ایرانیان نمیشناسند. نویسنده، معلم و روزنامهنگار و از اولین طراحان لباس در ایران (خانم نشسته در وسط). او یکی از مهمترین زنان ایران در مبارزات مدنی برای حقوق و آزادیهای زنان است. چنانچه در عصرِ مرسوم نبودن تحصیل برای زنان در دورهی قاجار، با لباس پسرانه و موهای تراشیده به مدرسه میرفت. درگیری او بیشتر با قشر سنتی و مذهبی کوچه و بازار بود. آنها که از هر تغییری در پوشش، سبک زندگی و حتی خورد و خوراک براساس سبک زندگی روز دنیا میترسیدند. مخالفت و نکوهش میکردند. مهلقاء فلاح (ایستاده وسط)، به مادر محیط زیست ایران شناخته میشود. مهرانگیز ملّاح (نشسته در چپ)، از مطرحترین زنان نقاش، در کنار حسنعلی وزیری (مرد ایستاده، نفر دوم از چپ) شاگرد ممتاز کمالالمک و از بهترین مجسمهسازان ایران در عصر پهلوی است. همینطور حسینعلی وزیری (بالا سمت چپ) و بدری وزیری دختر کلنل وزیری (خانم اول ایستاده در راست) از شناخته شدهترین موسیقیدانهای تحصیل کردهی اروپا در آن زمان، همه اعضای یک خانواده بودند. خسرو فلاح، پسر خدیجه افضل (ایستاده اولین نفر سمت راست)، گُشاد وزیری، دنبال قِروفِر، ول در اینستاگرام و توئیتر بود. چنین خانوادهی روشنفکر و تحصیلکردهای، به تنهایی سبب تغییرات زیادی در ایران شد. غمانگیز است که میدانم بسیاری برای اولین بار نام این خانواده که در تاریخ آزادیهای اجتماعی زنان، علم محیط زیست و موسیقی ایران نقش تعیین کننده داشتند، آشنا میشوند. اما اهمیت خانوادهی وزیریها، که بیشتر تحت تاثیر آموزش، هنر و فرهنگ فرانسه بودند در تاریخ معاصر ایران، کم از خانوادهی پرنفوذ فرمانفرمائیان نداشت. خدیجه افضل، یک سال پس از ورود آیتالله خمینی به ایران از دنیا رفت، شاید فکر نمیکرد ۳ سال بعد (۱۳۶۲)، ایران به قوانین صدها سال قبل باز میگردد و هرچه او و خانوادهاش رشته، پشمشیشه خواهد شد!
حال اگر این اتحاد و ایستادگی و پشتهم بودن را شروع کردیم و هرکس با خودش کنار آمد که قدری برای آن هزینه دهد، اتفاقهایی میافتد. در غیر اینصورت پایان قصه ساده است. هرآنچه، بر سر ما میآید، “لایقاش” هستیم. اگر تا تصمیمگیری برای اتاقخوابمان میآیند، درباره اوپن آشپزخانهمان هم دستور میدهند، لایقاش هستیم. اگر روی دختر و زنمان دست بلند میکنند و روی زمین میکشانند لایقاش هستیم. اگر با آیندهمان، با درآمدمان، با امیدها و اندک خوشیهایمان بازی میکنند، باز هم لایقاش هستیم. اگر عمرمان را به باد میدهند و بهترین سالهای جوانی خودمان یا فرزندانمان را برای همیشه میگیرند، “لایقاش” هستیم. و وقتی لایقاش باشیم، بهتر است وا بدهیم، و از باقی مانده حق و بلایی که هنوز برسرمان نیامده لذت ببریم که فردا همان را هم از ما میگیرند و میشویم آنی که بازهم لایقاش هستیم.
پرده پنجم | کارتهای میزِ جنگِ ما
این تابستان جنگ است. جنگ حق علیه زور. جنگ آزادی علیه اسارت. بهار تا آبان را مقاومت کنید، تام تابستان را تا جای ممکن تحمل کنید.سعی میکنند با دعوا، با تکهپرانی و متلک، با بحثکردن شما را بشکنند، تحقیر کنند، دچار احساس گناه و احساس عدم امنیت کنند. از موتوریها گرفته، تا آنها که داخل اتوبوس و تاکسی و مترو اطرافتان مینشینند. اما لطفا قوی باشید. شما در حال ایجاد یک تغییر دردناک برای آنها هستید. طبیعی است. نتیجه را پاییز و زمستان و بهار بعد، خواهید دید. اسم این را نگذارید نافرمانی مدنی. نافرمانی نیست. این دفاع از حقوق شهروندی است. آزادی در خوردن، آزادی در نوشیدن، آزادی در پوشیدن، آزادی در حرف زدن، آزادی در اعتقاد داشتن و نداشتن و آزادی در سبک زندگی، “ابتداییترین” حق انسان معاصر است. نه مردان ایرانی، چون مردان عقبماندهی ۱۴۰۰ سال پیش مدینهاند، و نه این آمارعجیب طلاق خصوصا در استانهای مذهبی چون خراسان رضوی، اصفهان و قم (فارغ از نسبت جمعیت) نشان میدهد “حجاب اجباری” و رعایت سفت و سخت پوشش زنان، به بنیان خانوادهها هیچ کمکی نکرده است. کمترین آمار ازدواج در استان مذهبی و ارتدوکس سمنان نیز خود قابل تامل است. (منبع). علم و آمار، دروغها را برملا میکند.
اما روی میز شما چه کارتهایی است؟
یکم| اولین کارت، “در اکثریت بودن” شماست. وزیر ارشاد گفت ۸۰% جامعه موافق حجاب اجباری هستند. چگونه چنین ادعای دروغی را میتوان برملا کرد؟ از کارت “اکثریت” استفاده کنید. بیشمار باشید. اینجا، آنجا، همهجا. حضور شما در بطن خیابانها، خودش رفراندوم، خودش آمار دقیق به همه دادن است.
دوم|دومین کارت، استراتژی Hybrid بودن. تقسیمبندی کنید. نیاز نیست همهجا بیحجاب باشید. ۸۰% مواقع با پوشش مورد نظر خود باشید. خیابان، پارک، رستوران، پاساژها. بااعتمادبهنفس. پرشوق. داخل بانک و اداره و هرجای دولتی اما رعایت کنید. آنقدر که کور بگوید آمین. آنقدر که کارتان راه بیفتد. کارمندهای بانک و رستوران و… ، و دربانها و نگهبانهای این مکانها هم مثل شما مردمند. اکثرشان در دل شجاعتتان را تحسین میکنند. با آنها در نیفتید. لزوما آنها را همراه حکومت قضاوت نکنید. استراتژی Hybrid بودن برای پیشرفت، از سرسختی لحظه به لحظه کاراتر است.
سوم| کارت سوم، حمایت آقایان. این چیزها فرمول پذیر نیست. اما باید جا بیفتد که هیچ دختری در صورت هر تعرض و بیاحترامی تنها نماند. با شما هستم آقایان. به ازای هر دختر، دستکم دو مرد، سه مرد. بین بیحرمتی کننده و آن دختر بایستید. فریاد بزنید. عین بزبزهقندی فیلم نگیرید و زل نزنید. لای پای شما نعمت خداست. شجاع باشید. بادیگارد باشید. حامی باشید. “شجاعت تکثیر شدنی است”. زیراکس باشید. جنبش “زن، زندگی، آزادی” است، اما به شما مردان هم نیاز دارد. کارت سوم، شما هستید.
چهارم | کارت چهارم، رفتار پدافندی. دو رویکرد دارد، مقابله به مثل کردن، یا تکنیک فشار روانی برابر. وقتی در اقلیت هستید، بدون واکنش نشان دادن، از تذکر دهندگان عکس و فیلم بگیرید. روی شبکههای مجازی پخش کنید تا دیگران در جریان قرار بگیرند. اینجا دوربین در این شرایط تنها سلاح شماست.
اما رویکرد دوم، وقتی است که در تعداد برابر یا اکثریت هستید. در صورت بیادبی، توهین و… از رفتار متقابل با این افراد فروگذاری نکنید. اگر با Vol 8 (بلندی صدا) به شما اعتراض میکنند شما جلوی همه با Vol 16 فریاد بزنید، توجه دیگران را جلب کنید، توهینهایشان را پاسخ بدهید. اما از تماس بدنی خودداری کنید. از صدمه زدن به آنها پرهیز کنید.
پنجم | کارت “ایستادگی”. نگاه به شعارها و تهدیدها و حرف از آتش به اختیارها نکنید. ایران سرزمین ارتدوکسهای افراطی شیعه نیست. سرزمین شما هم هست. آنها قیم این خاک نیستند، شما هم هستید. آنها با ساپورت و دوپینگای که از سوی حکومت میشوند روی “ترس” شما، روی “خستگی” شما روی “بیخیال شدن” شما حساب کردهاند. حتی اگر ترس را در چشمان و زبان بدن شما ببینند گستاختر میشوند. اما مقابل جمعیت ۲-۳ میلیونی افراطیهای خشن، جمعیت شما بیش از ۳۰ میلیون نفر است. دچار خطای ادراکی زیاد بودن آنها نشوید.
حتی اگر به اسلام اعتقاد یا ارادتی ندارید، یا اگر به حجاباجباری؛ در انتخاب پوشش، کلیات عرفی را رعایت کنید اما جزئیات را نه. افراط همیشه سمی و خطرناک است. چه از سمت آنها و چه ما. میتوانید ببینید Alternativeهای خوب برای مانتو چه هست. لباسهای شیکای که پوشیدگی را هم به قدر عرفی (نه شرعی) حفظ کنند. دربارهی گیسوان، لزومی ندارد حتما بیپوشش باشید. صفر و یکیاش نکنید. میشود از کلاههای زیبا از انواع اسپرت تا فلورا (Flora) استفاده کرد. به شما چند پوشش با سکارف پیشنهاد میکنم. هم زیبا هستند. و هم این که در مواقعی که نیاز ضروری داشته باشید میتوانید آن را تبدیل به پوشش کامل کنید. در رعایت نکردن پوششی که با اعتقادات شما تضاد دارد “خلاقانه” مخالفت کنید. مثلا از روسری و شال به عنوان گیسوبندهای زیبا (ponytail hair scarf) استفاده کنید.
در پایان این قسمت اما پیشنهاد ویژهای هم برای شما دارم. فن بدل. بسیاری از شما ممکن است به هردلیل علاقهنداشتهباشید موهای خودتان بیرون باشد. یا علاقه نداشته باشید به تندروها بهانه بدهید. اما میخواهید بیحجاب باشید و با این جنبش مدنی همراهی کنید. ساده است. از پروتزهای مو، از Hair system یا انواع کلاهگیس (Wigs) با موی طبیعی یا مصنوعی استفاده کنید. اتفاقا موی خود را شرعاً پوشاندهاید. و موی زیبایی که مردم میبینند در اصل حجابِ موی اصلی شماست. کسی نمیتواند شما را ممنوع به استفادهاش کند. اگر حتی فرض کنیم ۱% حجاب تکلیف شرعی در اسلام باشد، ۱% هم، حکمی وجود ندارد که این پوشیدگی دقیقا باید پارچه باشد، یا قابلمه باشد یا موی مصنوعی باشد. از این گپهای تفسیری استفاده کنید. این روش برای استفاده در سینما و سریالهای صدا و سیما هم مجوز از مجتهد دارد. شما هم به آن فکر کنید. از مو، برای حجاب مو استفاده کنید.
پرده ششم | کارتهای میزِ جنگِ آنها
رژیم ایران با سه میز روبرو است. میز جنگ با شما. میز بازی با طرفداران و فالوورهای خودش که اغلب مذهبیها و قشر سنتی هستند. و میز بازی با افکار عمومی بینالمللی. پیش از همه برایشان مهم است که از نارضایتی، اعتراض و ریزش طرفداران خود جلوگیری کنند. پس مجبورند دائما از نمایندهمجلس تا رئیسفراجا تا خود رهبر، در حال شعار و تهدید و خطو نشان کشیدن در رسانهها باشند تا وانمود کنند به افکار عمومیبخش طرفداران خودشان اهمیت میدهند. حقّه در ذات آنهاست. اما همهاش واقعی نیست. این تهدیدها و بلوفها دو استفاده دارد. ایجاد “ترس عمومی” و همین طور کسب رضایت “فالوورهای متعصب یا سنتی خودشان” که ۸ تا ۱۰ میلیوننفر بیشتر نیستند. چه استراتژیهایی را در چنته دارند؟
یکم | استراتژی حملهی نامرئی. رویکرد نرمافزاری. انواعی از جریمههای مدنی (ضبط موقت گواهینامه، قطعیارانه خانواده، منع استفاده از حملونقل عمومی، چند ترم محرومیت از تحصیل، صادر نکردن پروانه مطب و…). چرا مهم است؟ چون زنان را به دور از فضای عمومی، مجازات و خُرد میکنند تا بلایی که به سرشان تک به تک آمده عامل سونامیِ سمپاتی دیگران نشود. مثل ماجرای کور شدن دخترها. کسی نمیآید به خاطر ممنوعالخروجی و گرفتن اینترنت از دختران، اعتراض خیابانی راه بیندازد. اما به همان اندازه “ترس” ایجاد میکند که ممکن است نفر بعد شما باشید. این موقتی است. نهایت چندماه بهار و تابستان. مهم است که کانون وکلای ایران، شکایتهایی علیه این جریمههای غیرقانونی مدنی را به جریان بیندازند.
دوم | استراتژی مردم علیه مردم. رویکرد سختافزاری. یک حالتاش آزادگذاشتن “آتشبهاختیارها” ست. مثل همان دیوثی که سطل ماست روی آن دختر و مادر ریخت. یک حالتش بسیجکردن “مردم معترض پوششی” است. بعدتر توضیح میدهم. حالتآخرش هم تحریک قشر سنتی و مذهبی از طریق رادیو و تلویزیون برای تذکر دادن به شما، از سفسطه و مغلطه برای این کار کمک میگیرند.
اما مردم پوششی که هستند؟ تا جایی که از منابعام متوجه شدهام، درصد کمی از افرادی که در خیابانها به شما تذکر میدهند خانوادههای متدین با دغدغهی شخصی هستند. اکثریت آنها افرادی داوطلب شده یا فراخوان شده از خانوادههای مستضعف تحت پوشش “کمیته امداد امام خمینی”، “بنیاد کرامت آستان قدس رضوی”، “بنیاد مستضعفان و جانبازان”، و دیگرنهادهای خیر حکومتی هستند. در ازای پرداخت حقوق یا مساعدت برای وام و امکانات بیشتر، از این بندگان خدا میخواهند با حضور درPublic اقدام به عکاسی، فیلمبرداری، تذکر، شلوغبازی سعی در نشان دادن مصنوعی “اعتراضات مردمی” به جز “مخالفتهای حکومتی” دارند. عکاسیهای مخفیانه این افراد کمک زیادی به تکمیل Data Base نرمافزارهای چهرهشناسی نهادهای پلیسی و امنیتی ایران خواهد کرد. در مترو و اتوبوس شما بیشتر با این ورژن روبرو هستید. از پوشششان متوجه میشوید. اعصابتان را برای این پوششیها بهم نریزید.
سوم | سیاست نانبُری. رویکرد سختافزاری. دو سناریو دارد. اولی زیرمجموعهای از مورد دوم است. یعنی مردم را مقابل مردم انداختن اما چطور؟ تهدید رستورانها، کافیشاپها، داروخانهها، فروشگاههای زنجیرهای و… به پلمپ شدن. اشتباه شما این هست که خیلی از اینها را علیه خودتان ببینید. اینطور نیست. اینها با شما هستند اغلب، اما برای ورشکست نشدن و از نان نیفتادن دهها یا صدها کارمند و کارگری که دارند، نمیتوانند به وضوح همراه شما باشند. نه به اینها تنفر داشته باشید. نه حیثیتشان را در شبکههای مجازی ببرید. این توئیتریهای احمق از اینکارها زیاد میکنند. نگذارید دسیسهی قرار دادن مردم دربرابر مردم، کار کند. جواب دهد. بهترین کار نرفتن به این مکانهاست یا مثل آن سیاهپوستها بایکوت کردنشان. جاهای دیگر بروید. اما اهرم پلمپشان توسط رژیم نشوید.
استراتژیِ دومِ نانبری، پاکسازی است. این هم به نوعی مردم در برابر مردم است. مثل چه؟ از اساتید خواستن که دانشجویان بیحجاب را بیندازند از کلاس بیرون. یا اطلاع بدهند به حراست. از معلمها همینطور. از کارمندان بانک یا کارمندان پست و مسئولان کتابخانههای دانشگاهی همینها را خواستن. اگر نکنند چه میشود؟ اخراج. عدم قرارداد. پاکسازی. از زندگی انداختنشان. اینطور نانبری میکنند. اما اغلب موارد، این استاد و کارمند و مدیر بانک، بیرون در خیابان مثل خود شما هستند. زن و دختر و خودشان حجاب برمیدارند. با اینها هم در نیفتید. در چنینجاهایی سعی کنید برای اینها دردسر درست نشود. هوای آنها را هم داشته باشید. همان استراتژی Hybrid بودن حجاب.
چهارم | استراتژی مغلطههای روانی. رویکرد نرمافزاری. خیلی مهم است. این را از طریق پروپاگاندای رسانهای انجام میدهند. با کلمهها، مقالهها، نشستها و مناظرهها. چطور؟ مثلا وزیر بیکفایت ارشاد میآید جلوی خبرنگار میگوید “حجاب و عفاف” لازمهی جمهوری اسلامی است. چه کدی میفرستد به شنونده؟ که بیحجاب پاکدامن نیست، هرزه است. “عفیف بودن” با “باحجاب بودن” همبستگی دارد. دائما میخواهند بیحجابی را با انواعی از برچسبهای اخلاقی و انگهای ضداجتماعی و ضدخانواده بیاعتبار کنند. به مردانی که کنار همسر یا خواهرشان با این انتخاب راه میروند چه میگویند؟ بیغیرت. خاکبرسر. یا سئوالهایی مثل “احساست چه هست زنات را دوستدخترت را همه مردان میبینند؟ ” اینجا مردها را میخواهند به جان ناموسهایشان بیندازند.
جمعبندی؛ بخش زیادی از تهدیدهای اینها، پروژه ایجاد ترس عمومی است. اما اجرا کردناش هم بسیار هزینهبر است، هم غیرممکن با امکانات اینها، هم در افتادن با میلیونها نفر است. پس با “ترساندن” سعی میکنند تا جای ممکن درگیرش نشوند. ترافیک و هزینهای که این تصمیمها روی سیستم اداری و دادگاههایشان میتواند ایجاد کند کمرشمن است، فلج کننده است. و اما مثال میزنم.
اصولا بالای ۷۰ درصد دوربینهای ترافیکی در خیابانهای ایران توانایی تشخیص چهره را ندارند. به سبب پایین بودن رزولوشن لنزهای آنها، در تشخیص جزئیات صورت خطای زیادی (High FAR) دارند. اغلب اینها قدیمیاند. IP Cameras with built-in facial recognition ندارند. Resolution بالا و Processing speed کافی ندارند. نیاز به اینترنتهای پرسرعت دارند. این دوربینها تکنولوژیهای مورد نیاز مثل HOG و MTCNN و LDA را برای سازگاری با نرمافزارهای چهرهیاب ندارند. پیشرفتههایشان که اینها را دارند هم بسیار گرانقیمتاند که بیشتر در اطراف ساختمانهایی مثل بیت و مجلس و وزارت کشور واستانداریها نصب شدهاند. یا چهارراهها و گلوگاههای مهم. مثل اطراف صدا و سیما. هنوز که هنوز است در فرودگاه امام خمینی، مهمترین پورت ورودی کشور، یک آدم لاغرمردنی با یک لیوان چای نشاندهاند پای مانیتور، عکسهای افراد تحت تعقیب روی مانتیور را با مسافرانی که از قسمت بار ورودی میآیند، چشمی کنترل میکند! از لحاظ روانی، شما وقتی حریف کامل و کافی برای مبارزه با مبارزگر روبرویات نیستی چه خواهی کرد؟ از ترساندن استفاده می کنی. که شاید بلوف تو او را ترساند و عقب نشست. قصه حکومت ایران هم همین است. “نترساند” چه کند؟ میتواند روی دخترها و زنان بی حجاب باتوم و گلوله بزند؟ خیر.
۷۰% دوربینهای ترافیکی، بیشتر برای تشخیص رنگ، و اعداد و ابعاد هستند. حرف آقای رادان از آن بلوفهای اصفهانی است. میخواهند به این دوربینها و نرمافزارهای آمده از چین و آلمان بگویند الگوریتم جان، بیزحمت بیحجابها را سوا کن و اسم و فامیل بده؟ اینها برای تشخیص چهرهاند نه تشخیص مو از مقنعه و پایلخت از شلوارپاچهای. جز اینکه هزاران اپراتور بیکار را بگذارند پشت دستگاهها، و دستی، مثل تمیز کردن برنج از سنگ، بیحجابها را سوا کنند. دوربینها را زوم کنند، و عکس یک دختر هفتقلم آرایش کردهی بیحجاب را، با عکس عصرِ حجر کارت ملیاش Recognize کنند. نرمافزارهای پیشرفته تشخیص چهره، در کسری از ثانیه، صورت سوژه را نه تنها با اوراق هویتی میلیونها تن بررسی میکند، که حتی با تصاویر پروفایلهای فیسبوک، اینستاگرام و… مقایسه میکند. ایران هنوز فاقد آن است. فلذا، این بلوفها، مصرف داخلی و موقتی دارد برای آرام کردن حزبالهیها. نشان ندادن ضعف.
پرده آخر |
در اواسط نمایشنامهی “ژولیوس سزار”، اثر شکسپیر جملهای دلنشین از مارکوس بروتوس (از خائنین به ژولیوس سزار) خواندم. آنجا که میگوید ” ترسوها بارها قبل از مرگشان میمیرند؛ شجاعان مرگ را فقط یک بار میچشند “. یعنی ترسوها، از اضطراب و استرس فراوان و فکر کردن به اتفاقهای بعدی، بارها تا حد مرگ میترسند و در درون میمیرند. اما انسانهای نترس و شجاع، یکبار میمیرند آنهم وقتی کشته شوند. ما وارد یک جنگ مدنی شدهایم که باید تا تهاش برویم. اگر بترسیم، اگر شک کنیم، اگر خستهشویم، آن ۵۵۰ نفر بیهوده و به خاطر “هیچ و پوچ” جان دادهاند. میخواهم پارگراف به پاراگراف نکتههایی بنویسم.
ما دو پدیده داریم که شبیه هم هستند و نیستند. “ممنوعیت ماهواره” و “ممنوعیت بیحجابی”. اینها هر دو در قانون ایران جرمانگاری شدهاند. اما ممنوعیت ماهواره، بعد از ۱۰ سال کشمش عادیسازی شد. نه ماهواره جمع میکنند و نهکاری دارند. گفتند قانوناش باشد اما ما زیر سبیلی رد میکنیم. این همان چیزی است که درباره حجاب هم رخ خواهد داد. هرچند به این سادگیها نیست. مهم است که حکومت بداند اصرار بر جرمانگاری بیحجابی از این پس میتواند برای حکومت “بحران” تولید کند.
جمهوری اسلامی چند اصل ایدئولوژیک برای خود معرفی کرده است. براساس آنها خودش را معرفی کرده. حکومت ایدولوژیک همیشه نیاز به اصولی دارد که آنرا بهانهی کنترل یا پیروی مطلق مردم از خودش قرار دهد. یکیاش مفهوم مندرآوردی “ولیفقیه” است. تنها کشور مسلمان جهان که این جایگاه مندرآوردی را ساخته تا بگوید فرمان او ورای قانون اساسی کشور است! اصل دوم داشتن “دشمن بزرگ” است. این نقش را یک زمانی امریکا و شوروی و انگلیس ایفا میکردند. بعد شورویاش حذف شد و امریکا و انگلیس ماندند. بعد انگلیساش حذف شد و امریکا و اسرائیل و عربستان شدند. و اگر روزی امریکا و عربستان حذف شود که شده، بدانید حتما اسرائیل را نگاه میدارند. این “دشمن بزرگ” پایهی حقّهی همیشگیشان یعنی درک “این برهه حساس کنونی” است. اصل سوم، حجاب است.
آقایان و پسرها، این جنبش بدون ساپورت و حمایت شما، برای زنان این جامعه بسیار سخت میشود. غمانگیزترین صحنه، دیدن این تصاویری است که وقتی از طرف انصار حکومت و مزدورها به زنها ودختران این جامعه توهین و دستدرازی و رفتارهای خشن میشود، ما مردان سرمان را مثل چراغ مطالعه میاندازیم پایین، و سکوت یا تنها تصویربرداری میکنیم. اینزنها و دخترها باید حس کنند در این مبارزه تنها نیستند. برادر اجتماعی دارند. پدر اجتماعی دارند. با یک حکومتی درگیر هستیم که از همهی مرد ایرانی، یک تصویری مثل “شخصیت حشرناک”، ” هیز”، “مشتاق به آزار ناموس مردم” ساخته، تا آن را اهرمی برای فشار به زنان برای حجاب اجباری کند. کارت بازی مغلطههای برخی از این آخوندها نشوید. اینها خصوصیات خودشان را به دیگران نسبت میدهند.
یک آیتالله محمد ریشهری بود که دختر ۹ سالهای را با ۵۰۰تومان مهریه عقد کرد. قول داد تا این کودک بزرگسال نشود با او سکس و نزدیکی نکند. دوسال نشده، در ۱۱ سالگی او را برد و با او همخوابگی کرد. این کودک، این طفل معصوم، دختر آیتالله مشکینی بود. در ۱۱ سالگی به پدر و مادرش التماس میکند که به خانهی داماد نرود و زمان بخرد تا چارهای کند. مشکینی به ریحشری پیام میدهد این بچه را لطفا نبر. به مصلحت نیست. ریحشری اما اصرار که شرع اجازه میدهد. پس میبرم. میزند زیر قولاش. پدر ابله هم به خاطر “شرع” به خاطر “چهار جملهی عربی خواندن” دختر و کودک نازنیناش را در دودستی تقدیم این داماد میکند. از این دست مثالها کم نیست. اینها اغلب خودشان چنین روایتها و شخصیتها و حشرناکیهایی داشتهاند و فکر میکنند همه مردان این سرزمین مثل خودشان هستند. میخواهم بگویم اکثریت اینها همیناند و به زن به چشم ابزار سکس و ارضا و کارگر خانهدار نگاه میکنند. مسالهشان دقیقا موی زنان نیست، “حجاب اجباری” ابزار اینها برای دیکته کردن نسخهی اسلام خودشان به زنان است.
خیلی کمدی ست که یک حکومت اسلامی، خودش بشود مهمترین عامل اسلامگریزی و بیدین شدن مردماش! مردم از زمان قاجار و پهلوی هم بیشتر از شریعت دوری میکنند. خالی شدن نماز جمعهها، خلوت شدن مساجد، از رونق افتادن منبرها و روضهها، به تشکیک افتادن بسیجیها، رزمندههای سابق متدین، نارضایتی شدید خانوادههای شهدا و هزاران نشانهی واضح دیگر. جوانهای نسل ۸۰ و ۹۰، اغلب نسل بیدین (Irreligion) خواهند بود. ایران بزودی از استثنائات کشورهای مسلمان، است که با سرعت نور، میلیونها نفر در آن از “دین” فرار کنند. نگویید عاشورا همه در خیاباناند. بساط نذری و کارناولهای نمادین و فستیوالهای خیابانی موسیقی حماسی و خیابانیاش را جمع کنید تا فقط روضه خوانی در مساجد شود، بعد میبینید چند نفر استقبال میکنند.
چه بخواهید چه نخواهید، مساله حجاباجباری را باید از قانون تبدیل به یک ارزش اجتماعی (Social Value) و فضیلت فرهنگی (Virtue) کنید. همانکه ۵۳ کشور مسلمان دیگر فکر کردند و عقل کردند و انجام دادند تا مثل شما به گا نروند. کمترین ریزش متدین را دارند، و کمترین دینگریزی. چون عکس شما شیادها که دین را ابزار سیاسی خود کردهاید، به نص صریح قرآن عمل میکنند. ” لَا إِکرَاهَ فِی الدِّینِ ۖ قَد تَّبَینَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَی “. اجبار کردن به دینداری خلاف حرف قرآن است. خلاف حرف قرآن، یعنی نسخهای یا تفسیری جعلی از اسلام. قصهاش را که از مردم پنهان کردهاید و من بگویم.
یکی از انصار و پیروان سرسخت پیامبر به اسم حصین است. به زبان امروز، ذوب ولایت. دو پسر او اما از اسلام محمد خوششان نمیآید. مسیحیت را ترجیح میدهند. این ذوب ولایت از حضرت محمد میخواهد آنها را راضی کند یا حکم شرعی بایدی بدهد. میگویند آن آیه همینجا نازل شد. و مهم بودناش این که زمان نزولاش بعد از هجرت بوده. وقتی حکومت اسلامی شده بود. پیامبر اما میگوید اجباری نیست. بگذار هر اعتقادی که میخواهند داشته باشند. شما فکر کنید، دربارهی پذیرش خود “دین” وحی خدا، نظر پیامبر آزاد گذاشتن انتخاب است. در این صورت با چه منطقی حجاب اما “بایدی” است و “تکلیف” است و قبول نکردناش فعل حرام؟ این یعنی آیتالله خامنهای، آیتالله خمینی دارند در روحِ تساهل دین محمدرسولالله، اسلام، دست میبرند. اگر کسی کلمهها و متون قرآن و پیامبر را به نفع خلیفهگری خودش عوض کند و فعل و افعالی را تبدیل به حکم “بایدی” برای امتاش کند که نه خدایش و نه پیامبرش تایید نکردهاند، حکم این آدم چه هست؟ حکم این قاضی و دادگستری و حکومت چه هست؟ حکم حاکمای اسلامی که خود به نص قرآن و سیره پیامبر بیتوجهی میکند چه هست؟ بر این حاکم مسلمان چه قضاوتی رواست که در عرض ۳۰ سال، سیاستهایش، تصمیمگیریهایش و شیوهی ادارهی حکومت امام زمانیاش سبب دوری میلیونها ایرانی از دین، خلوت شدن مساجد، اسلامگریزی، قطبیشدن فضای یک کشور شده است. حاکمی که شیوهی حکومتش برای اعتبار دین گران تمام میشود و تبلیغ علیه دین اسلام میشود حکماش چه هست؟ این ها تحلیل نیست. اینها Data است. برای آنها بیندیشند.
کسی که میخواهد امالقرای اسلام باشد اما سرزمیناش بزرگترین قربانی نگاهابزاری به زنان، بیشمار مرگ و جنایت براثر مصرف بیرویه شراب، فساد مالی و اخلاقی و ربا در دنیای اسلام شده. بعد از ۳۰ سال، با این کارنامه، اگر تعقل و تحلیل دارید، چطور اعتماد میکنید؟ حاکمی که شیوهی حکومتش برای اعتبار دین اسلام گران تمام میشود، کارنامهاش خودش تبلیغ علیه دین اسلام میشود. آقایان مجتهد، شماها که دغدغه دین رسولالله را دارید، اسلام دین تسلیم در برابر خداست، نه تسلیم دربرابر اشتباهات بندهی خدا.
آقای آیتالله خامنهای فقط اوضاع را برای این رژیم سخت و سختتر میکنند. اگر خردِ تصمیمگیری داشتند با اهمیت دادن به پیامدگرایی (Consequentialism) و دوراندیشی، پیامد خطرناک این سختگیریهای غیرضروری را گره بازنشدنی نظام نمیکردند. این اتفاقهای فرهنگی اجتماعی ۳۰%اش برنامهریزی معاندین خارج از کشور است، ۷۰%اش طبیعت پوستاندازی فرهنگی نسلهای جدیدی است که غافلگیر کرده است. شما از غافلگیری خود در اصل خشم دارید.
برای آن دلالهای جنگ و انقلاب که میگویند “ما” خون دادیم، شهید دادیم که بیحجابی و فحشا نباشد. از کیسهی شهدا خرج نکنید. صاحب خون آنها “وطن” است. همه مردم. بیهوده “ما” “ما” نکنید. اتفاقا ما هم میگویم که پدران و مادران و عموها و داییهای “ما” خون ندادند و نرفتند که شماها که ماندهاید، بسیج و سپاه را مجبور کنید بریزند داخل خیابانها ناموس و جوان و خواهر و برادر “خودی” و “کمسنوسال” خودشان را لتوپار کنند. از کی تابحال آنسوی خاکریز و پشتخاکریز یکی شده؟
ما خون ندادیم که اقتدارمان حفظ دوربین انداختن روی سر و صورت ناموس مردم و ترساندن و از بانک و فرودگاه و کلاس دانشگاه بیرون انداختنشان باشد. با پول بیتالمال پاکستانی و افغانستانی استخدام کردن برای بدون عذاب وجدان زدن دختران معصوم خودمان. بجای تمرکز بر محور عبری-عربی، زورتان به محور زنان-فرزندان امت خودتان رسیده؟
خلّص و تمّت
چشمانداز روشن است. تاریکی و ابهام نیست. اینبار فرق میکند. حجاب اجباری پله پله به تاریخ میپیوندد. گزاره قطعی است و هرچقدر بگیرید، ببندید، هُل دهید، بکشید، مثل رقص سنگ روی آب است. بدتر میشود که بهتر نمیشود. سختتر میشود که حل نمیشود. حنای “مَنْصُورٌ بِالرُّعْبِ، مُؤَیَّدٌ بِالنَّصْرِ” دیگر رنگ ندارد. این نسل جدید جوان و حقبگیر و نترس و حقیقتیابی که من میبینیم، نسلی است که حکمت ولیفقیه به تخم چپاش است و زور شریعت به تخم راستاش. به “جذب حداکثری” میخندد و به “دفع حداکثری” طغیان میکند. از والدیناش حرفشنویِ کور ندارد، شما که جای خود دارید. فصل حقّهبازی و سواری گرفتن از تشرّع مردم گذشته. اسلام گلخانهایتان از ۱۴۰۲ به بعد دیگر کار نمیکند. جهان در یک گذار عظیم فرهنگی است. شما نقطهای از آن هستید. عمر دنیای “ادیان باستانی” رو به انزوال است. دیگر عصر “باورهای انتخابی و کوتاه مدت” است. خوشمان بیاید یا که نیاید.
در مواجهه نسلی که زبان برنامهنویسیاش، نرمافزارهایاش، سختافزارش، همهچیزش با نسلهای ۶۰ و ۷۰ فرق دارد. نه شناختی به زبان نرمافزاری آنها دارید، نه تسلطی بر حوزهی سختافزاریاش. روی اطلس امنیتی و فرهنگیتان دیالوگ با این نسل تعریف نشده. از بیسوادیتان. از بیبصیرتیتان. نه با سفسطه و مغلطهی منبری حریف اینها میشوید. نه با زور و ترساندن و امنیتچیبازی. درست وسط پوستاندازی بیرحم فرهنگی هستید. اینها “نسل طغیان”اند. نسل P. نسل تمام کننده (Processor Generation).
جنگ ادراکی را باختید. جنگ فرهنگی را باختید. جنگ اقتصادی را باختید. جنگ حفاظت از متخصص و نخبهی دلسوز را باختید. جنگ اطلاعات و ضد اطلاعات را هم شکلی و هم ماهوی واگذار کردید. جنگ هستهای را دوسر باختید. سرنوشت جنگ با اسرائیل و جنگ آب هم پیچیده نیست. چقدر باید ببازید و بازهم ببازید تا از این شیوهی حکومتداری متوهم، خودحقپندار و پارانوئیدیتان بیرون بزنید؟ دچار کلکسیونی از اشتباههای استنباطی و تحلیلی غیرقابل ترمیم شدهاید. موضعگرفتنهای تنشزا، مثل مسالهی حجاب را ایدئولوژیک و به پایههای نظام گره زدن. درست است که باگهای اپوزوسیون ناشمردنی است؛ درست است که همچنان یک اپوزوسیون کارنابلد و بدون انسجام و فقیر از افراد باهوش کافی دارید، اما دلخوش نشوید که باگهای سیستم خودتان به تنهایی خودش یک ارتش “برانداز” است. روحالله خمینی به موقع جام زهرِ مصلحت را نوشید. آسیدعلی، وقت جام شماست.
این متن مهم است که توسط بسیاری از زنان و مردان خوانده شود، تا به آگاهی و جرات آنها برای یک مبارزه مدنی با پدیدهی منسوخ و قانون “غیرقانونی” “حجاب اجباری” افزوده شود. با ارسال آن برای دوستان خود و به اشتراک گذاشتن این مقاله در صفحههای اجتماعیتان، به این آگاهی کمک کنید.
* و اما دربارهی آخرین عکس، چهره سلیقه من، ردیف افقی آخر (ردیف سوم)، تصویر اول از سمت راست میباشد. (لبخند)
منابع:
از این کتابها برای اطمینان از صحت مطالبام استفاده شده. مطالعهی آنها را به شما هم پیشنهاد میکنم.
احکام بانوان در شریعت محمدی (ص) | مجتهد، احمدقابل |فارسی (مطالعه)
فقهکارکردها و قابلیتها | مجتهد، احمدقابل | فارسی (مطالعه)
Histoire du voile | | Maria Giuseppina | فرانسه (مشاهده)
Caussin de Perceval | L ‘histoire des arabes avant l’islamisme | فرانسه
Les religions dans la société israélienne | | Ilan Talفرانسه
Dr. Mohammad Madani| Hijab| انگلیسی (مطالعه)
Katherine Bullock | Muslim Women and the Veil| انگلیسی (مطالعه)
قضایا المرأه فی الخطاب النسوی المعاصر | ملاک إبراهیم الجهنی | عربی (مشاهده)