یک خاطره از کودکی اولین وحشت بزرگ در زندگی من و البته برادرم مربوط به ۷ یا ۶ سالگیمان بود. زمانی که در یک سفرِ کوتاه اما پرحادثه از شیکاگو به کویت و بعد با کمک یک تاجر میوه با لنج به ایران آمدیم تا پدر را ببینیم. پدر ماهها…
۱۳۹۸
سالها پیش، در شخصیت من ضعفی بود. نمیدانم. نمیدانم این ضعف چقدر میتوانست سبب شود که تا مدتها از خودم بدم بیاید. نا امیدم کند. من برای سالیان طولانی نمیتوانستم به دیگران “نه” بگویم. گاهی شما این “نه” را نمیگویید چون Nice بودن را پسندیده میبینید. نگفتناش را دور از…
در یک دورهای از تاریخ، اروپا ۳۰% جمعیتاش را از دست داد به خاطر طاعون. باکتریِ Yersinia pestis که بیشتر از طریق ککها و پشهها منتقل میشد آنچنان اروپا را که هنوز سفرهای هوایی در آن نبود و شهرها از هم فاصله داشتند بیرحمانه در هم نوردید که سبب مرگ…
یک چیزی را میخواهم ساده بنویسم. اگر نظر مرا بخواهید، بخش مهمی از عظمت دنیای اسلام وامدارِ به معماریاش هست. به ساختمانهایی که به افتخار آن ساخته شده است. همانطور که مسیحیت. همین طور که بودائیزِم. سادهاش این که شما اگر بناها و اِلِمانهای معماریِ دنیای اسلام (از بناهای شاخص…
دشمن که به تو ضربهای سهمگین میزند، ضربهای از روی یک فکرِ خودخواهانه نه بالغانه، از روبرو به تو حمله نشده. اینجا، قاعدهی یک پاسخ شرافتمندانه دیگر کار نمیکند. حال؛ وقتی قدرت نداری او را در جنگی برابر شکست دهی، تعجیل دومین و خشم سومین دشمن است. صبوری، آغازِ هوشمندی…
زاویه اول میخواهم درباره عشق بنویسم. کوتاه. شاید با صراحت بیشتر. من وقتی کودک بودم، کودک که نه، کمی بزرگتر، نهایت مفهومِ عشق را بوسیدن لبهای دختری میدیدم که میتوانستم دوستش بدارم. مثلا اَوانی که ۵ ساله بودم. ۱۰ ساله که شدم، به آن بوسه، لمسِ تن و شانه کردن…
“جبر جغرافیایی” واژه تلخی است. گرفتار شدن در سرزمینی که سَرِ بدبختی و شاخص فلاکتمان از داخل همانجا ریشه گرفته. از آن چیزهایی که مفهوم عادلانه نبودن جهان را با پوزخندی تلخ چشمک میزند. باهم راحت باشیم. این عدالتی که همه خوشخیالانه منتظرش هستیم بزرگترین کاریکاتورِ نکشیدهیِ دنیاست. احتمالا ما،…
یک رفتار اجتماعی هست در اغلب مردم امریکا و آن این که سعی میکنند Nice باشند. اگر بخواهم این Nice بودن را جراحی کنم، با رعایت همه اصول بهداشتی، می شود این که احساسات منفیشان را درباره شما به ندرت مطرح میکنند، حتی از طریق میمیک صورت. بیشتر به شما…
در نوشته قبلی تا اینجا پیش رفتیم که دورههای روابط عاطفی در ایران را به سه دورهی مهم و بامزه تاریخی تقسیم کردیم و اشاره شد که داخل هر کداماش چند سال از عمر نسل ما دهه۵۰ایها و ۶۰ای ها کم شد و درست وقتی به چهارراهِ عصر مدرنیزم روابط…
بچه که بودیم، اوانِ زندگی در آیوواسیتی، حدود ۱۹۸۵، آرزوی ما این بود که پدر ما را به دیزنی لند در کالیفرنیا ببرد. سرزمین عروسکهای کارتونی و میکیماوس و …. ۶ یا ۷ ساله بودیم. یک روز پدر مسابقهای گذاشت. اینکه یک نفر از ما را (من یا برادر) را…