دو سه روزی است که اتومبیل مادر را عوض کردهام. هرچند بسیار کم رانندگی میکنند، اما برای روز مبادا؛ کالیفرنیا وسایل نقلیه عمومی دسترسی راحت و باصرفه ندارد، بهتر است هرکس صاحب اتومبیل خودش باشد. آمدم شیطنت کنم و شیشههای اتومبیل جدیدشان را دودی (Tint) کنم. جایی رفتم. سئوال کرد…
اتوبان 405
از یک جایی به بعد من دیگر آدم خیلی کتابخوانی نبودم. البته هنوز کتاب میخرم و کتابخانه شخصی طبقهبندی شدهای دارم اما بیشتر از بابِ روز مبادا برای مراجعه و اطلاعات گرفتن دربارهی موضوعی خاص است. علتاش هم این بود که در میان دهه سوم زندگیام این احساس را داشتم…
امروز جمعه، برابر با ۹ فوریه ۲۰۱۸. این روزها هوای لس آنجلس اگرچه میان بهار و زمستان گرگم به هوا بازی می کند، اما دست کم داخل این سرمای استخوان سوز صبح هایِ زودش، لذت بخش تر از این نیست که در اتوبان پهن و درازِ ۴۰۵، آرام بِرانی، پشت…
امشب ساعت ۸ رفته بودم به سینما. رفتم تا فیلم Fifty Shade Darker را تماشا کنم. یک لیوان بزرگ نوشابه و پاپ کورن پنیری خریدم و روی صندلی ۱۱ جا خوش کردم. صندلی همیشگی ام. شاید نوشابه حال شکمم را هم خوب می کرد، این مواقع برادرم می گفت نوشابه…
همیشه فکر کرده ام که این جهان چقدر عادل است؟ مثلا می گویند دنیا پاسخ خوبی و بدی را می دهد. بدها به سزای شان می رسند، خوب ها به کارت های صدآفرین شان. اما آخر عمرمان، شاید هم کمی قبل ترش، می فهمیم که این ها پرت و پلاهای…
امروز ۴ اکتبر است؛ ساعت ام زنگ نزد. خواب ماندم. بی صبحانه، تنها کاری که توانستم انجام دهم دوش گرفتن و رسیدن به نظافت شخصی ام بود. نماز را که قضا کردم زود زدم بیرون. ترافیک لس انجلس دست کمی از تهران ندارد، خاصه این که در اتوبان شلوغ و پر استفاده ۴۰۵ باشی.
می دانید، زمانی که ایران بودم از ترافیک بی اندازه متنفر بودم، اما این جا کمتر، به این سبب که دو کارمی توانم انجام دهم…