قسمت دوم | هیس! پزشکها فریاد نمیزنند… اوایل سال ۱۳۵۰ شمسی بود. پول زیاد نفت و ایدهی مدرنیزاسیون ایران آنهم با سرعت نور، میرفت که از ایران یک کشور قدرتمند و نمونه در خاورمیانه بسازد. رویایی که شاه پهلوی داشت. اما همه چیز را با پول و سرمایهگذاری نمیشد…
بحران کرونا
قسمت اول | پشت پرده رک و پوست کنده که بگویم، این متن، برای پشیمان کردن شما از پزشک شدن است. یک تلاش از روی بدجنسی، چون گربه نَره در قصههای پینوکیو، برای مجاب کردنتان نسبت به این واقعیت که دیگر پزشکی در ایران، آن رشتهی رویایی که زمانی بود،…
آخرین باری که اینجا نوشتم، دانِلد ترامپ هنوز رئیسجمهور بود. دورهای تاریخی، پر از استرس، هم در امریکا، و هم در ایران. و البته تلخ. با این وجود در آن چندسالی که میانهی عمرم در ایران کوتاه زندگی کردهام هیچ روزی تلختر از روز بازگشتم به امریکا نبود. وقتی که…
Image Credit: Edel Rodriguez توصیه: این قلمرنجه برای مطالعه افراد زیر ۲۰ سال نیست. در متن از واژههای جنسی نامناسب برای نوجوانان استفاده شده. لطفا در صورت حساس بودن به این کلمات، از مطالعه پرهیز کنید. از میان همهی سالهایی که در ایران زندگی کردم، یک سال برایام سختترین بود.…
Original acrylic painting by artist Stepan Shvets Beautiful girl at the mirror شاید این هفته هیچ خبری برایام خوشحال کننده و شگفتانگیزتر از این نبود که پاپ فرانسیس، رهبرِ نمادین مسیحیت در جهان، رسما در یک سخنرانی گفت ازدواج همجنسگرایان از نظر مسیحیت پذیرفتنی است. حس وصفناپذیری دارم از این…
به این فکر میکردم که فارغ از اینکه متعلق به چه نسلی هستیم، داخل یکی از مهمترین صفحههایِ تاریخی جهان قرار گرفتهایم. این که کرهزمین که نه، اما همه انسانهای جهان با یک دشمن مشترک، با یک ویروس کُشنده مواجه شدهاند. انسانها فارغ از رنگ پاسپورت و پوست، جدایِ از…
مدتی در آپارتمانی در غربِ تهران بودم. کوتاه مدت. سال ۸۶. ۱۳ سال پیش. همسایهای داشتم که با مادرِ بسیار پیرش زندگی میکرد. آخرین طبقه. مردی شاید ۴۵ ساله. آرام. درونگرا. زمان مشخصی از خانه بیرون نمیرفت. گاهی ۳ صبح، گاهی ۱۱ شب. حتی جمعهها، تعطیلات. هیچ یک از قبضهای…
سه سال بعد از آمدنِ من و مادر و برادر به ایران، وقتی ۱۷ یا ۱۸ ساله بودم، درست زمانی که حتی خیلی از اقوامام را از نزدیک و دقیق نمیشناختم؛ اولین کسی که توانستم با او در خانواده ارتباط برقرار کنم پرهام بود. نامزدِ عمهی کوچکام. پرهامِ ۱۷ سال…
من این طور فهمیدهام که خیلی اوقات ما آدمها وقتی حسادت میکنیم در اصل به پیشرفت یا رابطه یا شرایط کسی حسد نمیورزیم، احتمالا از کمتوانی خویشتن که به آن پیشرفت و رابطه و شرایط نرسیدهایم خشم میگیریم. یعنی از خودمان بدمان میآید اما آنگونه واکنش نشان می دهیم. تا…
شاید تا سالهای سال، جز افراد بسیار نزدیکِ به خانواده چهارنفری ما کمتر کسی میدانست که با یک نقص عصبی به دنیا آمدهام. پدر و مادر علیرغم پزشک بودنشان آن اختلال را تا سالها اوتیسم تصور میکردند. هرچند در امریکا این کودکان از آموزشها و توجه کافی برخوردار میشدند اما…
- 1
- 2