پردهی اول | در دام یک دیوانه، یک عاشق نمیدانم قصهی هولناک کشته شدن یک زوج برنامهنویس ایرانی توسط یک Stalker که خبرش سراسر امریکا را درنوردید در ایران هم بازتاب داشت یا نه. تا حدی در توئیتر فارسی بدان پرداخته شد. اما نه عمیق. البته ماجرا زوایای مبهم بسیاری…
برادر
سکانس یکم | فصلها و درسها من در طول این چهار دهه زندگیام اینطور فهمیدهام (شاید اشتباه باشد) که اغلب انسانها “بیشتر” به دو دلیل مهم وارد یک رابطهی عاطفی میشوند. این دو دلیل، مثل دو جعبه است. داخلشان محتویاتی است حتی مشترک. اما چرا ما وارد یک رابطه…
سکانس اول | Level Spot به نظرم “زندگی” از یک سنّی به بعد، تکرار متنوعتر همان گذشته است. یعنی اتفاقها تکراری میشوند، اما شکل، دکور و موضوعشان متفاوتتر است. با این فرق که ما به مرور، با مواجه شدن با هیجانانگیزترین اتفاقها یا غمانگیزترینشان، دیگر به قدر گذشته احساساتمان…
اولین باری که شروع کردم به زبان فارسی را از روی یک کتاب تِلک تِلک یادگرفتن، یعنی نخستین برخوردم با کتابهای فارسی حدود ۱۴ سالگیام بود. با مجموعهای ادبی و نقد ادبی در کتابخانه مادرم به نام “کتاب هفته”، این مجموعهی قدیمی از پدربزرگ به مادر یادگاری رسیده بود.…
امروز سهشنبه، برابر با ۸ سپتامبر ۲۰۲۰ است. در کلاس معماری صحبت از این بود که چرا بعد از این همه دورههای سخت گیرانه تحصیل معماری و استودیوهای طاقتفرسایی که یک دانشجوی معماری بعد از ۵ سال میگذراند، بیشتر از ۲۵% فارغالتحصیلان معماری در امریکا جذب بازار کار و در…
داخل زندگی همه ما، یک نقطهای هست. شاید ایستگاه. جایی که فکر میکنیم دیگر همه چیز را باختهایم. از آن به بعد خشمی در تو آرام آرام ریشه میگیرد که دیگر خشمی نسبت به انسانها نیست، یا به وقایع، خشم نسبت به زندگی خودت است. خطرناکترین خشمی که میشناسم. خشم…
افلاطون میگوید “اﻓﺮﺍﺩﯼ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻣﺎ ﻫﻢ ﻋﻘﯿﺪﻩ ﻫﺴﺘﻨﺪ، ﺑﻪ ﻣﺎ ﺁﺭﺍﻣﺶ میدﻫﻨﺪ و ﺍﻓﺮﺍﺩﯼ ﮐﻪ ﻣﺨﺎﻟﻒ ﺑﺎ ﻋﻘﯿﺪﻩﯼﻣﺎن ﻫﺴﺘﻨﺪ، ﺑﻪ ﻣﺎ ﺩﺍﻧﺶ.” برای شروع یک سخنرانی یا متن این جمله قصارِ بسیار خوبی است، اما این Statementها این روزها زیادی فانتزی و کاغذکادویی است. که به ندرت این گونه…
سه سال بعد از آمدنِ من و مادر و برادر به ایران، وقتی ۱۷ یا ۱۸ ساله بودم، درست زمانی که حتی خیلی از اقوامام را از نزدیک و دقیق نمیشناختم؛ اولین کسی که توانستم با او در خانواده ارتباط برقرار کنم پرهام بود. نامزدِ عمهی کوچکام. پرهامِ ۱۷ سال…
امروز یکشنبه، ۲۲ مارچ ۲۰۲۰ است. یک روز پیش خبر مرگ پدرِ هیون (Hyun) دوست کرهایام آنقدر مرا در هم چروکید که قابل توصیف نیست. بدنِ پدرش بعد از اینتوبِیت شدن (intubation)، چهار روز بیشتر در ICU دوام نیاورد و تمام کرد. به خانه هیون رفته بودم. باخواهر بزرگاش زندگی…
“جبر جغرافیایی” واژه تلخی است. گرفتار شدن در سرزمینی که سَرِ بدبختی و شاخص فلاکتمان از داخل همانجا ریشه گرفته. از آن چیزهایی که مفهوم عادلانه نبودن جهان را با پوزخندی تلخ چشمک میزند. باهم راحت باشیم. این عدالتی که همه خوشخیالانه منتظرش هستیم بزرگترین کاریکاتورِ نکشیدهیِ دنیاست. احتمالا ما،…
- 1
- 2