بعد از ماهها فرصت کردم یکی از Testerهایی که در مجموعهام بود را استشمام کنم و برایاش یک بررسی بنویسم. عطر زینگ (Dzing) از برند لاغتیزُن پغفومه (L’Artisan Parfumeur). ساده که بگویم، اگر قابل تصور بود که میشود فضای دراماتیک، مرموز و پر از تابلوهای هنری و مجسمههای برنز و…
بی فاصلگی
از یک جایی به بعد من دیگر آدم خیلی کتابخوانی نبودم. البته هنوز کتاب میخرم و کتابخانه شخصی طبقهبندی شدهای دارم اما بیشتر از بابِ روز مبادا برای مراجعه و اطلاعات گرفتن دربارهی موضوعی خاص است. علتاش هم این بود که در میان دهه سوم زندگیام این احساس را داشتم…
پرده اول – مرور گذشته سهگانه “یک حکایت محترمانه” با مرور خاطراتم از شیوه و الگوی روابط عاطفی در ایران شروع شد. یعنی بین سالهای ۱۳۷۵ تا ۱۵ سال بعد که در آن فاصله به ایران مهاجرت کرده بودم. برخلاف تجربهای که در کودکی در امریکا داشتم و روابط دوجنس…
من این طور فهمیدهام که خیلی اوقات ما آدمها وقتی حسادت میکنیم در اصل به پیشرفت یا رابطه یا شرایط کسی حسد نمیورزیم، احتمالا از کمتوانی خویشتن که به آن پیشرفت و رابطه و شرایط نرسیدهایم خشم میگیریم. یعنی از خودمان بدمان میآید اما آنگونه واکنش نشان می دهیم. تا…
این قلمرنجه را که مینویسم، نیمه خوابام. از خستگی. از کم خوابی. زندگیِ دستکم من یکی شده است مثل یک دوغ آبعلی که شیشهاش را حسابی تکان بدهند و ناگهان درباش را باز کنند! هفته به هفته فشارِ اتفاقهای غیرقابل پیشبینی است که بیرون میزند و همه جا میپاشد. شیشهی…
زاویه اول میخواهم درباره عشق بنویسم. کوتاه. شاید با صراحت بیشتر. من وقتی کودک بودم، کودک که نه، کمی بزرگتر، نهایت مفهومِ عشق را بوسیدن لبهای دختری میدیدم که میتوانستم دوستش بدارم. مثلا اَوانی که ۵ ساله بودم. ۱۰ ساله که شدم، به آن بوسه، لمسِ تن و شانه کردن…
فارغ از مسایل عاطفی، وقتی یک خانم یا یک آقا بی فاصله می شوند (SEX)، تفاوت زیادی بین عملکردهای مغزشان نیست. اگرچه شباهت های مهمی اما هست. یک اتفاق جالبی که می افتد وقتی انسان به اوج لذت جنسی یا ارگاسم (climax) می رسد این است که یک بخشی از…
امروز جمعه است، ۵ نوامبر ۲۰۱۶. دیشب تنها ۳ ساعت خوابیدم، اما عمیق. خیلی عمیق. صبح زود که بلند شدم، حمام ام بیش از همیشه طول کشید. داخل وان لم دادم. بی آب، بی خیسی. خشک خشک. ده دقیقه ای گذشت. صفحه گوشی ام را نگاه می کردم. چند پیام…